
ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
بیش از دویست و بیست سال از زادروز چارلز ببیج میگذرد. او در خانهای در میان کشتزارهای سرسبز جنوب انگلستان، جایی که از لندن تا آنجا با اسبهای پرقدرت تیزرو یک روز راه بود، چشم به جهان گشود. هفتاد و نه سال بعد که چشم از این جهان فرو بست راه آهن انگلستان مانند شبکهی رگها در تن این کشور کشیده شده بود و قطارهای تندرو با سرعتی که گاه به صد و بیست کیلومتر در ساعت میرسید بین شهرها و کارخانهها آمد و رفت میکردند. ببیج، اختر تابناک یکی از بزرگترین انقلابهای علمی و فنی، از جامعهی اشرافی مآب روزگار خود، جز ریشخند و نمسخر چیزی دریافت نکرد. ببیج، نیای کامپیوتر و واضع اصول محاسبههای مدرن است. او با تلاشی بیپایان میخواست ماشینهایی بسازد که کار بسیار طاقت فرسای تنظیم جدولهای دریانوردی، که برای بازرگانی و صنعت جهان اهمیتی روزافزون مییافت، انجام بدهد و زحمت انجام این محاسبات را از روی دوش بشر بردارد. ببیج، ذهن آفرینشگری داشت و دست به ابداعها و ابتکارهای بسیاری زد. برای حمل و نقل دام با قطار و برج فانوس دریایی، ابزارهایی اختراع کرد. سرعت سنج از اختراعات اوست. برای تحقیق عملیاتی، که معیارهای عینی را در خدمت تصمیمگیری قرار میدهد روشهایی ابداع کرد و نبوغ ریاضی خود را هم در این راه و هم در راههای دیگر، ازجمله ایمنی راه آهن، به خدمت گرفت.
ببیج گذشته از نبوغ و خلاقیت، ذهنی اندیشمند نیز داشت و به خیلی چیزها و در زمینههای بسیاری میاندیشید. برای مثال در اقتصاد به مکتب آزادی اقتصادی عقیده داشت و همراهی و هماهنگی و رشد متوازن و آزادانهی علم و تکنولوژی به موازات نیازهای حکومت و جامعه را برای تعالی زندگی بشر بسیار لازم میدانست. ببیج مرد سالم و سرزندهای بود و همسر بسیار خوبی داشت، زنی صاحب ثروت و از آنهایی که همه چیز را وقف شوهر میکنند. مردان بزرگی مانند فارادِه، داروین، هرشل، برونل، استیفنس و خیلیهای دیگر دوست خانوادگی آنان بودند. معاصران ببیج که در زمینهی علم و تکنولوژی کار میکردند کارها و ابداعات و اندیشههایش را جدی میگرفتند و آنها را ارج مینهادند. اما اوضاع و احوال اجتماعی عبارت بود از جامعهی اشرافی مآب و روابط نادرست اجتماعی آن، که اسباب زحمت و رنج ببیج میشد.
ببیج که در کمبریج درس خوانده و ریاضیدان شده بود در دههی 1820 میلادی همراه با همسرش جورجیانا به لندن رفت و در آن شهر ساکن شد. زندگی آن دو از محل درآمد شخصی میگذشت. البته ببیج نه پول دوست و نه به دنبال پول بود. او میدانست دارد چه کار میکند و دستگاه محاسبه گر سادهای که میسازد بعدها میتواند چه تحولی به بار آورد. حادثههای قطار و تلفات سنگین و مصیبتهای جبران ناپذیری که از این گونه سوانح به بار میآمد از جمله عواملی بود که ذهن ببیج را به محاسبهها و پیش بینیهای دقیق متوجه کرده بود. او دستگاهی اختراع کرد که شبیه جعبهی سیاه در هواپیماهای امروزی است. قصدش این بود که این دستگاه در قطارها نصب شود تا سرعت و حرکات قطار در تصادفها جایی ثبت شود. یکی از بزرگترین دستاوردهای هوش و نبوغ ببیج، چیزی که امروز بیشتر به آن سبب او را گرامی میدارند، از روی تصویرهایش تمبر میسازند، دستگاههای اختراعیاش را نقش تمبر میکنند و موزهای برای نمایش چیزهایی که از او بر جای مانده است ترتیب میدهند، اصولی است که برای محاسبه کشف و وضع کرده است و عصر ما که یکی از نامهایش عصر کامپیوتر است در واقع بر اصول او قرار دارد. لقب پیش تاز قرن بیست، لقبی که به ببیج دادهاند، در واقع تنها برای آن اصول است.
در سال 1827 میلادی، همسر جوان ببیج به هنگام زایمان، و نوزاد پسرش، هر دو درگذشتند. تحمل این مرگ برای ببیج بسیار دشوار بود و او برای آن که شاید تسلای خاطری پیدا کند انگلستان را ترک کرد و راهی سفر اروپا شد. در این سفر بود که از خیلی جاها و با بسیاری افراد دیدار کرد و پس از مدتی به لندن بازگشت. چند وقت بعد به استادی کرسی ریاضیات در کمبریج برگزیده شد. ببیج در سال 1848 میلادی ساختن سومین دستگاه محاسبه را آغاز کرد. دستگاه دوم او به مراتب سادهتر، راحتتر و سریعتر از دستگاه اول بود. عمر ببیج اجازه نداد که دستگاه سوم را تکمیل کند و به پایان برساند. البته اوج قدرت فکری، خلاقیت ذهنی و آینده نگری او را میتوان در ماشین تحلیلگر دید که چیزی شبیه کامپیوترهای امروزی است.
پس از چندی ببیج با دختر جوانی آشنا شد که در زندگی و کار او تأثیر گذاشت. این دختر جوان اوگوستا ایدا بایرون دختر لرد بایرون شاعر معروف انگلیسی بود. او به دستگاههایی نظیر آنچه ببیج میساخت بسیار علاقه داشت. ایدا برای این که طرز کار این دستگاهها را درست بشناسد ناگزیر شد ریاضیات بخواند. البته ایدا دختری مصمم و با پشتکار بود. ایدا در سال 1835 میلادی با مرد ثروتمندی ازدواج کرد و صاحب زندگی مرفهی شد و همین رفاه به او اجازه داد اوقات خود را بیشتر در راه علاقهاش، که دستگاههای محاسبهگر و ریاضیات بود، صرف کند. در سال 1840 ببیج و ایدا دو دوست نزدیک شده بودند و ایدا هم در ریاضیات پیشرفت زیادی کرده بود. در همان سال ببیج به تورین رفت تا در مجامع علمی ایتالیا دربارهی ماشین تحلیلگر چند سخنرانی ایراد کند. مهندسی ایتالیایی به نام سروان لوییجی منابریا که در ارتش خدمت میکرد (و بعدها به مقام نخست وزیری رسید) اظهار علاقه کرد که دربارهی ماشین تحلیلگر گزارشی بنویسد. ببیج از ایدا خواست که گزارش لوییجی را از زبان فرانسوی به انگلیسی ترجمه کند تا در انگلستان منتشر شود. ترجمهی لیدا عالی ازکار درآمد، به ویژه آن که پانوشتهای دقیق و روشنی بر نوشتهی لوییجی افزود که در فهم و ساده کردن مطلب بسیار مؤثر بود. ببیج اصولاً به ترویج مفاهیم علمی در میان مردم بسیار توجه داشت و همیشه درپی این بود که علم و فن از محافل دانشگاهی و پژوهشی خارج شود و بین مردم رواج بگیرد. ترجمهی ایدا همراه با توضیحاتی که افزوده بود بابِ طبع ببیج شد. البته ایدا در جریان ترجمه، بسیاری از نکاتی را که میخواست در توضیحات ترجمهاش بیاورد از ببیج پرسیده بود و ببیج این نکات را روشن کرده بود. مقصود از بیان این نکات بیان این موضوع است که ایدا مطلب جداگانهای به اسم خودش نوشت و در آنجا توضیحات ترجمهی گزارش لوییجی را به مقالهای خواندنی، خوش ساخت و خوش بیان تبدیل کرد. همین مقاله است که در تاریخ ریاضیات بحثهای فراوانی برانگیخته و موجب شده است که عدهای از صاحب نظران برای ایدا بایرون سهمهای علمی متفاوتی قائل شوند. در این باره نظری قطعی از ببیج در دست نیست اما از نامههای او پیداست که برای توانایی و خلق و خوی ایدا احترام زیادی قائل بوده است. ما هیچ سند گویایی در دست نداریم که بتوانیم بر اساس آن داوری کنیم که اندیشههایی که به ایدا نسبت دادهاند چقدر اصیل بوده است.
ایدا در سالهای جوانی، همسرش را از دست داد. از این رو به الکل و افیون و شرط بندی روی اسبها معتاد شد و ثروت و جواهراتش را از دست داد و مدتی بیش نگذشت که در بستر مرگ افتاد. ببیج برای دیدار آخر به عیادت او رفت. اما خانم بایرون به ببیج اجازهی ورود به خانه و دیدار ایدا را نداد. گمان میرود که نامههای ببیج به ایدا را او از بین برده باشد، نامههایی که اگر به دست ما رسیده بود مطمئناً بسیاری از مجهولات و معماها را روشن میکرد. ایدا مُرد و با مرگ خویش اندوهی بزرگ در قلب ببیج بر جای نهاد، اندوهی به بزرگی غمِ از دست رفتن همسر و پسرش.
ببیج دستگاههایش را تنها به منزلهی وسیلههایی برای پیشرفت علم و صنعت میدانست. در سال 1835 در پاسخ به نامهی یکی از دوستدارانش نوشت: شما خواهید دید که این دستگاه در آینده چه تأثیری بر پیشرفت علم خواهد گذاشت. من در کشوری زندگی میکنم که ظرفیت فهمیدن این نکته را ندارد. ببیج برای تکمیل و پیشرفت دستگاههایش به سرمایهای کلان نیاز داشت و هیچ کس در انگلستان آن روز، به ویژه کسانی که در مسند تصمیم گیری و مصدر قدرت دولت بودند، نه به اهمیت آیندهی دستگاه ببیج پی برده بود و نه حاضر بود در این راه کمک مؤثری بکند. البته او دوستان ثروتمند و متنفذ بسیار داشت اما شمار دشمنان و مخالفانش هم کم نبود.
واقعاً چرا ببیج موفق نشد دستگاهش را تکمیل کند؟ پاسخ به این پرسش ساده نیست و نداشتن سرمایه فقط بخشی از پاسخ است. درست است که او مرد تنگدستی نبود و شاید میتوانست قسمت عمدهای از سرمایهی کارش را از محل درآمدهای شخصیاش تأمین کند، اما در نظر داشته باشیم که ذهن آفرینشگر ببیج به خیلی چیزها و به ابداعات و اختراعهای زیادی متوجه بود و چه کسی را سراغ داریم که توانسته باشد همهی سرمایههای لازم برای اینگونه کارها را خودش شخصاً تأمین کرده باشد. ببیج از منتقدان جامعهی انگلستان و از جملهی کسانی بود که به آیندهی این کشور، به ویژه در مقایسه با آلمان و امریکای رو به رشدِ آن روز، با نگرانی مینگریستند. ببیج در جایی گفته است که در سراسر عمرش هیچ گاه، حتی یک روز را، در خوشی و شادی کامل به سر نبرده است. او در سال 1871 میلادی در سن هفتاد و نه سالگی درگذشت و کشورش آن وقت ندانست خورشید چه نبوغی غروب کرده است.
منبع: راسخون
ببیج گذشته از نبوغ و خلاقیت، ذهنی اندیشمند نیز داشت و به خیلی چیزها و در زمینههای بسیاری میاندیشید. برای مثال در اقتصاد به مکتب آزادی اقتصادی عقیده داشت و همراهی و هماهنگی و رشد متوازن و آزادانهی علم و تکنولوژی به موازات نیازهای حکومت و جامعه را برای تعالی زندگی بشر بسیار لازم میدانست. ببیج مرد سالم و سرزندهای بود و همسر بسیار خوبی داشت، زنی صاحب ثروت و از آنهایی که همه چیز را وقف شوهر میکنند. مردان بزرگی مانند فارادِه، داروین، هرشل، برونل، استیفنس و خیلیهای دیگر دوست خانوادگی آنان بودند. معاصران ببیج که در زمینهی علم و تکنولوژی کار میکردند کارها و ابداعات و اندیشههایش را جدی میگرفتند و آنها را ارج مینهادند. اما اوضاع و احوال اجتماعی عبارت بود از جامعهی اشرافی مآب و روابط نادرست اجتماعی آن، که اسباب زحمت و رنج ببیج میشد.
در سال 1827 میلادی، همسر جوان ببیج به هنگام زایمان، و نوزاد پسرش، هر دو درگذشتند. تحمل این مرگ برای ببیج بسیار دشوار بود و او برای آن که شاید تسلای خاطری پیدا کند انگلستان را ترک کرد و راهی سفر اروپا شد. در این سفر بود که از خیلی جاها و با بسیاری افراد دیدار کرد و پس از مدتی به لندن بازگشت. چند وقت بعد به استادی کرسی ریاضیات در کمبریج برگزیده شد. ببیج در سال 1848 میلادی ساختن سومین دستگاه محاسبه را آغاز کرد. دستگاه دوم او به مراتب سادهتر، راحتتر و سریعتر از دستگاه اول بود. عمر ببیج اجازه نداد که دستگاه سوم را تکمیل کند و به پایان برساند. البته اوج قدرت فکری، خلاقیت ذهنی و آینده نگری او را میتوان در ماشین تحلیلگر دید که چیزی شبیه کامپیوترهای امروزی است.
پس از چندی ببیج با دختر جوانی آشنا شد که در زندگی و کار او تأثیر گذاشت. این دختر جوان اوگوستا ایدا بایرون دختر لرد بایرون شاعر معروف انگلیسی بود. او به دستگاههایی نظیر آنچه ببیج میساخت بسیار علاقه داشت. ایدا برای این که طرز کار این دستگاهها را درست بشناسد ناگزیر شد ریاضیات بخواند. البته ایدا دختری مصمم و با پشتکار بود. ایدا در سال 1835 میلادی با مرد ثروتمندی ازدواج کرد و صاحب زندگی مرفهی شد و همین رفاه به او اجازه داد اوقات خود را بیشتر در راه علاقهاش، که دستگاههای محاسبهگر و ریاضیات بود، صرف کند. در سال 1840 ببیج و ایدا دو دوست نزدیک شده بودند و ایدا هم در ریاضیات پیشرفت زیادی کرده بود. در همان سال ببیج به تورین رفت تا در مجامع علمی ایتالیا دربارهی ماشین تحلیلگر چند سخنرانی ایراد کند. مهندسی ایتالیایی به نام سروان لوییجی منابریا که در ارتش خدمت میکرد (و بعدها به مقام نخست وزیری رسید) اظهار علاقه کرد که دربارهی ماشین تحلیلگر گزارشی بنویسد. ببیج از ایدا خواست که گزارش لوییجی را از زبان فرانسوی به انگلیسی ترجمه کند تا در انگلستان منتشر شود. ترجمهی لیدا عالی ازکار درآمد، به ویژه آن که پانوشتهای دقیق و روشنی بر نوشتهی لوییجی افزود که در فهم و ساده کردن مطلب بسیار مؤثر بود. ببیج اصولاً به ترویج مفاهیم علمی در میان مردم بسیار توجه داشت و همیشه درپی این بود که علم و فن از محافل دانشگاهی و پژوهشی خارج شود و بین مردم رواج بگیرد. ترجمهی ایدا همراه با توضیحاتی که افزوده بود بابِ طبع ببیج شد. البته ایدا در جریان ترجمه، بسیاری از نکاتی را که میخواست در توضیحات ترجمهاش بیاورد از ببیج پرسیده بود و ببیج این نکات را روشن کرده بود. مقصود از بیان این نکات بیان این موضوع است که ایدا مطلب جداگانهای به اسم خودش نوشت و در آنجا توضیحات ترجمهی گزارش لوییجی را به مقالهای خواندنی، خوش ساخت و خوش بیان تبدیل کرد. همین مقاله است که در تاریخ ریاضیات بحثهای فراوانی برانگیخته و موجب شده است که عدهای از صاحب نظران برای ایدا بایرون سهمهای علمی متفاوتی قائل شوند. در این باره نظری قطعی از ببیج در دست نیست اما از نامههای او پیداست که برای توانایی و خلق و خوی ایدا احترام زیادی قائل بوده است. ما هیچ سند گویایی در دست نداریم که بتوانیم بر اساس آن داوری کنیم که اندیشههایی که به ایدا نسبت دادهاند چقدر اصیل بوده است.
ایدا در سالهای جوانی، همسرش را از دست داد. از این رو به الکل و افیون و شرط بندی روی اسبها معتاد شد و ثروت و جواهراتش را از دست داد و مدتی بیش نگذشت که در بستر مرگ افتاد. ببیج برای دیدار آخر به عیادت او رفت. اما خانم بایرون به ببیج اجازهی ورود به خانه و دیدار ایدا را نداد. گمان میرود که نامههای ببیج به ایدا را او از بین برده باشد، نامههایی که اگر به دست ما رسیده بود مطمئناً بسیاری از مجهولات و معماها را روشن میکرد. ایدا مُرد و با مرگ خویش اندوهی بزرگ در قلب ببیج بر جای نهاد، اندوهی به بزرگی غمِ از دست رفتن همسر و پسرش.
واقعاً چرا ببیج موفق نشد دستگاهش را تکمیل کند؟ پاسخ به این پرسش ساده نیست و نداشتن سرمایه فقط بخشی از پاسخ است. درست است که او مرد تنگدستی نبود و شاید میتوانست قسمت عمدهای از سرمایهی کارش را از محل درآمدهای شخصیاش تأمین کند، اما در نظر داشته باشیم که ذهن آفرینشگر ببیج به خیلی چیزها و به ابداعات و اختراعهای زیادی متوجه بود و چه کسی را سراغ داریم که توانسته باشد همهی سرمایههای لازم برای اینگونه کارها را خودش شخصاً تأمین کرده باشد. ببیج از منتقدان جامعهی انگلستان و از جملهی کسانی بود که به آیندهی این کشور، به ویژه در مقایسه با آلمان و امریکای رو به رشدِ آن روز، با نگرانی مینگریستند. ببیج در جایی گفته است که در سراسر عمرش هیچ گاه، حتی یک روز را، در خوشی و شادی کامل به سر نبرده است. او در سال 1871 میلادی در سن هفتاد و نه سالگی درگذشت و کشورش آن وقت ندانست خورشید چه نبوغی غروب کرده است.
منبع: راسخون