انجمن رازآلود اخوان الصفا

مسلمانان، هیچ دورانی را همچون قرن چهارم هجری نمی شناسند که شرایط عمومی زندگی آن ها این چنین با یکدیگر در تناقض باشند. این شرایط از یک سو ناپسندترین و بی ثمرترین چهره را به نمایش می گذارد و از دیگر سوی دورانی
پنجشنبه، 26 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انجمن رازآلود اخوان الصفا
 انجمن رازآلود اخوان الصفا

نویسنده: دکتر سیّدمحمّد ثقفی




 

مسلمانان، هیچ دورانی را همچون قرن چهارم هجری نمی شناسند که شرایط عمومی زندگی آن ها این چنین با یکدیگر در تناقض باشند. این شرایط از یک سو ناپسندترین و بی ثمرترین چهره را به نمایش می گذارد و از دیگر سوی دورانی پرنعمت، ارزشمند و نتیجه بخش محسوب می شود.
زندگی مسلمانان در این دوران دچار فساد و تباهی گشته و جهان اسلام در این عصر به جولانگاه رقابت ها و انبوه تمایلات هوس آلود تبدیل شده است. و از دیگر سو، حیات ذهنی و عقلی آنان چنان بهبود پذیرفته که هرگز برای آن ها سابقه نداشته است. این دو وجهه ی متناقض نمی توانسته است یگانه ای از امت اسلام تشکیل دهد.
در این دوران حیات عقلانی جدیدی برای مسلمانان پدیدار شد که رنگ خالص اسلامی بر خود داشت. در جهان اسلام متفکران مسلمانی جلوه کردند که اندیشه هایشان نه به دین رنگ باخته بود و نه به فلسفه ی بیگانگان. آنها متفکرانی مستقل بودند که کوشیدند آنچه را از ملل دیگر به مسلمانان رسیده، رنگ اسلامی خالص و مستقل زنند. پیشوایان این متفکران، فارابی، ابن سینا، و سایر فلاسفه ای بودند که در این دوران ظاهر شدند.
آثار فراوان و گوناگونی-که محصول این دو پدیده متناقض، یعنی انحطاط سیاسی و شکوفایی و اعتلای عقلی در میان مسلمانان قرن چهارم هجری است، برای ما باقی مانده که شاید استوارترین و آشکارترین آنها در رسائل اخوان الصفا باشد.
نویسندگان این رسائل، جماعتی بودند که در خفا کار می کردند و در پی تغییر نظام سیاسی ای بودند که در آن وقت به جهان اسلام سیطره داشت، و در این مسیر به تغییر آن نظام عقلانی که بر زندگی مسلمانان نفوذ داشت متوسل می شدند. آن ها در این جهت روش جمعیت هایی را که در جهان کهن قبل از آن ها وجود داشت بر می گزینند که بارزترین شان فیثاغوریان و افلاطونیان بودند.

آشنایی با اوضاع اقتصادی و اجتماعی جهان اسلام در قرن چهارم هجری

انقلاب اجتماعی که پیامبر اسلام بدان دست زده از همه ی انقلاب هایی که در همه اعصار تاریخ رخ داده، مهم تر و عمیق تر بود، زیرا او از حال بینوایان و ستم و طغیان توان گران از دیگران آگاه تر بود.
پیامبر اسلام(ص) با توانگران و اشراف به جنگ برخاست و از حقوق بینوایان دفاع کرد و این خود، اشراف مکه را ناخشنود ساخت و لذا جنگ بزرگی علیه پیامبر برانگیختند تا جایی که حضرت را به هجرت از دیار مجبور کردند.
اصلاحات اسلام نتوانست همه ی مفاسد اجتماع را ریشه کن کند. مللی که اسلام در میان آن ها منتشر شد نیز چون جزیره العرب، دارای مشکلات اجتماعی و اقتصادی بودند و در نتیجه ی فتوحات اسلام، این مشکلات پیچیده تر شد، زیرا خلفای نخستین چنان به امور لشکرکشی سرگرم بودند که فرصت کافی برای پرداختن به اصلاحات اقتصادی نمی یافتند. همچنین سنگینی خراج هایی که عمر بن خطاب مؤسس امپراطوری عرب و خلفای بعد از او تعیین کردند، بیشتر بر دوش ملل مغلوب، چون سریانیان، قبطیان، نیطیان، ایرانیان و ترکان بود تا بر دوش فاتحان.
در ایام دولت اموی، پس از یک دوران کوتاه بهبود، اوضاع اقتصادی رو به وخامت نهاد. جنگ ها از یک سو اسراف کاری امویین از سوی دیگر و تحمل پرداخت خراج و جزیه به کسانی که اسلام آورده بودند و قوانینی که در زمان آن ها وضع گردید خشم و نارضایتی مردم را افزون کرد.
در عهد عباسی نیز تنها اوضاع بهبود نیافت بلکه ناگوارتر شد. عباسیان که از برگزیدگان ایرانیان بودند می خواستند میان عرب و عجم مساواتی برقرار کنند.
«در سده چهارم هجری خلافت عباسی به حد نهایت ناتوان گشت و روزگار مقتدر، بدترین ایام دولت عباسیان بوده است، زیرا این دوران زنان و خادمان فرمان می راندند و رشوه و فساد رواج کامل یافت و همگانی گشت. و در سال 334 هجری احمد بن بویه دیلمی در حال جنگ وارد بغداد شد، خلیفه وقت «المستکفی بالله»(333-334ق) بود. در حال، پیش وی آمد و احمد با وی بیعت کرد که: خلافت برای «المستکفی» بماند و احمد سلطنت را به دست آورد و بدین سان خلافت عباسی پا به دوره جدیدی گذاشت: یعنی سلطنت و نیرومندی آن زایل گشت، و خلیفه نیز رئیس دینی به شمار نرفت.(1)»
«پسران بویه، شیعه زیدی بودند و بر این اعتقاد که، عباسیان خلافت را غصب کرده اند و آن را از صاحبان سزاوار آن باز گرفته اند، ولی می ترسیدند که خود را از زیرفرمان خلیفگان عباسی رها کنند و جان وی را به خلیفگان اموی بدهند، زیر از این هم می ترسیدند که همین خلیفه علوی سلطنت را از آل بویه باز ستاند و ادعا کند که خود او خلیفه شرعی است. ولی سرانجام بویهیان خلیفه "مستکفی" را کشتند و "مطیع" پسر "مقتدر" را جای وی نشاندند و روزگار وی نیز از بدترین دوره ها بود. در این دوره بود که نزاع دینی بالا گرفت: بیشتر عراق سنیان بودند، ولی پسران بویه تأیید و نیرومندی شیعه را می خواستند و در این راه غلو می کردند و از این جهت شور و فتنه میان مردم بالا گرفت و کار عراق اختلال یافت، و فقر و بیماری شدت گرفت و گرسنگی و قحطی سخت شد تا به جایی که اهل بغداد گوشت مرده و سگ می خوردند، و گروه زیادی از گرسنگی مردند. اما وضع تازیان در این روزگار پریشان شده بود ایرانیان نیز روزگار خوشی نداشتند.(2)»
فتنه در همه حوزه پهناور خلافت راه یافته بود و شهرهای دیگر، مانند بصره و کوفه، نیز وضع بهتر از بغداد نداشتند. دولت اسلامی به دولت های کوچک گوناگون تفکیک شد و هر منطقه زیر نفوذ قدرتی بود و نابسامانی همه گیر بود.
فساد وتباهی بیشتر به سبب نفوذ و غلبه ترکان بود که معتصم عباسی سپاهی از آنان گرد آورده بود و کارها را به دست آنان سپرده بود که رفته رفته کارشان بالا گرفته و اکنون خلیفگان را نیز به خداوندی نمی شناختند. شب ها سروران خود را در قفس می انداختند و روز آزادشان می ساختند اما از خود اختیاری نداشتند و این پاداش شهوت پرستی و کوته بینی خودشان بود.
«ظاهراً همه خلیفگان عباسی دشمن علویان نبودند، زیرا مأمون و معتصم و واثق در برابر آن ها اظهار تسامح و گذشت می کردند. و مأمون ولیعهدی خود را به یکی از علویان سپرد و او علی بن موسی کاظم بود، ولی عباسیان بر او شوریدند و او مجبور شد که رضا را هم بکشد. ولیکن متوکل با علویان به سختی معامله کرد، چنان که در سال 237ق قبر حسین بن علی را در کربلا ویران و خانه ها و منزل های اطراف آن را با خاک یکسان کرد و با شیعیان بدرفتاری و سختگیری کرد. جز اینکه شیعیان تسلیم نشدند، بلکه شورش ها و طغیان های آنان در روزگار والیان متوکل افزون گشت(3)».
از جمله طغیان هایی که علیه عباسیان شکل گرفت نهضت باطنیان بود."این جنبش را ابوشاکر میمون بن دیصان" آغاز کرد و او از نژاد پارسی بود و به قداح مشهور بود و از غلامان امام جعفر صادق بود و در باطن مذهب شیعه داشت. وی در سال 145 ق در کوفه زندانی شد، و او و یارانش مذهب مشهور "باطنیه" را در زندان بنیاد کردند. و چون از زندان آزاد شد ادعا کرد از فرزندان محمد بن اسماعیل پسر امام صادق است و مذهب او در جنوب فارس و جنوب عراق و بحرین انتشار یافت».
پس از وی پسرش عبدالله جای او نشست و ادعا کرد که همه علوم از جدش محمد بن اسماعیل به وی رسیده است. و هم او یاران خود را باطنیه نامید. از این رو که می گفتند هر ظاهری را باطنی، و هر تنزیلی را تأویلی است. و این گروه به نام اسماعیلیه نیز مشهورند، زیرا مردم را به امامت اسماعیل پسر جعفر صادق می خواندند.(4) از میان اسماعیلیان نحله ای به نام اخوان الصفا با تمایلات فلسفی ظهور کرد که با رسائل خود عصاره همه کشمکش های فلسفه شایع در آن روزگار را جمع آوری کرده و به بیان حقایق فکری خود پرداختند.

پیدایش اخوان الصفا

قرن چهارم هجری قرن شکفتگی علم و فرهنگ بود. در این قرن فلسفه یونان به نحو وسیعی رواج یافت و مسلمانان به تحصیل آن پرداختند و در این راه شیوه التقاط و امتزاج را برگزیدند. در این دوره تمایلات فیثاغورثی و افلاطونی که هر دو رنگ تصوف داشتند-برتری خاصی یافتند. بیشتر فرقه های اسلامی، دینی و سیاسی به بحث و تحقیق در فلسفه مشغول شده بودند و می خواستند بنیان عقاید خود را به نیروی آن استوار سازند. آن هایی که بر قدرت عرب و تسنن خرده می گرفتند مدعی بودند که شریعت بر اثر اندیشه های جاهلانه چرکین شده و تطهیر آن جز به فلسفه امکان نیابد.
ظهور اخوان الصفا، نتیجه طبیعی اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن عصر بوده است. ایجاد جمعیت اخوان الصفا در بصره در قرن دهم مسیحی در برابر قرن چهارم هجری بوده است که با رسائل خود عصاره همه کشمکش های فلسفه شایع آن روزگار را جمع آوری کرده و به بیان حقایق فکری خود پرداختند و برای پیروان خویش نقشه حیات سیاسی و فرهنگی طرح می کردند که این نقشه ها به علت سختگیری حکام وقت مکتوم می ماند و از دسترس کسانی که اهلیت آن را نداشتند و یا مستعد درک آن نبودند دور نگه داشته می شد.

اخوان الصفا چه کسانی بودند؟

در این باره که اعضای اخوان الصفا چه کسانی بودند و چه مذهبی داشتند، عالمان و مورخان اختلاف دارند. و این بدان سبب است که ایشان می کوشیدند تا حقیقت امر و نام خود را از دیگران بپوشانند. قفطی در کتاب «اخبار العلما به اخبار الحکما» می گوید:
چون مصنفان رسائل نام خود را مخفی می داشتند، مردم در نویسندگان حقیقی آن ها اختلاف می کردند و هر کس به طریق حدس و تخمین چیزی گفته است. گروهی گفتند که آن رساله ها از آثار یکی از امامان نسل علی بن ابی طالب است. گروهی گویند تألیف یکی از متکملان دوره اول معتزله است. و برخی گویند تألیف حکیم مجریطی قرطبی است. و این پندار بدان سبب است که او «الرساله الجامعه» اخوان الصفا را به اندلس برد و برای شاگردان خود املا کرده از این رو پاره ای تصور کردند که مجریطی خود نویسنده الرساله الجامعه است، زیرا این رساله، تفسیر سایر مسائل و تعلیقه ای است بر آن ها و نیز عین عبارت های رسائل دیگر به فراوانی در آن آمده است.
گروه دیگر گویند که این رساله ها از آثار امام جعفر صادق (ع) است. و برخی از آن ها را به مسلمه بن قاسم اندلسی (395ه) و برخی به احمد بن عبدالله، از اعقاب امام جعفر صادق منسوب داشته اند. عمادالدین ادریسی گوید: چون سید احمد بن عبدالله بیمناک شد که مبادا مسلمانان از شریعت محمدی به علوم فلاسفه منحرف شوند، رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا را تألیف کرد. و در آن علوم حکمت و معارف الهی و فلسفی را گردآورد(5)».

وجه تسمیه اخوان الصفا

اخوان الصفا و خلان الوفا اسمی است که اخوان برای دلالت بر حقیقت حال خود اتخاذ کردند. این نام در زبان عربی مشهور است و در کتاب های عربی به فراوانی آمده است. ابن مقفع در ترجمه کتاب کلیله و دمنه در باب «الحماقه المطوقه» چند بار این عنوان را آورده است. اخوان الصفا به کتاب کلیله و دمنه از جهت حکمت و شرح معانی دوستی و اسلوب رمزی و نیز داستانی که هم دارای معانی باطنی است و هم ظاهری، و همه این ها با روش و هدف اخوان موافق است، اهمیت بسیار می دهند.
«بارون کارادو، دانشمند فرانسوی، در کتاب متفکران اسلام معتقد است که «اخوان» معادل فیلوس (philos) و «الصفا» معادل سوفیا است (sophia) است.(6) و «هانری کربن» دانشمند فرانسوی، اخوان الصفا و خلان الوفا را «برادران خلوص و دوستان وفا» ترجمه کرده و می گوید:
راجع به کلمه خلوص بعضی ایراد گرفته اند، مع ذلک این ترجمه کاملاً معنای کلمه است. در این عبارت، خلوص به معنای «پاکی و عفاف» نیست، بلکه مقابل کدورت است که به معنای تیرگی و عدم خلوص می باشد. با مطالعه کتاب آنان می توان دریافت که اینان برادرانی بودند با دل پاکیزه و وفادارانی در معرض هر آزمایش.(7)

هدف های اخوان الصفا

هدف های اخوان الصفا دینی و سیاسی بود دشمنانشان از روی خشم و انکار در آن ها در نگریسته اند و ایشان را خارج از اسلام پنداشته و درباره شان نهایت سخت دلی قضاوت کرده اند. ابوسلیمان محمد بن بهرام منطقی سجستانی (قرن 4ه) گوید:
اینان پندارند که می توانند فلسفه را، یعنی علم نجوم را و فلکیات مقادیر و مجسطی و آثار طبیعت و موسیقی که معرفت نغمه ها و ایقاعات و نقرات و اوزان است و منطق که سنجش آراست و به وسیله نسبت ها و کمیت ها با شریعت بیامیزند و این را به فلسفه پیوند دهند. با اینکه این کاری است ناشدنی، به راستی اخوان الصفا را چگونه میسر می شود که از جانب خود مرامی پی افکنند که حقایق فلسفه و قوانین شریعت را در یکجا گرد کرده باشد. از این طایفه که بگذریم طوایف دیگر هم هستند که چنین مقاصدی دارند. چون عزیمت جوانان و کیمیاگران و طلسم بندان وساحران و غیب گویان. بدین طریق سجستانی کار اخوان را بی ارج شمرده و دلیلش این است که دین از جانب خداست، و فلسفه را در آن مجال چند و چون نیست از این رو است که او اخوان را از زمره شعبده بازان و کافران دانسته است.(8)
ابوحیان توحیدی-ضمن این که مخالف اخوان است-در شرح هدف هایش چنین گوید این گروه به محبت وصفا و صداقت و قدس و طهارت و نیکخواهی به سر می برند. مذهبی پدید آورده اند و پندارند که بدان وسیله به خشنودی خدا رسیده اند، زیرا معتقدند که دین را با نادانی ها چرکین کرده اند و به گمراهی ها آمیخته اند و دیگر برای تطهیر و شستشوی آن، جز فلسفه راهی نیست، زیرا فلسفه حاوی حکمت اعتقادی و مصلحت اجتهادی است و معتقدند که اگر فلسفه یونانی و شریعت اسلامی را بهم بیامیزند نهایت کمال حاصل خواهد شد.(9)
اخوان معتقدند که فلسفه، فوق شریعت است و فضایل فلسفی، فوق فضایل شرعی است و جاویدانی همراه با سعادت، از آن فلاسفه است، که سعادت سعادت عقلی است. اخوان بدین گونه قصد آن داشتند که شریعت را با فلسفه تطهیر کنند؛ یعنی این را به میزان فلسفه بسنجند و از این راه، به یک انقلاب فکری-که موافق آرای غلات شیعه باشد-برسند و از آنجا به یک انقلاب سیاسی و ما این صدا را در فلسفه ابن رشد می بینیم. ما این سخنان را در تاریخ فلسفه در جهان اسلام از حنا الفخوری و خلیل الجر می خوانیم و آن ها در پی آن گفته اند: چون به تبع در رساله های اخوان الصفا پردازیم بدین نکته واقف می شویم که: اخوان، مردم را به تشکیل دولتی جدید مبتنی بر اساس جدید دعوت می کنند و می کوشند تا دین را به صورت خاصی به وسیله فلسفه توجیه کنند.
هدف اخوان، در درجه اول، یک هدف سیاسی محض است. و روش پنهان کاری سخت و هراس فراوان و تقیه شگفتی که در پیش گرفتند، روش اسماعیلیه را به یاد می آورد.
هدف های سیاسی ایشان از برخی مطالب رساله ها روشن می شود. در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام، از رسائل اخوان الصفا چنین مثال آورده است:
ای برادر نیکوکار مهربان، خدا تو را و ما را به وحی از جانب خود یاری کند. می بینیم که دولت بدکاران سخت نیروگرفته و قدرتشان هویدا گشته، کردارشان در این عصر در جهان پراکنده شده است و چون به نهایت فزونی خود رسند، انحطاط و نقصان از پی در خواهد آمد، و بدان که دولت و ملک در هر روزگار و زمان و دور و قرانی، از مردمی به مردم دیگر، و از خاندانی به خاندان دیگر و از دیاری به دیار دیگر افتد و بدان ای برادر که دولت اهل خیر، نخستین بار از جمعی علما و حکما و برگزیدگان و فضلا پدید خواهد آمد؛ مردانی که دارای اندیشه واحد و مذهب واحد و دین واحدند؛ و میان خود عهدی بندند که بیهوده ستیزه نکنند و از یاری یکدیگر باز نایستند و در اعمال و آرائشان چون یک تن واحد باشند.
در این گفتار، دلیل بارزی است بر هدف سیاسی ایشان و بر این اعتقاد که آن ساعت که تخت عباسی را فرو کوبند و انقلابی همه جانبه برپا سازند فرا رسیده است.
«بدین طریق آشکار می شود که اخوان از طریق توجیه جدید دین، سیاست تازه ای را پیش گرفته بودند. دینشان فلسفی و عقلی بود و می خواستند دین را به نیروی فلسفه و علوم طبیعی تفسیر کنند. هرچیز را به طبیعت بازگرداندند و هر امری از امور دین در نظر ایشان معنای خاصی بود. بنابراین باید گفت دین ایشان الهی-مادی و تشیع ایشان آشکار و تصوف ایشان عقلی است(10)»
هدف اخوان الصفا ایجاد اتحاد و ائتلاف بین تمام افراد جامعه خود و گردآوردن آنها تحت یک پرچم واحد بوده و پاک ساختن دین به مدد فلسفه است و برای نیل به کمال و به دست آوردن رضای حق. البته اصلاح اخلاقی، تنها هدف آنها نبود. اخوان الصفا چند بار در مسائل خویش به برپایی حکومت دنیوی که عدالت بر آن حاکم باشد و خیر عمومیت یابد فراخوانده اند.

پنهان کاری

اخوان الصفا برای تحقق بخشیدن به هدف های خود راه پنهان کاری برگزیدند، به همین علت، حقیقت امر و آرا و هدف های خود را از دیگران پوشیده می داشتند و بیشتر به رموز می پرداختند. رساله های خود را بر مبنای علمی تألیف کردند و از فلسفه به همان مفهوم عام قدیم خود سخن می گفتند، بدین طریق که: مباحث را به صورت درس های پی در پی و متصل در می آوردند و آری خود را در طی آن بیان می کردند. تعالیم مخصوص خود را در همه جا در ضمن مباحث، پراکنده می ساختند و همه این ها را با مهارت خاص خود به انجام می رسانیدند. در مطاوی سخنانشان به پیروان خود توصیه می کردند تا در نگهداری و تعالیم آن رساله ها سخت گیر باشند. نیز از جنبه رمزی اقوال خود ایشان را آگاه می کردند. فراوان دیده می شود که رساله خود را بدین عبارت ها پایان داده اند:
«ای برادر! خدا ترا در فهم این اشارات لطیف و اسرار خفی موفق کناد، و تو را و ما را و همه برادران را در هر زمان و در هر جا که هستند به درک آن توفیق دهاد».
رساله هشتم از «رسائل جسمانیه طبیعه» را بدین عبارت به پایان می آوردند:
«بدان ای برادر که ما در این رساله، غرض مطلوب خویش را بیان کردیم. به ما بدگمان مشو و این رساله را بازیچه اطفال، یا خرافه سرایی اخوان به حساب میاور، که عادت ما بر این است که حقایق را در الفاظ و عبارت و اشارات بپوشیم، تا ما را از کاری که داریم باز ندارد...».(11)

تشکیلات اخوان الصفا

الف-مراتب و درجات

تشکیلات اخوان الصفا دارای چهار درجه به شرح زیر بود:
1. «اخوان الابرار الرحماء»: اینان مبتدیان و کسانی بودند که میان پانزده تا سی سال داشتند. از خصایص لازمه این گروه صفای ذات و روح و تیزهوشی و سرعت انتقال بود.
2. «الاخوان الاخیار الفضلاء»: اینان کسانی بودند بین سی تا چهل ساله، دارای مرتبه رؤسای سیاست مند، و لازمه این گروه مراعات اخوان و سخاوت و فیض بخشی و شفقت و مهربانی و وفاداری نسبت به دیگران اخوان بود.
3. «الاخوان الفضلاء الکرام»: اینان بین چهل تا پنجاه ساله بودند. مرتبه اینان مرتبه شاهان صاحب قدرت بود و خود خداوندان امر و نهی و پیروزی و قیام علیه خصمان و داوری به هنگام ظهور معاندان و مخالفان طبقه بودند، بدین سان کار را به وقف و لطف و مدارا فیصله دهند و به اصلاح کشند. این گروه از دانشمندان اخوان بودند که نوامیس را می شناختند و عقاید را تدوین می کردند و راه ها را روشن می نمودند و از حقایق دفاع می کردند و برای نشر و گسترش دعوت می کوشیدند.
4. مرتبه آخر و مرتبه کمال است که همه اخوان از سه درجه پیشین به این درجه و مرتبه دعوت می شوند. این مرتبه، از آن کسانی بود که سنشان از پنجاه می گذشت. اخوان می گفتند: «این مرتبه، مرتبه آمادگی برای رستاخیز و مفارقت هیولی است. در این مرتبه قوه معراج دست می دهد و بدان قوه، صعود به ملکوت آسمان، مشاهده احوال قیامت بعث و حشر و نشر و حساب و میزان و عبور از صراط و نجات از دوزخ و مجاورت ذات پروردگار رحمان میسر می گردد».(12)

ب-به گزینی

اخوان الصفا در زندگی و آرای خود شیوه به گزینی و تلفیق داشتند. می خواستند از همه ادیان و مکاتب فلسفی و فکری استفاده برند؛ آن گاه مردم را به آنچه برگزیده اند دعوت کنند. ولی از آن میان مردم تنها کسانی را که شایستگی داشتند دعوت می کردند. در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام آمده است:
«شایسته است که برادران -ایدهم الله-در هر سرزمینی که هستند، اگر خواهند دوست و یا برادر تازه ای برگزینند، در احوال او بنگرند، از سابقه او آگاه باشند، اخلاق او را بیازمایند، از مذهب و عقاید او بپرسند، تا بدانند که صداقت و صفا و مودت و حقیقت و اخوت را شایسته است یا نه. بنابراین، اگر خواهی دوست یا برادر گزینی باید، چنان که درهم یا دینار را می سنجی، او را نیز بسنجی و چنان که خاک زمینی را بخواهی در آن درخت بنشانی، وارسی می کنی او را نیز وارسی کنی و مانند اهل دنیا که به هنگام انتخاب زن جهت ازدواج و خریدن برده و سایر کالاها به آزمایش و تجسس می پردازند تو نیز در موقع انتخاب دوست و برادر باید از آزمایش و سنجش خودداری نکنی».

ج-روابط اعضا

رابطه اعضا با یکدیگر بر پایه برادری بوده است. «آن ها معتقد بودند که بهترین نعمت ها دو نعمت است: مال و علم؛ مال برای زندگی دنیوی، وعلم برای حیات اخروی چون کسی از این هر دو برخوردار بوده و برادری محروم بدو می رسید، از مالش او را انفاق می کرد و با عملش درصدد تهذیب و تعلیم او برمی آمد. اما کسی که علم داشت نه مال، می بایست با کسی که مال داشت بدون علم، به شراکت و تعاون بزید اما برادروار به نحوی که مکمل یکدیگر باشند نه آنکه بر یکدیگر منت گذارند و یکدیگر را تحقیر نمایند».(13)

د-تشکیل جلسات

رئیس هر شاخه می بایست هر دوازده روز یکبار، همه اخوان را در جایی گرد آورد. جای این اجتماع مشخص نبود، بلکه در هر مکان و موضعی که در آن ایمن بودند تشکیل می یافت و جز کسانی که خود را تطهیر و تلطیف کرده و تا حد امکان خود را آراسته بودند، احدی را در آن جمع راه نبود. هر گاه کسی از حضور در مجمع تخلف می کرد، می بایست عذر قانع کننده بیاورد. و چون جلسه منعقد می شد، رئیس در جامه خاص خود ظاهر می گشت و حکم را بر حاضران می خواند و تا آن حد که میزان فهم و گنجایش ذهنشان بود موعظه می کرد. تا آن گروه از آنان دوره به پایان برند و از کوشش و تلاش ایشان رضایت حاصل شود. آنگاه آزمایش های دیگر در امور دنیایی و در آنچه مورد علاقه و محبت ایشان بود پیش آمد. بدین طریق که ایشان را فرمان می دادند تا از نزدیکان ببرند و با بیگانگان بپیوندند و آنان می برند و می پیوستند. مال خود را در آن راه انفاق کنند، انفاق می کردند. جان خود را بر سر این کار ببازند، می باختند و در راه رضای خدا بکوشند، می کوشیدند. از وطن بیرون روند، می رفتند. از یاران ببرند می بریدند. فرزندان خود را بی پدر گذارند، می گذاشتند. زنان خود را بی شوی سازند، می ساختند، و از شهر و وطن آواره می گشتند، چون کسی، چنین می کرد و از همه این آزمایش ها برمی آمد، رئیس او را به علم خود رهبری می کرد و کتاب های پنهانی بر او می خواند و اسرار ناگفته می گفت، و علوم مکتوم آشکار می ساخت. و رساله ها و کتاب های اخوان الصفا را بر او می آموخت، و از اسرار آگاهش می کرد و معانی اخبار و روایات و امثال و اشارات را با او در میان می نهاد».(14)
نشر دعوت آن ها هم بدین صورت بود که «نخست بر اقناع یک یک افراد طبقات ممتازه مبتنی است تا وقتی که گروهی نیرومند و بسیار شوند آنگاه به سوی مردم بیرون شوند و آنان را به پذیرفتن مذهب و آیین خود وادارند، زیرا به هر حال به کار بردن روش منطقی در صحبت مردم جاهل و نادان و قانع کردن آنان سخت دشوار است. از این رو، کسانی را به دوستی و برادری می پذیرفتند و در جستجوی آن هایی بودند که طبعی نیکو و سزاوار پذیرش داشته باشند.»

ه-عبادت های فلسفی اخوان

از نظر اخوان هدف فلسفه باید طوری باشد که بتواند اوضاع سیاسی روز را واژگون کند و اساس و روش خاصی برای زندگی باشد. به عقیده آن ها فلسفه انسان مراتب وجودی را سیر می کند تا با گذشتن از صراط مستقیم و طریق رستگاری در راه فرشتگان قرار گیرد.
«عبادات فلسفی اخوان، ماهی سه بار در ابتدا و وسط و میان بیست و ششم و آخر هر ماه صورت می گرفت، و شامل خطابه ای شخصی و متنی درباره عالم خلقت بود و سرودی فلسفی به نام «دعای افلاطون» یا «مناجات ادریس» و یا «زبور سری ارسطو» خوانده می شد و در جهت ستاره قطبی انجام می گرفت (که متأثر از عقاید صابیان بود). اخوان سه عید بزرگ فلسفی داشتند که به هنگام ورود خورشید به برج حمل و سرطان و میزان در فصل های زمستان و تابستان و پاییز صورت می گرفت و با اعیاد اسلامی فطر و اضحی منطبق می کردند. در فصل زمستان یک روز را در صومعه می گذراندند و آن روز را به یاد زمانی که اصحاب کهف در غار خوابیده بودند می گذرانیدند، با آنکه ظاهراً از خود فیثاغورث اثری کتبی نمانده است، تعالیم و عقاید او مخصوصاً از طریق آداب و رسوم این جمعیت اخوت به دست می آید که از آن جمله است: گرایش به زهد، اعتقاد به تناسخ ارواح و علاقه به موسیقی و علم اعداد».

رسائل اخوان الصفا

رسائل اخوان الصفا شباهت بسیاری به یک دائره المعارف فلسفی-علمی دارد. تمام مطالب آن بر اساس نوعی نظام و سیستم خاص گردآوری شده است. «این نظام را باید از چند جنبه بررسی کرد: اول شکل خاص فلسفی آن است که در این جنبه متأثر از آگاهی های مسلمانان از فلسفه فیثاغورثیان و افلاطونیان و ارسطو است که بر همین اساس کتاب را به چهار بخش تقسیم می کنند: بخش اول شامل چهارده رساله در شعب مختلف ریاضیات (رسائل ریاضی تعلیمیه) یعنی حساب و هندسه و فلک، هنرها و صنایع عملی و منطقی است. ابتدای این بخش متأثر از مکاتب فکری فیثاغورثی و افلاطونی و در انتها متأثر از ارسطو است، زیرا در این جا منطق ارسطویی با همان عناوین و به همان ترتیب بیان شده است. بخش دوم که رنگ ارسطویی دارد شامل تمام علوم طبیعی (رسائل جسمانیه و طبیعیه) به همان صورتی است که ارسطو بیان داشته است: از هیولی و صورت و زمان و مکان و حرکت آغاز می شود و به آثار «علویه» می رسد، سپس از آن نیز گذشته به معادن و آنگاه نبات و پس از آن به حیوان و انسان می رسد و با علم النفس خاتمه می یابد. بخش سوم شامل ده رساله در «ما بعدالطبیعه» (رسائل نفسانیه عقلیه) است. تأثیر فلسفه یونانی بر این سه بخش کاملاً هویداست، زیرا آرا و اقوال گوناگون فیثاغورثیان و افلاطونیان و ارسطو در آن دیده می شود. بدین ترتیب بخش چهارم (رسائل ناموسیه الهیه و شرعیه دینیه: یازده رساله) که در«الهیات» و امور مربوط به ادیان و مذاهب و تصوف است، مخلوطی است از تمام عوامل و عناصری که در فلسفه اسلامی تأثیر گذارده اند(15)».
به دنبال این رسائل رساله دیگری به نام «رساله جامعه» آورده اند. اخوان الصفا درباره این رساله چنین می گوید: «و از پی آن رسائل، رساله جامعه می آید، حاوی هر آنچه در رساله های پیشین آورده شده، و مشتمل بر همه حقایق آن ها».(16)
به جز مجموعه رسائل، اخوان الصفا تألیفات دیگری داشته اند. در «رساله الجامعه» تألیفات اخوان الصفا ذکر شده است که عبارتند از: «المدارس الاربع»، «الکتب السبعه»، «الجفران»، «الرسائل الخمس و العشرون»، «الرسائل الاحدی و الخمسون».

نویسندگان رسائل

نویسندگان رسائل را جمعی از علما و دانشمندان اسلامی تشکیل می دادند که چون به صورت پنهانی و سری مشغول فعالیت بودند، نام آنان به درستی محقق و معلوم نیست. «جمال الدین ابوالحسن قفطی در باب نویسندگان این رسائل گفته است که چون اسم خود را پنهان می داشتند، مردم در باب آنان اختلاف دارند و هر کس به طریق حدس و گمان چیزی گفته است؛ مثلاً بعضی تصنیف رسائل را به یکی از امامان و برخی دیگر به یکی از معتزله نسبت داده اند. ولی ابوحیان توحیدی در پاسخ ابن سعدان، وزیر صمصام الدوله در مورد نویسندگان رسائل پنج تن بدین شرح اند:
1. ابوسلیمان محمد بن معشر (یا معشر) بستی مقدسی
2. ابوالحسن علی بن هارون زنجانی
3. ابواحمد مهرجانی
4. علی بن رامیناس عوفی
5. زید بن رفاعه.
در حالی که قفطی، اخوان را از پیروان مکتب معتزله می داند ابن تیمیه فقیه حنبلی آنان را از گروه نصیریه که عقایدشان مخالف متعزله بود می شمارد. بعضی هم رسائل را نوشته حضرت علی (ع) یا امام جعفر صادق(ع) یا حلاج و یا غزالی دانسته اند، چنان که اسماعیلیه احترام خاصی برای این رسائل قائل شده و بعضی از آنان این رسائل را پس از قرآن مجید قلمداد کرده اند.»(17)

پی نوشت ها :

1. علی اصغر حلبی، گزیده متن رسائل اخوان الصفا، سال 1360، ص 50.
2. همان، ص 5.
3. همان، ص 7.
4. همان، ص 8.
5. @حناالفخوری و خلیل الجز، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، صفحه 192.
6. حسینعلی ممتحن، نهضت فرمطیان و انجمن اخوان الصفا، دانشگاه شهید بهشتی، ص 165.
7. @حناالفاخوری، ص 194.
8. عبدالرحیم حقیقت، نهضت های فکری ایرانیان، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ص 384.
9. @حناالفاخوری، ص 196.
10. عبدالرحیم حقیقت، ص 286-387.
11. همان، ص 388-389.
12. یوحنا قمیر، اخوان الصفا یا روشنفکران شیعه مذهب، ترجمه محمدصادق سجادی، انتشارات فلسفه، ص 39.
13. @ حناالفاخوری، ص 199.
14. علی اصغر حلبی، همان، صفحه 29.
15. @حناالفاخوری، همان، ص 201.
16. یوحنا، قمیر، ص 37.
17. حسینعلی ممتحن، ص 166.

منبع: ثقفی، سید محمد، (1390) نظریه های جامعه شناختی عالمان مسلمان، تهران: جامعه شناسان.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.