عالم ذر از نگاه قرآن

قرآن کریم هدایت است و به همه وقایع مهم انسان که نقش اساسی در سعادت و شقاوت او دارند اشاره دارد و طبیعی است که به مسئله مهمی چون عالم ذر که جایگاه بسیار مهمی در حیات فکری و رفتاری او دارد اشاره داشته باشد.
پنجشنبه، 29 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عالم ذر از نگاه قرآن
عالم ذر از نگاه قرآن

نویسنده: محمدرضا اکبری




 

عالم ذر در آینه وحی

آیه میثاق
قرآن کریم هدایت است و به همه وقایع مهم انسان که نقش اساسی در سعادت و شقاوت او دارند اشاره دارد و طبیعی است که به مسئله مهمی چون عالم ذر که جایگاه بسیار مهمی در حیات فکری و رفتاری او دارد اشاره داشته باشد.
بیش از ده آیه در سوره های مختلف قرآن آمده است که به این عالم اسرار آمیز مربوط می شوند و در میان آنها مهم ترین و صریح ترین آنها آیه (172) سوره اعراف است که میدان آراء مفسران و محققان قرار گرفته و علاوه بر روایات فراوانی که از سوی شیعه و سنی در تفسیر آن وارد شده است همواره بخشی از مباحث تفسیری و تحقیقی به آن اختصاص یافته است.
ما نیز با ذکر این آیه و ترجمه و تفسیر آن این بحث قرآنی را مورد بررسی قرار می دهیم و به شبهات و ایرادهایی که پیرامون آن مطرح شده است پاسخ می دهیم به گونه ای که این آیه دلیل محکمی بر وجود عالم ذر و فلسفه آن باشد.
خدای متعال می فرماید:
(وَ اِذْ اَخَذَ ربُّک مِنْ بنی آدم مِنْ ظهورهم ذریتهم و اَشهدهم عَلی اَنفسهم اَلستَ بِرَبکم قالوا بَلی شَهدنا اَن تقولوا یَوم القیامه اِنا کنا عَن هذا غافلین (172) او تقولوا اِنما اَشرک آباونا مِن قبلُ و کنا ذریهً مِن بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون (173) و کذلک نُفَصِّلُ الایات لَعَلَهم یَرْجِعُون (174))
و به یاد آور هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را بر گرفت و ایشان را بر خود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند:آری، (و فرشته ها نیز گفتند ما هم) گواهی می دهیم که مبادا روز قیامت بگویید ما از این(پیمان) غافل بودیم (172) یا بگویید پدران ما پیش از ما مشرک شدند و ما هم از آنها بودیم (که به ناچار از آنان پیروی کردیم) آیا ما را به خاطرآنچه اهل باطل انجام دادند به هلاکت می رسانی (173) و این چنین آیات را شرح می دهیم شاید به سوی حق بازگرداند (174)
خداوند در این آیات از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواهد تا آن واقعه ای را که در صدر خلقت بشر صورت گرفت و ذریه بنی آدم را از پشت آنها برگرفته و از همه آنها بر ربوبیت خود اقرار گرفت و آنها را بر این اقرار گواه ساخت، به یاد آورد. آن گاه می فرماید:خداوند این کار را به خاطر آن انجام داد که کسی در آخرت بهانه غفلت و شرک پدران خود را نیاورد زیرا در آن عالم نه غفلتی بود چرا که آن عالم نشأت شهود بود و نه شرک پدران مطرح بود زیرا همه به ربوبیت خداوند اقرار کردند و در این عالم فعلی هم باید بر سر پیمان قبلی خود وفادار بمانند.
انسان باید مورد آزمایش قرار گیرد تا سعادت و شقاوت او تعیین گردد اما دنیا به تنهایی برای این آزمون کافی نیست زیرا بسیاری از انسان ها گرفتار غفلت و تبعیت پدران مشرک خود می شوند و این دو عامل می توانند بهانه ای برای شرک آنان باشند. از این رو باید عالمی باشد که زمینه این دو بهانه در آن وجود نداشته باشد و آن عالم، عالم ذر است که حقیقت انسان ها را بدون وجود هر گونه بهانه آشکار می سازد و ذمه آنها را هم در این مقطع از دنیا به پیمانی بزرگ مشغول می سازد.
خدای متعال به چهار صورت، انسان را به توحید رهنمون کرده و حجت را بر او تمام می کند. سه صورت آن، نقلی، عقلی و فطری است و صورت چهارم آن هم در این آیه مطرح است و آن اقراری است که خداوند از او گرفت.
خداوند با ارسال انبیاء حجت را بر انسان تمام می کند اما اگر کسی مورد تبلیغات پیامبران قرار نگیرد عقل و اندیشه او حجت است و اگر به خاطر تبلیغات فراوان و وجود فضای مسموم خانوادگی و اجتماعی زمینه اندیشه هم از او گرفته شود و به تقلید رو آورد، فطرت الهی او حجت خواهد بود و اگر به هر علت غبارغفلت بر فطرت او نشیند در عالم ذر با خدای خود پیمان بسته است و با وجود این پیمان دیگر نمی تواند بهانه ای برای شرک یا غفلت خود در قیامت داشته باشد. یعنی اگر غفلت و تبعیت او از پدران خود بتوانند بهانه ای برای موحد نبودن او در دنیا باشند اما چنین بهانه هایی برای توجیه شرک او در عالم ذر نخواهند بود و با آن پیمان، در دنیا هم عذری نخواهند داشت.
اشکال هایی با عناوین مختلف، در ذیل آیه (172)سوره اعراف مطرح شده است که برخی به آیه مربوط می باشد و برخی دیگر به اصل عالم ذر بر می گردد. بنابراین آنچه به آیه مربوط می شود را در این فصل پاسخ داده و بقیه را در فصل پاسخ به اشکال عالم ذر مطرح خواهیم کرد.

اشکال اول

این اشکال درباره اختلافاتی است که در میان آیه و مفاد روایات عالم ذر وجود دارد و عده ای این اختلاف را دلیل رد روایات و یا عدم ارتباط آیه با عالم ذر دانسته اند.
صاحب مجمع البیان پس از آنکه مفاد روایات عالم ذر را از قول مفسران بیان می کند در تفسیر آیه می نویسد:
محققان این تأویل (حاصل از روایات) را رد کرده اند و گفته اند: ظاهر قرآن بر خلاف آن شهادت می دهد زیرا خدای تعالی فرمود:«و به یاد آور هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت»و نفرمود:از پشت آدم و فرمود: «از پشت آنها»و نفرمود:«از پشت او» و فرمود:«ذریه آنها» و نفرمود:ذریه او.(1)
دلیل رد برخی محققان که صاحب مجمع البیان آن را نقل کرده است، تفاوت آیه و روایات بوده و تمام این تفاوت ها دارای توجیه اند و به فرض که مفاد آیه و روایات توجیه نشوند وجود تفاوت ها دلیل رد روایات نخواهند بود چرا که در آن صورت تعدد عالم ذر این قبیل اشکال ها را دفع می کند.
اما در توجیه تفاوت هایی که در ظاهر آیه با روایات وجود دارد می توان گفت:
1-روایات، تفسیر الفاظ آیه قرآن نیستند بلکه در مقام بیان مستقل عالم ذر هستند و به خاطر تناسبی که با آیه دارند در برخی از آنها به آیه تمسک شده است که در این صورت این مقدار از تفاوت طبیعی خواهد بود.
2-روایات در تأویل آیه 172 سوره اعراف وارد شده اند و این تفاوت ها که در میان تفسیر و تأویل آیه وجود دارد عادی است. ریشه اصلی اشکال ها و اظهار نظرهای منفی برخی از محققان که در تفسیر مجمع البیان به آنها اشاره شده بود، این است که خواسته اند روایات را مفسر آیه بدانند و چون تفاوت هایی در میان آنها دیدند با نادیده گرفتن راه حل های دیگر به رد مفاد روایات پرداخته اند در حالی که آیه، مورد تأویل و استشهاد روایات است و نه تفسیر آنها.
3-مراد از بنی آدم در آیه، نوع بشر است و نه تنها فرزندان آدم که با روایات تنافی داشته باشد؛ بنابراین نه آدم (علیه السلام) از آنها استثنا شده است و نه پیمان بر ربوبیت به فرزندان او اختصاص می یابد. اینکه فرزندان آدم گفته شود و همه انسان ها از آدم (علیه السلام)تا آخرین فرد بشر را شامل گردد موارد فراوانی در روایات غیر عالم ذر و فرهنگ مردم وجود دارد. از جمله اینکه امام حسین (علیه السلام)فرمود:خُط الموتُ علی وُلد آدم (2) : مردن برای فرزند آدم نوشته شد.
در این روایت مراد از فرزند آدم همه انسان ها و از جمله آدم هستند و در واقع، بنی آدم تعبیردیگری از همه انسان ها می باشد چرا که یقیناً مردن برای آدم هم نوشته شد.
همچنین پشت فرزندان آدم پشت آدم نیز محسوب می شود؛ زیرا همه آنها از پشت آدم بودند و آیه در مقام جداسازی آدم از فرزندان او نمی باشد.
4-بنی آدم از آدمند. آدم اصل است و مواد اصلی و کلی ذریه آدم در پشت او وجود داشته است. بنابر آیه خداوند ذریه را از پشت بنی آدم بیرون آورد، اما اینکه بنی آدم را از پشت آدم بیرون آورد به آن اشاره نکرده است ولی روایات به آن اشاره کرده اند. پس بیرون آوردن آنها از پشت فرزندان آدم همان بیرون آوردن از پشت آدم است و همه به او باز می گردند. با این تبیین آیه و روایات با یکدیگر هماهنگند.
5-تفاوت آیه و روایات می تواند بیانگر تعدد عالم میثاق باشد که یکی از آنها با آیه و دیگری با روایات هماهنگ است و ما در فصل ویژگی های عالم ذر درباره آن مطالبی ارائه خواهیم کرد.
نتیجه اینکه آنچه میان آیه و روایات وجود دارد، تفاوت است و نه تضاد و تفاوت ها نیز قابل توجیه است.

اشکال دوم

یکی از محققان معاصر آورده است:
تفسیر آیه به عالم ذر با جمله «انما اشرک آباؤنا» که سخن ذریه است منافات دارد زیرا این جمله دلالت دارد که ذریه پدران مشرکی داشتند و از آنها تبعیت کردند در حالی که در آن عالم شرکی نبود تا خداوند از آنها تعهد گیرد که در قیامت نگویند پدران ما مشرک بودند(3)
و پاسخ آن این است که؛ این پیمان تنها به عالم ذر مربوط نبود که گفته شود در آنجا پدران آنها مشرک نبودند و یا اگر مشرک بودند توان تحمیل شرک خود را نداشتند بلکه به این عالم هم مربوط می شود، عالمی که پدر اکثر آنها مشرک بوده و یا سپردن این پیمان نمی توانند شرک پدران خود را دردنیا بهانه قرار دهند.

اشکال سوم

محقق مذکور همچنین می فرماید:
ظاهر آیه دلالت دارد که بهانه تبعیت ازشرک پدران، برای همه افراد بشر است در حالی که همه پدران بنی آدم مشرک نبودند(4)
و در جواب آن باید گفت:با توجه به مشرک نبودن همه پدران آنها معلوم می گردد که نفی بهانه شرک پدران در آیه برای کسانی است که چنین بهانه ای را مطرح می کنند. آیه در مقام بیان نفی این بهانه است و تفاوتی نیست که چه تعدادی آن را مطرح کنند. بنابراین کسانی که دارای پدران موحدی بودند خود به خود از شمول آن خارجند و خطاب آیه به بنی آدم از این جهت است که اکثر آنها به تبعیت از پدران خود شرک می ورزند نه اینکه آیه همه را مشرک قلمداد کند در حالی که حداقل فرزندان انبیاء پدران مشرکی نداشتند.

اشکال چهارم

فراموشی پیمان عالم ذر در این عالم، فلسفه گرفتن این پیمان را که نفی بهانه از بنی آدم است نقض می کند.
سید مرتضی گوید:
خدای تعالی خبر داده است که از بنی آدم اقرار و شهادت گرفت که روز قیامت نگویند غافل بودند و حجتی بر آنها نباشند و اگر جایز باشد که جریان عالم ذر را فراموش کنند نتیجه آن نفی حجت از آنهاست.(5)
یکی از محققان معاصر اشکال را این گونه در ذیل آیه بیان می کند:
در جایی که ظرف امتثال نیست پیمان گرفته شد و در جایی که باید عمل کنند پیمان خود را فراموش کردند.(6)
پاسخ این اشکال هم آن است که عالم ذر نه تنها ظرف بستن پیمان که محل ظهور شرک و توحید بود و اینکه نشأت دنیا محل وفاداری به آن پیمان است آن عالم را از محل امتثال خارج نمی کند.
اما درباره بیان سید مرتضی که گرفتن پیمان اگر چه نسبت به عالم ذر سودمند است اما نسبت به دنیایی که انسان آن را فراموش می کند سودی ندارد، پاسخ خواهیم داد: گر چه انسان پیمان خود را فراموش کند، اما با یادآوری نمودن کسی که مورد وثوق و اعتبار کامل او بوده و سخن او حجت است همان اثری را که خود او آن را به یاد داشته باشد خواهد داشت. مهم این است که انسان بداند چنین عهدی بسته است و این دانستن می تواند با به خاطر داشتن خود او یا با یادآوری کسی که بهتر ازخود او می داند باشد و خداوند گرفتن این پیمان را در آیه (172)سوره اعراف به او گوشزد کرده است و با این اعلام خداوند، آگاهی حاصل شده و حجت تمام می گردد.

اشکال پنجم

اقرار در عالم ذر شکل تمثیلی داشت.
این نظر مشهوری است که عده ای از مفسران به آن گراییده اند. در تفسیر کشاف آمده است:
«من ظهورهم» بدل از بنی آدم است، بدل جزءاز کل و معنای گرفتن فرزندان از پشت آنها، خارج کردن نسل بعد از نسل آنان از پشت ایشان و گواه گرفتن آنها بر خویش می باشد و «الست بربکم قالوا بلی شهدنا» از باب تمثیل و تخییل است و معنای آن این است که خداوند دلایلی بر پروردگاری و یگانگی خود در آنها قرار داد و عقل ها و چشمان آنها بر آن شهادت داد و این شهادت را وسیله ای برای جداسازی گمراهی و هدایت قرار داد. گویا خداوند آنها را بر خودشان گواه گرفت و به اقرار آورد و به آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم و گویا آنها جواب دادند:آری تو پروردگار ما هستی و بر خود گواهیم و به یگانگی تو اقرار می کنیم.(7)
منظور از این عالم و این پیمان، همان «عالم استعدادها»و «پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتی بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان این سرالهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه. بنابراین همه افراد بشر دارای روح توحیدند و سوالی که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخی که آنها داده اند نیز به همین زبان است. این گونه تعبیرها در گفتگوهای روزانه نیز کم نیست. مثلاً می گوییم «رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون» یا می گوییم:«چشمان به هم ریخته او می گوید:دیشب به خواب نرفته است.»
از یکی از ادبا و خطبای عرب نقل می کنند که در سخنان خود چنین می گفته است:«سل الارض من شق انهارک و غرس اشجارک واینع ثمارک فان لم تجبک حواراً اعتباراً» « اززمین بپرس چه کسی راه نهرهای تو را گشوده؟ و درختانت را غرس کرده و میوه هایت را رسانیده؟ اگر زمین با زبان معمولی به تو پاسخ نگوید به زبان حال جواب خواهد گفت.»
در قرآن مجید نیز تعبیر سخن گفتن در زمینه زبان حال در بعضی از آیات آمده است مانند:(فقال لها الارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین)(8)؛ خداوند به آسمان و زمین فرمود: با میل یا از روی اجبار بیایید و سر بر فرمان نهید، آنها گفتند:ما از روی میل آمدیم و سر برفرمان نهادیم.(9) این نظریه تمثیلی بودن آیه که اشکالی بر عالم ذر به حساب می آید از اشکال های قابل توجهی برخوردار است زیرا حمل الفاظ آیات قرآن بر تمثیل نیازمند قرینه است و در اینجا قرینه ای وجود ندارد. ضمن اینکه امکان حمل بر تمثیل مجوز آن نمی شود که چنین حملی صورت گیرد مگر اینکه مانعی وجود داشته باشد که نتوانیم الفاظ را بر حقیقت حمل کنیم. بنابراین، ظواهر الفاظ آیه حجت است و حمل بر حقیقت می شود به این صورت که ذریه آدم در برابر خطاب الهی که از آنها اقرار گرفت حقیقتاً به زبان معمولی به ربوبیت او شهادت دادند.
کسانی که الفاظ آیه را حمل بر تمثیل کرد اند این گونه آن را تبیین کرده اند که گویا از آنها سوال شد که آیا من پروردگار شما نیستم و گویا همگان جواب دادند آری. اما معلوم است که با این گویا گفتن ها حجت تمام نمی شود و اساساً چنین تبیین هایی اتقان علمی ندارد و دلیلی هم از سوی عقل یا نقل آن را همراهی نمی کند.
البته صاحب تفسیر کشاف علاوه بر بحث تمثیل به مسئله تخییل هم پرداخته است که الفاظ آیات قرآن حمل بر خیال پردازی شود اما امکان ندارد قرآن که یک کتاب آسمانی محکمی است و از هر گونه هزل و شعر و خیال پردازی به دور می باشد به کارهای خیالی و شاعرانه بپردازد چه اینکه خود می فرماید:
«و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین »(10)
ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او نیست (که شاعر باشد) این کتاب آسمانی جز اندرز و قرآن روشن نمی باشد.
مثال هایی که برای تمثیل آورده شد به آسمان و زمین و نهرها و درختان مربوط می شود و مقایسه آنها با انسان قیاس بی ربط و فاصله مندی است زیرا انسان دارای عقل و اراده و اختیاراست و موجودات دیگر چنین نیستند ضمن اینکه در آن مثالها قرینه حمل بر تمثیل حمل بر تمثیل وجود دارد اما در آیه مورد بحث چنین قرینه ای نمی باشد.
همان گونه که نقل شد تفسیر نمونه، گرفتن پیمان از ذریه آدم را به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه معرفی کرده است در حالی که نطفه به هنگام خروج از پشت پدر و قرار گرفتن در رحم مادر قابلیت پیمان دادن را ندارد و روح به نطفه تعلق نمی گیرد. وقتی نطفه در رحم قرار گیرد و چهار ماه از آن بگذرد آنگاه روح به آن تعلق می گیرد و می توان از آن انتظار پیمان داشت ولی در آن هنگام دیگر نطفه نیست و دلیلی وجود ندارد که در این هنگام از او پیمان گرفته می شود. ضمن اینکه ریز بودن انسان ها در عالم ذر به معنای نطفه بودن آنها نمی باشد.
بنابراین چنین برداشتی اساس علمی نداشته و کم ترین سازشی هم با ظاهر الفاظ قرآن ندارد. کلمه «اذ»که در اول آیه آمده است چنان که همه مفسران به آن اشاره کرده اند به معنای تحقق عمل در گذشته است در حالی که خروج نطفه مربوط به گذشته نیست و ادامه خواهد داشت.
در تفسیر نمونه به گونه ای از آیه بحث شده است که گویی آیه، سخن از فطرت و حس مذهبی به میان آورده است و چیزی مشابه آیه «فطره الله الذی فطر الناس علیها »می باشد در حالی که آیه (172)سوره اعراف سخن از پیمان و اقرار و اشهاد دارد. میثاق یک عمل است و این تفاوت بزرگی با داشتن فطرت توحیدی دارد. اصل بر این است که آیه با توجه به ظاهر الفاظی که دارد تفسیر شود مگر در مواردی که خلاف عقل و حقایق مسلم اسلام باشد مثلاً در آیه «ثم استوی علی العرش»و امثال آن باید آیه را بر خلاف ظاهر تفسیر کرد اما در ارتباط با ظاهر آیه (172)سوره اعراف که خلاف عقل و حقایق اسلام نیست باید ظاهر الفاظ را مراعات کرد به ویژه اینکه روایات فراوانی ظاهر الفاظ آیه را تأیید می کنند و نمی توان آنها را نادیده گرفت و نمی شود هر جا مفاد آیه ای بعید به نظر رسید آن را بر خلاف ظاهر تفسیر کرده و باب تشبیه و استعاره را باز کنیم.

اشکال ششم

یکی از محققان معاصر در دروس تفسیری خود در ذیل آیه (172) سوره اعراف می فرماید:
در برخی روایات آمده است که عده ای در پاسخ به «الست بربکم» از روی تقیه «بلی» گفتند و حقیقتاً نپذیرفتند و این با آیه
هماهنگ نیست زیرا آیه می گوید: همه پذیرفتند. پس مراد از تقیه و نفاق، این است که خدا می دانست که آنها پس از سپردن پیمان، آن را در عالم دنیا رد می کنند چون آنجا نشأت شهود است و نمی شود ببیند و انکار کرد مثل اینکه انسان در هنگام خطر خدا را می بیند و انکار نمی کند. اینها هم آنجا انکار و معصیت نمی کنند.
در پاسخ به این اشکال می گوییم: هماهنگ و نبودن روایات تقیه در عالم ذر با آیه «الست بربکم قالوا بلی» پذیرفته نیست زیرا آیه بیانگر پاسخ «آری»انسان هاست. اما اینکه «آری»آنها از روی حقیقت بود یا تقیه کردند، آیه از آن ساکت است و روایات، ما را از تقیه عده ای از آنها آگاه کرده است بنابراین از این جهت در میان آیه و روایات تقیه عدم هماهنگی وجود ندارد.
اما این توجیه و تفسیر برای تقیه که خدا می دانست آنها در دنیا پیمان خود را رد می کنند زیرا نمی شود در آن عالم حق را ببینند و آن را نپذیرند خلاف ظاهر روایات بوده و هیچ دلیل عقلی و نقلی هم آن را تأیید نمی کند زیرا کسی که حقیقتی را با صداقت بپذیرد اما در آینده آن را رد کند سازشی با معنای تقیه و نفاق ندارد. حقیقت تقیه و نفاق این است که مخالفت قلب و زبان در یک زمان انجام گیرد و گر نه اگر قلب و زبان هماهنگ باشند تقیه و نفاق معنا ندارد. اینکه کسی ایمان آورد و سپس از ایمان خود منصرف شود ارتداد است نه تقیه و نفاق.
اما دلیلی که بر این توجیه بیان کرده است که نمی شود انسان شاهد حقیقت باشد اما آن را رد کند هم پذیرفته نیست زیرا چه بسیار که انسان با وجود یقین به چیزی از روی سرکشی آن را نمی پذیرد همان گونه که قرآن به این موضوع اشاره کرده می فرماید:
«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»(11)
(فرعون و قوم او) آیات ما را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آنها یقین داشتند.
در روز عید غدیر خم صدها هزار نفر از کسانی که به خدا و رسولش ایمان آورده بودند با چشم خود پیامبر را دیدند و از زبان او مسئله جانشینی امیرالمومنین (علیه السلام)را شنیدید و آن را یک امرالهی که همان هنگام جبرئیل (علیه السلام)بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)نازل کرده بود تلقی کردند اما ولایت را نپذیرفتند و به ارتداد گراییدند. واقعه غدیر خم چیزی شبیه عالم میثاق بود که همه در آن روز تاریخی به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)«بلی» گفتند اما بسیاری از آنها در دل آن را انکار کردند. امام باقر علیه السلام فرمود:
فای میثاق اوکد من قول رسول الله (صلی الله علیه و آله) فی علی بن ابی طالب علیه السلام؟ فوالله ماوفوا به بل جحدوا و کذبوا.(12)
چه پیمانی استوارتر از سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره علی بن ابی طالب علیه السلام؟ به خدا قسم به آن وفا نکردند بلکه انکار و تکذیب نمودند.
در عصر امام زمان (علیه السلام)هم این مسئله تکرار خواهد شد و علی رغم معجزات روشنی که دارد، عده ای از مدعیان اسلام قلباً او را نمی پذیرند چنان که امام صادق (علیه السلام)نقل شده است: یدخلون کرها تحت حکمه خوفا من سیفه (حکم او را به خاطر ترسی که از شمشیر او دارند از روی اکراه می پذیرند).(13)
اما مثالی که آورده شده که انسان به هنگام خطر خدا را احساس می کند و هرگز او را رد نمی کند، نیز مقایسه صحیحی با پذیرش ربوبیت خداوند در عالم ذر نیست. زیرا وجود خطر، آن هم خطر مرگ می تواند انسان را متوجه نجات دهنده خود یعنی خداوند کند اما اگر خطری نباشد چنین توجه و پذیرشی قطعی نیست و حقایق آشکار را به راحتی انکار می کند چه اینکه مردم، انبیاء را با معجزات روشن و صریحی که داشتند نپذیرفتند و این همان انکار حقایقی است که در قرآن به آن اشاره شده است. محقق مذکور در ادامه تفسیر همان آیه می گوید:

اینکه ازامام می پرسند که (در عالم ذر)اینها به زبان «بلی» گفتند و امام (علیه السلام)می فرماید:«بل و بقلوبهم» یعنی نه تنها زبان که با دل هم گفتند. پس اگر روایتی هست که می گوید با دل نگفتند (تقیه کردند)با این روایت و آیه معارض است و اگر دو روایت با یکدیگر معارض بودند یکی می گوید بعضی با قلب گفتند و یکی می گوید همه با قلب گفتند اگر ما نتوانستیم جمع دلالی کنیم، مرجع قرآن کریم است و ظاهر قرآن هم این است که همه گفتند:بلی، نه اینکه به زبان گفتند: بلی و با قلب انکار کردند.
اما در جواب این اشکال می گوییم:
آنچه در قرآن آمده است، اصل پاسخ انسان هاست که همه «بلی» گفتند اما اینکه پاسخ ها با قلب ها همراه بود یا همراه نبود، قرآن نسبت به آن ساکت است. اما روایات دو گونه اند، مفاد جمع زیادی از آنها این است که «بلی» در عده ای از مردم از هماهنگی زبانی و قلبی برخوردار بود و در عده ای چنین هماهنگی وجود نداشت و تعداد این روایات که از آنها استفاده می شود «بلی» با صدق یا کذب همراه بود زیاد است و ما آنها را در فصل اسناد و مدارک روایات عالم ذر نقل خواهیم کرد و تنها یک روایت داریم که قلب و زبان آنها با هم همراه بود و این روایت مرفوعه و ضعیف است و از طرفی نمی تواند در برابر جمع روایات دیگر قرار گیرد ضمن اینکه این روایت می تواند با توجه به جمع روایات مقابل آن تنها به کسانی مربوط شود که قلب و زبان آنها با یکدیگر هماهنگ بود. بنابراین بحث ارجاع به قرآن و تعارض روایات منتفی است و دوگانگی قلب و زبان مورد تأیید روایات است.
بحث تقیه در میان مفسران اهل سنت نیز مطرح است.
خواجه عبدالله انصاری می گوید:
ایشان را گفت:نه ام من خداوند شما؟ همه پاسخ دادند:بلی، انت ربنا. تویی خداوند ما. همه اقرار دادند:اما قومی به طوع از میان جان و قومی بر تقیه از بن دندان.(14)
و در اینجا بحث را با روایت صحیحی از امام صادق (علیه السلام)به پایان می بریم که فرمود:
فثبتت المعرفه و نسوا الموقف و سیذکرونه، و لولا ذلک لم یدر احد من خالقه و رازقه فمنهم من اقر بلسانه فی الذار و لم یومن بقلبه، فقال الله: (فما کانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل) (15 و 16)
معرفت پایدار ماند و محل پیمان سپاری را فراموش کردند و به زودی آن را به یاد می آورند. و اگر این معرفت نمی بود کسی نمی دانست آفریننده و روزی دهنده او کیست. پس بعضی از آنها در عالم ذر به زبان اقرار کرد و با قلب خود ایمان نیاورد. خداوند فرمود:پس ایمان نمی آورند به آنچه از گذشته آن را تکذیب کردند.

آیات دیگر

آیات دیگری درباره عالم ذر وجود دارد که به اختصار به بیان آنها می پردازیم:
«فما کانوا لیومنوا بما کذبوا به من قبل»(17)
به چیزی که از پیش آن را تکذیب کرده بودند ایمان نیاوردند.
امام صادق (علیه السلام)درباره این آیه فرمود:
خداوند فرستادگان خود را به سوی خلق فرستاد در حالی که در پشت مردان و رحم زنان بودند، پس کسی که در آن هنگام تصدیق کرد پس از آن هم تصدیق نمود و کسی که در آن هنگام تکذیب کرد بعد از آن هم تکذیب نمود. (18)
روایات دیگری در فصل هفتم این کتاب تحت رقم (109)و (113) در این باره آورده شده است.
«هو الذی خلقکم فمنکم کافر و منکم مومن»(19)
او کسی است که شما را آفرید، گروهی از شما کافر و گروهی مومنید.
امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه فرمود:
خداوند ایمان و کفر آنها را به ولایت ما شناخت، روزی که در صلب آدم از آنها پیمان گرفته شد در حالی که ریز بودند:(20)
«هذا نذیر من النذز الاولی»(21)
این (پیامبر)بیم دهنده ای از بیم دهندگان پیشین است.
امام صادق (علیه السلام)در توضیح این آیه می فرماید:
خداوند خلق را آفرید در حالی که در سایه بودند پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله)را به سوی آنها فرستاد و بعضی از آنها به او ایمان آورده و برخی به او کفر ورزیدند آنگاه او را در آفرینش دیگری برانگیخت پس ایمان آورد به او کسی که در سایه (عالم ذر)به او ایمان آورده بود و او را انکار کرد کسی که در آن روز او را انکار کرده بود.(22)
ودر حدیث دیگری فرمود:
مراد از بیم دهنده محمد (صلی الله علیه و آله)است و آنگاه که آنها را که در عالم ذر بودند به سوی خدا دعوت کرد.(23)
«و نقلب افئدتهم و ابصارهم کما لم یومنوا به اول مره».(24)
و ما دل ها و چشم های آنان را واژگون می کنیم (و ایمان نمی آورند) همان گونه که در بار اول به آن ایمان نیاوردند.
امام باقر(علیه السلام)در تفسیر این آیه فرمود:
قلب های آنها را واژگون می کنیم پس پایین آنها بالای آنها می گردد و چشمان آنها کور می شود و هدایت را نمی بینند «همان گونه که بار اول ایمان نیاوردند» یعنی در عالم ذر و میثاق.(25)
روایات دیگری در فصل هفتم این کتاب تحت رقم (117)و (118)و (120)در این باره وارد شده است
«الذین یوفون بعهد الله و لا ینقضون المیثاق».(26)
کسانی که به عهد خدا وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند.
محمد بن فضیل از ابی الحسن (علیه السلام)«امام کاظم یا امام رضا علیه السلام» نقل می کند که فرمودند:رحم آل محمد به عرش آویزان است و می گوید:خدایا! پیوند داشته باش با کسی که با من پیوند دارد و پیوند را قطع کن با کسی که پیوند خود را با من قطع کرده است و آن در هر رحمی وجود دارد و این آیه درباره آل محمد و کسانی است که بر آن پیمان بستند و آنهایی که در عالم ذر بر ولایت امیرالمومنین(علیه السلام)و پس از او بر ولایت ائمه (علیه السلام)از آنها پیمان گرفته شد و این همان سخن خداوند است که فرمود:«کسانی که به عهد خدا وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند.»(27)
«یا ایها الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقنا کم من تراب ثم من نطفه ثم من مضغه مخلقه و غیر مخلقه»(28)
ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، ما شما را از خاک آفریدیم، آنگاه از نطفه و سپس از خون بسته شده، و پس از آن از مضغه(چیزی نظیر گوشت جویده شده)که برخی دارای خلقت و شکل است و برخی این گونه نیست.
سلام بن مستنیر گوید:از امام باقر(علیه السلام)درباره این سخن خدا «مخلقه و غیر مخلقه» سوال کردم و ایشان فرمود « مخلقه» همان ذرات ریز هستند که خداوند آنها را در صلب آدم علیه السلام آفرید و از آنها پیمان گرفت و سپس در پشت مردان و رحم های زنان جاری ساخت. و همان هایی هستند که به دنیا می آیند تا از پیمانی که بستند سوال شوند. اما «غیر مخلقه» هر جنبنده ای است که وقتی خداوند ذر را آفرید و از آنها پیمان گرفت آنان را در پشت آدم قرار نداد و آنها همان نطفه هایی هستند که عزل شده و یا قبل از آنکه روح در آنها دمیده شود و حیات و بقاء پیدا کنند سقط می شوند.(29)
«فطره الله التی فطر الناس علیها»(30)
سرشت الهی که خداوند انسان ها را بر آن آفرید.
عبدالله بن سنان گوید:درباره این سخن خدای عز و جل از امام صادق (علیه السلام )سوال کردم که این فطرت چیست؟ و حضرت فرمود:اسلام است. خداوند وقتی از آنها پیمان گرفت، آنان را بر توحید آفرید و فرمود:آیا من پروردگار شما نیستم و در جمع آنها مؤمن و کافر وجود داشتند.(31)
«و السابقون السابقون اولئک المقربون».(32)
سبقت گیرندگان مقدمند، آنها مقربانند.
داوود بن کثیر گوید: به امام صادق (علیه السلام)عرض کردم فدایت شوم مرا از این سخن خداوند «السابقون السابقون اولئک المقربون» آگاه گردان. امام علیه السلام فرمود:خداوند این سخن را در روزی که خلق را در عالم میثاق آفرید و دو هزار سال پیش از آنکه آنها را بیافریند (عالم ارواح)بیان کرد. عرض کردم:برایم توضیح دهید؟
حضرت فرمود:خدای عزوجل وقتی خواست خلق را بیافریند آنها را از خاک آفرید و آتشی برافروخت آن گاه فرمود: وارد آن شوید. اولین کسی که وارد آن شد محمد (صلی الله علیه و آله)و امیرالمومنین و حسن و حسین و نه امام دیگر، یکی پس از دیگری بودند سپس شیعیان آنها به دنبالشان تبعیت کردند. به خدا قسم آنها سابقون هستند.(33)
«صبغه الله و من احسن من الله صبغه»(34)
رنگ خدایی (بپذیرید)و چه کسی است که رنگی بهتر از رنگ خدا دارد.
امام صادق (علیه السلام)درباره این آیه فرمود: مراد از رنگ خدا، رنگ مؤمنین به ولایت در عالم میثاق است.(35)
«و لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل»(36)
ایمان آوردن کسی که از قبل ایمان نیاورده است سودی ندارد.
هشام بن حکم گوید: امام صادق(علیه السلام)درباره این سخن خدای عزوجل فرمود:«من قبل»یعنی در عالم میثاق؛ «او کسبت فی ایمانها خیرا» اقرار به انبیاء و جانشینان آنها بویژه امیرالمومنین (علیه السلام)است و ایمان آنها سودی ندارد زیرا از آنها سلب می گردد.(37)

پی نوشت ها :

1-تفسیرمجمع البیان، ج4، ص 390 و 391، ذیل آیه 172 سوره اعراف.
2-بحارالانوار، ج44، ص 366.
3-دروس تفسیری، ذیل آیه 172 سوره اعراف.
4-همان منبع
5-امالی سید مرتضی، ج1، ص 23.
6-دروس تفسیری، ذیل آیه 172، سوره اعراف.
7-تفسیر کشاف، ج2، ص 129.
8-سوره فصلت: آیه 11.
9-تفسیر نمونه،ج7،ص6و7.
10-سوره یس، آیه 69.
11-سوره نمل، آیه 14.
12-بحارالانوار، ج15، ص 180.
13-مستدرک سفینه البحار، ج2، ص143.
14-کشف الاسرار وعده الابرار، ج3، ص786.
15-سوره یونس، آیه 74.
16-سوره یونس، آیه 74.
17-بحارالانوار، ج5، ص237.
18-بحارالانوار، ج5،ص259.
19-سوره تغابن، آیه 2.
20-بحارالانوار، ج5، فصل هفتم همین کتاب، ح108.
21-سوره نجم، آیه 56.
22-مختصر بصائرالدرجات، ص 173؛ فصل هفتم همین کتاب، ح113.
23-بحارالانوار، ج5، ص234؛ فصل هفتم همین کتاب، ح112.
24-سوره انعام، آیه 110.
25-بحارالانوار، ج9، ص206؛ فصل هفتم همین کتاب ح116.
26-سوره رعد، آیه 20.
27-تفسیر قمی، ج1،ص363؛ فصل هفتم همین کتاب، ح119.
28-سوره حج، آیه 5.
29-بحارالانوار، ج57، ص343؛ فصل هفتم همین کتاب، ح115.
30-سوره روم، آیه 30.
31-کافی، ج2، ص12؛ فصل هفتم همین کتاب، ح12.
32-سوره واقعه، آیات 10 و 11.
33-بحارالانوار، ج36، ص401؛ فصل هفتم همین کتاب، ح62.
34-سوره بقره، آیه 138.
35-بحارالانوار، ج23؛ ص 366؛ فصل هفتم همین کتاب، ح107.
36-سوره انعام، آیه 158.
37-بحارالانوار، ج24،ص401؛ فصل هفتم همین کتاب، ح111.

منبع: اکبری، محمد رضا، (1388)، عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.