ابن خلدون، پایه گذار جامعه شناسی

علم جامعه شناسی، علم جدیدی است. اساس و پایه های این رشته، در نیمه دوم قرن نوزده پی ریزی شده است. معمولاً، مؤسس و پایه گذار این رشته جدید را اوگوست کنت دانشمند فرانسوی (1798-1853) می دانند. به اعتقاد نویسندگان
پنجشنبه، 26 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابن خلدون، پایه گذار جامعه شناسی
 ابن خلدون، پایه گذار جامعه شناسی

نویسنده: دکتر سیّدمحمّد ثقفی




 

علم جامعه شناسی، علم جدیدی است. اساس و پایه های این رشته، در نیمه دوم قرن نوزده پی ریزی شده است. معمولاً، مؤسس و پایه گذار این رشته جدید را اوگوست کنت دانشمند فرانسوی (1798-1853) می دانند. به اعتقاد نویسندگان عصر جدید، کنت، نخستین دانشمندی بوده است که جامعه و شناخت آن را به عنوان موضوع این رشته، معرفی کرده است و جامعه را به عنوان یک موضوع مستقل مورد بررسی قرار داده است و اصول نظریات خود را بر پایه یک تئوری اثباتی بنا نهاده و بر پایه آن دیدگاه، نتایجی را در قلمرو علوم، مطرح ساخته است.
او اولین کسی است که حتی اصطلاح، جامعه شناسی (sociology) را بر این رشته، اطلاق کرده است.
آگوست کنت، در تقسیم بندی علوم در نظریه معروف خود، جامعه شناسی را در مرتبه نهایی مراتب علم قرار می دهد که از پیچیدگی خاصی برخوردار است.
طبق نظریه کنت، علوم در سلسله مراتب خود، با همدیگر تفاوت فاحشی دارند. آن چیزی که اصولاً بسیار ساده و ساده تر است، شناختنش آسان تر و روشن تر است و هرچه موضوعی، پیچیده تر می گردد، شناخت آن پیچیده تر و ابهام آمیزتر است. به این ترتیب، ترتیب علوم در نزد اوگوست کنت چنین قرار می گیرد:
1. ریاضیات2. نجوم و ستاره شناسی 3. فیزیک 4. شیمی 5. زیست شناسی 6. جامعه شناسی.
در این سلسله مراتب معرفتی: هر یکی از موارد به ترتیب، از سادگی به پیچیدگی، برخوردارند. ساده ترین علوم، ریاضی و پیچیده ترین آن ها، جامعه شناسی می باشد (پنهان نماند که کنت جامعه شناسی را به نوعی از قبیل علوم ارگانیزمی می دانست و لذا آن را بعد از زیست شناسی، قرار داده است). به نظر کنت: نه ارسطو و نه منتسکیو با نبوغ و تبحر خاصی که داشته اند، نتوانسته اند، علم جامعه شناسی را تصور نمایند و آن را به طور مستقل مورد بررسی قرار دهند. زیرا (به نظر کنت) هنوز علم زیست شناسی در دوره این دانشمندان نضج نیافته بود
طبیعی است که علم زیست شناسی (Biology) در اواخر قرن 18، تأسیس یافته و در اوائل قرن 19 بسیار توسعه یافته است و طبیعی است که هنوز دوره تأسیس جامعه شناسی و علم الاجتماع (بنا به نظر اوگوست کنت) فرانرسیده است (چنان که بعدها دورکیم هم، جامعه شناسی را به علم معرفه الاعضاء تشبیه کرده و برای آن، سرو اعضاء مطرح ساخته است). از این جهت کنت، بر آن شد که بر اثر توسعه رشته علم الحیات، علم جامعه شناسی را ابداع نماید و برای آن موضوع مستقل قائل شود.

نقد نظریه کنت درباره علوم

در نظریه اوگوست کنت، به علم روان شناسی چندان بها داده نمی شود و آن رشته جزء علوم بشری به حساب نمی آید. به نظر کنت رشته روان شناسی از فروعات علم زیست شناسی است و برای شناخت روان شناسی، باید رشته زیست شناسی و علم معرفته اعضاء «فیزیولوژی» را دنبال کرد.
در این بینش شناخت آثار روان مطرح است نه خود نفس که یک موضوع فلسفی است و علمی و قابل شناخت از نظر کنت نمی باشد، چنان که شناخت آثار ماده در فیزیک و آثار حیات در زیست شناسی، روش تحقیق در آن علوم می باشد، نه خود ماده و حیات که موضوع علمی و فلسفی است.
اما شاگردان کنت به خطای استاد خود پی بردند و اعلام کردند که روان شناسی هم برای خود رشته مستقلی است و در سلسله مراتب علوم میان علم زیست شناسی، روان شناسی و جامعه شناسی قرار می گیرد و آن رشته روان شناسی اجتماعی است.
2. اصولاً به نظر برخی متفکران، تاریخ اکتشافات و تئوری های نظری در زمینه علوم و تکامل آن ها از عوامل متعدد و متنوع حکایت می کند. تفسیر تاریخ علم و تحلیل آن تنها بر مبنای سادگی و پیچیدگی موضوعات، چنان که آگوست کنت بر آن تأکید دارد با حقایق تاریخی و کشف علم و نظریه ها، چندان انطباق ندارد.
به هر حال این نظریه اوگوست، چه مقدار از صحت و درستی برخوردار باشد مسئله است اما چیزی که در آن شکی وجود ندارد، این است که رشته جامعه شناسی به طور زنده و پویا، دقیقاً از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، نضج گرفته است. آنجا که علوم طبیعی به ویژه علوم زیستی، تکامل یافته و در پرتو آن رشته های علوم انسانی و جامعه شناسی، توسعه یافته است.
3. این سخن، به این معنا نیست که دانشمندان هرگز به پدیده های اجتماعی و تحلیل و تعلیل آن ها، قبل از این تاریخ نپرداخته اند. بلکه مسئله دقیقاً، به عکس آن است و دانشمندان سال ها پیش از تولد اوگوست کنت به بخش های مهمی از علوم اجتماعی اهمیت فراوان داده و کتاب های با ارزشی در آن زمینه ها، تألیف کرده بودند.
مثلاً در زمینه علم سیاست، علم اخلاق، علم اقتصاد، علم حقوق، آمار، انسان شناسی، فلسفه تاریخ و فلسفه حقوق و... مباحث ذی قیمتی عرضه می کردند، عنایت داشتند و از این جهت است که به این رشته ها، علوم ادبی، اجتماعی (سیاست مدرن) saiences of Morala sociologies تعبیر می آورد (علم الاداب الاجتماعی).
تنها تفاوت و تمایزی که میان رشته علوم انسانی مطرح شده در دوران گذشته یا علوم انسانی عضر حاضر وجود دارد، متد و روش مطالعاتی در قلمرو این علوم است.
معمولاً این علوم، در دوره های گذشته علوم دستوری و انشایی تلقی می شدند به این معنا که سعی دارند در مورد «آنچه باید باشد: بحث کنند، اما علوم موجود در عصر حاضر، بیشتر روی «آنچه هست» دور می زنند و به طور توصیفی (Discription) مطرح می شوند و چندان اعتنایی به «کشف حقیقت (چنان که در روش پیشینیان مطرح بود) ندارند.
مثلاً علم اخلاق، بحث از سلوک و رفتار انسانی را دنبال می کند که چگونه انسان باید افعال خیر را انجام دهد و از کردارهای ناپسند و زشت بپرهیزد بی آنکه میان اخلاق و دیگر شرایط اجتماعی، علاقه و ارتباطی وجود داشته باشد. همین طور درباره اقتصاد و راه های کسب ثروت و مصرف آن، بحث می شد بی آنکه به شرایط و مقتضیات جامعه، توجهی شود.
اما علم اجتماع به مثابه «مجموعه افراد» مطرح می گردید که چگونه باید باشند و چه نوع حکومتی را انتخاب کنند.
در عصر حاضر بیشتر در مورد این علوم، روش توصیفی «آنچه هست» (objective) متداول است و دانشمندان به معنی خاص کلمه scientist تلاش دارند که روابط حاکم میان پدیده های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را دریابند و آنرا توضیح دهند.
به نظر می رسد که چنین روشی «موضوعی» گرچه در مورد علوم طبیعی و زیستن کارایی دارد و می تواند آدمی را به جزئیات بسیار دقیق طبیعت و حیات آشنا سازد که در نتیجه آن انسان توانست به موانع زیستی و دشمنان حیات طبیعی پی ببرد و طبیعت را در قلمرو تسخیر خود قرار دهد و آثار با ارزشی در زمینه علم و صنعت و تکنولوژی به بار بیاورد.
این روش در زمینه علوم انسانی گرچه در به دست آوردن ویژگی های موضوع در قلمروهای حیات انسانی، بسیار مفید است، اما در اصلاح نابسامانی های اجتماع انسانی عقیم می باشد و گاهی احیاناً همین روش به نتایج حاد تهدیدکننده در حیات جمعی انسانی، منتهی شده است مگر پیدایش نظر داروینیسم اجتماعی، نتیجه علم گرایی تخصصی و «جزء نگری» نبود که به پیدایش فاشیسم و جنگ جهانی دوم منجر شده است.
اگر علم اقتصاد یا جامعه شناسی در تحقیقات خود اهداف انسانی را دنبال نکنند، پس چگونه می توان از قلمرو این علوم، با پدیده شوم «فقر» مبارزه کرد و یا چگونه می توان برای رفع تبعیض نژادی و رفع نابرابری های قومی، بهره گرفت؟!
و به هر حال این سؤال هنوز به قوت خود باقی است که باید «علم همواره بی طرف باشد» (که البته در مرحله تحقیق باید چنین باشد) یا علم جهت دار و دانشمند متعهد می تواند اصلاح گر نابسامانی های حیات اجتماعی انسان باشد؟!
طبعاً این قصه، سر دراز دارد که باید علم تنها به بشر «قدرت افزاید» چنان که پیشقراولان متد حس گرایی، راجر بیکن و جان لاک، بر آن پای می فشردند یا علم آدمی را به حقیقت برساند و انسان پیش از آنکه به وسیله علم قدرتمند باشد که «توانا بود هر که دانا بود»، باید خود، فرهیخته شود که حتی علم را نیز ابزار و وسیله رسیدن به افزون طلبی خود قرار ندهد؟!
قطعاً این سؤال به قلمرو «فلسفه علم» مربوط می باشد که قابل تأمل است. ارزش مطالعه و فکر کردن را دارد؟!

ابن خلدون بنیان گذار جامعه شناسی

کسانی که اوگوست کنت را نخستین بینان گذار جامعه شناسی می دانند نه به این سخن پای می فشارند که او دانشمندی است که از «حالات و پدیده های اجتماعی» سخن گفته است، بلکه این ها می گویند که کنت نخستین دانشمندی است که جامعه را به عنوان یک «کل» مورد مطالعه قرار داده و به اصطلاح «جامعه» را موضوع مستقل علمی به نام «جامعه شناسی» معرفی کرده است.
اما به عقیده ما، (اگر ملاک تأسیس یک علم، مستقل دانستن آن باشد) باید ابن خلدون را بنیان گذار جامعه شناسی دانست نه اوگوست کنت.
به نظر ما، مقدمه ابن خلدون نه نگاهی ساده به رشته جامعه شناسی و نه گمانه ابهام آمیز در مورد «جامعه» می باشد، بلکه یک تلاش عالمانه برای تحقق و تکوین علم جامعه شناسی است.
زیرا روش تحقیقی این دانشمند، دقیقاً همه شرایط و مقتضیات یک تحقیق علمی را در مورد خود، حائز می باشد.
تأسیس و ابتکار در زمینه یک علم، آن وقت صادق است که یک دانشمند در بررسی های علمی خود، شرایط اصلی و جوهری زیر را رعایت نماید:
1. تصویر مشخص و متمایز موضوع علم و تمایز آن از دیگر موضوع های علم دیگر و تلاش و تأکید بر این نکته علمی که موضوع مذکور باید مورد بررسی قرار گیرد.
2. اعتقاد و تأکید بر اینکه: مسائل و عوارض این موضوع دقیقاً مشمول قانون علیت و عوامل تعیین کننده است که در شرایط خاص خود، پدید می آیند و به اصطلاح این علم و مسائل آن از روش کلی علیت (causality) پیروی می کنند و نوعی جبریت و تقیّن (Determinism) بر آن حاکم است.
3. این روش تحقیق نتایج و آثاری را به بار می آورد و از طریق قانونمندی خود، «پیش بینی» می کند.
این روش کلی و شرایط عام یک تحقیق علمی است که ابن خلدون به آن دست یازیده است. البته، این سخن هرگز به آن معنا نیست که مؤلف به همه قوانین آن علم دست یافته است وگرنه تکامل و توسعه علم که در آینده، بوسیله همّت دانشمندان دیگر صورت خواهد گرفت، میسر نمی شود. بلکه علم یک موضوع تکامل پذیر و توسعه یابنده است که به تعبیر پوپر خصلت ابطال پذیری دارد. اگر دانشمند به یک خصوصیت بر حسب قانون علیت دست یابد و نکته و رازی را در قلمرو موضوع علم، کشف کند و حقیقتی را به دست آورد، او به اکتشاف بزرگی نائل شده است!!
دقیقاً ابن خلدون، چنین کار دقیقی را انجام داده و لذا شایستگی آن را دارد که او را «بنیان گذار جامعه شناسی» بدانیم.

اینک شواهد

اگر این موارد تحقیق را دقیقاً مطالعه کنیم، تعیین خواهیم کرد که ابن خلدون مؤسس و پایه گذار علم جامعه شناسی است زیرا:
اولاً: او موضوع این علم را «اجتماع انسانی» می داند و آن را به عنوان «علم العمران» نامیده است.
او از واژه «عمران»، جامعه انسانی را به طور عموم در نظر گرفته است.
او عمران را چنین تعریف می کند:

تعریف:

«هو التساکن و التنازل فی مصر اوحله للانس بالعشیره و اقتضاء الحاجات»(مقدمه، صفحه 41) عمران، سکنی گزیدن و نزول در یک شهر و یا شهرک کوچکی است که فرد و شهروند با خویشان خود، انس بگیرد و نیازهای اجتماعی خود را برطرف سازد.

موضوع

ابن خلدون تأکید دارد که موضوع این علم، عمران بشری و اجتماعی انسانی است و آن با موضوع علم خطابه و علم سیاست (مدیریت و سیاست) تفاوت دارد و این تمایز ایجاب می کند، «عمران بشری» را موضوع علم مستقلی بدانیم.

مسائل: ویژگی ها

ابن خلدون می گوید: «اگر حقیقتی به طور معلول باشد، شایستگی آن را دارد که از مسائل و ویژگی های آن مورد بحث و بررسی قرار گیرد. بنابراین هر مفهوم و حقیقتی در یک علم ویژه خود باید مطرح شود(صفحه 38).
از آنجا که، «عمران بشری» و جامعه انسانی، یک حقیقت مستقل است، ضروری است که از خصوصیات و ویژگی های یک علم مستقل، به حساب بیاید. سپس او، شمولیت آن در قلمرو رفتارها و کردارهای انسان در زمینه مسائل اجتماعی را مانند: سیاست، ثروت، صنایع و علوم که همگی از ویژگی ها و مسائل علم عمران، (جامعه انسانی) هستند، یک به یک می شمارد و خلاصه می توان چنین نتیجه گرفت که موضوع علم الاجتماع در نظر ابن خلدون همان، «تمدن بشری» است که شامل دو بعد تمدن: مادی و معنوی، عمران و آبادی، علم و صنعت و فرهنگ باشد.
دراینجا ضروری می نماید که مقداری درباره موضوع علم الاجتماع، از نظر ابن خلدون درنگ نماییم.
گرچه بحث از انسان و رفتار اجتماعی او دوران خیلی قدیم، از عهد یونان، سقراط، افلاطون و ارسطو بوده است و در زمان های اخیر، عصر جدید به اوج خود رسیده اما، همواره موضوع علم جامعه شناسی، مشمول مقوله «تشکیک» واقع شده و هر یک از مکاتب جامعه شناسی، موضوعی را برای جامعه شناسی به حساب می آورند.
مثلاً ارسطو، جامعه را «مجموع ترکیب افراد» معرفی می نماید که از طریق قرار و اعتبار، دور هم جمع شوند و اجتماعی را بر حسب رفع نیاز خود به وجود آورند.
اما امیل دورکیم بنابر خاستگاه فکری خود «سوسیالیزه بودن» موضوع جامعه شناسی را «نهادهای اجتماعی» که به عنوان یک واقعیت خارج از ذهن و یک شیء تلقی می شود، می داند.
به نظر دورکیم، خصلت واقعیت اجتماعی (social fact)، تأثیرگذاری روی فرد و جبری بودن آن است (Determinism).
اما طرفداران مکاتب فردگرایی، رفتار و عملکرد انسان (Action) را موضوع علم جامعه شناسی می دانند و این انسان است که از جهت کنش، واکنش هدف و آمادگی را در جامعه تحقق می بخشد و اجتماعی به وجود می آورد.
در هر یک از این دیدگاه ها، تضاد دیدگاهی به طور روشن محسوس است که در دو قلمرو متمایز، قرار گرفته اند، تأثیر جامعه روی فرد و یا خلاقیت انسان (فرد) و به وجود آمدن جامعه مطرح است.
اما در نظر ابن خلدون موضوع علم جامعه شناسی «عمران» و اجتماع انسانی، مطرح است و «تمدن انسانی» موضوع جامعه شناسی است.
در این دیدگاه، تعامل انسان و جامعه، به صورت یک عملکرد دو جانبه مطرح می باشد. هم انسان تمدن را می سازد و هم تمدن روی فرهنگ و مدنیت انسان اثر می گذارد. این بحث را ابن خلدون در ویژگی های جامعه شهری «حضری» به تفصیل بحث می کند.
این نکته مسئله ای قابل ملاحظه در نظریه این دانشمند مسلمان می باشد. اینک برای ارزیابی دقیق مسئله، به عبارات و موارد مهم گفته های ابن خلدون اشاره می شود.
1. او در مقدمه کتاب می گوید: درباره «عمران» و ویژگی های ذاتی آن از قبیل: سیاست، حکومت، کسب و ثروت، صنعت و علوم... و علل و اسباب آن (صفحه 6).
2. در صفحه 35: «در طبیعت جامعه» و عوارض و ویژگی های آن از قبیل روستایی، شهری، پیروزی، کسب و ثروت و معاش، صنایع و علوم و مانند آن ها و آنچه اسباب و علل این خواص و ویژگی ها مطرح است.
3. در صفحه 40 می گوید: «اینک ما در کتاب، از عوارض و ویژگی های اجتماع بشری از سیاست، کسب علوم، صنایع به دلایل برهانی (استدلالی-استقرایی) بحث می کنیم.

علیت در تحلیل وقایع اجتماعی

ابن خلدون یقیناً اعتقاد دارد که احوال اجتماعی و وقایع جامعه، مشمول قانون علیت است و ریشه علیت در وقایع اجتماعی به طبیعت عمران و طبیعت اجتماع برمی گردد.
ابن خلدون در جای جای کتاب «مقدمه» تصریح دارد که:
«مورخ باید، عارف به طبیعت حوادث و احوال وجود اجتماعی و مقتضیات آن باشد»(صفحه 36).
به علاوه، او به صراحت می گوید که: حوادث اجتماعی نتیجه عملکرد اختیاری و ارادی نیست، بلکه نتیجه ضروری طبیعت اجتماعی است.
«بدان که این اطوار و کیفیت های حکومتی، طبیعت دولت ها است» ص 172.
ابن خلدون در فصل حکومت و سیاست می گوید: «وقتی که دوران فرسودگی و پیری دولت فرا رسید دیگر برطرف نمی شود، ما سابقاً گفتیم که عوامل و علت های فرسودگی دولت، چه عواملی هستند و گفتیم که آن ها طبیعت دولت و امور طبیعی دولت ها هستند. اگر فرسودگی در زوال عمر دولتی فرا رسد این امور مانند کودکی، جوانی، پیری مزاج انسانی است که خصلت ذاتی آن می باشد و امور طبیعی تغییرناپذیرند.»(صفحه 293-294).
ما، در کتاب ابن خلدون، خیلی بیشتر به این موارد و تصریحات، برمی خوریم.

قانونمندی وقایع اجتماعی

منتسکیو، در کتاب «روح القوانین» خود در اواسط قرن هیجدهم، می گوید: «قانون عبارت است از روابط ضروری که از طبیعت اشیاء برمی خیزد».
اگر منتسکیو، در قرن هیجده به این حقیقت علمی در زمینه علوم انسانی و اجتماعی نائل آمده است. قطعاً ابن خلدون سال ها و بلکه قرن ها به این حقیقت صراحت داشته است.
فصل بندی مقدمه ابن خلدون، نشان می دهد که او، علم عمران و جامعه شناسی را به معنای عام کلمه، علوم اجتماعی، تمدن بشری در نظر گرفته است. اشاره به فصول مقدمه این حقیقت را روشن می نماید.

فصول مقدمه

8 باب اول کتاب، مانند «فصلی در زمینه اجتماعی عمومی» است General sociology
باب دوم و سوم، شامل جامعه شناسی سیاسی است political sociology
باب پنجم جامعه شناسی اقتصادی است Economic sociology
باب ششم، جامعه شناسی علم و ادبیات Moral sociology
بنابراین آنچه به طور تفصیل در فصول کتاب مقدمه، ملاحظه می کنیم، اگر ابن خلدون را بنیان گذار و مؤسس علم جامعه شناسی بدانیم، هرگز راه خطا نرفته ایم و به گزاف، سخن نرانده ایم.
اگر ملاحظه کنیم که ابن خلدون، این مباحث علمی جامعه شناسی را قرن ها پیش از اوگوست کنت، بیان کرده و پیش از آن که علم فیزیک و شیمی و بیشتر علم زیست شناسی، نضح یابد، اصول و قواعد روش جامعه شناسی را تبیین کرده است، حتماً باید بدانیم که ابن خلدون به یک کار ابتکاری علمی دست یازیده و شایستگی تقدیر و احترام را دارد.
نکته ای که باید به آن عنایت کرد، این دقت علمی است که ابن خلدون «علم اجتماع» را به معنای عام و شمولی آن می داند و علم جامعه شناسی را شامل حیات سیاسی، اقتصادی، صنعتی و علمی و دیگر مظاهر و پدیده های حیات اجتماعی تلقی می کند و به هر یک از مباحث این رشته ها، مانند فروع و شاخه های «علم اجتماع» نگاه می کند.
از این جهت، مقام و منزلت و پایگاه اجتمای-علمی ابن خلدون او را در ردیف دانشمندان اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم قرار می دهد. باشد که ستاره نبوغش همواره بدرخشد.
منبع: ثقفی، سید محمد، (1390) نظریه های جامعه شناختی عالمان مسلمان، تهران: جامعه شناسان.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.