مسافران آمریکایی در مشرق زمین: در جست و جوی صهیون

در چهارم می 1840، گزارشگر روزنامه ی نیویورک هرالد(2) از اسکندریه گزارش می دهد که شمار بازدیدکنندگان آمریکایی از مصر و سرزمین مقدس به طور چشم گیری در حال افزایش است. او بیان می کند که تعداد آمریکایی ها
يکشنبه، 19 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسافران آمریکایی در مشرق زمین: در جست و جوی صهیون
 مسافران آمریکایی در مشرق زمین: در جست و جوی صهیون

نویسنده: فؤاد شعبان
مترجم: یاسر فرحزادی



 

قدم در جا پای شگفت انگیز فرزندان اسرائیل :
جان لیوید استیونز(1)، وقایع سفر به مصر، حجاز عربستان و سرزمین مقدس،1837

در چهارم می 1840، گزارشگر روزنامه ی نیویورک هرالد(2) از اسکندریه گزارش می دهد که شمار بازدیدکنندگان آمریکایی از مصر و سرزمین مقدس به طور چشم گیری در حال افزایش است. او بیان می کند که تعداد آمریکایی ها در اسکندریه در خلال آن سال بیش از آن تعدادی بوده است که «تا پیش از این» به یاد می آورد. او می افزاید «بیش از بیست نفر هم اکنون در حال حرکت به سمت کوه سینا، البتراء(3) و اورشلیم هستند». در حقیقت، گزارشگر روزنامه ی هرالد به این نتیجه می رسد که «مسئله ی ترکیه - مصر بیاد به طور مسالمت آمیز حل و فصل شود، زیرا احتمالاً سال آینده بازدیدکنندگان بیش تری نسبت به امسال خواهیم داشت».(4)
مسافران مشرق زمین مطالب متعددی بیان می داشتند که نشان می دهد تا دهه ی 1830، شمار آمریکایی هایی که به این منطقه سفر می کردند، رو به افزایش بوده است. جان لیوید استیونز، مسافر مشهور آمریکایی، در زمان حضور در ازمیر تصمیم می گیرد تا شرح مختصری از شهر ارائه دهد، زیرا می گوید «نیازی نیست تا منِ نوعی توجه شما را به ازمیر جلب کنم. این جا یک مکان خیلی عادی است. هر کدام از ملوانان کیپ کود(5)، این جا را بهتر از من می شناسند».(6)
آمریکایی هایی که قصد داشتند به مشرق زمین سفر کنند، مشکلی از لحاظ همراه نداشتند. مسافرت های مرتبی از اروپا انجام می شد که مسافران را به قسطنطنیه، ازمیر، اسکندریه یا بیروت می بردند و آمریکایی ها با توجه به بندر اروپایی که قصد عزیمت از آن جا داشتند و مسیر مورد نظر سفر می کردند.(7) مثلاً یکی از این مسافران آمریکایی با نام چارلز ادوین برگ(8)، در نامه ای خطاب به پدرش بیان می کند که به رغم این که اولین همراهش او را ترک کرده است، دریافتن همسفر برای دیدار از مشرق زمین هیچ مشکلی نخواهد داشت.(9) هیچ اسناد رسمی کاملی از نام و تعداد آمریکایی هایی که در خلال قرن نوزده میلادی از مشرق زمین دیدار کردند، در دست نیست، گرچه بسیاری از منابع معاصر نشان می دهد که این بازدید به طور فزاینه ای در بین آمریکایی ها رواج یافته بود. فهرستی از آن دسته آمریکایی هایی که به مشرق زمین مسافرت کرده اند، افرادی از همه ی طبقات جامعه را در بر می گیرد: دیوید دور(10)، برده ی سیاهی از تِنِسی، یولیسیز گرانت(11)؛ رئیس جمهور ایالات متحده، کشاورزی بی سواد با نام رابرتسون(12) [یکی از اعضای مؤسسه ی گردشگری]، مربی و سیاستمدار سرشناش؛ هنری آدامز(13)، ناخدا یکم ارشد آقای رید(14) و پترسون، از نیروی دریایی ایالات متحد و افسر امور دینی نیروی دریایی؛ جرج جونز(15)، و تعدادی گردشگر الکلی که رابرتسون در قاهره آن ها را ملاقات کرده بود.
افراد دیگری که سفرهای زیارتی مشهوری داشتند، عبارت بودند از: ویلیام کان برایانت(16)؛ شاعر و قاضی با ذوق فرهنگی، سردبیران روزنامه مانند جرج ویلیام کرتیس(17)، و نویسندگانی که جزو بهترین ها در سبک طنز آمریکایی بودند، ساراهایت؛ خاتمی «فرهیخته از نیویورک» و همسر واقع بین و مؤمن یکی از مبلغین مذهبی، سارا اسمیت(18)، استیفن الین(19)، متکلم و رئیس دانشگاه وسلیان(20) و ویلیام تامسون و ادوارد رابینسون(21)؛ محقق و پژوهشگر کتب مقدس. در نهایت، این فهرست ردیفی طول و دراز از افراد و نامه هایی را شامل می شود که از جمله ی آن ها می توان به افرادی چون امرسون، تیلور، ملویل، تواین، دی فارست، استادرد و وارنر(22) اشاره کرد.(23) تأثیر این نوشته ها بر اذهان عموم آمریکایی ها و احساساتی که از ارتباط با آن ها (و هزاران مسافر دیگر) نشأت می گرفت، قابل ملاحظه بود. آن چه که به طور چشم گیری در خور توجه خواننده ی امروزی است، نگرش ها و طرز رفتار نسبتاً مشابهی است که این گروه ناهمگن از افراد، هم در مسافرت به مشرق زمین هم در تصوراتی که به همراه می آورند، از خود بروز می دادند.
به دلایلی چند، منبع اصلی اطلاعات در خصوص مسافرت آمریکایی ها به مشرق زمین شامل آن دسته ی باقی مانده از گزارش های مسافرانی است که گزارش آن ها هم منتشر شده و هم ممکن است منتشر نشده باشد. شرح این مسافرت ها نزد عموم خوانندگان بسیار رایج بود . این گزارش ها دلایل سفر و نیز تجارت مسافران را روشن می کرد. این سفرنامه ها به خاطر این که در طول مسیر اشاره های متعددی به مواجهه با دیگر آمریکایی ها بیان می کنند، منبع ارزشمندی از اطلاعات هستند. از این گذشته، این گزارش گستره ی تعلق خاطر شهروندان عادی آمریکایی را نشان می دهد، که در غیر این صورت، جایگاه اجتماعی آن ها برای محققان امروزی ناشناخته می بود. مهم ترین مسئله ی تفهیم آن است که این سفرنامه ها نوعی منطق جمعی را آشکار می کنند؛ الگویی که شاید آگاهانه خود را به برنامه ی مسافرت یا مسیر عمومی ملحق می کرد که بسیاری از مسافران به مشرق زمین و به سوی احساسات فردی، ولی مشترک خود در پیش می گرفتند. به خاطر همین دلایل محکم، در طول این فصل به طور گسترده از سفرنامه ها استفاده خواهیم کرد.

محبوبیت ادبیات سفر

شواهد روشنی در دست است که نشان می دهد ادبیات سفر، به خصوص سفرنامه های مربوط به مشرق زمین، محبوبیت بسیاری زیادی داشته اند. تاریخ انتشار و تعداد شمارگان این نوع کتاب ها بیانگر موفقیت آنی و مطالبه ی مستمر این نوع نوشته ها است. مثلاً کتاب سفر به مصر، حجاز عربستان و سرزمین مقدس، اثر استیفن اولین، در سال 1843 منتشر شد، ولی تا سال 1844 چهارمین تیراژ از آن نیز الزاماً زیر چاپ رفت. حکایت سفر هیأت آمریکایی به رودخانه ی اردن و بحرالمیت، اثر ویلیام لینچ - که در می 1849 چاپ شد - در نوامبر همان سال برای بار دوم زیر چاپ رفت؛ تا 1853، نه تیراژ از این کتاب منتشر شد.
آثار جان لیوید استیونز، جرج ویلیام کرتیس و مارک تواین در میان دیگر کتاب هایی بودند که شهرت زیادی پیدا کردند و نویسندگان آن ها نیز سود هنگفتی کسب نمودند. کتاب وقایع سفر به مصر، حجاز عربستان و سرزمین مقدس، اثر استیونز، که در اصل در اکتبر 1837 منتشر شد، سال بعد، شش تیراژ متوالی از آن به چاپ رسید. استیونز با چاپ شمارگان ششم، نسبت به عنایت عموم به این کتاب تشکر می کند و می گوید «پیش گفتار کتاب معمولاً به ندرت خوانده می شود، وگرنه نویسنده قدردانی خود را در آن بخش، به خاطر تقاضاهای فزاینده برای تیراژ ششم از کتاب ابراز نموده است».(24) ویلیام لینچ، یکی از هم عصران استیونز که بین سال های 1847 تا 1849 به مشرق زمین سفر کرده بود، قدردانی خود را نسبت به نامه ای پندآمیز و آموزنده که از سوی آقای استیونز دریافت کرده بود، بیان می کند و او را با عبارت «نویسنده ی یکی از جالب ترین سفرنامه هایی که تاکنون به این زبان [انگلیسی] خلق شده است» توصیف می کند.(25) ویراستار امروزی کتاب وقایع استیونز، نشان می دهد که این عقیده ی لینچ مستند بوده است. ویکتور ولفگانگ - ملقب به هاگن(26)- می گوید «سفرنامه ی حجاز عربستان به طور گسترده ای بررسی شده و بدون استثنا مورد تحسین واقع شده است».(27)
حتی انگلیسی ها به رغم عدم تمجید از آثار آمریکایی، اثر استیونز را ستایش و تا 1866 آن را منتشر می کردند. اما فروش این کتاب در آمریکا خارق العاده بود. ویراستار استیونز می گوید «در ظرف دو سال، سفرنامه ی حجاز عربستان، 21000 نسخه فروش داشته»(28) و این کتاب تا سال 1882 همچنان تجدید چاپ می شده است. حق تألیف استیونز در دو سال اول، به 25000 دلار رسیده است. سفرنامه ی مارک تواین، با عنوان بی گناهان در سرزمین بیگانه (1869)، طی پنج ماه، بیش از سی هزار نسخه فروش داشت و این تعداد در سال اول به 67000 نسخه رسید.(29)
نویسندگان و ناشران بارها توجه خود را به این محبوبیت نشان می دهند و اغلب حسی از رقابت جنون آمیز و ترس از تکثیر غیر مجاز را آشکار می کنند. در پیش گفتار کتاب سارا هایت، با عنوان نامه هایی از دنیای قدیم، هم ناشر و هم نویسنده طی «اطلاعیه ای» به خوانندگان، دلایل عجله برای چاپ این نامه ها را بعد از انتشار متوالی آن ها در مجلات بیان می کنند. ناشر بیان می کند که بخش هایی از این نامه ها «در خلال سال جاری در ستون روزنامه ی نیویورک امریکن(30) چاپ شده و بعد از آن، تعداد دیگری از نشریات اقدام به تکثیر آن ها نموده اند». در ادامه «این اطلاعیه» بیان می کند «ناشران با اطمینان پیش بینی می کنند که نامه ها در شکل حاضر خود، با استقبال از سوی عموم مواجه می شوند که به یقین از اقبالی خواهد بود که مردم تنها به بخشی از این نامه ها چاپ شده در ستون هفتگی روزنامه ارزانی داشته اند».(31) نویسنده خود بیان می کند که تمایلی نسبت به ارائه ی اجازه برای انتشار نامه های خود نداشته، اما در نهایت با این مسئله موافقت کرده است.(32)
حس رقابت در ویلیام لینچ او را برای انتشار کتاب خود به تعجیل وامی دارد. همان گونه که ایشان بیان می کند «با شنیدن پیشنهاد انتشار حکایتی از سفر توسط یکی از اعضای گروه، این حس در او برانگیخته شده است».(33) لینچ نسبت به جلب موافقت و تأیید رئیس نیروی دریایی، جان میسون(34) اطمینان خاطر داشت. در حقیقت، میسون ترتیب این هیأت اعزامی به مشرق زمین را داده بود و کتاب حکایت سفر نیز به ایشان اهدا شد. او هم چنین به رغم وجود گنجینه ای از مطالب مرتبط با مشرق زمین با اطمینان خاطر بیان می کند که این کتاب با استقبال مناسبی از سوی عموم مواجه خواهد شد. همین اطمینان خاطر در کتاب پرشور جرج ویلیام کرتیس به نام نامه ای به پاشا(35) مشاهده می شود؛ کتابی که در حقیقت، آغازی برای کتاب دوم او با عنوان بازرگان بود. کرتیس به همراه خیالی خود می گوید:
پاشای عزیز! تو را پاشای دو حکایت می کنم. به محضر سوری ها اعتراف می کنم که یک دوست پاک تر از رزهای دمشق و ذی قیمت تر از مروارید عمان است.
تو که از آنِ تمام مردمی، نباید با این صفحات متعجب شوی، چرا که با من دلبستگی بدیع آن سرزمین های دیرین را در میان گذاشته ای. این سرزمین ها برای هر دوی ما یادآور حکایت دل انگیز رافائل است. وقتی که دوستش، مارک آنتونیو، او را غرق در کشیدن تصویر سیستِن(36) دید، فریاد کشید «لعنتی! باز هم یک تصویر دیگر از مریم؟» رافائل با اندوه پاسخ داد «دوست من! اگر قرار بود که تمام هنرمندان تمثال او را برای همیشه نقاشی کنند، آن ها نمی توانستند هرگز زیبایی او را به تصویر بکشند».(37)
مسافران اغلب قبل از عزیمت به مشرق زمین این زیبایی تمام نشدنی را پیش بینی می کردند. هایت به محض عزیمت به قاهره، این پیش بینی را در نامه ی خود از اسکندریه بیان می کند. او در حین انتظار برای مواجهه با حوزه ی پربار، به طرف مکاتبه ی خود می گوید «با این حال، بارها دیگران پیش از من به این رسیده اند. بی شک آن قدر فراوانی مطالب غنی در این جا هست که من هم می توانم به نوبه ی خود بخشی از آن را گردآوری نمایم».(38)
این حوزه گشوده می شود و عموم هم بسیار پذیرای آن می شوند. علاوه بر سفرنامه ها، مقالات بسیاری در نشریات منتشر می شد که به توصیف تجارب سفر می پرداختند. روزنامه ی آلتا کالیفرنیا(39) چاپ شرح سفر مارک تواین را به عهده گرفت و ویلیام کالن برایانت و جرج ویلیام کرتیس هم اقدامات بسیار زیادی برای شناساندن این شکل از مطالب روزمره ی خواندنی در بین عموم آمریکایی ها انجام دادند. در نامه ها دست نویس چارلز وسلی اندروز(40) و چارلز ادوین برگ، پدیده ای شگفت انگیز را مشاهده می کنیم که مسافران نامه های خود را به نشریات ارسال می کردند و آن را تحت امضای «نامه نگار» نشریه چاپ می کردند.(41) از این گذشته، بسیاری از مسافران به محض بازگشت به کشور، مجالس سخنرانی به راه می انداختند و حضار را با شرح حکایت هایی از تجارب خود از شرق ناآشنا، مسحور می کردند. گفته می شود که بایارد تیلور(42)، یکی از مسافر - شاعران معروف، با پوشیدن یک دست لباس عربی، اقدام به ایراد سخنرانی می کرد. او در هر سخنرانی به طور متوسط پنج هزار دلار به دست می آورد.(43)

حضور آمریکایی ها در جهان اسلام

سفرنامه های آمریکایی ها حکایت عبور متعدد از مسیرها و بازدیدهای شگفت انگیز از مکان های موجود در مشرق زمین را بازگو می کند. تعدادی از آمریکایی ها در قسطنطنیه و مناطق مجاور آن و نیز حکومت های محلی واقع در استان های مختلف، در خدمت حکومت عثمانی بودند. بارزترین این افراد، هِنری اِکفورد و پورتر رودز(44) هستند که به ترتیب در دهه های 1830 و 1840 مسئول ساخت کشتی های نیروی دریایی عثمانی بودند. گروه دیگر از آمریکایی های سرشناس، سربازان خوش شانسی بودند که پس از جنگ داخلی، ایالات متحد را ترک کردند و به خدمت نیروی های مسلح مصر درآمدند. آن ها به ویژه اقدام به آموزش و بازسازی این نیروها می کردند.(45)
آمریکایی هایی که از قسطنطنیه دیدار می کردند، منابع بسیاری در مورد حضور اِکفورد و رودز ارائه داده اند، اما یکی از این منابع بسیار برجسته، توسط نماینده ی سیاسی ایالات متحد در های پورت(46) ارائه شده است. دیوید پورتر(47) در کتاب خود با عنوان قسطنطنیه و حومه ی آن با افتخار یادداشت می کند یکی از کشتی هایی که سلطان سفارش آن را داده، «کشی یی است که قرار است در بسفر، در تمام فعالیت های مربوط به کشتی رانی برتر باشد». این کشتی توسط هنری اکفورد ساخته شده است. پورتر هنگام آماده شدن کشتی برای بازدید سلطان، می گوید «در اولین مرحله از آزمایش کشتی، به روی عرشه ی آن رفتم. بعد به سمت کاخ حقیقتاً با شکوه شاه شاهان رفتیم که به تازگی به اتمام رسیده بود و از آن جا به محل اقامت دائمی سلطان رهسپار شدیم». در صحنه ای که خاص مشرق زمین است، امپراتور عثمانی کنار پنجره ایستاده بود تا خودنمایی کشتی را ببیند. بعد از شرح صحنه ی طعنه آمیز و شاه لیر مانند از ماجرا، فاستر یادداشت می کند که سلطان نگاهی به میان ما انداخت و بلافاصله پرسید که من چه کسی هستم؟ اطرافیان من را به ایشان معرفی کردند. او سپس از من پرسید که برادرزاده ام چه کسی است و پس از مطلع شدن، آقای اکفورد را به پیش خود احضار نمود و انفیه دانی الماس کاری شده به او عطا نمود». صحنه با این شکل به پایان می رسد که سلطان به هر کدام از اعضای هیأت آمریکایی همراه پورتر «مبالغی را پیش کش» و در حقیقت، آن ها را پول باران می کند.(48)
خانم سارا هایت، یکی دیگر از مسافران به مشرق زمین بود که تلاش های اِکفورد و رودز و نیز شهرت زیاد آن ها در قسطنطنیه را تأیید می کند. او در یک موقعیت، بندر قسطنطنیه را پر از کشتی هایی از تمام ملیت ها مشاهده، اما بیان می کند که نیروی دریایی سلطان عثمانی، بهترین کشتی را در آن بندر در اختیار دارد. «با شکوه ترین آن ها... ناوی نظامی است که یادمانی شکوهمند از مهارت یکی از هموطنان، مرحوم هنری اکفورد را به نمایش می گذارد».(49) با این حال، هایت با اشاره به جانشین اکفورد، یعنی فاستر رودز(50)، تسلی خاطری می دهد و بیان می کند که ایشان نیز از آمریکایی هایی است که در ساخت کشتی برای سلطان، خود را نشان داده است.(51)
انباع دیگر آمریکایی نیز برای حکومت عثمانی کار می کردند، گرچه خیلی سرشناس نبودند. از نوشته های ویلیام لینچ، فرمانده هیأت رسمی آمریکایی به بحرالمیت و ورد اردن در بین سال های 1847 تا 1848، پی می بریم زمانی که ایشان در قسطنطنیه حضور داشتند، با آقای دکتر دیویس از کارولینای جنوبی دیدار کرده اند. دکتر دیویس به همراه خانواده، برادر و شماری از بردگان خود در آن جا اقامت داشت. او بخشی از برنامه ی همکاری رسمی دولت ایالات متحد در زمینه ی کشاورزی به شمار می رفت و به عنوان ناظر و مدرسه ی کشاورزی در نزدیکی سان استفانو مشغول فعالیت بود. لینچ در کنار دیدار با دکتر دیویس، خانواده، بردگان و نیز «برادر باهوش او»، با دکتر اسمیت نیز ملاقات می کند که «در منصب مهم زمین شناسی در خدمت حکومت عثمانی است و از سویی به خاطر ارائه ی نظرات بسیار علمی، ما آمریکایی ها مرهون ایشان هستیم».(52)
دیگر مهاجران آمریکایی که لینچ، هایت و بیش تر مسافران به مشرق زمین را تحت تأثیر قرار می دادند، آن دسته افرادی را شامل می شدند که به تشکیلات تبلیغ دین مسیحیت وابسته بودند. مبلغین اغلب «مهمان پذیرهایی» را اداره می کردند که مسافران برای کمک و مشاوره به آن جا مراجعه می کردند. مثلاً لینچ در قسطنطنیه یادداشت می کند که «اسقف ساوتگیت(53)، از هیأت مبلغین اسقفی آمریکا، پذیرایی و استقبال دوستانه ای از ما به عمل آوردند و هم چنین فعالیت خود در ارمنستان، ایران و بین النهرین را تشریح نمودند. هیأت مبلغین کلیسای پروتستان و خانواده های ایشان نیز با نهایت مهمان نوازی از ما استقبال کردند».(54) ماهیت منصب دیوید پورتر در مقام نماینده ی دولت، او را ملزم می داشت تا همکاری و ارتباط زیادی با تشکیلات تبلیغی داشته باشد. پورتر در نامه ای در تاریخ 25 دسامبر 1833، راجع به فعالیت های گسترده مبلغین در امپراتوری عثمانی و مشارکت خود در این رابطه می نویسد:
آقای گودل(55) با موافقت اسقف های اعظم، در همه جا مدارسی را بر اساس طرح لنکستر(56) برای یونانی ها و ارمنی ها تأسیس نموده است و به خواست سلطان عثمانی، دو مدرسه ی ترکی نیز از همان نوع توسط ایشان ایجاد شده است. یکی از این مدارس در پادگان اسکوتاری(57)- شامل صد سرباز جوان - و دیگری در پادگانی نزدیک دالما باشی(58)، با 450 دانش پژوه است. بنده سه ماه پیش پس از گشایش این دو مدرسه، از آن ها دیدن کردم. در آن جا سربازان جوانی را دیدم که با همان دقت کهنه سربازان برای اولین بار با سلاح هایشان تمرین می کردند و بعد وارد کلاس های مدرسه می شدند... این مدرسه دنشکده ای برای سربازان بود، همان طور که دانشکده ی وست پوینت(59) نیز در نیویورک مخصوص آموزش افسران ما است.(60)
بسیاری از آمریکایی های دیگر نیز بازدید از این مدارس را ضروری می پنداشتند و این اقدام را تمجید و تحسین می کردند. سارا هایت نیز در این مورد اظهارنظر می کند و این کار را اقدامی فوق العاده تلقی می کند که «توسط یکی از زحمت کشان کهنه کار، یعنی کشیش گودل و همکار ایشان کشیش دوآیت(61) با حسن نیت صورت گرفته است». هایت می افزاید «مدارس و تشکیلات تحسین برانگیز آن ها کاملاً من را نسبت به منفعت بی اندازه ی این اقدامات متقاعد نمود و جداً به من اطمینان خاطر داد که آن ها تنها مسیر درست را برای نفوذ به تاریکی اتخاذ نموده اند که بر این سرزمین کفار سایه افکنده است».(62) هایت در اورشلیم با «دو آمریکایی که در این شهر با تشکیلات تبلیغی در ارتباط بودند». ملاقات می کند. «یکی از آن ها کشیش وایتینگ(63) از ایالت نیویورک و دیگری کشیش لانیئن(64) از چارلستون(65)، ایالت کارولینای جنوبی بود».(66) هایت در بیروت از اقامتگاه بسیار عالی مبلغین سخن به میان می آورد و می افزاید:
ما با آن ها نهار خوردیم و از مدرسه شان دیدن کردیم، بی شک آقای اسمیت یکی از بهترین افراد واجد شرایط در سراسر مشرق، برای انجام این خدمت مهم است. همسر مهربان و نستوه او هم بیکار نشسته و در مدرسه ی کودکان خردسال تدریس می کند. تمام کتاب ها و تمرین های ایشان به زبان عربی است.(67)
مبلّغین و مهاجران آمریکایی در مشرق زمین در بسیاری از محافل فعال بودند، از جمله اجتماعات نظامی و کشاورزی و مدارس خردسال. به نظر می رسید که آن ها در همه جا حتی در محافلی که انتظار آن نیز نمی رفت، حضور پیدا می کردند. ویلیام لینچ در دمشق «با دکتر پولدینگ(68) شام می خورد که او به همراه برادزنش، کشیش بارنت(69)، عضو هیأت مبلّغین آمریکایی پروتستان در سوریه هستند».(70) در حین عبور لینچ و هیأت همراه از دمشق به بیروت، بعضی از همراهان او سخت مریض می شوند. «ساعت 11، شهر بیروت و دریای آن دیده می شدند، اما مرضی نادر چنان به آن ها مستولی شده بود که دیگر نمی توانستند زین اسب خود را نگه دارند، تا این که خوشبختانه به یکی از هموطنانمان، دکتر دی فارست(71) از هیأت مبلغین پروتستان برخوردیم. ایشان دارویی را تجویز کردند که باید در اسرع وقت به آن تزریق می شد».(72) لحن واقعی نویسنده در ثبت دیدار با «هموطن» آن هم در جایی مثل جاده ی دمشق، نشانگر حضور فراوان آمریکایی ها در منطقه است. با ورود به بیروت، یکی از همراهان لینچ، آقای دیل(73)، در منزل کشیش الی اسمیت از هیأت مبلغین آمریکایی کلیسای پرسبیتری، جان می سپارد. لینچ با حسی همراه با قدردانی می نویسد «آقای اسمیت، همسرش، دکتر دی فارست، دکتر وندیک(74)، کشیش تامپسون و بسیاری دیگر، دوستانه ترین عنایات را به ما داشتند».(75)
دِیل اولین آمریکایی نبود که در مشرق زمین دفن می شد. این تقدیر جان لدیارد(76) بود که در اوایل سال 1788 در قاهره فوت کرده بود. او جوان ماجراجویی از کانتیکات بود. خانم هایت به یاد می آورد زمانی که در قاهره به سر می برد، با آقای بوتا(77) «فرزند تاریخ دان» ملاقات کرده بود. او می گوید «وقتی با او مواجه شدم، قبر لدیارد جوان و جسور به ذهنم خطور کرد که در بیابان دفن شده بود».(78) دو مسافر آمریکایی دیگر به مشرق زمین نیز خاطراتی از چنین رویدادهای غم انگیز را ثبت می کنند. چارلز ادوین برگ از نیویورک، در سیزدهم فوریه ی 1842 در نامه ای خطاب به مادرش می نویسد که از قبرستان آمریکایی ها در اورشلیم و مقبره ی حضرت داوود بر روی کوه صهیون دیدن کرده بود. او می افزاید «بر سر مزار دبلیو. کاستیگن(79) که در سال 1830 در بحرالمیت جان خود را از دست داده بود و نیز جوان آمریکایی که همان سال در آن جا جان سپرده بود، دعا خواندیم».(80) چارلز وسلی اندروز از ویرجینیا هم در نامه ای به همسرش بیان می کند «کشیش گوبر(81) در روز جمعه در اثر تب حصبه در مصر جان سپرد؛ بلایی که در آن زمان انتظار آن می رفت».(82) شماری از افراد وابسته به تشکیلات تبلیغی در خلال خدمت او در مشرق زمین جان سپرده بودند. همسر الی اسمیت که در بیروت درگذشته بود، تا آخرین لحظه برای هدف تبلیغ دین جان فشانی کرده بود.
شاید بسیاری از آمریکایی ها به خاطر پیوندهای مقدس مشرق زمین و آن چه که دنبال این سرزمین بودند. گزارشگر روزنامه ی نیویورک مورنینگ هرالد(83) به این نتیجه می رسد که «در مشرق زمین یک اصل بی اساسی حاکم است که گویی هر چیزی را که او در خواست و آرزوی آن است، در خود دارد».(84) تقریباً در همان زمان، چارلز وسلی اندروز، کشیش اسقفی از ویرجینیا، نسبت به این تأثیر مفید متقاعد می شود و در همان هنگام از پاریس به همسر خود می نویسد که قصد سفر به سرزمین مقدس را دارد. این نامه که در ششم سپتامبر 1841 نوشته شده است، نشان می دهد که او بین برگشت نزد همسر و فرزندانش و وعده ی شفابخشی معنوی و نیز مادی مردد است؛ تردیدی که ار سفر مورد نظر ناشی خواهد شد. او در نهایت، تصمیم می گیرد تا «راه خود را به سرورم بسپارم که شاید او در این طریق راهنمای من باشد» و به مارسی فرانسه می رود و منتظر دریافت پاسخ نامه از سوی همسرش می ماند. او با ملایمت اظهار می کند که «جو سرزمین مقدس می تواند به طبع فاسد من جان تازه ای بخشد و قدرتی به من عطا کند تا بار دیگر گنج های کاوش ناپذیر مسیح موعظه نمایم».(85) سلامتی اندروز در خلال سفر به مشرق زمین، به خصوص در سفر به سرزمین مقدس بهبود می یابد.
اما این تقدیر، اقبال هرمن ملویل و رالف والدو امرسون، دو تن از آمریکایی های برجسته نبود. این دو برای بازیابی سلامت جسمی و روحی خود اقدام به این سفر کردند. از یادداشت های ویراستار روزنامه ی ملویل پی می بریم که تا پایان سال 1856 او «از لحاظ جسمی بسیار بیمار بود (و بدون تردید از لحاظ روحی نیز در وضعیت مناسبی قرار نداشت)».(86) پدر زن او، لمیوئل شاو(87)، در نامه ای به فرزندش این موضوع را تأیید می کند و توضیح می دهد که وضعیت روحی و جسمی ملویل به حدی وخیم است که حتماً باید پا به این سفر بگذارد.(88) ویراستار می گوید «تصمیم سفر به مشرق زمین و اروپا به امید بهبود سلامت او طرح ریزی شد و شاید به واسطه ی آن حالت روحی، از حال و هوای شک عمیق و یأس و ناامیدی باز می یافت».(89) این طور که از حالت غالب در دفتر خاطرات و اثر منظوم او با عنوان کلارل پیدا است، ملویل آن طور که انتظار می رفت، تأثیر عبرت انگیزی از این سفر نمی گیرد. این دو اثر کاملاً از این سفر سرچشمه می گرفتند. سفر امرسون به مشرق زمین در سال 1872 از سوی دوستان و مریدان او پیشکشی شده بود و به قصد روحیه دادن به فیلسوف پا به سن گذاشته ی دانشکده ی کنکورد(90) صورت می گرفت. او با یک سری فجایع روبه رو شده بود که با آتش سوزی و ویرانی خانه و کتابخانه اش به اوج خود رسید، از این رو، اوضاع روحی مناسبی نداشت. به نظر نمی رسید که مصر روحیه ی او را تغییر چندانی داده بود، زیرا «نیل خیال خود را پیدا ننمود».(91) امرسون گرچه به طور موقت سلامتی روحی و جسمی خود را بازیافت، در نهایت در سال 1882 تسلیم بیماری و کهولت سن شد.

پی نوشت ها :

1.John Lioyd Stephens
2.New York Herald
3.Petra
4. نیویورک هرالد، چهارم می 1840.
5.Cape Cod؛ شبه جزیره ای در ماساچوست.-م.
6. جان لیوید استیونز، وقایع سیاحت از یونان، ترکیه، روسیه و لهستان در سفری استثنایی (تجدید چاپ شده، شهر نورمن، ایالت اوکلاهما: نشریه ی دانشگاه اوکلاهما، 1970)، صفحه ی 175.
7. چارلز ادوین برگ، مکاتبات خصوصی (بخش نسخه های خطی دانشگاه دوک). نامه ای از لندن به پدرش، 25 آگوست 1841.
8.Charles Edwin Bergh
9.چارلز ادوین برگ، مکاتبات خصوصی (بخش نسخه های خطی دانشگاه دوک). نامه ای از لندن به پدرش، 20 سپتامبر 1841
10.David Dorr
11.Ulysses Grant
12.Robertson
13.Henry Adams
14.Read
15.George Jones
16.William Cullen Bryant
17.George William Curtis
18.Sarah Smith
19.Stephen Olin
20.Wesleyan
21.William Thomson & Edward Robinson
22.Emerson, Taylor Melville, Twain, Deforest, Stoddard, Warner
23. برخی از این فهرست ها را می توان در گزارش های معاصر یافت، هم چون گزارش هایی که گلیدنز در مصر نگه داری می کرد. جساپ، 53 سال در سوریه. ادوین مانسل بلیس (ویرایش شده)، دایره المعارف مأموریت ها (نیویورک: هارپر و برادران، 91-1889). در مورد آثار معاصری که در حیطه ی موضوع سفر است، بنده از فهرست هایی استفاده کرده ام که توسط دیوید اچ. فینی [David H. Finnie]، تجربه ی آمریکایی در خاورمیانه (کمبریج، ماساچوست: نشر دانشگاه هاروارد، 1967)؛ احمد محمد مِتوالی، جذبه ی مشرق زمین (رساله ی چاپ نشده ی دکترا، دانشگاه ایالتی نیویورک)، هارولد اف. اسمیت، مسافران آمریکایی در سرزمین بیگانه: کتاب شناسی گزارش هایی که قبل از سال 1900 چاپ شده اند (کاربندیل [Carbondale]، ایلینویز: نشر دانشگاه ایلینویز جنوبی، 1969) ارائه شده اند.
24. جان لیوید استونز، وقایع سفر به مصر، البتراء عربی و سرزمین مقدس (شهر نورمن، اوکلاهما: نشر دانشگاه اوکلاهما، 1970)، جلد 1، صفحه ی 5.
25. لینچ، شرح داستان، صفحه ی 6، یادداشت ناشران یکی از اولین گزارش های سفرهای کاری تبلیغی که توسط جوسایا بروئر نوشته شده بود، مطالبه ی این گونه سفرنامه ها را در بین خوانندگان نشان می دهد. این یادداشت بیان می کند که دومین ویرایش اقامتگاهی در قسطنطنیه، اثر بروئر، باید حتی قبل از توزیع اولین نسخه چاپ شود، زیرا مشخص شده است که نسخه های کافی برای مشترکان واقعی وجود ندارد، بروئر، یادداشت ناشران، صفحه ی 4.
26.Victor Wolfgang von Hagen
27. استیونز، وقایع سفر در مصر، صفحه ی 39.
28. استیونز، وقایع سفر در مصر، صفحه ی 40. همچنین جرج جونز، سیاحت به قاهره، اورشلیم، دمشق و بعلبک، صفحه ی 1، را ببینید.
29. مِتوالی، جذبه ی مشرق زمین، صفحه ی 6.
30.New-York American
31. هایت، نامه، جلد 1، صفحه ی 4.
32. هایت، نامه، جلد 1، صفحه ی 5.
33. لینچ شرح داستان، صفحه ی 5.
34.John Mason
35. حکمرانان عالی رتبه ی امپراتوری عثمانی و شمال آفریقا.-م.
36.Sistine؛ نام نقاشی از رافائل، نقاش دوره ی رنسانس ایتالیا که تصویر حضرت مسیح را در آغوش حضرت مریم(ع) نشان می دهد.-م.
37. کرتیس، جرج ویلیام. بازرگان در سوریه (نیویورک: هارپر و برادران، 1856)، صفحه ی 3.
38. هایت، نامه ها، جلد 1، صفحه ی 91.
39.Alta California
40.Charles Wesley Andrews
41. اندروز، مکاتبات خصوصی بِرگ، مکاتبات خصوصی.
42.Bayard Taylor
43. مِتوالی، جذبه ی مشرق زمین، صفحه ی 8، هم چنین تبلور مجموعه ای از ادبیات سفر را ویرایش کرد که بسیار مشهور شد.
44.Henry Eckford& Porter Rhodes
45. برای بررسی این جنبه از تعلق خاطر آمریکایی ها به مشرق زمین، کتاب آبی و خاکستری در نیل، اثر ویلیام بی. هاسلتین و هیزل سی. ولف [William B. Hasseltine&Hazel C. Wolf] (شیکاگو: نشر دانشگاه شیکاگو، 1961) را ببینید و همچنین از دباغ خانه تا کاخ سفید: زندگی بولیسیزاس. گرانت [Ulysses S. Grant]، اثر ویلیام ام. تِیِر [William M. Thayer] (بوستون، ماساچوست: جیمز اچ. ایرل، 1885).
46.High Porte
47.David Porter
48. دیوید پورتر، قسطنطنیه و حومه ی آن، دو جلد. (نیویورک: هارپر و برادران، 1835)، جلد 2، صفحات 8-7).
49. هایت، نامه ها، جلد 1، صفحه ی 33.
50.Foster Rhodes
51. هایت، نامه ها، جلد 1، صفحه ی 42.
52. لینچ، شرح داستان (21 فوریه ی 1848)، صفحه ی 63.
53.Southgate
54. لینچ، شرح داستان (21 فوریه ی 1848)، صفحه ی 63.
55.Goodell
56.Lancastrian Plan
57.Scutary
58.Dalma Bashi
59.West Point
60. پورتر، قسطنطنیه، جلد 2، صفحات 12-311.
61.Dwight
62. هایت، نامه ها، جلد 1، صفحات 6-45. همچنین هارلند، در لوای بیرق مشرق زمین، صفحات 90-289 را ببینید، که در مورد دو مبلغ آمریکایی در اورشلیم است.
63.Whiting
64.Lannean
65.Charleston
66. هایت، نامه ها، جلد 2، صفحه ی 72.
67. هایت، نامه ها، جلد 1، صفحه ی 298.
68.Paulding
69.Barnet
70. لینچ، شرح داستان، صفحه ی 489.
71.De Forest
72. لینچ، شرح داستان، صفحه ی 504.
73.Dale
74.Vandike
75. لینچ، شرح داستان، صفحات 7-506.
76.John Ledyard
77.Bota
78. هایت، نامه ها، جلد 1، صفحات 1-120.
79.W. Costigan
80. بِرگ، مکاتبات خصوصی، نامه به مادرش، اورشلیم، 13 فوریه ی 1842.
81.Gober
82. اندروز، مکاتبات خصوصی، قاهره ی بزرگ، بیستم نوامبر 1841.
83.New York Morning Herald
84. روزنامه ی نیویورک مورنینگ هرالد، چهارم می 1840.
85. اندروز، مکاتبات خصوصی، نامه به همسرش، پاریس، ششم سپتامبر 1841. هم چنین شرح خاطرات سفر به مصر، البتراء عربی و سرزمین مقدس (نیویورک: لمپورت بلیکمن [Lamport Blakemann] و قانون، 1853)، صفحات 12-11 را ببینید.
86. هرمن ملویل، شرح خاطرات دیدار از اروپا و مشرق زمین (پرینستون، نیوجرسی: نشر دانشگاه پرینستون، 1955)، صفحه ی 4.
87.Lemuel Shaw
88. هرمن ملویل، شرح خاطرات دیدار از اروپا و مشرق زمین (پرینستون، نیوجرسی: نشر دانشگاه پرینستون، 1955)، صفحه ی 6.
89. هرمن ملویل، شرح خاطرات دیدار از اروپا و مشرق زمین (پرینستون، نیوجرسی: نشر دانشگاه پرینستون، 1955)، صفحه ی 4.
90.Concord
91. زندگی نامه ی رالف والدو امرسون، اثر جیمز الیوت کبوت [James Eliot Cabot] (بوستون، ماساچوست، هاوتون میفلین [Houghton Mifflin]، 1887)، صفحه ی 659.

منبع : شعبان، فؤاد؛ (1390)، به خاطر صهیون(سنت یهودی - مسیحی در فرهنگ آمریکایی)، ترجمه یاسر فرحزادی، تهران، نشر ساقی، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط