مترجم: عیسی شهابی
قفقاز جنوبی، تنها از آن رو که در اعتلای قصیده ی مدیحه ای کوشیده و آن را به اوج رفعت رسانده، مدعی مرتبتی خاص در عرصه ی ادبیات فارسی نیست. مگر نه همین آذربایجان است که درخشان ترین سراینده ی داستان های عشقی، الیاس بن یوسف نظامی، (متولد در گنجه) را، که استادی بی رقیب در لفظ و معنی است، به ادبیات فارسی و تمام جهان تقدیم داشته است؟ سخنوری که گذشت روزگاران را بر تازگی و قدرت تأثیر کلامش دست تطاولی نبوده است. از جزئیات زندگانی اش اطلاعات زیادی در دست نداریم. فقط از قراین و امارات قیاس می کنیم که به سال 535هـ و ظاهراً در یک محیط شهری دیده به جهان گشوده است. آذربایجان امروز به این فرزند خود که از شهرت جهانی برخوردار است سخت می بالد؛ ولی، تنها بدین افتخار که وی زاده ی آن مرز و بوم است قانع نیست، بلکه او را ترک و هم نژاد خود می داند.(1) به هر حال، مادرش، که خود وی او را در لیلی و مجنون رئیسه می نامد و کردش می خواند؛ اصلیت ایرانی داشته است.(2) از دوران جوانی اش جز این نمی دانیم که زود یتیم گشته. آثار وی شاهدی صادق بر تحصیلات برجسته ی او در «کلیله ی » دانش های آن زمان است. از سخنان شاعر چنین مستفاد می شود که به زادگاه خود، گنجه، سخت علاقه مند بوده است. در تمام عمر فقط یک بار، مقارن سال های 2-581هـ، آن را ترک گفت و آن هم نه به صرافت طبع خود، بلکه هنگامی بود که امیر آذریجان قزل ارسلان شاه از سی فرسنگی محل اقامت او می گذشت و صریحاً رغبت خود را به دیدار وی اظهار داشت. در پاسخ این سؤال که آیا نظامی جز به شاعری نپرداخته و ممر معاشش نیز صرفاً همین بوده یا نه، باز هم لیلی و مجنون، داستانی با بیش از چهار هزار بیت که نظامی در ظرف مدت کم تر از چهار ماه سروده،(3) قراینی به دست می دهد. نظامی در این جا اشاره می کند که اگر هیچ اشتغال دیگری نمی داشت، این اثر را در ظرف چهارده شب می آفرید(4). وی یک طفیلی درباری نبود با روحیه ای که داشت نمی توانست چنین باشد. البته راست است که داستان های بزرگ و گاه گاه نیز غزل های خود را به نام امیران می ساخت؛ ولی، این خدمت، بنا به معمول آن زمان، در انتظار دریافت صله و یا در حقیت حق الزحمه ای بود. چنان که بر می آید، دهکده ی حمدونیان، که امیر به وی بخشید، بیش از آن که مورد استفاده ی او قرار گیرد دست آویزی برای رقیبانش شد تا به باد سخره اش گیرند. از این رو، اگر قبول کنیم که وی را از مال و منال دنیا چندان بهره ای نبوده، ظاهراً به خطا نرفته ایم. در روایات، نامش همراه با شخصیت هایی از اخی ها(5) ذکر شده که نوعی از فراماسون های آن زمان اندو اعضای خود را از میان طبقات پایین و مخصوصاً پیشه وران بر می گزیدند. سال وفاتش را معمولاً 600هـ/1203م می دانند؛ ولی به عقیده ی برتلس(6)، دلایلی در دست است که بنابر آن می توان وفاتش را مقارن سال 1211م دانست. تاریخ دقیق آن را مدیون السکرزاده(7) هستیم که سنگ قبر کهنه ای را با تاریخ 4 رمضان 605(12 مارس 1209)، در محل اصلی خود کشف کرد. آرامگاه نظامی، که اینک از طرف مقامات شوروی تعمیر شده، طی قرون متمادی، چون مرقد یک قدیس زیارتگاه مردم بود.
داستان های نظامی مرکب از پنج منظومه ی مجزا از یکدیگر است که فقط نسل های بعدی آن را به صورت مجموعه ای در یک جلد، به نام خمسه، گرد آورده اند. هر داستان وزنی خاص خود دارد. نظامی با سرودن نخستین اثر خود، مخزن الاسرار، در سال 569هـ، منظومه ای اخلاقی - فلسفی از نوع حدیقه ی سنایی به وجود آورده که شامل ابداعات شعری معتنابهی است. نظامی از تأملات، تمثیلات، کنایات و همه ی صناعات ادبی سود می جوید تا از این موضوع ساده منظومه ای کامل و خالی از نقص بسازد. شاعر، دیرزمانی، در این زهد و انزوا باقی نمانده، زیرا در زندگی اش کامل و خالی از نقص بسازد. شاعر، دیرزمانی، در این زهد و انزوا باقی نمانده، زیرا در زندگی اش اتفاقی رخ داد که منشأ تحولی عظیم گشت. عشق حقیقی را درک کرد، از حلاوتش برخوردار شد و، پس از اندک زمانی، تلخی و رنج آن را نیز چشید. امیر دربند، به نشانه ی ابراز عنایت، کنیزکی قیچاقی، به نام آفاق، برایش فرستاد. نظامی چنان به او مفتون گشت که به عقد خویشش در آورد. پنج شش سالی بیش از زندگی سعادتمند آنان نگذشته بود که آفاق در گذشت و پسرکی ظریف، به نام محمد، از خود به جای گذاشت که شاعر، از آن پس، در همه ی داستان ها، با لحنی شورانگیز روی سخن با او دارد. غمخواری از این پسر بچه او را دگر بار به زناشویی واداشت که مرگ همسر بر آن نیز قلم بطلان کشید. سومین ازدواجش هم سرنوشتی جز این نداشت. از این دو همسر نیز در اشعارش یاد می کند. داستان دومش خسرو و شیرین، که به سال 577هـ نگارش یافته. بیان سعادت و ناکامی یک زن جوان است که کسی جز آفاق نیست و در این جا شیرین نام گرفته (به عقیده ی برتلس این نام، در حقیقت، کلمه ی ترکی «اپاق» به معنای سراپا سفید است)(8). (9) این کتاب داستانی از عشق و ناکامی شهزاده خانمی در دوران دوشیزگی و همسری است که، در ادبیات فارسی، هیچ اثر دیگری، در لطافت و زیبایی، همپایه ی آن نیست. در این اثر، شرح روی دادهایی می آید که مستقیماً زاییده ی فرومایگی طبقات حاکمه است. بی تصمیمی شاه باعث قیام فئودال ها و منجر به سقوط همه ی قهرمانان اصلی می شود. لیلی و مجنون، که به سال 584هـ سروده شده، مربوط به منطقه ی کاملاً دیگری است. داستان دل دادگی دو عرب از فرزندان بادیه است که نابخردی والدین تلخ ترین سرنوشت را برای آن ها به بار می آورد و، در حقیقت، مضمون عامیانه ی بسیار کهنه ای است که پیشینه ی آن در ادبیات بابل دیده می شود. با این تفاوت که داستان، در آن جا، پایانی خوش دارد(10). نظامی با اکراه به خواسته ی شاه گردن نهاد، زیرا بیم از آن داشت که این موضوع ساده و عامه پسند و واقعه های گوناگون نامرتبط، برای پرداختن داستانی عالی، کافی و وافی نباشد.
ولی، نتیجه ی آن در واقع شاه کار بود. تصویری از لحاظ ساختمان و دقایق روان شناسی بی عیب و نقص، با این نتیجه ی نهایی که مجنون (=دیوانه)، که غزل های عاشقانه می سراید، ناگزیر باید رنج و محنت ببیند تا بشریت از ترانه های شورانگیزش بهره مند گردد. دونایوسکی(11)، در مقام مقایسه ی لیلی و مجنون با رومئو و ژولیت، توجه خواننده را به این تفاوت های اساسی جلب می کند. در حالی که، در نسخه ی غربی، اساس داستان دشمنی خصوصی دو خانواده است، شرق مبنا را بر دلدادگی مجنون، نافرمانی وی و بروز دیوانگی در او می گذارد و همه ی این ها دقایقی است که قضاوت پدر درباره ی آن ها با عقیده ی عمومی مطابقت دارد. مردم این زناشویی را تخطی از نظام موجود تلقی کرده لاجرم آن را ناممکن می شمارند.
هفت پیکر (593هـ) به وصف دوران کودکی و تربیت و اعمال یک فرمان روای ایده آل، یعنی بهرام گور ساسانی، می پردازد که روایات عامیانه او را به صورت کمال مطلوب درآورده است. در این منظومه، چندین داستان فرعی گنجانده شده که اوج هر یک، یکی از داستان های هفت شاه زاده خانم است. این داستان ها، در عین حال، حاوی شورانگیزترین و جدی ترین سخنان استاد درباره ی دلدادگی است. این اثر، به علت تنوع جنبه های هنری و صحنه های آن، میان ابداعات هنری نظامی مقام اول را دارد؛ ولی، از نظر مسائل اجتماعی، محتوی مطالب آخرین داستانش اسکندرنامه است که پیش از آن در این اثر ذکر شده است. کتاب اخیر شامل دو بخش است. شرفنامه و اقبال نامه که در آن تصویر اسکندر مدام با ابهت بیش تری به عنوان جهان گشا، فیلسوف و پیامبر نمایان است. شاعر، در این جا، مقدار معتنابهی داستان فرعی می آورد و هدفش از آن، به انحای مختلف، بالا بردن انسان و فرمان روایان جامعه ی انسانی است. این عقیده که آخرین داستان نظامی نشانه ای از انحطاط اوست اشتباهی اسف انگیز بیش نیست. البته موضوع کتاب بنفسه فاقد هرگونه ارزشی است؛ ولی، همین موضوع بی مقدار، در دست استاد، هنری چنان رفیع و حکمتی بدان سان عمیق را متجلی می سازد که فقط نوابغ ادبیات جهانی، آن هم به ندرت، به آفریدن نظایرش توفیق یافته اند.
وجوه ممتاز نظامی آوردن معانی بلند و داشتن نیروی تخیل قوی، احساسات فزون از حد دینی، شیوه ی بیان دقیق، چیره دستی در فن داستان سرایی، انتخاب و طرح موضوعات، تعمق فلسفی و تفاهم اجتماعی است. خسرو و شیرین آکنده از استعاره و مجاز است، لکن داستان های بعدی سبک ساده تری دارد. از لحاظ هنری، هفت پیکر سرآمد همه است. بی تردید، ایدئولوژی شهری است که به قالب الفاظ ریخته می شود.
نظامی، بر اثر به کار بردن زبان زنده و هم چنین گنجینه های لغاتی که مدت ها پیش وارد تغزلات درباری شده بود، خدمت بزرگی به داستان انجام داده(12)، در عین حال، بر سنت کهن داستان سرایی ضربتی قاطع وارد آورده است، مخصوصاً که داستان به واسطه ی بر کنار ماندن از لغات و واژه های تازی، دیگر، آن چنان که شاید، مفهوم نبود، هم چنان که پیش از او ویس و رامین گرگانی هم نتوانست کاملاً از عرب مآبی مصون بماند. در این زمان، حماسه ی شهسواری اهمیت خود را از دست داده بود که نه تنها به علت تغییرات حاصل در طبقات اجتماع و نقصان علاقه ی اکثریت مردم، بلکه از آن رو بود که این حماسه نمی توانست خود را از بند زبان سره، که وجه ممتاز آن بود، برهاند. از آن گذشته، عاملی که تاکنون کمابیش در حماسه مکتوم بود با به کار بردن زبان تغزل تقویت می شود و آن لحن تغزلی و زمینه ی روانی آن است. آرمان های شهسواری از میان رفته و علایق شخصی به تدریج در ردیف اول اهمیت قرار گرفته است. تشریح وضع غم انگیز افراد داستان به تفصیل می گراید و همه ی این مسائل همراه با پیش رفت بورژوازی شهری بود که در خلال این احوال همه ی طبقات دیگر را سخت پس رانده بود؛ ولی، برخلاف آن، نظامی در هیچ یک از داستان های خود نوآور نبود، چنان که همه ی بحرهای او را در داستان های پیشین نیز می بینیم. نظر صفا(13) مبنی بر این که وی در مناظرات بین خسرو و شیرین از قسمت هایی نظیر آن چه در ویس و رامین آمده است تقلید کرده ممکن است درست باشد و شاید همین معنی در موارد دیگری نیز صادق آید. منتها، نباید از نظر دور داشت که نظامی بر همه ی این ها مهر قریحه ی متفرد خود را می زند.
دیوان غزلیات نظامی گویا شامل بیست هزار بیت بوده که همه ی آن، جز چند غزل و قصیده، از میان رفته است. چنان که بر می آید، در این روایت، از لحاظ شماره ی اشعار، سخت مبالغه شده است؛ ولی، همین بقیه البقایای معدود نیز نمایشگر غزل سرایی استاد است که به فاصله ی کوتاهی پیش از سعدی می زیسته. این تغزلات سراسر آکنده از احساسات است و بر اثر شکاف بزرگ موجود میان «تو» و «من»، به طور مداوم، حالت هیجان در آن ها حکم فرماست. شکی نیست که استاد در سراسر زندگی با این اشعار مشغول بوده است. چنان چه هوتسما(14) نیز مدارک و اسنادی را که ما امروز در اختیار داریم در دست می داشت، بی شک بر همین نظر می بود.
تعداد مقلدان نظامی در ایران و قلمرو نفوذ فرهنگ ایران، یعنی ترکیه و آسیای مرکزی و هندوستان، از حد فزون است. اینان، از لحاظ صورت و انتخاب مضامین و پروراندن همان موضوعات نظامی یا مشابه آن، از او اقتفا کرده حتی رغبتی تام دارند که عدد پنج را نیز از او تقلید کنند. امیر خسرو از لحاظ زمان، بر دیگران تقدم دارد و هم چنین حائز مقام برجسته ای است و خود نسل های بعدی را متأثر ساخت است. چنان که وحید دستگردی (15) مکرر اشاره می کند، لیلی و مجنون مکتبی شیرازی[9الف]، داستان ممتازی که به سال 895هـ تألیف یافته، از لحاظ کیفیت اشعار بیش از دیگران به سرمشق نزدیک است. اثری است که شاعر با گنجاندن اشعار تغزلی در آن حتی تأثیرات تازه ای به وجود آورده و بعدها فضولی در پرورندان همین موضوع به زبان آذربایجانی، که ضمن آن هنر شاعری آذربایجان را به اوج رفعت رسانده، از این لحاظ از او تقلید کرده است. در صورتی که مکتبی واقعاً منظومه ای هم نظیر هفت پیکر ساخته باشد، مایه ی بسی تأسف است که این اثر از دست رفته، مخصوصاً چنانچه از لحاظ هنری هم طراز لیلی و مجنون بوده است. ستایش عظیمی که از نظامی به عمل می آید در مینیاتورها و، به طور کلی، در ریزه کاری های هنری نیز منعکس است که قسمت اعظم طرح اصلی خود را از خمسه اقتباس می کنند.
مکتب اصفهان
(جمال الدین، کمال الدین اسماعیل)
جمال الدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی (وفات: 588هـ)، که پیشه ی زرگری داشته و یا لااقل از خانواده ی زرگری برخاسته، شاعر عراقی مهم، ولی نسبتاً گم نامی است. در شهر زادگاه خود روزگار می برد که خود غالباً از آن بدگویی می کرد، ولی در برابر بدگویی دیگران سخت به دفاع می پرداخت. وی بازپسین سلجوقیان عراق را می ستود؛ ولی، علاوه بر آن به مراتب بیش از آنان، دو خانواده از نجبای اصفهان را مدح گفته است که عبارت اند از خانواده ی شافعی آل خجند و خانواده ی حنفی آل صاعد. هر چند که معلومات و اطلاعات خود را در ادبیات عرب و علم کلام خود، خاقانی و انوری، متفاوت است. از این که بگذریم، حتی به پای مسعود هم نمی رسد و مخصوصاً از سنایی سخت عقب است، با وجود آن که هر دو طرف دار زهد و ترک دنیایند. نظریاتش نه تابع فلسفه و نه تفکرات عرفانی، بلکه دارای جنبه های عرفانی علم کلام است. وی از اوضاع عصر خود از مدارس انتقاد می کند. این شبهه موجود است که ستایش بلاانقطاعش از زهد و ریاضت صادقانه نباشد، زیرا واعظ غیر متعظ است. مدام از گوشه نشینی و قطع علاقه از دنیا دم می زند، بی آن که در پی تحقق بخشیدن بدان باشد. قصیده های جمال غرا نیست. لکن به خوبی پیداست که اثر طبع غزل سرایی باریک بین است که حتی یکی از بهترین سرایندگان پیش از سعدی به شمار است. دلیل بارزی بر این معنی آن که شاعران بعدی، که سعدی نیز از آن ها مستثنا نیست، رغبتی تمام به مضامین وی داشته آن ها را از تغییراتی ناچیز اقتباس کرده اند. قصیده ی آشوب روزگار وی تمامی تلخی های زندگی بشر را در خود خلاصه می کند(16).به مراتب مشهورتر از جمال الدین فرزندش کمال الدین است که تقریباً به سال 568هـ تولد یافته است. وی بازپسین شاعر بزرگ اصفهانی از دوران متقدم است. مقایسه ی این دو شاعر آموزنده است. هر دو به شیوه ای خاص به زادگاه خویش عشق می ورزند و هر دو برای همان دو خاندان عود مجاملت می سوزند. پدر بیش تر به گفتار از محاسن ترک دنیا دم می زند، پسر نیز چنین می کند؛ ولی، سخن این بیش تر لحن پسندیده ی عارفانه ای دارد تا بدین وسیله نقاب از چهره برگیرد و نظر مثبت خود را نسبت به شراب غیر عرفانی اظهار دارد. به مراتب بیش از سخنان وی مساعی اش برای رسیدن به جاه و جلال مبین عدم صداقت اوست. از سوی دیگر، به ملت علاقه مند و به جیفه ی دنیا بی اعتنا بود و، برخلاف اکثریت ادیبان ایرانی، هرگز و هیچ جا آزارش به کسی نرسید. پدر در تنگ دستی در می گذرد و پسر، که به پیروی از بسیاری مدیحه سرایان رخت به گوشه ی انزوا کشیده، در لهیب نهب و غارت مغولان (635هـ) جان تسلیم می کند. وی برای همنوعان خود طلا اندوخته بود و بدین واسطه خرقه اش نیز نتوانست از مهلکه نجاتش بخشد. تخصصش در مدیحه سرایی است (هنوز سنین عمرش از 20 نگذشته بود که با سرودن قصیده ای غرا خود را در میان همگنان ممتاز ساخت). برخلاف پدر، کم تر دستخوش احساسات است؛ لکن، در عوض، سبکش پخته تر و شعرش از لحاظ مضامین و معانی تازه غنی تر است و از این روست که خلاق المعانیش خوانده اند. در قصیده هایش به تغزل نمی پردازد و، در عوض، پند و اندرز، تفکر عارفانه، شکایت از روزگار و آلام جسمانی و بی اعتنایی مردم به شعر و ادب زیاد در آن دیده می شود. اوضاع و احوال به سرودن هجویه ناگزیرش ساخت. وصف هایش نیز در خور تحسین است. کمال الدین مبدع قصیده در سبک عراقی است که سعدی آن را - مانند غزل پدرش جمال الدین- به اوج تکامل و رفعت رسانید. ریتر از یک مثنوی کمال الدین درباره ی عشق عارفانه نام می برد(17).
سوزنی هزل سرا
محمد بن علی سوزنی از مردم نسف (نزدیک سمرقند) بود. زندگی و سرایندگی اش هیچ یک وضع عادی نداشت. گستاخی های جوانی، در سنین پیش رفته، جای خود را به تقوا گذارد (وفات: 569هـ/4-1173م، به عقیده ی برتلس 1179)(18). وجه ممتاز این شاعر، که از میان ملت برخاسته، سادگی حقیقی و نادری است که حتی فضایل مکتسب وی را نیز تحت الشعاع قرار داده، با این که جامع الجهات بود در مدیحه سرایی، که ظاهراً فقط برای تأمین معاش بدان مبادرت می کرد، نامور نشد؛ بلکه شهرتش را بیش تر مدیون هجویه ها و نظیرهای طنزآمیز است که ضمن آن همنوعان خود را به باد استهزا گرفته هدف طعن و شتم شدید قرار می دهد. متأسفانه، در این موارد، غالباً از نزاکت خارج شده چنان غلو می کند که جنبه ی هنری گفتارش از میان می رود. دیوان سوزنی بی تردید به عنوان سندی برای قضاوت درباره ی عصر او و نیز به صورت نغمه ای ناهنجار که از میان چرب زبانی ها و خیال بافی های دیگران به گوش می رسد ارزشی فوق العاده دارد. جای تأسف است که، تا آن جا که من اطلاع دارم، تاکنون، حتی در ایران نوین نیز توجهی که در خور است به او مبذول نشده. سبک سوزنی در ماوراءالنهر سرمشق قرار گرفت. وی مقلدانی یافت که یکی از آنان ابوعلی شطرنج سمرقندی است که قطعه های شایان توجهی دارد و دیگر لامعی بخارایی است.پی نوشت ها :
1.مؤلف ظاهراً در این جا اشتباه می کند که به طور کلی آذربایجان را ترک نژاد می خواند. از آن گذشته، نظامی، به قولی، از مردم تفرش قم بوده (ــــــ ریاض العارفین، رضاقلی خان هدایت، چاپ اول تهران، 1305قمری، ص 149).
2. ... گر مادر من رئیسه ی کرد
مادر صفتانه پیش من مرد
از لابه گری کرا کنم یاد
تا پیش من آردش به فریاد...
نقلی از لیلی و مجنون، اداره ی انتشارات دانش مسکو، 1965، ص 88
3. این چارهزار بیت اکثر
شد گفته به چار ماه کم تر
گر شغل دگر حرام بودی
در چارده شب تمام بودی
همان اثر، ص 49
4. لیلی و مجنون، چاپ وحید، ص 49، سطر 6.
5.دولتشاه سمرقندی او را از مریدان اخی فرج زنجانی شمرده است. خواه این قول صحیح باشد یا غلط، تعلق خاطر نظامی به تصوف و ایراد افکار صوفیانه از اشعار او لایح است (صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ابن سینا، جلد دوم، ص 800، چاپ چهارم، 1347). و نیز (ـــــ دیوان قصاید غزلیات نظامی گنجوی، به کوشش سعید نفیسی، کتاب فروشی فروغی، تهران، آبان 1338، ص 20 و بعد و نیز بستان السیاحه، حاج زین العابدین تمکین شیروانی، تهران، 1315قمری، ص 481 و جز آن ها.
6. Bertel's Nizami (1947) 278
7.Alesker-zade (علی عسکرزاده؟).
8.مؤلف آن را Schneewittchen معنی کرده که معنایش «به سفیدی برف» است و، در عین حال، عنوان یکی از افسانه های کودکانه ی معروف آلمان است.
9. Bertel's Kak zvali (Bibl.)
10. Dunajeveskij, Nezami 264.
11. همان اثر، ص 263.
12. Bertel's Stil' Unsuri 53.
13. صفا، حماسه، ص 321، پانویس.
14. Houtsma, Some Remarks 225.
15. وحید، گنجینه (کتاب نامه، ذیل عنوان «نظامی») ص «مح» ، «صو» و جز آن ها.
9الف. به گفته ی عبدالحسین نوایی، وفاتش محتملاً به سال 916هـ/11-1510م بوده، س Oriens 7, 202 (یادگار 2/5، 1324شمسی، 60-52).
16. Abdullah, The Value 5.
17. Ritter, Philol. 7, 105 Nr. 20.
18. Bertel's Lit. ... v Sr. Az (Bibl. D), 210;
نظر مخالف همین مؤلف در Ocerk 50: 569/1173-4