میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء

میرزا حسینعلی تاکری نوری، ملقب به «بهاء» یا «بهاءالله» فرزند میرزا عباس نوری مازندرانی معروف به «میرزای بزرگ» است.
سه‌شنبه، 31 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء
میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء

نویسندگان:
حمید فلاحتی
مهدی فاطمی نیا


 
میرزا حسینعلی تاکری نوری، ملقب به «بهاء» یا «بهاءالله» فرزند میرزا عباس نوری مازندرانی معروف به «میرزای بزرگ» است.
وی در اوایل ماه شعبان سال 1233 قمری در خانواده ای که از خدمت گزاران دربار حکومت مازندران بودند (1) در تهران متولد شد. او در سال 1260 توسط ملا حسین بشرویه ای (از مبلغان آیین بابی) در جرگه بابیان وارد شد.

الف) سوء قصد به جان شاه

پس از عزل و قتل میرزا تقی خان امیرکبیر، بابی ها در نیاوران شمیران (2) مصمم به کشتن ناصرالدین شاه شدند و چون تیراندازان قابلی نبودند نتوانستند به درستی نشانه گیری کرده و شاه تنها دچار خراشیدگی در کتف گردید.
پس از این سوء قصد، حکومت شروع به دستگیری بابیان نمود. حسینعلی که یکی از اعضای این فرقه و عامل اصلی این توطئه بود از ترس جان به وسیله ملک میرزا آقاخانی صدر اعظم نوری که با او نسبت داشت برای مدتی پنهان شده و مخفیانه زندگی می کرد. تا این که حاج علی خان مراغه ای حاجب الدوله پس از تلاش بسیار او را پیدا کرد و به تهران آورد. حسینعلی در آخر شوال 1268 قمری زندانی شد و چهار ماه در زندان به سر برد.

ب) رد پای بیگانگان

حسینعلی نوری با دخالت های مستقیم سفیر روس «پرنس دالگورگی» (3) و خویشاوندی که در دربار شاه داشت، از اتهام سوء قصد به جان شاه تبرئه شد و ملا شیخ علی به عنوان این کار معرفی و مجازات شد.
البته این نوع از دخالت های بیگانگان در جریان های مختلف فرقه ای بی سابقه نیست. چنان که دست های خود را در انتقال «علی محمد شیرازی» از شیراز آشکار کردند.
عنایت دولت روس به حسینعلی نوری هر چند مانع اعدام او شد، ولی حکومت ایران به دلیل سوء سابقه و ارتباط او با دولت روسیه، وی رابه بغداد تبعید کرد. سفیر روس برای اینکه از سلامت بهاء مطمئن باشد شخصی را همراه او مأمور کرد تا رسیدن به بغداد از او محافظت نماید.
در تاریخ آمده است: سفیر روس از او خواست که به روسیه برود و دولت روسیه از او پذیرایی خواهد کرد. اما نپذیرفت. هنگام سفر تبعید نیز نماینده ای از سوی سفارت روس همراه کاروان بود. (4)
میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء

ج) فرار به کوه های سلیمانیه

با اجتماع عده ای از بابیان در بغداد و پیوستن «یحیی صبح ازل» در کسوت درویش به ایشان زمینه فعالیت بابیان در بغداد فراهم گشت.
بنابر نصوص و مدارکی که در نقطة الکاف وجود دارد (5) باب یک سال قبل از مرگ خود در نامه ای جانشینی خود را به «میراز یحیی صبح ازل» محول کرده و سفارش نمود خود را از انظار مخفی دارد تا کسی متوجه او نگردد. به همین علت در کارهایی که نیاز به دخالت مستقیم خود یحیی بود حسینعلی را به عنوان وکیل بر گزید.
با گذشت مدتی از اقامت بابیان در بغداد و ملاحظه نحوه ی فعالیت ها و سخنانی که میرزا حسینعلی بر زبان می آورد بابیان او را به داشتن افکار خاص متهم کردند.
در این شرایط، «حسینعلی» برای فرار از اتهامات ابتدا در تکیه دراویش نقشبندیه و سپس به کوه «سرکلو» نزدیک سلیمانه در ناحیه کردستان عراق رفت و گوشه عزلت برگزید و با اسم درویش محمد ایرانی نزدیک دو سال در آن جا بود. تا اینکه میرزا یحیی (به گفته ی میرزا حسینعلی «مصدر امر») گناهش را بخشید و او را به بغداد فراخواند.(6)
حسینعلی با آمیختگی دو ساله ای که با دراویش داشت هفت وادی را با الگو گرفتن از مراتب هفت گانه سلوک عرفا و مخصوصاً عطار به رشته تحریر در آورد.

د) تبعید به استانبول و ادرنه (7)

بابیان در طول مدتی که در عراق (به ویژه کربلا و نجف) حضور داشتند مشکلات زیادی برای مردم آن دیار ایجاد کردند. حسینعلی نوری از آن دوران این گونه بیان می کند: « در اموال ناس من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه می شمردند».(8) این اعمال قبیح و همچنین رفتارهای خلاف اسلام و نیز ظاهر غیر اسلامی شان سبب خشم و نفرت مسلمانان شد. تا اینکه می گساری و جشن و سرورهایی که در اول محرم به مناسبت تولد علی محمد شیرازی بر پا می کردند، خشم مسلمانان و مخصوصاً شیعیان را که در آن ایام سوگوار ماتم سید و سالار شهیدان بودند به اوج خود رساند و زمینه اخراج زودتر آنها از بغداد را فراهم آورد.
در سال 1279 قمری که میرزا بزرگ خان قزوینی، کنسول ایران در بغداد شد، با همراهی مرحوم شیخ عبدالحسین مجتهد از مخالفان بابیه پس از نه ماه مکاتبه با دربار عثمانی امکان تبعید بابیان از بغداد به استانبول فراهم شد.(9)

هـ) باغ رضوان، آغاز ادعای «من یظهره اللهی»

تبعیدی ها یک روز قبل از حرکت در باغ نجیب پاشا در خارج شهر ساکن شدند. در آن روز میرزا حسینعلی با انشای الواحی، مقدمات استقلال خود را از دستگاه باب و صبح ازل فراهم کرد و بنابر نقل بهائیان، دعوت خود به عنوان «من یظهره الله» را برای تعداد اندکی از بابیان آشکار ساخت.(10)

و) «ادرنه» آغاز تفرقه و انشعاب

بابیان پس از ورود به استانبول، دو سه روز اول در مهمان خانه، و سپس به مدت چهار ماه در جای وسیع تری در پایتخت عثمانی اقامت گزیدند تا این که با فرمان سلطان آنها را در «ادرنه» جای دادند.
در زمان اقامت در «ادرنه» یا به گفته بهائیان «ارض السر»، میرزا حسینعلی دعوت خود را علنی ساخت و پیروان باب را به سوی خود دعوت کرد و صبح ازل را فاقد صلاحیت اعلام کرد.
با علنی شدن ادعای میرزا حسینعلی اختلاف بین دو برادر به اوج خود رسید که در آغاز نیز با نزاع و درگیری های تن به تن همراه بود. هنوز هم کارزار فرهنگی این دو گروه ادامه دارد.
حاصل این اختلاف ایجاد دو گروه به نام بهائیان و ازلیان شد.
پیروان میرزا حسینعلی نوری با لقبی بر گرفته از این فقره دعای سحر شیعیان «اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهی، الهم انی اسئلک ببهائک کله» خود را «بهائی» نامیده و پیروان میرزا یحیی صبح ازل به دلیل انتصاب و حمایت از او به « ازلیان» معروف شدند.

ز) عکا، (11) پایان راه

اختلاف بین دو برادر با سر و صدای بسیار در ناحیه مرزی «ادرنه» همراه بود و سبب گردید تا دولت عثمانی، آنها را از یکدیگر جدا کند. آنها پس از پنج سال اقامت در این شهر با فرمان سلطان عبدالعزیز در پنجم ربیع الاخر 1285 میرزا حسینعلی با 73 تن از پیروانش به عکا و میرزا یحیی با 37 نفر از ازلیان به جزیره قبرس تبعید شدند.(12)
میرازی تبعید شده پس از 76 سال زندگی و چند سال اقامت در عکا در ساعت 5 بامداد مطابق دوم ذی القعده 1309 از دنیا رفت.
از مهم ترین آثار میرزا حسینعلی می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
ایقان (که هدف مباحث آن اثبات پیامبری باب است)؛
هفت وادی ( با تأثیر از صوفیان و با الهام گرفتن از هفت شهر عطار)؛
اقدس (در بیان احکام بهائیت)؛
مجموعه الواح (شامل نامه ها و مکاتبات بهاء به اشخاص مخصوصاً سلاطین ایران و اروپا است)؛
کتاب عهدی (وصیت نامه بهاء).
میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء

ح) ادعاهای بی اساس

اول: امّی بودن میرزا حسینعلی نوری: در آثار بهاء و پیروانش موارد بسیاری وجود دارد که حکایت از امی بودن بهاء دارد. بهائیان در مورد نگار خود قائلند که وارد بر هیچ مکتبی نشده و درسی نخوانده است و آنچه بیان کرده و کلامی است قدسی و آسمانی. اشراق خاوری می گوید:
مظهر الهی باید نور الهی باشد و نورانیتش از خود او باشد نه از غیر، مثل این آفتاب که نورش از خود اوست.(13)
در اقدس میرزا حسین علی ادعا می کند که وارد مدرسه ای نشده و بحثی را مطالعه نکرده است؛
انا ما دخلنا المدارس و ما طالعنا المباحث اسمعوا ما یدعوکم به هذا الامی الی الله؛(14) به درستی که ما داخل در مدرس ها نشدیم و بحث ها را مطالعه نکردیم. بشنوید آنچه این امی به وسیله ی آن شما را به سوی خدا می خواند.
اشراق خاوری نیز مدعی است:
بهاء الله در مدرسه داخل نشد، معلمی نداشت، کمالاتش بذاته بود. همه نفوسی که او را می شناختند این مسأله را به خوبی می دانستند.(15)
با کمی تأمل و مطالعه در زندگی حسینعلی نوری و نکته هایی که در لابه لای نوشته های بهائیان وجود دارد می توان به نادرستی این ادعا پی برد.

حسینعلی نوری فرزند میرزا عباس نوری ملقب به میرزا بزرگ مازندرانی است. پدر حسینعلی مستخدم دولت بود و در آخر کار، مأمور مالیه مازندران شد.(16)

طبق نقل برخی از کتب بهائیان، [میرزا عباس] وزیر حکومت مازندران بوده است.(17) واضح است شخصی که نشو و نمو او در دربار بوده است باید با سواد آشنا باشد. چرا که سواد آموختن و در مکتب خانه تحصیل کردن، یکی از امتیازهایی بوده که وابستگان به دربار از آن برخوردار بودند و عامه مردم از آن نصیبی نداشتند. پس کسی که در چنین محیط و شرایطی بوده نمی تواند از نعمت فراگیری علم محروم باشد.
عبدالحسین آیتی در مورد درس آموزی میرزا حسینعلی نوری در دوران کودکی می نویسد:
در سن صباوت چون به خواندن و نوشتن پرداخت بر اهمیت خود بیفزود و در انظار جلوه ای غریب نمود و چون به حد بلوغ بالغ گشت به مجامع و مجالس وزراء و بزرگان و علماء و امرا و ارکان دولت خود را به نطق و بیان و عقل و وجدان معرفی فرموده.(18)

عزیه نوری، خواهر حسینعلی نوری در جواب نامه عباس افندی ادعای امی بودن پدرش را دروغ دانسته و به درس خواندن و معاشرت زیاد او با عرفا و حکما استناد کرده می نویسد:

جناب میرزای ابوی [میرزا حسینعلی نوری] که از بدایت عمر که به حد بلوغ رسید به واسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته آنی خود را از تحصیل مقدمات فارغ نمی گذاشتند پس از تحصیل مقدمات عربیت و ادبیت به علم حکمت و مطالب عرفان مایل گردیده که به فواید این دو نایل آیند چنان که اغلب روز و شب ایشان به معاشرت حکمای ذیشأن و مجالست عرفا و درویشان مشغول بود وقتی که صور اسرافیل ظهور دمیده شد ایشان مردی بودند که اکثر کلمات و عبارات عرفا و حکما را دیده و اغلب علائیم و آثار شهور را شنیده و فهمیده تا این که امر الهی کالشمس فی رابقه النهار آشکار شد و مطلب از سرّ به جهار رسید و کار به «من شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر» انجامید.(19)
واضح است که این گونه سخنان از جانب کسی که بیشتر عمر خود را در کنار برادر بوده و حرکات و رفتار او از دیدش مخفی نبوده است، گواهی متقن بر رد ادعای امی بودن میرزا حسینعلی نوری است.
در قسمتی دیگر از این جوابیه آمده است:
کسی که از بدایت عمر از صرف و نحو و معانی و بیان آگاه، و از دواوین شعرای عرب و عجم با اطلاع، از کتب تواریخ و سیره با بهره، و از مطالب حکما و عرفا مستحضر، شب و روز با عرفا و دراویش محشور و در نظم و نثرنویسی معروف و مشهور بعد از اعلای کلمات بدیعه و اعلان نفحات قدسیه مصاحبت و مؤانست تمام اوقات با بزرگان دین که هر یک در محاوره علمی با یک دنیا برابر بودند داشته؛ چنین کسی بعد از چهارده سال ممارست در کتاب بیان و کلمات حضرت اعلی و توقیعات مبارکه بیاید ادعای زبان فطرت نماید احمق آن شخصی است که به این دعوی گوش دهد.(20)

در لابه لای نوشته های بهائیان مطالبی وجود دارد که با ادعای حسینعلی نوری و اعتقاد بهائیان در مورد امی بودن پیامبرشان در تعارض است.

ویلیام هاچر برای توصیف غرق نشدن بهاء در مناسب دنیوی و دل خوش نکردن او به مشغله های زمینی می نویسد:
بهاء الله در عین حیرت و تعجب اعضای خانواده و بستگان از اشغال منصب والد خود بعد از فوت او سر باز زد و سال های بعد را وقف تنظیم امور اموال و املاک وسیع خانوادگی و پرورش و تعلیم جوانان فامیل و شرکت وسیع در امور خیریه نمود.(21)
امر پرورش و تعلیم جوانان از عهده کسی بر می آید که خود دارای سواد و علم آموخته باشد تا بتواند به دیگران هم بیاموزد.
در جای دیگر از همین کتاب برای تضعیف میرزا یحیی صبح ازل برادر بهاء و نفی جانشینی باب از او و اثبات توانمندی های بهاء ناخواسته امی بودن پیامبر خود را رد کرده است:
او کلاً تحصیلات خود را زیر نظر ایشان انجام داده بود و برای مدتی به عنوان کاتب شخصی در خدمت بهاء الله بوده است.(22)
دوم: «من یظهره الله» بودن حسینعلی نوری: ادعای مظهریت دارای سابقه ای دیرینه است، موسی از ظهور عیسی و ایشان نیز از ظهور حضرت ختمی مرتبت سخن به میان آورده اند و بشارت به ظهور منجی بعد از خود داده اند.
باب که بسیاری از آموزه های خود را از شریعت های گذشته مخصوصاً اسلام اقتباس کرده و در قسمتی از کتاب خود بشارت ظهوری را می دهد و از آن موعود به «من یظهره الله» تعبیر می کند و این بیان تنها باعث ادعای میرزا حسینعلی نشد بلکه هشت نفر دیگر نیز ادعای «من یظهره اللهی» کردند.
بهائیان من یظهره الله بودن بهاء را این گونه بیان می کنند:
باری حضرت اعلی روحی له الفداء درجمیع کتب خویش بشارت به ظهور بهاء الله داد که در سنه تسع ظهور عجیبی ظاهر می شود... یعنی ظهور رب الجنود خواهد بود... این بود که چون حضرت بهاء الله در بغداد یوم رضوان اظهار امر فرمود جمیع بابیان معترف شدند مگر قلیلی.(23)
دلایل نادرستی این ادعاها از این قرار است:
میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء

باب برای ظهور «من یظهره الله» زمان مشخصی را تعیین کرده و آن را بر اساس عدد و حروف ابجد از لفحظ «غیاث» و «مستغاث» که حدود 2000 سال می شود بیان کرده است:

چه بسا نوری را که نار می فرماید به او و اگر در عدد غیاث ظاهر گردد و کل داخل شوند احدی در نار نمی ماند و اگر الی مستغاث رسد و کل داخل شوند احدی در نار نماند الا آن که کل مبدل به نور می گردند. همین فضل را از من یظهره الله طلب نموده که این است فضل اعظم.(24)
مطابق اعداد ابجد، ظهور «من یظهره الله» در عدد لفظ «غیاث» 1511 سال بعد از ظهور بیان است و مطابق عدد لفظ «مستغاث» 2001 سال پس از ظهور باب واقع خواهد شد و بنابر آنچه در بخش دیگری از بیان علی محمد شیرازی نوشته است ظهور «من یظهر الله» را نزدیک دو هزار سال بعد از عصر خود دانسته است و میرزا حسینعلی نوری در حالی ادعای «من یظهره اللهی» کرد که نوزده سال بیشتر از گفته باب نگذشته بود.
بهائیان برای این که بتوانند این مدت کوتاه را توجیه نمایند خطای بزرگ تری را مرتکب شده اند و سخن نادرست خود (بر پاشدن قیامت با ظهور موعود) را شاهد بر ادعای باطل خویش گرفته و قیاس نمودند:
نفوسی که خود مقر و معترفند آن پنجاه هزار سال در یک طرفه العین گذشت و وقایع عظیمه قیامت تحقق یافت انکار می کنند که نمی شود عدد مستغاث نوزده سال منقضی شود.(25)
باطل بودن این توجیه آشکار است و جالب این که بهاء الله برای مدّعی بعد از خود وقت معینی را مشخص کرده و می گوید: هر کس قبل از این زمان ادعایی بکند دروغگو است. او حق هرگونه تأویل و برداشتی را بر خلاف ظاهر عبارت سلب کرده است:
من یدعی امراً قبل اتمام الف سنه کامله انه کذاب مفتر... و من یأول هذه الایه او یغیرها بغیر ما نزل فی الظاهر انه محروم من روح الله و رحمته التی سبقت العالمین.(26)
به نظر می رسد دقت زیاد بهاء الله در این خصوص به سبب عبرت از تأویل نادرستی است که در کلام باب از سوی خودش و دیگر بهائیان صورت گرفته است.

مطالبی که علی محمد شیرازی در مورد «من یظهره الله» بیان کرده است هیچ انطباقی با حسینعلی نوری ندارد.

علی محمد شیرازی به پیروانش سفارش می کند کودکان را توبیخ نکنند و بعد از بلوغ هم بیش از پنج ضربه به آنان نزنند تا اگر من یظهره الله در میان آنها باشد باعث رنجش و آزردگی خاطر او نشود. در حالی که میرزای نوری در آن وقت نه تنها دوران کودکی و نوجوانی را سپری کرده بود بلکه دو سال از صاحب بیان (علی محمد شیرازی) بزرگ تر بوده است.
حل چگونه میرزای نوری می تواند مشمول این سفارش باشد!
نهی شده کل را که طفل قبل از آن که به خمس سنین نرسیده او را تأدیب به لسان نمایند و بر او حزنی واقع نسازند و بعد از بلوغ آن، زیاده از پنج ضرب خفیف تجاوز نکنند آن هم نه بر لحم بلکه بستری حائل کنند... ثمره این اوامر این است لعل بر آن نفسی که کل از بحر جود و متوجه می گردند (یعنی من یظهره الله) حزنی وارد نیاید، زیرا که معلم نمی شناسد معلم خود و کل را چنان چه در ظهور فرقان تا چهل سال نگذشت کسی نشناخت شمس حقیقت را.(27)
علی محمد شیرازی توقیعی نگاشت و دستور داد تا آن را در مکتب خانه ها نصب کنند تا شاید من یظهره الله آن را بخواند.
هوالابهی، الله اله الا هو العزیر المحبوب له ما فی السموات و مافی الارض ... علی أن البیان و من فیه هدیه منی الیک موقتاً علی أن لا اله الا أنت... .(28)
مسلم است باب در زمانی این توقیع را برای «من یظهره الله» نوشت که میرزای نوری این دوران را پشت سر گذاشته بود و حتی بنابر ادعای خویش، پای در مکتب خانه ای نگذاشته و درسی نخوانده است. پس این مطلب هم قابل انطباق بر او نیست.
برای عملی شدن دستورها و نقشه های علی محمد شیرازی - به ویژه آنچه در مورد پادشاهان بابی مطرح کره - زمان زیادی لازم بود نه آن که هنوز احکام باب جای خود را باز نکرده توسط بهاء نسخ شود.
حاصل آن که: علت ادعاهای بی پایه و اساس میرزای نوری آن بود که با رنگ معجزه دادن به سخنان خود و یا مستند کردن ظهورش به گفته های شخصی که تمامی حرکات و گفتارش جای هزاران سؤال و انتقاد دارد، دل عده ای از ساده دلان را به سوی خود جذب نماید. او با این دسیسه ها برخی از جاه طلبانی را که طمع رسیدن به مقام و منصب دنیایی دلشان را ربوده است، به پیروی از خود وا می داشت تا شاید به اهدافی که بیگانگان برایش ترسیم کرده بودند دست یابد.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

ط) گوشه ای از اعمال قبیح و خودپرستی حسینعلی نوری

در ادامه برای شناساندن چهره ی واقعی میرزای نوری و نشان دادن اعمالی که برای رسیدن به ریاست بدان ها دست زد، نکاتی را از اسنادی که نزدیکان او ارائه داده اند بیان می شود:
1. او با فرستادن نامه به مناطق مختلف و با دادن وعده و وعید، سعی در جذب قلب ها داشت.
2. جمع آوری اوباش و اراذل ایران که به گفته ی عزّیه نوری: « به هیچ مذهبی داخل نشده و به هیچ پیغمبری ایمان نیاورده و جز آدم کشی کاری نیافته و به غیر از مال مردم بردن به شغلی نشتافته... و این کار برای قطع کردن هر نفس بود که در غیر رضای حسینعلی بر آید یا غیر از محبت او در دلش خطور کند. و این کار باعث فراری شدن عده ی زیادی از مخالفان او به نقاط مختلف از جمله کربلا و نجف شد و عده ای را شبانه کشتند و جسدهایشان را به دجله انداختند... و در توصیف این جنایات ها گفته اند:(29)
اگر حسینعلی، مظهر حسین علی است
هزار رحمت حق بر روان پاک یزید(30)
از آنجا که ادعای حسینعلی بر پایه سخنان علی محمد شیرازی بنا شده بود و او را به عنوان مبشر ظهور خود معرفی می کرد مسلماً پیدا شدن سفارش ها یا مطالب مخالف ادعای او، باعث بدنامی و جدا شدن پیروانش می شد. لذا جمع آوری الواح و نوشته های باب بهترین راه برای پاک کردن صورت مسأله بود.
عزیه نوری سرّ فرستادن عده ای برای جمع آوری آثار و نوشته های علی محمد را این گونه بیان می کند:
اولاً: مداومت و ممارست به آن آیات مبارکه تا ملکه برایش حاصل شود که در وقت ادعا به همان سبک بتواند چیزی بگوید و بنویسد. ثانیاً: خطب و مناجات و آیات به لسان فطرت که از آن حضرت ظهور کرده در نزد خلق نباشد که اگر وقتی کلمات ایشان را در مقابل آن کلمات گذارند حق از باطل و صحیح از سقیم فرق داده می شود. ثانیاً: آن خط بدیع بالمره مفقود گردد که خط ایشان در انظار اولوالابصار جلوه نماید. رابعاً: اتم و اهم مقصود ایشان این بود توقیعات و آیات و احکامی که مخصوص بر وصایت و ولایت حضرت صمره است و نصوصی که در حق آن حضرت نازل شده به کلی از میان خلق مرتفع شود.(31)
به شهادت تاریخ اولیای الهی خود را به عنوان شخصی ناچیز در مقابل ذات مقدس الهی معرفی می کردند. حتی از سخنانی که بوی خودپسندی داشته باشد نیز پرهیز می کردند.
برخلاف سیره اولیای الهی، میرزای نوری نه تنها مفاهیمی چون تواضع برایش بی معنا بود بلکه غرور و خودپسندی نفس در او باعث شد تا خود را خدای قادر معرفی کند. مردم را با الفاظی مانند اغنام (گوسفندان)، امه (کنیزان) و بندگان خطاب می کرد.
در این گفتار برای نمونه به مواردی اشاره می شود:

قبولی اعمال را در گرو رضایت شخص خودش دانسته و می نویسد:

قبل روح الاعمال هو رضایی و علق کل شیء بقبولی؛(32) بگو روح اعمال رضایت من است و همه چیز وابسته به قبول من.

سفارش به انجام حدود و احکام با عشق به جمال خویش؛

قد تکلم لسان قدرتی من جبروت عظمتی مخاطباً لبریتی ان اعملوا حدودی حبا لجمالی؛(33) به تحقیق زبان قدرت من در جبروت عظمت من در حالی که مخلوقاتم را مخاطب قرار داده بود تکلم کرد تا حدود و دستورات من را عمل کنید به خاطر دوست داشتن جمال من.

خود را به عنوان زیباترین گل وجود توصیف کردن؛

ای بلدان فانی در گلزار باقی گلی شکفته که همه گل ها نزدش چون خار و جوهر جمال نزدش بی مقدار.(34)

حسینعلی نوری محل سکونت خود را در بغداد به عنوان محل طواف و انجام اعمال حج قرار داده است (35) و محل دفنش را در عکّا به عنوان قبله بهائیان، معرفی کرده است.

با توجه به موارد فوق به خوبی معلوم می شود که بهاء به جای سفارش خدای واحد تعالی، سفارش به پرستش خود نموده است.

روز ظهور بهاء آغاز قیامت است و حکم پنجاه هزار سال را دارد و جالب این که این مدت در یک طرفة العین می گذرد. در حالی که تمام این وقایع عظیم و شرایط روز قیامت که در قرآن کریم آمده است اتفاق افتاده است. (36)

پی نوشت ها :

1. مهدی بامداد، رجال نامی ایرانی، ج1، ص434.
2. شمیران از شهرستان های استان تهران است که در ناحیه شمال استان قرار دارد و کاخ نیاوران در آن واقع شده است.
3. ویلیام هاجر، دیانت بهائی، ترجمه ی سمندر، ص50.
4. عبدالحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 674
5. به نقل از: اعتضاد السلطنه، فتنه باب، ص 147.
6. همان، ص 158.
7. استان ادرنه، در شمال غرب ترکیه و در مجاورت مرزهای ترکیه با بلغارستان و یونان قرار دارد.
8. اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج 7، ص 138.
9. اعتضاد السلطنه، فتنه باب، ص 159.
10. دیانت بهائی، ص 56.
11. عکا شهری بندری است که در شمال فلسطین اشغالی قرار دارد.
12. اعتضادالسلطنه، فتنه باب، ص 171.
13. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص 379.
14. میرزا حسینعلی نوری، اقدس، ص 29.
15. عبدالحمید اشراق خاوری، همان، ص379.
16. زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، ص 232.
17. دیانت بهائی، ص 45.
18. عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریه، ج1، ص257 -256.
19. عزیه نوری، تنبیه النائمین، ص5.
20. عزیه نوری، تنبیه النائمین، ص 13 -12.
21. دیانت بهائی، ص 45.
22. همان، ص52.
23. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص 378 -377.
24. علی محمد شیرازی، بیان فارسی، باب هفدهم از واحد دوم، ص 71.
25. عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص 383.
26. میراز حسینعلی نوری، اقدس، ص 11.
27. علی محمد شیرازی، بیان فارسی، با یازدهم از واحد ششم، ص 217.
28. عزیه نوری، تنبیه النائمین، ص 59.
29. عزیه نوری، همان، ص11.
30. همان، ص12.
31. همان.
32. حسینعلی نوری، اقدس، ص11.
33. گنجینه حدود و احکام، ص7.
34. حسینعلی نوری، دریای دانش، ص30.
35. عبدالحمید اشراق خاوری، همان، ص68.
36. همان، ص 383.

منبع: فلاحتی ـ فاطمی نیا، حمید ـ مهدی، (1390)، دیدار با تاریکی، تهران، عابد.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.