مقدمه
تاریخ اصفهان از آغاز ورود اسلام به این شهر با فراز و فرودهای بسیاری روبرو بود. دوره ی حاکمیت بویهیان بر این شهر، نخستین دوره ای است که اصفهان به طور کاملاً پویا و فعال به جولانگاه جریانات جدیدی از اتفاقات سیاسی - مذهبی پا می گذارد. حاکمیت حکمرانانی با علقه های شیعی و وجود وزرایی به شدت حامی شیعه مانند صاحب بن عباد، این تصور را به وجود می آورد که مردم اصفهان مذهب شیعه را به عنوان مذهب رسمی خود پذیرفتند و بدان گردن نهادند؛ اما با مطالعه ی تاریخ این دوره، با واقعیتی غیر از این برمی خوریم. شیعیان اصفهان اگرچه در سایه ی حمایت امرای آل بویه از انزوا و تقیه بیرون آمدند، به دلایلی چند همچنان در اقلیت بودند و مذهب تسنن، به عنوان مذهب رسمی عامه ی مردم اصفهان، موقعیت برتر خود را کاملاً حفظ کرد.شایان ذکر است که در سده ی چهارم هجری جنبش های شیعه گرایانه رشد کردند. پیدایش این حرکت های نوین مذهبی تقریباً با تشکیل چند دولت شیعی در جهان اسلام همزمان بود؛ از جمله فاطمیان در مصر، آل بویه در عراق و ایران، حمدانیان در سوریه و زندیان در یمن. بدین ترتیب، زمینه ی رشد هرچه بیشتر مذهب تشیع فراهم شد.
آل بویه خود شیعه مذهب بودند و در گسترش آن نیز بسیار کوشیدند. همچنین اصفهان در زمان بویهیان به عنوان چشم و چراغ ایالت جبال یکی از پایگاه های اصلی حاکمیت سیاسی - مذهبی امرای بویه بود. این شهر بیش از یکصد سال به طور مستقیم و غیر مستقیم جولانگاه فعالیت های مذهبی حاکمان مقتدری بود که سیطره ی قدرت و نفوذشان خلافت عباسی را به زانو درآورد. با وجود این، شرایط اجتماعی - مذهبی این شهر مسیر دیگری را می پیمود؛ به طوری که عوامل چندی نفوذ چشمگیر مذهب تشیع در اصفهان آن روز را به بن بست رسانید.
این مقاله بر آن است تا با تکیه بر پاره ای منابع موجود پس از مروری کوتاه بر اقتدار سیاسی بویهیان و چگونگی حاکمیت آنها بر اصفهان، به پیامدهای اقدامات آنها برای گسترش تشیع در این شهر بپردازد.
مروری بر اقتدار سیاسی آل بویه در اصفهان
اولین یورش پیروزمندانه ی بویهیان به اصفهان در سال 313 ه.ق انجام گرفت. مسعودی، که نگارش مروج الذهب را در آغاز فرمانروایی این خاندان به پایان رسانید، چنین می نویسد: «تألیف این کتاب در این هنگام، که جمادی الاول سیصد و سی و شش است، سر رسید و ما به فسطاط مصریم و ابوالحسن احمد بن بویه دیلمی ملقب به معزالدوله بر کار دولت و پایتخت تسلط دارد و برادرش، حسن بن بویه، فرمانروای ولایت اصفهان، ناحیه ی اهواز و ولایت های دیگر است و لقب رکن الدوله دارد و برادر بزرگشان، علی بن بویه ملقب به عمیدالدوله [عماد الدوله]، که سالار بزرگ آنهاست، به سرزمین فارس مقیم است...» (1)مقدسی، که خود با این دوره معاصر بود، اقتدار سیاسی بویهیان را این گونه شرح می دهد: «حکومت در آنجا به دست دیلمیان است. ری مهم ترین منطقه ی ایشان است. نخستین کسی که بر آن چیره گشت و آن را از سامانیان گرفت حسن بن بویه بود... در جنگ ها با صولت، هیبت و شکیبایی پیروز می شوند. کشوری پهناور و دولتی نیرومند دارند. از چین تا یمن خطبه به نام ایشان است. در برابر پادشاهان زمانه ایستادند. پادشاه خاوران از ایشان درمانده. [امیرالمؤمنین]، از خلیفگان عباسی، در دامان ایشان مانده. هفت اقلیم را در دست دارند.» (2)
بدین ترتیب، نخستین امیر بویهی که بر اصفهان حکمروایی کرد رکن الدوله بود. پس از وی پسرش، مؤیدالدوله ابومنصور، از سوی پدر بر آنجا حاکمیت یافت. در سال 344 ه.ق محمد بن مالکان، از سرداران عبدالملک بن نوح سامانی، به این شهر حمله کرد. مؤیدالدوله، که تاب مقاومت در خود نمی دید، به لنجان گریخت؛ ولی با تدبیر، کیاست و پایداری وزیر کارآمد و لایق خود، ابوالفضل بن عمید، پسر ماکان را شکست داد و دستگیر کرد. وی سرانجام پیروزمندانه به اصفهان بازگشت. (3)
با مرگ مؤیدالدوله در سال 373 ه.ق، وزیر دانشمندش، صاحب بن عباد، به اطاعت فخرالدوله، فرزند دیگر رکن الدوله، درآمد و زمینه را برای امارت وی فراهم کرد. فخرالدوله نیز صاحب را، که سال ها کرسی صدارت در اصفهان را برعهده داشت، به وزارت خویش برگزید.
پس از فخرالدوله پسر چهار ساله ی مجدالدوله بر تخت نشست؛ ولی سیده خاتون، مادر مجدالدوله، که عملاً سر رشته ی امور حکومت را در دست داشت، حکمرانی اصفهان را به پسر دایی خود، ابوجعفر محمد بن دشمنزیار ملقب به علاءالدوله کاکویه، واگذار کرد. بدین ترتیب، حکومت اصفهان به دست کاکوئیان افتاد. ابن اثیر ضمن بیان وقایع سال 398 ه.ق، درباره ی چگونگی امارت علاءالدوله می نویسد:
«چون مجدالدوله از مادرش برید، هنجار کاکویه نیز به تباهی گردید و او آهنگ سلطان بهاءالدوله کرد و زمانی نزد او بماند. آنگاه مادر مجدالدوله نزد پسرش به ری بازگشت و ابوجعفر از نزد بهاءالدوله گریخت و نزد مادر مجدالدوله آمد و مادر مجدالدوله باز او را بر اصفهان گماشت و کاکویه در اصفهان استوار شد.» (4)
نخستین کسانی که از تجزیه ی امپراتوری آل بویه سود بردند، بنی کاکویه ی اصفهان بودند. این شهر در هنگام حکومت بنی کاکویه وارد عصر طلایی دومی شد که با شکوهمندی آن در زمان پادشاهی رکن الدوله پهلو می زد. (5) عمر این دوره نیز چندان نپایید؛ چرا که محمود غزنوی پس از سی سال لشکرکشی به هند، در سال 420 ه.ق؛ یعنی، اندکی پیش از مرگش پیروزی های خود را با فتح ری تکمیل کرد. هنگامی که مسعود، پسر و جانشین محمود، حکومت ری یافت، بی درنگ بر اصفهان و همدان نیز دست انداخت. علاء الدوله کاکویه ناچار شد برای جلب مساعدت به ابوکالیجار روی آورد؛ ولی وی گرفتار جنگی بی سرانجام در عراق بود و نمی توانست در این موقعیت به علاءالدوله کمک کند.
در سال 422 ه.ق، حمله ی غزنویان به کرمان دفع شد. با پیروزی قاطع سلجوقیان در دندانقان، آنها از خراسان نیز بیرون رانده شدند؛ اما وضع همدان و اصفهان هنوز نامعلوم بود. علاءالدوله کاکویه در سال 433 ه.ق درگذشت و دو پسرش بر سر جانشینی او به جنگ با یکدیگر افتادند. سلجوقیان در آن زمان هنوز چندان قدرتی نداشتند که بتوانند شهر را از دست آنان بیرون کنند.
در سال 442 ه.ق، طغرل بیک اصفهان را به مدت یک ماه محاصره کرد؛ از این رو، شهر و روستاهای اطراف آن به شدت زیان دیدند. با سقوط اصفهان فرامرز بن علاءالدوله یزد و ابرکوه را از سلجوقیان به اقطاع گرفت و اصفهان رسماً به دست سلجوقیان افتاد. (6)
بازار داغ نحله های مذهبی همزمان با حاکمیت آل بویه
هنوز حضرت علی (ع) و پسر عمش، عبدالله بن عباس، مشغول غسل جسد مبارک پیامبر (ص) بودند که انصار در زیر سقفی از شاخه های خرما، که در تاریخ به نام سقیفه ی بنی ساعده مشهور شد، گرد هم آمدند. آنها در خصوص رهبری مسلمانان پس از مرگ رسول خدا (ص) به شور و مشورت پرداختند. ابوبکر، عمر و گروهی از مهاجران، که شاهد ماجرا بودند، به سقیفه رفتند و اولین تفرقه ها آغاز شد.فرقه هایی که در اسلام پدید آمد، نخست احزاب و دسته های سیاسی بودند که به تدریج به فرقه های مذهبی تبدیل شدند. قدیمی ترین آنها فرقه ی عثمانیه؛ یعنی، انتقام جویان خون عثمان، شیعه؛ یعنی،طرفداران علی بن ابی طالب (ع)، خوارج و مرجئه بودند. سپس فرقه هایی کلامی مانند قدریه، معتزله، جبریه و مشاعره در اسلام پدید آمدند. (7) هر یک از این فرقه ها به دسته های گوناگونی تقسیم می شدند که همانند شاخه های جدیدی بودند که از تنه ی درخت اسلام سر برآوردند و سایه گسترانیدند. بدین ترتیب، تاریخ مناظرات مذهبی در اسلام با ماجرای سقیفه آغاز و روز به روز بر دامنه ی آن افزوده شد.
با روی کار آمدن خلفای عباسی، به ویژه مأمون که مشوق علما و دانشمندان علم کلام بود، بازار مناظرات رونق بیشتری گرفت. با گذشت زمان، کار از مناظرات لفظی و شفاهی به مجادلات کتبی و نگارش تألیفات متعدد کشیده شد.
نوبختی تعداد فرقه های متعدد امامیه را پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) چهارده دسته برشمرده است. (8) بنابه گفته ی مسعودی، این تعداد پس از شهادت آن امام (ع) به بیست فرقه رسید. وی در کتاب مفقود خود؛ یعنی، المقالات من اصول الدیانات و سر الحیات این بیست فرقه را آورده است. (9) ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری (متوفی 324 ه.ق) نیز در کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، فرقه های بزرگ اسلامی را در یازده شماره ذکر کرده و به اختلاف آرا و عقاید پیروان هر فرقه پرداخته است. برای نمونه، در مبحث رافضیان تنها از این فرقه ی خاص ده ها فرقه ی دیگر انشعاب یافته است. وی می نویسد: «رافضیان در موضوع جم انگاری خدا بر شش گونه اند.» (10) «در استطاعت نیز رافضیان بر چهار گروهند.» (11) از این دو نمونه ی کوتاه می توان به دقت و امانت نویسنده پی برد.
مجادلات لفظی، کتبی و حتی علمی فرقه های گوناگون اسلامی در سده ی چهارم هجری همچنان ادامه یافت؛ چنانکه تأثیرات آن را بر توده های مردم، که خود از نزدیک شاهد این اختلافات فرقه ای بودند، نمی توان نادیده گرفت. به نظر می رسد که مذهب شیعه در این دوره نمی توانست مردم متعصب اصفهان را به خود جلب کند؛ آن هم بدون هیچ گونه ابزار کمکی.
تعصب شدید مردم اصفهان در پیروی از مذهب تسنن
ابوبکر خوارزمی شیعه ی ادیب اوایل سده ی چهارم هجری، اصفهان را در ناصبی گری مشهور می داند. او در عباراتی ادیبانه می نویسد: «خداوند ما را از چند چیز رها کند: از حماقت حشویه، از لجاجت حروریه، از تردید واقفیه، از مرجئی گری حنفی ها، از تخالف اقوال در شافعیه... و از خدا می خواهیم که ما را بر چند چیز محشور نکند: از ناصبی گری اصفهانی، از بغض اهل بیت در میان طوسی ها یا شاشی ها، از مرجئی گری کوفی ها.» (12)بنا به گفته ی بیشتر منابع، اصفهان پیش از تسلط آل بویه به تعصب مذهبی در تسنن مشهور بود؛ در حالی که شهر قم، که فاصله ی چندانی با این شهر نداشت، کاملاً پیرو مذهب شیعه بود. ابن رسته، جغرافی دان برجسته ی این دوره که خود نیز اصفهانی بود، درباره ی ارتباط این دو شهر می نویسد: «قم و کرج از اعمال اصفهانند و خراج آن دو داخل در خراج اصفهان است. مردم آن دو شهر این امر را ناخوش می داشتند و به خاطر این خراج زیان سنگینی به ایشان می رسید و مأموران مالیات مکرر به سوی آنها می آمدند و طلب مالیات می کردند. عبدالله بن کوشید، که از اهالی اصفهان بود، مسؤول و عهده دار مالیات و خراج ایشان گشت و... خراج آن دو شهر را از اصفهان جدا نمود و بدین وسیله، رفاه و آسایش مردم اصفهان و مردم آن منطقه فراهم گردید.» (13)
ابن اثیر نیز در مورد میزان تعصب مردم اصفهان همزمان با تسلط آل بویه بر این شهر آورده است: «در این سال میان باشندگان اصفهان و قم از بهر مذهب های این دو فتنه بیفتاد. چگونگی آن چنین بود که گفته می شد مردی قمی یکی از صحابه را دشنام داده است. او از یاران شحنه ی اصفهان بود. باشندگان اصفهان شوریدند و از مردم حومه یاری جستند و با مردمانی بی شمار به خانه ی شحنه یورش بردند. در این شورش گروهی کشته شدند و باشندگان اصفهان دارایی بازرگانان قمی را به تاراج بردند. این گزارش به رکن الدوله رسید و خشمگین شد...» (14) پاره ای منابع تاریخی در تفسیر این خبر گفته اند که چون رکن الدوله در تشیع بسیار متعصب بود، در اهانت به اهل اصفهان لحظه ای فرونگذاشت. وی اهل قم را بسیار دلداری داد و مکرّم و معزّز بازگردانید. (15)
در دوره ی آل بویه، معتزلیان و اشعریان پایگاه فعالیت خود را از بصره به بغداد انتقال دادند. مکتب معتزلی بصره و بغداد شاخه ی دیگری را در ری ایجاد کرد. (16) درگیری سنیان اصفهان و شیعیان قم را هم می توان درگیری اشاعره با معتزله به حساب آورد. صاحب بن عباد، وزیر شیعی مذهب، مقتدر و ادیب آل بویه، با فرستادن مبلغان مذهبی و ترویج عقاید معتزلی، که با مذهب تشیع همخوانی داشت، کوشید میان عامه ی مردم با حکومت شیعی سازش برقرار کند و مردم متعصب اصفهان را آگاه سازد؛ هرچند تعصب آنها بیش از آن بود که این اقدامات بر آنان تأثیر گذارد.
مقدسی ضمن توصیف مردم اصفهان می نویسد: «یکی از عیب ها که در سرآغاز سخن از این سرزمین گفتم، سادگی مردم اصفهان و غلو ایشان درباره ی معاویه است. روزی من کاروان را رها کرده، به دیدار مردی از ایشان که به وارستگی و زهد شناخته شده بود رفته؛ شب را نزد او مانده؛ پرسش ها می کردم تا اینکه پرسیدم: درباره ی صاحب چه می گویی؟ وی به لعن و نفرین پرداخته، گفت: تو چه می گویی؟ گفت: ما گفته ی خداوند را می پذیریم که می گوید فرقی میان پیامبران نمی بینم ابوبکر مرسل، عمر مرسل و... پس از شمردن چهار خلیفه گفت: معاویه نیز مرسل بوده است. من گفتم: چنین مگو؛ زیرا تنها چهار تن نخستین خلیفه بودند و معاویه پادشاه بوده است؛ زیرا پیامبر گفته است خلافت پس از من سی سال خواهد ماند و سپس پادشاهی برمی گردد. در این هنگام او بر من پرخاش گرفت و مردم مرا رافضی خواندند و اگر کاروانیان نرسیده بودند مرا بیچاره کرده بودند. ایشان مانند این داستان ها بسیار دارند.» (17)
اوضاع سیاسی - مذهبی جهان اسلام همزمان با تسلط آل بویه
یکی دیگر از مهم ترین عوامل عدم پذیرش مذهب تشیع در اصفهان را باید در اوضاع سیاسی - مذهبی جهان اسلام آن دوره جستجو کرد. بویهیان اگرچه توانستند خلافت عباسی را به زانو درآورند، با پذیرش رسمی خلافت عملاً بر حاکمیت مذهبی دستگاه خلافت مهر تأیید زدند. ابن اثیر در این باره می نویسد:«... تا آنجا که آگاه شدم معزالدوله با شماری از یاران ویژه ی خود رأی زد تا خلافت را از دست بنی عباس برون آورد و برای معزالدین علوی یا یکی دیگر از علویان بیعت ستاند. پیرامونیان همه پذیرفتند، مگر یکی از آنها که گفت: این رأی نیکویی نیست و اگر فرمان کشتن او دهی، او را خواهند کشت و ریختن خونش را روا خواهند شمرد، لیک اگر یکی از علویان را برگاه خلافت نشانی تو و یارانت او را شایسته خواهید دانست و اگر او یاران تو را بفرماید که خونت ریزند، خواهند ریخت. پس معزالدوله از این سخن بازگشت...» (18)
امرای بویهی نسبت به دستگاه خلافت نوعی سیاست کج دار و مریز در پیش گرفتند؛ از این رو، در زیر سایه ی خلافت توانستند قدرت خود را در جهان اسلام آن روز تثبیت کنند. خلافت برای آنها در اصل سپر محکمی بود که از آن برای مقابله با دشمن قدرتمند شرق قلمروشان، سامانیان، یاری جویند.
دوره ی آل بویه، باب تازه ای در تاریخ خلافت عباسی گشود. آنها می بایست اغتشاش و پریشانی بغداد را، که از ضعف قدرت مرکزی خلافت ناشی می شد، سامان می بخشیدند. آل بویه به دلیل مصلحت سیاسی به ادامه ی حیات دستگاه خلافت کمک کردند تا بتوانند از آن به عنوان وسیله ای برای جلب نظر رعایای سنی مذهب قلمرو خود و به دست آوردن احترام قدرت های بیگانه بهره برداری نمایند. (19)
خطرناک ترین دشمن آل بویه، دولت سامانی سنی مذهب بود. این اختلاف مذهبی بهانه ی خوبی برای سامانیان بود تا به توسعه طلبی خود در غرب ادامه دهند. (20) ابن اثیر بارها به اخبار لشکرکشی سپاه خراسان به سوی اصفهان اشاره کرده است؛ از جمله در ضمن وقایع سال 344 ه.ق آورده است:
«در این سال لشکر خراسان سوی ری تاخت... از آن سوی سپاهی دیگر از خراسانیان از راه دشت به اصفهان گسیل شدند. ابومنصور بویه بن رکن الدوله اصفهان را زیر فرمان داشت. او چون از آمدن سپاه خراسان آگاه شد، گنجینه ها و خانواده ی پدرش در اصفهان را فروهلید و به خان لنجان رسید...» (21)
امرای سامانی از هر فرصتی برای زورآزمایی با این حاکمیت جدید استفاده می کردند و مدام قلمرو آل بویه را مورد تهاجم قرار می دادند. مردم سنی مذهب اصفهان نیز سامانیان را حامیان قدرتمندی می پنداشتند و چنانچه شرایطی فراهم می شد، به راحتی به جبهه ی دشمن می پیوستند. امرای بویهی، که از این واقعیت به خوبی آگاه بودند، ترجیح دادند با سامانیان سازش کنند. ابن اثیر در بیان وقایع سال 361 ه.ق به این موضوع پرداخته است:
«در این سال میان امیرمنصور بن نوح سامانی، فرمانروای خراسان و ماوراءالنهر، از یک سو و رکن الدوله و پسرش، عضدالدوله، از سوی دیگر بر این قرار سازش برپا شد که رکن الدوله و عضدالدوله سالیانه صد و پنجاه هزار دینار برای امیرمنصور بن نوح فرستند. نوح با دخت عضدالدوله پیوند زناشویی بست و برای عضدالدوله ارمغان هایی فرستاد که مانندی برای آن دیده نشده بود. میان آن دو، نامه ی سازش نگارش یافت و بزرگان فارس و عراق بر آن گواهی دادند.» (22)
بنابراین، ملاحظه می شود که بویهیان برای دوام حاکمیت خویش هم دستگاه خلافت را به رسمیت شناختند و هم با حکومت سنی مذهب سامانی سازش کردند؛ از این رو، مردم اصفهان همچنان بر مذهب خود باقی ماندند.
تسامح مذهبی امرای بویهی
بنابه گفته ی بیشتر محققان و مورخان این دوره، یکی دیگر از عوامل دوام دستگاه خلافت، تسامح مذهبی امرای بویهی بود. مستندات تاریخی بر اقدامات مذهبی معزالدوله مبنی بر برگزاری مراسم عاشورای حسینی و برپایی جشن غدیرخم برای نخستین بار در بغداد فراوان تکیه کرده اند. با وجود این، در روزگار وی «چند دونده و رونده و پیک سریع السیر به وجود آمدند که بر تمام پیک های تندرو برتری و امتیاز داشتند؛ یکی فضل و دیگری مرعوش بودند. هر یک از این دو روزانه چهل و چند فرسنگ ره می پیمودند. یکی از آن دو شیعه بود و دیگری سنی و مردم آن دو را درستکار می دانستند و دو گروه شیعه و سنی هر یک هم آیین خود را بر دیگری برتری می دادند.» (23)عضدالدوله مقتدرترین امیر بویهی، اهل تسامح مذهبی بود. او وزیری نصرانی به نام نصر بن هارون داشت که اجازه یافت کلیساها و دیرها را مرمت کند و صدقاتی برای نصرانیان مقرر دارد. (24) همچنین گفته شده که در زمان وی، «در سال 369 ه.ق، میان مسلمانان و مجوسان کوی و برزن شیراز آشوبی بزرگ پدید آمد و خانه ی زرتشتیان به یغما رفت و آنها را زدند و گروهی از ایشان جان باختند. عضدالدوله از گزارش آگاه شد و هرکه را در این میان دستی داشت گرفت و زد و در گوشمالی آنها زیاده روی کرد و همه را براند.» (25)
عضدالدوله پس از ورود به بغداد، خرابی ها و نابسامانی های ناشی از درگیری مداوم شیعه و سنی را پیامد تحریکات واعظان و قصه گویان دانست. وی فرمان داد که کسی در مساجد و کوچه ها به این امور نپردازد. داستان او با ابوالحسن بن سمعون واعظ، معروف است. (26)
رواج آیین ایرانی در این دوره نیز از دیگر نشانه های تسامح مذهبی آل بویه بود که برای نمونه می توان به آیین تاج گذاری عضدالدوله اشاره کرد. هر چند اسلام تصور کلی از سلطنت را در اصل منسوخ کرد، در عمل این امر تحقق نیافت. ایرانیان هنوز تاریخ را با مبدأ یزدگردی حساب می کردند، نوروز را جشن می گرفتند و آتشکده های بسیاری در خدمت آیین زرتشتی بود. در واقع، پذیرش اسلام از سوی آنان به تصورشان از سلطنت خدشه ای وارد نکرد. این تصور پس از تحکیم حکومت آل بویه دست آویز شد تا بر احترامشان در نزد رؤسای دیلمی، که در گذشته بارها قدرت آنها را به سخره گرفته بودند، بیفزاید.
سامانیان نیز، که سنیان متعصبی بودند، پادشاهی قدیم ایران را سخت بزرگ می داشتند؛ به ویژه هنگامی که ناچار بودند تبارنامه ای برای خود جعل کنند که نسبت آنها را به پادشاهان پیش از اسلام برساند. بدین ترتیب، تحکیم قدرت آل بویه تجدید حیات علمی و ادبی را، که به تازگی در شمال ایران حضور خود را در حوزه ی ادبیات تثبیت کرده بود، در پی داشت. (27)
بویهیان هرگز سنیان را به وسیله ی شیعیان تحت تعقیب قرار ندادند، بلکه هواداران هر دو مذهب در سپاه آنان وجود داشتند. آنها خواهان نوعی حکومت مشترک شیعه عباسی بودند تا بتوانند شیعیان را از مسأله تقیه برهانند؛ (28) به عبارت دیگر، حاکمان بویه نمی خواستند به زور، رعایای خویش را به پذیرش مذهب تشیع وادارند. آنها با انتخاب وزاری قدرتمند و شیعه مذهبی همچون صاحب بن عباد زمینه ی بارور شدن نهال نوپای اصول احکام و مبانی مذهب تشیع را فراهم کردند.
دوره ی آل بویه در واقع دوره ی رشد و شکوفایی علوم معرفتی اسلام از جمله فقه، حدیث و کلام به خصوص از نوع شیعی آن بود؛ به طوری که دانشمندان و علمای بزرگ شیعی مانند شیخ کلینی و شیخ صدوق در این دوره سر برآوردند؛ کتابخانه ها گسترش یافت و مهم تر از همه، کتاب های نفیسی در راستای رشد علمی مذهب تشیع نگاشته شد.
عدم استقرار امرای قدرتمند بویهی در اصفهان
آل بویه با نام سه برادر به نام های علی بن بویه ملقب به عمادالدوله، حسن بن بویه ملقب به رکن الدوله و احمد بن بویه ملقب به معزالدوله شناخته می شود. پس از همه ی کوشش های آنها برای دستیابی به قدرت، برادر بزرگ تر، عمادالدوله، در فارس مستقر گردید. رکن الدوله از سوی وی امارت ری، اصفهان و همدان و برادر کوچک تر، معزالدوله، حکومت خوزستان و بغداد را یافتند؛ بنابراین، رکن الدوله اولین امیر بویهی بود که رسماً حکومت اصفهان را در اختیار گرفت؛ (29) اما او در ری استقرار یافت و اصفهان را به عنوان تختگاه موقتی خود برگزید.رکن الدوله پس از به دست آوردن امارت، پرسش نامه ای به بغداد فرستاد و درخواست کرد که توصیفی از شهر بغداد و گرمابه های آن برایش فراهم کنند. احتمالاً وی قصد داشت از شکوه بغداد، که هرگز آن را ندیده بود، آگاه شود تا مانند آن را در ری و اصفهان پیاده نماید. همچنین او بارویی به دور شهر اصفهان کشید که طول آن، بنابر گواهی منابع، بیست و یک هزار گام بود و تا چند سال پیش آثاری از آن باقی بود. شاید رکن الدوله در هنگام اقامت خود در این شهر از قصر بنی دلف عجلی کرجی استفاده می کرد.
یکی از مشکلات اساسی حسن بویهی این بود که تا سال ها امرای سامانی و وشمگیر زیاری امارتش را تهدید می کردند؛ چنانکه چندین بار ناچار شد شهرهای اصفهان و ری را به جبهه ی دشمن واگذارد. ابن اثیر در ضمن وقایع سال 344 ه.ق آورده است: «در این سال لشکر خراسان سوی ری تاخت. رکن الدوله از آغاز محرم در ری ماندگار بود...» (30)
همو می نویسد: «در سال 345 ه.ق زمانی که میان مردم اصفهان و قم بر سر مسائل مذهبی فتنه ای رخ داد گزارش به رکن الدوله رسید و خشمگین شد و کس به اصفهان فرستاد و باژ سنگین بر ایشان بست.» (31) از گزارش های مزبور می توان دریافت که:
1. جنگ و درگیری در دو جبهه بی ثباتی در امر حکومت را در پی داشت.
2. رکن الدوله عملاً در ری مستقر بود نه در اصفهان.
با مرگ رکن الدوله در سال 366 ه.ق، فرزندانش، مؤیدالدوله، از سوی عضدالدوله امارت اصفهان را به دست گرفت. (32) از رویدادهای زمان امارت مؤیدالدوله، خلعت بخشیدن وی به قاضی القضات بود. «در این سال [367 ه.ق] بر قاضی عبدالجبار در ری خلعت پوشانده شد و قضاة آن شهر و سرزمین های زیر فرمان مؤیدالدوله بدو واگذار شد.» (33) بدین ترتیب، مشاهده می شود که مقر اصلی حکومت او نیز شهر ری بود.
مؤید الدوله در سال 373 ه.ق درگذشت و بنابر پیشنهاد صاحب بن عباد، فخرالدوله به جانشینی وی برگزیده شد. فخرالدوله نیز امارت خود را از ری فرماندهی می کرد. در گزارش های ابن اثیر آمده است: «... ابوحسین گریزان رو به راه ری نهاد تا خود را به عمویش، فخرالدوله، رساند. پس به اصفهان رسید و در آنجا ماندگار شد و از عمویش یاری جست. عمو نیز برای او پولی فرستاد.» (34) ابوحسین پسر عضدالدوله بود که در سال 375 ه.ق با برادرش، شرف الدوله، بر سر قدرت درگیر شده بود. همچنین در سال 385 ه.ق صاحب ابوالقاسم اسماعیل بن عباد، وزیر فخرالدوله، در ری درگذشت. (35)
پس از مرگ فخرالدوله در سال 387 ه.ق، فرمانروایی به پسرش، مجدالدوله، رسید؛ ولی از آنجا که چهار سال بیشتر نداشت، مادرش، سیده خاتون، کارها را در دست گرفت. وی امارت اصفهان را به نیابت فرزندش به خالوزاده ی خود، ابوجعفر محمد بن دشمنزیار ملقب به علاءالدوله کاکویه، سپرد؛ از این رو، عملاً اصفهان در اختیار خاندان کاکویی قرار گرفت. این دوران چندان نپایید؛ چرا که دوره ی حاکمیت آنها بر اصفهان با اوج اقتدار سلطنت غزنویان مصادف بود و مسلماً سلطان محمود غزنوی نمی توانست نسبت به این شهر مهم منطقه ی جبال بی توجه باشد. ماجرای لشکرکشی سلطان مسعود غزنوی به اصفهان و کشتار مردم این شهر در تاریخ مشهور است. سرانجام در سال 442 ه.ق سلطان طغرل سلجوقی، اصفهان را به سیطره ی خود درآورد و حکومت کاکوئیان را به استیصال کامل کشانید.
نتیجه
چنانکه آمد، حکمرانان اولیه ی آل بویه عملاً در اصفهان حضور نداشتند و پایتخت اصلی آنها ری بود. همچنین حاکمیت کاکوئیان بر اصفهان با حضور دو خاندان قدرتمند سنی مذهب در جهان اسلام آن روز، غزنویان و سلجوقیان، هم زمان بود؛ از این رو، فرصت چندانی برای تبلیغ مذهب شیعه در این شهر فراهم نشد و مردم اصفهان، که به طور مستقیم با حاکمان در ارتباط نبودند، در خصوص مذهب تشیع دغدغه ی خاطری نداشتند و همچنان بر مذهب خود باقی ماندند.پی نوشت ها :
1. مسعودی، ج 2، ص 753.
2. مقدسی، ج 2، ص 598.
3. ابن مسکویه، ج 6، صص 197-198.
4. ابن اثیر، ج 12، ص 5452.
5. تایخ ایران کمبریج، ج 4، صص 257-258.
6. همان، صص 256-263.
7. مشکور، ص 37.
8. اشعری، سعد بن عبدالله، صص 139-157.
9. مشکور، ص 131.
10. اشعری، ابوالحسن، ص 23.
11. همان، ص 28.
12. جعفریان، ج 3، صص 934-935.
13. ابن رسته، ص 80.
14. ابن اثیر، ج 12، ص 5062.
15. تتوی، ج 3، ص 1864.
16. بویهیان، ص 119.
17. مقدسی، ج 2، صص 596-597.
18. ابن اثیر، ج 11، ص 2995.
19. تاریخ ایران کمبریج، ج 4، صص 217-218.
20. همان، ص 218.
21. ابن اثیر، ج 12، ص 5056.
22. همان، ص 5164.
23. همان، ص 5116.
24. همان، ص 5240 و ابن مسکویه، ج 6، ص 458.
25. ابن اثیر، ج 12، ص 5245.
26. دایره المعارف بزرگ اسلامی، ذیل آل بویه.
27. تاریخ ایران کمبریج، ج 4، ص 239.
28. بویهیان، ص 13.
29. ابن اثیر، ج 11، ص 4827.
30. همان، ج 12، ص 5055.
31. همان، ص 5062.
32. همان، ص 5205.
33. همان، ص 5230.
34. همان، ص 5284.
35. همان جا.
ابن اثیر، عزالدین: الکامل، ترجمه حمیدرضا آژیر، تهران: اساطیر، 1382.
ابن رسته: الاعلاق النفیسه، ترجمه و تعلیق حسین قره چانلو، تهران: امیرکبیر، 1380.
ابن مسکویه، ابوعلی: تجارب الامم، تصحیح ابوالقاسم امامی، تهران: دار سروش للطباعه و النشر، 1380.
اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل: مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ترجمه محسن مؤیدی: تهران: امیرکبیر، 1362.
اشعری، سعد بن عبدالله: ترجمه فرق الشیعه نوبختی، تهران: پاکتچی، 1358.
بویهیان، ترجمه و تألیف یعقوب آژند، تهران: مولی، تهران، 1384.
تاریخ ایران کمبریج، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1381، ج 4.
تتوی، احمد بن نصرالله و دیگران: تاریخ الفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: علمی و فرهنگی، 1382.
جعفریان، رسول: تاریخ تشیع در ایران، قم: انصاریان، 1375-1380.
جناب، میرسید علی: رجال و مشاهیر اصفهان، تدوین و تصحیح رضوان پورعصار، اصفهان: سازمان فرهنگی و تفریحی شهرداری اصفهان با همکار مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل، 1385.
حسینیان مقدم، حسین: تاریخ تشیع، تهران: سمت، 1385.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین: مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، 1378.
مشکور، محمد جواد: تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، تهران: اشراقی، 1368.
مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد: احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران: مؤلفان و مترجمان ایران، 1361.
منبع: اعرابی، مهدی، (1390)، مجموعه مقالات همایش پیشینه تشیع در اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، اول.