بدین ترتیب، تغییر ماهیت حکومت ایران بر تحول روابط و مناسبات ایران با کشورهای مختلف به طور عام و عربستان به طور خاص اثرگذار بود. در همین راستا، نوشتار مزبور با تمرکز بر نقش ایدئولوژی انقلاب اسلامی، به بررسی تاریخی فراز و فرودهای روابط دو کشور و علل تقابلها و تعاملهایشان میپردازد.
نگاهی تاریخی به روابط ایران و عربستان
رابطهی ایران و عربستان از زمان تأسیس عربستان سعودی فراز و فرودی از رقابتهای مسالمتآمیز تا خصومت و قطع رابطه را تجربه کرده است. سرآغاز روابط دو کشور به سال 1307 باز میگردد؛ زمان سلطنت رضاشاه در ایران که با تشکیل حکومت سلطنتی آل سعود همزمان بود. هر چند در دوران پیشین نیز رقابتهایی مسالمتآمیز بین دو کشور وجود داشت؛ امّا به دلیل وجود برخی تشابهات در ساخت قدرت، رقابتها در نهایت در قاب روابط دوستانه و اتحاد نهادینه گردید و دکترین نیکسون، در دههی 1350 شمسی، دو کشور را به هم پیوند زد. عربستان به دلایل مسائل و مشکلات داخلی در نیمهی دوم 1930 و در طول جنگ جهانی دوم در حصار روابط پیروانهی ایالت متحده آمریکا قرار گرفت و چتر حامیانهی این کشور را برگزید.[1]ایران نیز، به خصوص پس از کودتای 28 مرداد 1332، به تدریج سیاست مشابه عربستان را در قبال آمریکا در پیش گرفت و دکترین نیکسون نشاندهندهی تنگنای روابط پیروانهی دو کشور در مقابل آمریکا گردید. هر چند آمریکا نیز، برای دستیابی به منابع نفتی منطقهی خلیج فارس و اهداف امنیتی خود در منطقه، به این رابطه مشتاق بود و از آن سود وافر میبرد؛ البته اتحاد ایران و عربستان در این مقطع به معنای از بین رفتن رقابتهای دیرینهی آنها نبود، بلکه این رقابت در این قالب خاصیتی مسالمتآمیز کسب کرد. روابط همکاریـرقابت این دو کشور تا سال 1357 در چارچوب روابطی پنهان و آشکار تداوم داشت. پیروزی انقلاب اسلامی ایران هر دو کشور را به درگاه نوینی از روابط سوق داد.
فروریختن پایههای پهلوی، به مثابهی یکی از دو ستون امنیتی منطقه (بر اساس دکترین نیکسون)، عربستان را که درگیر رابطهی تنگاتنگ حامیـپیرو با غرب بود با پرسشی مواجه ساخت که چالش امنیتی این کشور را نیز رقم میزد؛ پرسشی که نه تنها عربستان بلکه سایر کشورهای عربی منطقه دغدغهی آن را داشتند، اینکه آیا انقلاب ایران دومینوی سقوط کشورهای دیگر منطقه خواهد بود؟
این پرسش به همراه عینیتیافتگی حکومتی شیعی در منطقه موجب شد تا دو کشور وهابی عربستان و شیعی ایران عرصهی نوینی از روابط سیاسی را تجربه نمایند. در واقع، با وقوع انقلاب اسلامی و فرو ریختن پایههای حکومت سلطنتی در ایران، هراس از تکرار انقلاب ایران کشورهای محافظهکار منطقه را در بر گرفت. این هراس با وقایعی چون ناآرامیهای منطقهی شرقیه، اشغال خونین مسجدالحرام در محرم 1400، کشف توطئهی سرنگونی هواپیمای فهد ولیعهد وقت و انفجار بمب در ریاض و جده در عربستان تشدید شد.[2]
در چنین شرایطی، مقامات عربستان برخورد ظاهراً دوستانه را پیش گرفتند و حتی ملک خالد، پادشاه عربستان، در دیدار با رئیسجمهور الجزایر حکومت جدید ایران را تأیید کرد.[3] علاوه بر این، به منظور تبریک پیروزی انقلاب اسلامی ایران و برقراری رابطه با ایران، هیئتی بلندپایه به سرپرستی دبیر کل «رابطه العالم الاسلامی» به ایران گسیل داشت که علیرغم اقامت طولانی در ایران موفق به دیدار با مقامات عالی رتبهی جمهوری اسلامی نشد.[4]
امّا به تدریج رابطهی دو کشور سلسله اختلافاتی را تجربه کرد که تا به امروز نیز تداوم داشته است. اختلافاتی که با حملهی نظامی عراق به ایران به مرز خصومت رسید؛ هر چند این خصومت نمود فیزیکی در قالب برخورد نظامی نداشت، ولی عربستان با حربههای گوناگونی به تقابل با ایران پرداخت. از جمله اینکه از سال 1979، یعنی سال پیروزی انقلاب ایران، قیمت هر بشکه نفت خود را 18 دلار، یعنی چهار دلار کمتر از قیمت نفت خام پایه، تعیین کرد و تا سال 1981 این سیاست را به بهای ضرر230 میلیاردی خود و به بهانهی تثبیت بهای نفت ادامه داد.[5]
علاوه بر این، عربستان یکی از مهمترین حامیان مالی عراق در جنگ تحمیلی بود. چنانچه از مجموع کمکهای مالی و جنسی 70 میلیارد دلاری کشورهای حوزهی خلیج فارس به عراق در زمان جنگ با ایران، 30 میلیارد دلار سهم عربستان بود[6] این امر نشاندهندهی سردی روابط دو کشور در این دوره است که با رویدادهایی همچون اخراج امیرالحاج ایران از مکه در سال 1361، درگیری بین حجاج ایرانی و پلیس سعودی و سرنگون کردن یک هواپیمای جنگندهی ایرانی توسط عربستان این وضعیت تشدید شد.
حتی دوران بهبودی ظاهری روابط دو کشور در سال 1362، که «سعود الفیصل» (وزیر خارجهی عربستان) به دعوت وزیر خارجهی ایران وارد تهران شد، موقتی بود و دو سال بعد در سال 1364 عربستان، که با حمایتهای آمریکا به پندارهی قدرتمندی از خود رسیده بود، تصمیم به مقابله با ایران گرفت. در این سالها، عربستان بر اساس طرح هشت مادهای فهد رژیم صهیونیستی را مورد شناسایی قرار داد که به انتقاد صریح و گسترده و راهپیمایی بزرگ ایرانیان و در نهایت شکست کنفرانس مرفاس منجر شد. از این پس، بر تیرگی روابط دو کشور افزوده شد.[7]
در ادامه عربستان، که در مقابله با ایران مصممتر شده بود، به تدریج در راستای تضعیف ایران در جنگ، وارد ساختن ایران به فرآیند صلح و کنترل انقلاب ایران اقداماتی را نظیر کاهش بهای نفت، کشتار زائران خانهی خدا در مکه و مشارکت در جنگ سفارتخانهها برای منزوی ساختن ایران انجام داد.[8]
در این میان، اقدام عربستان به کشتار حجاج ایرانی رویارویی دو کشور را تشدید کرد و هر دو جنگ تبلیغاتی را علیه یکدیگر آغاز کردند. محکومیت آل سعود در کنگرهی جهانی حج و اجازهی اجرای مراسم بزرگداشت قیام 1357 مردم منطقهی شرقی عربستان، در محل تالار وحدت در تهران، از جمله اقدامات تبلیغی جمهوری اسلامی بود که در مقابل عربستان انجام شد. عربستان نیز با حمایت رسانههای غربی کوشید از فشار این جنایت و واکنش جهان اسلام و افکار عمومی بر خود بکاهد. همچنین این کشور با نفوذ مالی و فرهنگی، که در کشورهای اسلامی از آن برخوردار بود، حمایت اکثر کشورها به خصوص لیبی را جلب کرد.[9]
علاوه بر اینها، هشت ماه پس از کشته شدن زائران ایرانی، عربستان سعودی به طور یکجانبه به قطع مناسبات خود با ایران اقدام کرد و به دیپلماتهای ایرانی مقیم یک هفته مهلت داد که عربستان را ترک کنند.[10] سردی و رویارویی روابط ایران و عربستان پس از پذیرش قطعنامهی 598 شورای امنیت توسط ایران در تیرماه 1367 ه.ش. و پایان جنگ ایران و عراق و تغییر برجستهی سمتگیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی کاهش یافت.[11]
از نظر برخی، شرایط داخلی ایران و حملهی عراق به کویت و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی موجب شد تا ایران از حالت رودرو با اعراب خارج شود و سیاستی را تحت عنوان «صلح مصلحتجویانه» اتخاذ نماید[12]که بر بهبودی روابط نسبی دو کشور اثرگذار گردید؛ به گونهای که با بازگشایی سفارت و سرکنسولگری، روابط دو کشور از سال 1370 از سرگرفته شد؛[13] هرچند در این دوران نیز اختلافاتی نظیر مخالفت ایران با صلح اعراب و اسرائیل، حضور نظامی آمریکا در منطقه و نوع روابط کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و رقابت در کشورهای آسیای مرکزی سردی روابط دو کشور را در پی داشت.[14]
در سالهای 1376 به بعد نیز اصلاحات امیر عبدالله و سیاست گفتوگوی تمدنهای خاتمی به موازات یکدیگر مناسبات دو کشور را دوستانهتر ساخت. در این بین، با وقوع حادثهی یازدهم سپتامبر، بر نزدیکی ایران و عربستان افزوده شد. علت این امر بیاعتمادی عمیقی بود که بر روابط عربستان و آمریکا سایه انداخت و موجب کاهش روابط این دو کشور و در مقابل افزایش رابطهی ایران و عربستان گردید. تضادی که چندی بعد پس از تحولات عراق و ناکامی آمریکا در آن، تحولات لبنان و فلسطین و تدام برنامهی هستهای ایران وارونه شد و باز گرمی روابط عربستان و آمریکا و سردی روابط ایران و عربستان را در پی داشت، به گونهای که این اواخر بار دیگر روابط دو کشور درگیر موج تازهای از تنشها گردید.
مرور تحولات تاریخی مناسبات ایران با عربستان، در طی سه دههی اخیر، نشان میدهد اختلافات این دو کشور بیشتر حول مسائلی نظیر حج، حمایت ایران از نهضتهای آزادیبخش، مسئلهی فلسطین و تعامل با غرب رخ داده است و سایر اختلافات نظیر درگیریهای پیرامون مسائل نفتی و اوپک در سطوح پایینتری قرار دارند که میتوان آنها را روبنایی بر آتش خفتهی فکریاعتقادی دو کشور دانست که در بطن اختلافات خانه دارد.
دلایل رویارویی ایران با سیاستهای عربستان
همان گونه که پیشتر آمد، اختلافات تاریخی ایران و عربستان حول مسائلی نظیر حج، مسئلهی فلسطین و رابطه با غرب و... باز میگردد. دو مسئلهی حج و فلسطین و سعی عربستان در برجسته کردن مختصات عربی آن، به روایتی ناپیدا از رقابت عربستان با ایران حول امالقرای شناخته شدن در جهان اسلام باز میگردد. در این راه، تهران و ریاض هزینههای چشمگیری برای پشتیبانی از ملتها، جنبشها و دولتهای اسلامی پرداختهاند که منشأ آن در ایدئولوژیها و باورهای مذهبی این دو کشور است. این دو کشور نمود عینی دو گفتمان متفاوت از اسلام هستند.ایران برخاسته از گفتمان شیعی و ایدئولوژی حکومتی امام خمینی و عربستان متعلق به گفتمان اسلام محافظهکار وهابی است که محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب مؤسس آن هستند. بدین ترتیب، تقابل این دو کشور در عرصهی ایدئولوژیکی به عرصههای کاربردی سیاستهای دو کشور تأثیر میگذارد.[15]
در واقع پس از انقلاب اسلامی، ایدئولوژی اسلامی انقلاب که بر اساس اندیشهی امام خمینی تکوین یافته بود در سطوح سیاستهای کلان (قانون اساسی) و خرد جمهوری اسلامی نمود یافت و همین امر موجب تمایز و تفکیک دیدگاه جمهوری اسلامی به مسائل منطقهای و فرامنطقهای از عربستان گردید. برای نمونه تأکید امام خمینی بر تشکیل امت جهانی اسلام، دفاع از مستضعفین و حمایت از نهضتهای آزادیبخش و نفی غرب و شرق اصولی بود که در تدوین سیاست خارجی ایران و ترسیم روابط خارجی مورد توجه قرار داشت؛ اصولی که در متن قانون اساسی نیز برجسته است. چنانچه در مقدمهی قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است:
«قانون اساسی با توجه به محتوای انقلاب اسلامی ایران، که حرکتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود، زمینهی تداوم این انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم میکند. به ویژه در گسترش روابط بینالمللی با دیگر جنبشهای اسلامی و مردمی میکوشد تا راه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان فراهم آید.»
مؤلفههایی که در این متن مصداق مییابد همان اصولی است که در سیاست خارجی ایران و تعیین روابطش حداقل تا زمان سیاست تنشزدایی در سالهای 1368 تا 1384 مبنا قرار گرفته است.
در مقابل، عربستان سعودی نیز اصول و اهداف خاصی را در ترسیم سیاست خارجی خود مد نظر دارد که عبارتاند از:
1. رهبری سیاسی جهان اسلام به ویژه کشورهای عربی؛
2. وحدت جهان عرب و جلب حمایتهای آنان در جهت منافع خود؛
3. تبلیغ مذهب وهابی و دعوت به آن؛
4. جلوگیری از انتشار و گسترش انقلاب اسلامی و حفظ وضع موجود در منطقه؛
5. متعادل کردن پدیدههای تندروی منطقه و جهان اسلام.[16]
با توجه به اهداف تعریفشدهی دو کشور ایران و عربستان، مشخص میشود که روابط دو کشور از ابتدای انقلاب اسلامی بر تقابل و رقابت استوار شده است؛ آنچه که در دوران جنگ نیز ادامه داشت و حتی از دیدگاه امام خمینی باید پس از جنگ نیز ادامه مییافت. نکتهای که در پیام امام، که به مناسبت پذیرش قطعنامهی 598 صادر شده است، نیز برجسته است.
این پیام نمونهی مطلوبی از تقابل بین دو جریان اندیشهای حاکم بر جمهوری اسلامی و عربستان است. بخشی از این پیام، رویکرد عربستان سعودی به حج را به نقد میکشد تا گواهی باشد برای اختلافاتی که دو کشور در فصل حج در مواردی متعدد از سر گذراندهاند؛ این اختلاف بدین گونه است که عربستان مراسم برائت از مشرکین توسط حجاج را عملی سیاسی و مخالف با اهداف اسلامی حج میداند و سیاستش ممانعت یا تحدید آن است، در حالی که چنانکه امام میفرماید حج بیبرائت حج نیست:[17]
«بزرگترین درد جوامع اسلامى این است که هنوز فلسفهی واقعى بسیارى از احکام الهى را درک نکردهاند و حج با آن همه راز و عظمتى که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بیحاصل و بیثمر باقى مانده است... چیزى که تا به حال از ناحیهی ناآگاهان و یا تحلیلگران مغرض و یا جیرهخواران به عنوان فلسفهی حج ترسیم شده است این است که حج یک عبادت دستهجمعى و یک سفر زیارتیـسیاحتى است. به حج چه که چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد و با چه کیفیت در مقابل جهان سرمایهدارى و کمونیسم ایستاد!... مسلماً حج بیروح و بیتحرک و قیام، حج بیبرائت، حج بیوحدت و حجى که از آن هدم کفر و شرک بر نیاید، حج نیست...»
در قسمت دیگری از این پیام بار دیگر میتوان رویارویی ایدئولوژیک دو کشور را در عرصهی بیرونی درک کرد، رویاروییای که برخاسته از تضاد شدید میان موضعگیریهای سیاسی دو کشور به خصوص پیرامون مسئلهی فلسطین و نحوهی برخورد با اسرائیل است. در همین باره نیز امام، عربستان سعودی را در رابطه با نحوهی برخورد با اسرائیل به چالش میکشد و بر مبنای اصل حمایت از مستضعفین و مبارزه با استکبار جهانی میگوید:
«مسلمانان نمىدانند این درد را به کجا ببرند که آل سعود و خادمالحرمین به اسرائیل اطمینان میدهند که ما اسلحهی خودمان را علیه شما به کار نمىبریم! و براى اثبات حرف خود با ایران قطع رابطه مىکنند. واقعاً چقدر باید رابطهی سران کشورهاى اسلامى با صهیونیستها گرم و صمیمى شود تا در کنفرانس سران کشورهاى اسلامى مبارزهی صورى و ظاهرى هم با اسرائیل از دستور کار آنان و جلسات آنان خارج شود.»[18]
افزون بر این، تفاوت در نوع نگاه دو کشور به غرب نیز ماهیتی ایدئولوژیکی دارد. انقلاب ایران فرآیندی ستیزهجویانه با غرب بود که فارغ از علل و ریشههای آن، جریانهای حاکم بر نظام بینالملل را در دو قطب غرب و شرق نفی میکرد و بنابراین نمیتوانست همچون عربستان غرب را جذب نماید. این امر در مواضع امام خمینی نیز مشهود است:
«ما با هیچ کدام از ابرقدرتها و قدرتها سر سازش نداریم، نه تحت سلطهی آمریکا میرویم و نه زیر بار شوروی. ما مسلمانیم...»[19]
در واقع امام، قطع رابطه با دولتهای استکباری را وسیلهای برای نفی ذلت و جلوگیری از مداخلات، سلطهجوییها و چپاولگریهای آنان میدانست. بر همین اساس امام خمینی، در جایگاه رهبر انقلاب اسلامی ایران، عربستان را به دلیل تعامل دوستانه با غرب مورد نکوهش قرار میداد:
«به دولتها و حکومتهاى منطقه، خصوصاً به عربستان و کویت، مىگویم که همهی شما در ماجراجوییها و جنایاتى که آمریکا مىآفریند شریک جرم خواهید بود... شما اطمینان داشته باشید که در این برگ جدید بازندهاید. خودتان و کشور و مردم اسلامى را در برابر آمریکا این قدر ذلیل و ناتوان نکنید. اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید...»[20]
همچنین امام مبارزهی جمهوری اسلامی را بر اساس اصل تداوم انقلاب امری پیوسته میداند که پذیرش قطعنامهی 598 گسستی در آن ایجاد نمیکند. تأکید وی بر «تا مبارزه هست ما هستیم»، در این پیام، گواه این مطلب است. علاوه بر این، پیام مزبور تداوم سیاستهای انقلابی در آینده را نیز بر اساس تدوین یک برنامه نوید میدهد:
«ما باید براى پیشبرد اهداف و منافع ملت محروم ایران برنامهریزى کنیم. ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگى به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم و این را باید از اصول سیاست خارجى خود بدانیم.»[21]
بنابر شواهد فوق، مشخص میگردد بطن و خاستگاه رویارویی ایران و عربستان از مواضع ایدئولوژیکی آنان نشئت میگیرد. در مقاطعی هم که روابط ایران و عربستان، بر اساس سیاست تنشزدایی جمهوری اسلامی ایران، بهبود یافته است نقش ایدئولوژی انقلاب به عنوان یک عامل مؤثر در تدوین سیاست خارجی و ترسیم روابط با کشورها به نفع عوامل محیطی و ذهنیت نخبگان تأثیرگذار کم شده و بنابراین تنش و رویارویی دو کشور نمود کمتری داشته است.
همخوانیهای عربستان با آمریکا
هر چه ایران در سیاست خارجی خود از استراتژی اتکا به خود پیروی میکند، عربستان روابطی نزدیک و معاشقههایی آتشین با غرب دارد که همپیمانی و همسویی این کشور را با غرب در پی داشته است. بهترین مصداق این امر، اقدام ریاض در تنبیه کشورهایی است که از یورش عراق به کویت استقبال کردند[22]و یا مواضع عربستان در قبال انقلاب ایران که همراه با بدبینی و خصومت غرب بود.ماهیت روابط حامیـپیرو ایجاب میکند تا عربستان به بازیگر منفعلی تبدیل شود که بر نقشهی ترسیمشدهی قدرت حامی خود پیش میرود. بر این اساس، پس از انقلاب ایران و گذر از استراژیهای گوناگون، آمریکا نگران از نفود سیاسیـعقیدتی و ایدئولوژی ایران در منطقه سعی کرد تا عربستان را در استراتژی مهار انقلاب ایران (1993ـ2000) به کار گیرد. عربستان نیز از همان ابتدای انقلاب ایران، همسو با سیاستهای آمریکا، به حمایت از عراق در جنگ تحمیلی و اقدام به جنگ تبلیغاتی ضد ایران پرداخت. حتی در این اواخر نیز با مانور بر مسئلهی هستهای ایران به ایجاد جو بیاعتمادی علیه جمهوری اسلامی ایران ادامه داد.
آمریکا نیز در مقابل اقدامات این چنینی عربستان و همچنین تأمین نفت از این کشور همواره امنیت عربستان را تضمین کرده است. وجود این تفکر باعث شده است، به رغم حاکم شدن هر جریان فکری در آمریکا، این کشور از طرح مسائل اختلاف برانگیز در رابطه با عربستان به منظور تأمین نفت خود چشمپوشی کند و عربستان نیز تلاش میکند با هر عنصری در آمریکا همخوانی داشته باشد تا امنیت خود را تأمین نماید. در مواقع بحرانی نیز دو کشور با درک اهمیت این پیوند، بحران را با یکدیگر پشت سر گذراندهاند.[23]
به همین دلیل، مواضع عربستان در قبال مسائل و حوادث از بدو آغاز این روابط به جز مقطع کوتاه پس از یازدهم سپتامبر مستقل نبوده است. این امر برای عربستان آن هم، با داعیهی امالقرایی جهان اسلام، تضادی ناهمگون از تقابل سطوح نظری و عملی فراهم میکند و پایههای مشروعیت آن را سست مینماید. عربستان، در پرتوی چنین دوگانگی و تضادی، میان وفاداری به آمریکا و اسلامِ سیاسیشدهای که نمود آتشین آن در 11 سپتامبر برای مدتی وقفه در رابطهی دوستانه با غرب و به خصوص آمریکا ایجاد کرد با دو نوع فشار داخلی و خارجی مواجه است که منعکس و متنافر از هم پیش میروند و هر یک خاندان سعودی را به سمت و سویی میبرند.
در این دو گانگی، دیگر آمریکا مستقیم و از نزدیک به ایفای نقش نمیپردازد، بلکه پای غرب در چهارچوب یک تمدن و یک کلیت در میان است که به صورت غیربرجسته و تدریجی امّا اساسی و تعیینکننده، باعث تأثیر است و عربستان را همنواتر از این خواهان است. فشار درونی نیز فشار افکار عمومی است[24] که تحت تأثیر رویدادهای پیرامونی خود بالندهتر شده است و این کشور را به سوی ناهمخوانی با غرب میخواند. در چنین تنگنای تناقض آلود ایدئولوژیکی، رابطهی حامیـپیرو نمیتواند پاسخگوی چالشهای امنیتی عربستان باشد. حمایت یک قدرت بزرگ در برابر خلأ مشروعیتی نسخهی قابل اعتمادی نخواهد بود؛ چنانچه در مورد محمدرضا شاهِ ایران نتوانست ثمرهای جز سقوطی تلخ برای یک مستبد و مرگ در انزوا را به ارمغان بیاورد.
فرجام بحث
انقلاب اسلامی ایران موجب شد تا جمهوری اسلامی، بر اساس مبانی و آموزههای مذهبی و ایدئولوژیکی خود، به ایجاد ساخت نوینی از قدرت بپردازد که نوع نگرش و تلقی خاصی به جهان پیرامون خود و مسائل آن داشت. با مطرح شدن آموزههای ایدئولوژیک انقلاب ایران، که بر اساس اندیشهی امام خمینی بنا گذاشته شده بود، تقابل با کشورهای محافظهکار منطقه از جمله عربستان بالا گرفت. در واقع عربستان، که حافظ وضع موجود در منطقه بود، نمیتوانست ایران انقلابی را هضم کند.جمهوری اسلامی نیز به دلیل اهداف خود مبنی بر استکبارستیزی، عدم سلطهپذیری، حمایت از نهضتهای آزادیبخش و ملتهای مظلومی چون ملت فلسطین، نظم و ثبات مبتنی بر استیلای غرب را نمیپذیرفت و عربستان را به دلیل مواضع خنثی و غربگرایانه و سازشکارانهاش محکوم میکرد. در مقطع 16 سالهی 1368ـ1384، که روابط دو کشور رو به بهبودی رفت، نقش ایدئولوژی و مبانی انقلابی در تعیین سیاست خارجی و ترسیم روابط کشور به نفع عوامل محیطی کاهش داشت.
در کنار این عوامل، رابطهی معکوسی میان اتحاد آمریکا با عربستان با نوع رابطهی ایران و عربستان وجود دارد؛ به گونهای که هر گاه اتحاد آمریکا با عربستان تضعیف شده، که بیشتر در مقاطع کوتاهی صورت گرفته است، رابطهی ایران و عربستان رو به بهبودی رفته است. این امر نشان میدهد هر گاه جمهوری اسلامی بر اساس آرمانها و آموزههای انقلابی و اندیشهی امام خمینی حرکت نماید رویارویی با عربستان بدیهی است، چرا که آرمانهای انقلاب ایران با عربستان محافظهکار همخوانی ندارد و از سویی نیز چگونگی رابطهی آمریکا با عربستان عامل اثرگذاری بر بهبودی و یا تیرگی روابط عربستان با ایران بوده است.(*)
پینوشتها:
[1]اصلاحات در عربستان (یک نگاه ساختاری)، گاهنامهی تحلیل سیاست بینالملل، معاونت سیاست خارجی مرکز تحقیقات استراتژیک، ش 8، 1381، صص 5 تا 8.
[2]محسن سویزی، اهمیت ژئوپلتیک عربستان سعودی در سیاست خاورمیانهای آمریکا (پس از پیروزی انقلاب اسلامی)، پایاننامه، دانشکدهی روابط بینالملل وزارت امور خارجه، 1374، ص 142.
[3]رقیه سادات عظیمی، عربستان سعودی (مجموعه مباحث کشورها و سازمانهای بینالمللی)، تهران، مؤسسهی چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص 124.
[4]بولتن، شمارهی 18، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، 15 خرداد 1367، ص 67.
[5]قدیر نصیری مشکینی، مؤلفهها و موانع همگرایی در منطقهی خلیج فارس، فصلنامهی خاورمیانه، ش 2، 1379.
[6]سادات عظیمی، عربستان سعودی (مجموعه مباحث کشورها و سازمانهای بینالمللی)، ص 126.
[7]روزنامهی اطلاعات، آل سعود و تکرار اشتباهات گذشته، 11 تیر 1368.
[8]نصرتالله کاراته آهنگری، سیاست خارجی پادشاهی عربستان سعودی در قبال جمهوری اسلامی ایران در دههی 80، دانشکدهی روابط بینالملل وزارت امور خارجه، 1372، صص 109تا 111.
[9]پیشین.
[10]سادات عظیمی، عربستان سعودی (مجموعه مباحث کشورها و سازمانهای بینالمللی)، ص 126.
[11]روحالله رمضانی، طلیعهی آشتی اعراب با ایران: به سوی سیاست یکپارچهی ایالات متحده در خاورمیانه، اطلاعات سیاسیـاقتصادی، ش 131 و 132، 1377، ص 47.
[12]کیهان برزگر، تعاملات سیاسی ایرانـعربستان پس از یازدهم سپتامبر، فصلنامهی راهبرد، ش 1، 1382، ص 212.
[13]سادات عظیمی، عربستان سعودی (مجموعه مباحث کشورها و سازمانهای بینالمللی)، ص 127.
[14]جلیل روشندل و سید حسین سیفزاده، تعرضات ساختاری در منطقهی خلیج فارس، تهران، مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1382، ص 127.
[15]مرتضی شجاع، رقابتهای منطقهای ایران و عربستان و موازنهی نیروها در خاورمیانه، اطلاعات سیاسیـاقتصادی، ش 239 تا240، ص 41.
[16]حسینعلی هاشمآبادی، روابط جمهوری اسلامی ایران و عربستان در دههی اخیر (1979 و 89)، تهران، دانشگاه امام صادق، پایاننامهی کارشناسی ارشد، ص 200.
[17]امام خمینی، صحیفهی امام، ج 21، تهران، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، 1378، ص 77.
[18]پیشین، ص 81.
[19]امام خمینی، صحیفهی امام، ج 15، ص 209 و210.
[20]امامخمینی، صحیفهی امام، ج 21، ص 89 و90.
[21]پیشین، ص 91.
[22]آندره بوید، اطلس روابط بینالملل، ترجمهی حسین حمیدینیا، تهران، وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات، 1380، ص 196 و 197.
[23]فاضله خادمی، بازتاب بازی عربستان سعودی و ایالات متحده با امنیت ملی ایران، صص 100 تا 101.
[24]کیهان برزگر، تعاملات سیاسی ایرانـعربستان پس از یازدهم سپتامبر، ص 219.
/ج