پاره تو و اندیشه ی نخبه گرایی

ویلفردوپاره تو از برجسته ترین نظریّه پردازان کلاسیک نخبه گرا به شمار می آید. وی کوشیده است به کمک رهیافت روانی، نظریّه ی برگزیدگان را تبیین کند.
چهارشنبه، 2 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پاره تو و اندیشه ی نخبه گرایی
پاره تو و اندیشه ی نخبه گرایی

نویسنده:دکتر محمد عابدی اردکانی ــ عضو هیأت علمی دانشگاه یزد




 

چکیده:

ویلفردوپاره تو از برجسته ترین نظریّه پردازان کلاسیک نخبه گرا به شمار می آید. وی کوشیده است به کمک رهیافت روانی، نظریّه ی برگزیدگان را تبیین کند.
هدف این نوشتار، بررسی و نقد اندیشه ی پاره تو بویژه در زمینه ی چگونگی توزیع قدرت در جامعه است.
پرسشهای محوری در این نوشتار بدین شمار است:
1ــ زمینه ها و عوامل اثرگذار در پاگیری اندیشه ی پاره تو چیست؟
2ــ آثار پاره تو و جایگاه و اهمیت آنها چیست؟
3ــ نظام فکری برجسته و اصلی پاره تو چیست؟
4ــ چه انتقادهایی بر اندیشه ی پاره تو وارد است؟
برای دستیابی به این هدف، مطالب این نوشتار در سه بخش بررسی شده است: بخش نخست: «مبانی و کلّیات»؛ بخش دوم: «نظریه ها»؛ بخش سوم: «ایرادها و کاستیهای اندیشه ی پاره تو».

پیشگفتار

اگر همان گونه که بسیاری از اندیشمندان باور دارند، قدرت ویژگی برجسته ی فعالیّت سیاسی باشد، این پرسش پیش می آید که: «توزیع قدرت تا چه اندازه از جامعه ای به جامعه ی دیگر متفاوت است؟» این پرسش توجّه بسیاری از فیلسوفان، دانشمندان سیاسی، جامعه شناسان و اندیشمندان را به خود معطوف داشته است. در واقع تلاش برای پاسخ دادن به پرسش بالا دست کم به دوران یونان باستان بازمی گردد و تا امروز، بویژه در مکاتب چهارگانه ی «پلورالیسم» (کثرت گرایی)، «الیتیسم» (نخبه گرایی)، «مارکسیسم» و «کوروپوراتیسم» (صنف گرایی) نمود یافته است که در میان آنها، مکتب نخبه گرایی اهمیّت بیشتری دارد.
در میان نظریّه پردازان نخبه گرا، نام ویلفردوپاره تو بیش از همه می درخشد، تا آنجا که می توان گفت اثر اندیشه ی وی بر علوم اجتماعی، همچنان پابرجاست و خواهد ماند. هر چند نقطه ی محوری اندیشه ی وی یعنی صورت بندی نظریّه ی برگزیدگان و تحرّک اجتماعی، بسیار به فرمول بندی موسکا و میخلز در این زمینه نزدیک است، ولی آوازه ی پاره تو در عالم اندیشه بیش از آن دو است.
شاید بتوان گفت که بخشی از این آوازه، از گستردگی و چند بُعدی بودن اندیشه ی پاره تو مایه می گیرد: او اصول باورهایش را به گونه ی مخالفت با مارکس توسعه می دهد؛ برخلاف فیلسوفان روشنگری که بر عقلانیّت پافشاری داشتند، بر عدم عقلانیّت تأکید می کند؛ با اثرپذیری از اسپنسر و اگوست کنت از پوزیتیویسم (اثبات گرایی) پشتیبانی می کند؛ به مبلّغان و ادّعاهای بشردوستانه و بر سر هم مکاتب انسان دوستی، سوسیالیسم و دموکراسی بدبین است؛ از پایه های اندیشه ی محافظه کاری، بویژه در بُعد اقتصادی، پشتیبانی می کند؛ از سوی کسانی به هواداری از فاشیسم و زمینه سازی برای آن متّهم و از سوی برخی دیگر هوادار آزادی، بویژه آزادی بیان و قلم، شناخته می شود؛ با بهترین ستایشها و نیز بدترین نکوهشها و سرزنشها روبه رو می شود.
پاره تو با کمک گرفتن از روانشناسی، اقتصاد و سیاست، برخی مفاهیم و تعاریف فیزیک و زیست شناسی و درهم آمیزی آنها، در پی ارائه ی نظریّه ی نخبه گرایی برمی آید. برپایه ی این نظریّه، در هر جامعه، اقلیّت برگزیدگان بر اکثریّت توده های مردمی، یعنی کسانیکه از راه فشارهای غیرعقلانی زیر سلطه قرار می گیرند و همواره منفعل و تابع هیجاتند، فرمانروایی می کنند. بدین سان، وی هم با سوسیالیسم و هم با دموکراسی مخالف است و آنها را سالوس و سراب و ریاکاری می شمارد.
هدف این نوشتار، تبیین و نقد اندیشه ها و باورهای پاره تو، بویژه درباره ی توزیع قدرت در جامعه است. پرسشهای محوری نوشتار نیز چنین است:
1ــ زمینه ها و عوامل اثرگذار در پاگیری اندیشه ی پاره تو چیست؟
2ــ آثار پاره تو و جایگاه و اهمیّت آنها چیست؟
3ــ نظام نظری معروف و اصلی پاره تو چیست؟
4ــ چه انتقادهایی بر اندیشه ی پاره تو وارد چیست؟
روش گردآوری داده ها کتابخانه ای و اسنادی و پژوهش از گونه ی توصیفی ــ تحلیلی است. برای دستیابی به این هدف، مطالب در سه بخش: «مبانی و کلیّات»، «نظریّه ها» و «ایرادها و کاستیهای نظریه ی پاره تو» بررسی و در پایان نتیجه گیری شده است.

الف ــ مبانی و کلیّات

1ــ زمینه ها و عوامل اثرگذار در پاگیری اندیشه ی پاره تو ویلفردو پاره تو در 1848 در پاریس چشم به جهان گشود. تبار پدر او به یک خاندان کهن ایتالیایی که از سده ی هیجدهم بعنوان نجیب زادگی دست یافته بودند بازمی گشت. پدر پاره تو که باورهای جمهوری خواهانه داشت در دهه ی 1830 به فرانسه گریخت و پس از سالها ماندن در آنجا و ازدواج با یک خانم فرانسوی و پیدا کردن دو فرزند، در 1855 به ایتالیا بازگشت (کوزر، 1368 صص226 ــ 221 و 231 ــ 230).
آشنایی پاره تو با زبانهای فرانسوی و ایتالیایی، مشرب فکری پدرش، نژادگی اش و ــ شاید بیش از همه ــ اوضاع سیاسی و اجتماعی آشفته ی ایتالیا در سالهای 1900ــ1880، در پاگیری باورها و اندیشه های او نقش چشمگیر داشته است. در آن دوران، احزاب دست چپی تندرو و قدرت را به دست داشتند و اقدامات و سیاستهای انضباطی و سختگیرانه ی آنها مردمان را به ستوه آورده بود، فساد و بی بند و باری در میان بلندپایگان کشور بالا گرفته و دیکتاتوری سایه ی سنگین و شوم خود را بر ایتالیا گسترانده بود (همان، صص541 ــ 536).
پاره تو که در چنین فضایی می زیست، در برابر آرمانهای بشردوستانه، لیبرالی و دموکراتیک موضع گرفت، ایمانش به شایستگیهای مردمان فروریخت و به مکاتب انسان دوستی، جمهوری خواهی و پیشرفت، بدبین شد؛ نگرشی که تا پایان زندگیش بر جا ماند (همان، صص 533 ــ 531).
افزون بر آنچه گفته شد، از عواملی که در پاگیری نظام فکری پاره تو کارساز افتاد، اندیشه ی اجتماعی ایتالیایی بود که ریشه و پیشینه ی آن به نوشته های ماکیاولی در کتاب «شهریار» بازمی گشت. از دید ماکیاولی، انسانها موجوداتی ناسپاس، بوقلمون صفت، دروغگو، ریاکار، ترسو و آزمندند (عنایت، 1377 ص 166؛ جونز، 1362صص30 ــ 26). اندیشوران در آن دوران، براین باور بودند که نظریّه پردازان کنش اجتماعی باید این ویژگی های بشری را مدّنظر داشته باشند. در واقع، آنان بیشتر به دولت نظر داشتند تا به جامعه (کوزر، 1368 صص 538 ــ 537).
سرانجام، نباید اثر نوشته ها و باورهای اندیشمندان و شخصیّتهای علمی و اجتماعی گوناگون بر اندیشه ها و نظریّه های پاره تو را نادیده گرفت. پاره تو نظریّه ی «تناوب نخبگان» را از موسکا وام گرفت. او نیز مانند ماکیاولی می خواست علمی را بنیاد نهد که سرچشمه های کنش بشری را که ریشه در سرشت و درونمایه ی انسان دارد آشکار سازد؛ یعنی علم قدرتی که بگوید چگونه تنی چند بر توده ی بزرگ مردمان فرمان می رانند (همان، صص 542 ــ 541). تأکید ماکیاولی بر دو ویژگی «زور« و «مکر» و مانند نمودن فرمانروایان به «شیر» و «روباه»، در آثار و اندیشه ی پاره تو نیز نمود می یابد. از اینرو، برخی او و همفکرانش را «نوماکیاولی» یا «وارثان ماکیاولی» می خوانند (هیوز، 1369 ص 221). پاره تو هر چند تحلیل اندام واره ای اگوست کنت درباره ی برنامه ریزی اجتماعی و سخنان ضدّ اخلاقی او را نمی پذیرد، ولی دلبستگی کنت را به واقعیّات اجتماعی و روش شناسی اثبات گرایی می پسندد (ترنر و بیگلی، 1370 ص 449). همچنین پاره تو در نوشته هایش سخت از «داروینیسم اجتماعی» اسپنسر اثر پذیرفته است. گذشته از این، بسیاری از کتابهای او در اقتصاد را مورد توجّه قرار می دهد و بویژه این بینش اسپنسر را می پذیرد که بیشتر رفتارهای انسانی غیرمنطقی است.
با آنکه پاره تو اصول باورهایش را در راستای ضدیّت با مارکس توسعه داد، ولی گونه ای وابستگی طبیعی میان تحلیل نظامهای اجتماعی پاره تو و مارکس دیده می شود. برای نمونه، هر دو اهمیّت فعّالیتهای اقتصادی را می شناسند و پیوند میان فرایندهای سیاسی و اقتصادی را درک می کنند و نابرابری را در توزیع منابع می دانند (همان، صص 452 ــ 451). از سوی دیگر، هر چند پاره تو در جستار «تعارض طبقاتی» از مارکس اثرپذیرفته، ولی برخلاف او بر این باور است که موجبات این تعارض، بی گمان پیچیده تر از قوانین اقتصادی محض است (کوزر، 1368 ص 542). همچنین نظریّه ی مشهور ژرژ سورل درباره ی «اسطوره ها» یکی از مصادیق و حالتهای ویژه ی نظریّه ی پاره تو درباره ی «بازمانده ها» است.
پاره تو نیز مانند سورل، بایستگی بازگشت ارزشهای قهرمانی به جامعه ی امروز را درمی یابد (هیوز، 1369 ص 240). به هر رو، هر دو اندیشمند به باورهای سنّتی و افسانه ای بسیار اهمیّت می دادند (موسکاو بوتو، 1370 ص 445).

2ــ آثار پاره تو

آثار پاره تو را می توان به گونه ی گذرا در چهار مرحله بررسی کرد:
1ــ مرحله ی مهندسی (نخستین آثار پاره تو در زمینه ی مهندسی 1880 ــ 1865): رساله ی پاره تو در حوزه ی مهندسی، به جستار اصول بنیادین نظری «قابلیّت ارتجاع در جامدات» و «تمامیّت معادلات دیفرانسیل» و «تعریف تعادل» اختصاص یافته است. پاره تو در این مرحله، راهبردهای ویژه ای را که نظریّه و پژوهش باید از آنها پیروی کند، مشخّص می کند (ترنر و بیگلی، 1370 صص 459 ــ 457). بویژه وی به مفهوم «تعادل» توجّه بسیار دارد و برای آن ویژگیهای زیر را برمی شمارد:
1)پدیده ها خود را در نظامهایی از روابط سازمان می دهند.
2)ویژگیهای کلّی چنین پدیده هایی می تواند جدا شود و روابطشان توصیف شدنی است.
3)دگرگونی ارزشهای یک جزء بر پایه ی قوانین معیّن، دگرگونیهایی در ارزشهای دیگر پدید خواهد آورد.
4)همان قوانینی که برای درک چرایی یک تعادل ثابت وجود دارد، می تواند برای درک تعادل و حرکت تعادلی به کار گرفته شود.
2ــ تفسیرهای پاره تو (1893ــ1880): آموخته های پاره تو بعنوان یک مهندس و دانشمند، راهبردی برای تحلیل پدیده ها فراهم می آورد. در سالهای یاد شده، نزدیک به 200 نوشتار درباره ی رویدادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روزگار خود نوشت. در آن هنگام هر چند پاره تو نخست هوادار بازار و رقابت آزاد در فضای اقتصادی بود، ولی رفته رفته تغییر نظر داد و دریافت که منافع اقتصادی در سایه ی میانجیگری نخبگان سیاسی به سوی یکدست شدن پیش می رود و نخبگان سیاسی با انتقال ثروت از طبقات غیرنخبه به طبقات نخبه، می کوشند پایه های قدرتشان را استوار کنند. افزون بر این، هم نخبگان اقتصادی و هم نخبگان سیاسی برای مشروع نشان دادن فعّالیتهای خود، ایدئولوژیهایی پدید می آورند (همان، صص460 ــ 459).
3ــ آثار آکادمیک پاره تو (1907ــ1893): پاره تو با بررسی کتاب «اقتصاد ناب» اثر پانتالئونی در 1891 پذیرفت که دانش اجتماعی می تواند وجود داشته باشد و اقتصاد باید لبه ی تیز آن به شمار آید. وی هنگامی که بینش تعادلی خود را که برآیند کارهایش در مهندسی بود با نظریّه ی تعادل والراس بهبود بخشید، صورت بندی علم اقتصاد را آغاز کرد. دو اثر پاره تو در اقتصاد در آن دوران «دوره ی اقتصاد سیاسی» و «مرجع اقتصاد سیاسی» بود.
در ده سال میان انتشار این دو کتاب، پاره تو دست به گسترش تحلیلهایش در زمینه ی پدیده های غیراقتصادی زد. برآیند این مرحله، کتابهای «ظهور و سقوط نخبگان» و «نظامهای سوسیالیستی» بود. در کتاب ظهور و سقوط نخبگان که شاید بهترین اثر وی باشد، پاره تو بر مفاهیمی بنیادی همچون «تغییرات دوری در احساسات»، «تجلّی نخبگان به صورت شیر و روباه و خصلتهای هر یک»، «تقسیم نخبگان اقتصادی به اجاره بگیران و سوداگران و خصوصیات هر یک» و «دلیل همگونی در میان برگزیدگان» انگشت می گذارد (Nye,1977,p.6).
در همان دوران بود که پاره تو بر آن شد تا سنتزی از پیوندهای متقابل و پیچیده میان پدیده های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک پدید آورد. بدین سان، پذیرفته بود که جامعه ی انسانی موضوع بسیاری از پژوهشهای جامعه شناسی است (ترنر و بیگلی، 1370 ص 461).
4ــ دوران جامعه شناسی پاره تو (1923 ــ 1907): پاره تو در این دوران کار تحلیل یکسره جامعه شناسانه ی پدیده های اجتماعی را آغاز کرد. رساله ی جامعه شناسی عمومی وی در واقع آمیزه ای از کارهای گذشته ی او به شمار می آید. هدف اصلی وی از نگارش این اثر، بررسی دگرگونیهای جامعه پس از فشارهای وارد آمده بر آن است (همان، 480 ــ 466).

ب ــ اندیشه های پاره تو

توجّه اصلی پاره تو معطوف به چگونگی پدید آمدن تعادل یا ثبات اجتماعی است. در واقع، دریافتن اندیشه های جامعه شناسانه ی او، نیازمند شناخت این مفهوم کلیدی است. از دید او، اصول تعادل و ثبات اجتماعی با کارکرد چهارعامل زیر پدیدار می شود:
1)نبود تجانس اجتماعی، که به گونه ی نابرابری در میان انسانها نمود می یابد و مایه ی پیدایش گروه نخبگان است.
2)منافع، که همان انگیزه های اقتصادی کنش اجتماعی است.
3)غریزه ها یا ذخیره های ثابت (بازمانده ها) یا همان احساساتی که بر رفتار اجتماعی اثر می گذارد.
4)مشتقّات، که مظاهر شبیه عقلانی و فریبنده ی غریزه ها به شمار می آید و بیشتر شکل باورهای فلسفی، اخلاقی و مذهبی به خود می گیرد (بشیریه، 1374 ص 71).
با در نظر گرفتن چهار عنصر و عامل یاد شده، اندیشه های پاره تو را می توان در دو نظریّه جای داد:
1ــ نظریّه ی مشتقّات و بازمانده ها 2ــ نظریّه ی تناوب یا گردش نخبگان.

1ــ نظریّه ی مشتقّات و بازمانده ها:

پاره تو از میان شرایط گوناگونی که وضع دستگاه اجتماعی را تبیین می کند، برخی را برجسته می کند که «مشتقات» و «بازمانده ها» از مهمترین آنهاست. مراد او از بازمانده ها، همان احساسات یا مکانیسمهای فطری و دگرگونی ناپذیری است که رفتار انسانی را مشخّص می کند. با وجود این، بی پرده با بازمانده ها روبه رو نمی شویم، بلکه خودنمایی آنها به گونه ی مشتقّات است. در واقع، مشتقّات نمادهای احساسات است و نماینده ی تعبیر کارها بر پایه ی دلایل عقلانی به شمار می آید. به سخن دیگر، انسان برای توجیه رفتارهایش، که بیشتر منطقی نیست، از مشتقّات بهره می گیرد. از اینرو، مشتقّات از دید پاره تو معادل آن چیزی است که ایدئولوژی یا نظریّه های توجیهی خوانده می شود (ازغندی، 1376 ص 33). تفاوت بسیار مهمّی که پاره تو میان بازمانده ها و مشتقّات می بیند، کم و بیش همانند تفاوتی است که زیگموند فروید برای متمایز کردن مفاهیم مربوط به ضمیرهای «خودآگاه» و «ناخودآگاه» در نظر گرفته است (آبراهامز، 1369 صص 539 ــ 538).
با چنین نگاهی است که پاره تو انسان را موجودی نابخرد ولی استدلالگر می داند: هر چند کمتر منطقی رفتار می کند، ولی می خواهد وانمود کند که رفتارش منطقی است (آرون، 1370 ص 439). پاره تو رفتارهایی را منطقی می داند که هدفهایی دست یافتنی در پیش رو دارد و ابزارهایی را به کار می گیرد که برای رسدین به آن هدفها مناسب است؛ در حالیکه کنشهای غیرمنطقی، یا هدفی ندارد یا در پی هدفهای دست نیافتنی است یا ابزارهایی را به کار می گیرد که برای رسیدن به هدفها مناسب نیست (باتامور، 1369 ص 54؛ کوزر، 1368 ص 513).
به باور پاره تو، کنش غیرمنطقی، همواره بازتابنده ی کارهایی است که در زندگی اجتماعی انجام می گیرد و با بازمانده ها و مشتقّات پیوند دارد. چنین نیست که انسان نخست به اندیشیدن و فرمول بندی دیدگاههای خود دست زند، بلکه برعکس، نخست عمل می کند و سپس به اندیشیدن و استدلال می پردازد (آبراهامز، 1369 ص 539). از اینرو، جامعه ای که تنها عقل تعیین کننده ی آن باشد وجود ندارد، نه از آن رو که پیشداوریهای آدمیان از پیروی آنان از عقل جلوگیری می کند، که به دلیل آنکه داده های کافی برای از میان برداشتن مشکلات از راه منطقی ــ آزمونی در کار نیست (آرون، 1370 ص 487).
از همین جایگاه است که پاره تو می گوید رهبران سیاسی کلبی مسلک خواهان برانگیختن توده ها و به دست آوردن قدرت، چنانچه تفاوت میان آنچه را خود به پیروانشان عرضه می کنند و آنچه در عمل برآورده خواهد شد دریابند، باید گفت بی گمان رفتارشان منطقی است؛ زیرا مناسب با هدفی است که در سر دارند، یعنی به دست آوردن قدرت و دگرگون کردن جامعه به سود خویش. برعکس، اگر خود نیز قربانی پندارهایی باشند که می کوشند به دیگران القا کنند، باید گفت رفتارشان منطقی نیست، زیرا در جستجوی چیزهایی هستند که در عمل به دست نخواهند آورد (همان، ص 485).
پاره تو سپس به جستجوی عامل کنش غیرمنطقی می پردازد. به سخن دیگر، به پژوهش در این زمینه دست می زند که چه نیروهایی در پس کنشهای غیرمنطقی نهفته است که چه نیروهایی در پس کنشهای غیرمنطقی نهفته است و این کنشها چگونه در بیشتر موارد خود را به گونه ی کنشهای منطقی نشان می دهد. او این نیروها را در شش گونه غریزه یا بازدارنده می یابد:
1)غریزه ی تدبیر یا ترکیب
2)بقای مجموعه ها
3)نیاز به ابراز احساسات عاطفی با اعمال خارجی
4)بازمانده های مربوط به جامعه پذیری یا اجتماعی بودن زندگی
5)یکپارچگی و همگونی فرد و وابستگان او
6)بازمانده های جنسی (همان، ص 464؛ باتامور، 1369 ص 55؛ کوزر، 1368ص 518).
هر چند پاره تو غریزه ها را به شش دسته تقسیم می کند، ولی از میان آنها به دو غریزه ی «تدبیر» و «بقای مجموعه ها» اهمیّت بیشتری می دهد. غریزه ی نخست، اندیشه ها و دیدگاهها و نوآوریها را در بر می گیرد و خاستگاه پژوهش فکری، پیشرفت دانش و توسعه ی خودپرستی به شمار می آید، ولی در همان حال سنگ بنای تمدّنهای عالی و مایه ی سرنگونی آنهاست. وی این غریزه را زیبنده ی کسانی می داند که آنها را «روبهان» می خواند. روبهان زیرک، زبردست، هنرمند و نوآورند؛ ولی هنگامی که حکومت با بحران روبه رو است، انسان دوستی بی موردشان به سازش و صلح جویی می انجامد (مارش و استوکر، 1378 ص 361).
غریزه ی دوم بر ثبات و نظم استوار است و در مجموعه ی احساسات دینی، ملّی و میهنی و محافظه کاری نمود می یابد و شایسته ی «شیران» است (آرون، 1370 ص 518؛ راش، 1377 ص 70). شیران، قطب مخالف را تشکیل می دهند. آنان در پی قدرت و ثبات و یکپارچگی اند و شخصیّتی سرد و دور از احساسات و خیال پردازی دارند؛ تنها خدمت به خود را در نظر دارند و برای رسیدن به هدف یا نگهداشت جایگاه، از زور بهره می برند. شیران هوادار وضع موجود در دولت و جامعه ی مدنی اند و چه بسا برای پاسداری از نظم عمومی، مذهب و سنّت سیاسی، از خود تعهد و پایمردی نشان می دهند (مارش و استوکر، 1378 ص 361).
آنچه در بالا آمد، گویای پیوندهایی میان اندیشه های پاره تو و اندیشه های مارکس، نیچه و فروید است. آنچه این اندیشمندان را به هم پیوند می دهد، این اصل بنیادی است که: «انگیزه ها و معنای افعال و اندیشه های آدمیان همانهایی نیست که خود بدان معترفند.» این اصل در آثار نیچه و فروید به گونه ی «روانشناسی اعماق» و در آثار مارکس در چارچوب «جامعه شناسی ایدئولوژیها» نمایان شده است. البتّه روش پاره تو در اینجا نه روانشناسانه است، نه تاریخی، بلکه تعمیم پرداز است (آرون، 1370 ص 517) و به گفته ی هیوز، راه دریافتن رفتار غیرمنطقی، نه از «درون» که از «بیرون» است (هیوز، 1369 ص 233).

2 ــ نظریّه ی گردش نخبگان

نظریّه ی گردش نخبگان از چنان اهمیّتی برخوردار است که مایه ی بلندآوازگی پاره تو و زبانزد همگان گشته است. این نظریّه در کتاب «ظهور و سقوط نخبگان» که برجسته ترین اثر وی شمرده می شود، آمده است. پاره تو کوشیده است با بهره گیری از سه حوزه ی روانشناسی، سیاست و اقتصاد، نظریّه ی گردش نخبگان را در پیوند با پدیده های قدرت، دگرگونی و انقلاب تبیین کند. از آنجا که این تبیین نیازمند روشن شدن: 1)معیارهای نخبگی و 2)تعریف نخبگان است، دو مفهوم مورد نظر به گونه ی فشرده بررسی خواهد شد.
از دید پاره تو، خاستگاه گروه برگزیدگان، نابرابریهای زیستی و روانی در میان شهروندان است. به گفته ی دیگر، نخبگی از ویژگی های انسانی و تواناییهای فردی یا غریزه ها ریشه می گیرد. نخبگی را نباید در نیروهای ناشناختنی و ماوراء الطبیعی یا در فرآورده های طبیعی پیشرفت فنی و تکنولوژیک دید، بلکه آن را باید در جنبه های زیستی- روانی و نابرابریهای ذاتی افراد جستجو کرد (عطوان، 1370 صص46-43؛ راش، 1377 ص71).
پاره تو دو تعریف از نخبگان به دست داده است. در تعریف نخست، برگزیدگان را همه ی نخبگان اجتماعی و در تعریف محدودتر دوم، آنان را تنها نخبگان حکومت می داند. برپایه ی تعریف نخست، برگزیدگان شماری اندک از شهروندانند که در سپهر فعّالیت خویش توفیق یافته و به جایگاه بالایی در سلسله مراتب حرفه ای رسیده اند. بنابراین، اگر در همه ی رشته های فعّالیت بشری برای هر کس شاخصهایی در نظر گرفته شود که استعدادهای او را مانند نمره هایی که در امتحان به درسهای گوناگون می دهند تعیین کند، فرد برگزیده کسی است که بالاترین نمره را به دست آورد. به سخن دیگر، از دید پاره تو برگزیدگان کسانی اند که در مسابقه ی زندگی نمره های خوب گرفته اند (آرون، 1370 صص 494 ــ 493).
ولی مهمتر و کاربردی تر از این تعریف، تعریفی است که پاره تو از برگزیدگان حاکم به دست داده است. از دید وی، نخبگان حاکم آن دسته از کسان موفّقی هستند که در زمینه های سیاسی و اجتماعی دارای وظایف حکومتی اند. به گفته ی دیگر، کسانی هستند که مستقیم یا نامستقیم بر تصمیمهای سیاسی اثر می گذارند (راش، 1377 ص 70). دیگران، یعنی کسانی که بر تصمیمهای سیاسی اثری ندارند، برگزیدگان غیرحکومتی خوانده می شوند. بنابراین از دیدگاه پاره تو، بر سر هم در میان مردمان دو لایه دیده می شود: 1)لایه ی پایین یعنی طبقه ی بیرون از دایره ی برگزیدگان، و 2)لایه ی بالا یا گروه برگزیدگان خود به دو دسته تقسیم می شوند: الف ــ برگزیدگان حکومتی، ب ــ برگزیدگان غیرحکومتی (آرون، 1370 ص 495, کوزر، 1368 صص 526 ــ 523).
از دید پاره تو، انسانها چه از دید جسمانی و چه از دید فکری و اخلاقی، برابر نیستند. در سراسر جامعه و هر یک از لایه ها و گروههای آن، برخی کسان از برخی دیگر بااستعدادترند. شایسته ترین کسان در یک گروه، نخبگان در آن گروه را تشکیل می دهند. پارادایم اندیشه ی پاره تو «تمایز توده ها از برگزیدگان» است.
پاره تو به کمک دو غریزه ی پیشین یعنی تدبیر و بقای مجموعه ها، نظریّه ی گردش نخبگان را بنیاد می نهد. از دید پاره تو، تعادل و ثبات اجتماعی و پیدایش یک طبقه ی حاکم نمونه، نیازمند آمیزه ی مناسبی از دو گروه شیران و روبهان است به گونه ای که از یکسو کسانی استوار و آماده ی کاربرد زور در اختیار باشند و از سوی دیگر از کارگزارانی نوآور، اندیشه ورز و دور از وسواسهای اخلاقی بی بهره نباشیم (همان، ص 526). همچنین تعادل اجتماعی در گرو اندازه ی معیّنی از غریزه ی نخست در میان نخبگان و فراوانی غریزه ی دوم در میان توده هاست.
پیش آمدن هر گونه دگرگونی در وضع متعادل پیش گفته، به معنای پیدایش آشفتگیهای اجتماعی و پاره ای دگرگونیها در هیأت حاکمه است. پاره تو بر این باور است که این دگرگونیها می تواند به دو صورت نمود یابد: حالت نخست، آن است که شماری شیر در میان خود نخبگان پیدا شوند و در برابر روبهان که در حکومت جا خوش کرده و فساد و تباهی را گسترش داده اند، به پا خیزند. حالت دوم، آن است که در میان نخبگان شیرانی پیدا نشوند. در این هنگام ممکن است از میان توده های مردمی شیری پیدا شود و با برگزیدگان حاکم به نبرد برخیزد و مردمان نیز گرد او آیند. بدین سان از دید پاره تو، نو شدن نسل و راهیابی دیگران به لایه ی برگزیدگان، یا از راه پیدایش دگوگونی در میان خود نخبگان (کودتا) است یا از راه تحرّک از پایین به بالا (انقلاب)؛ ولی در هر دو مورد سقوط یک گروه برگزیده، از لغزشهای ذاتی خودش مایه می گیرد (راش، 1377 صص72 ــ 71).
نظریّه ی گردش نخبگان گویای آن است که پاره تو باور چندانی به پیشرفت و تکامل واقعی ندارد، بلکه از دید او در جامعه ی بشری، در پیوسته بر همان پاشنه خواهد چرخید و چرخه ی فرمانروایی روبهان و شیران همواره برقرار خواهد بود؛ جامعه پیوسته دستخوش نوسان خواهد بود، ولی همواره به توازن خواهد رسید. در تاریخ، هیچ رویداد تازه ای رخ نمی دهد و تاریخ چیزی جز سرگذشت بیخردی بشر نیست (کوزر، 1368 ص 523). آرمانشهر در هیچ جا پدیدار نشده است؛ از این رو، مهمترین نمود از دید تاریخی، زندگی و مرگ اقلیّتهای حاکم یا به گفته ی خود پاره تو «زندگی یا مرگ اشرافیّتها» است. از سخنان مشهور پاره تو این است: «تاریخ گورستان اشرافیّتهاست».

پ ــ انتقادهای وارد شده بر اندیشه ی پاره تو

برخی از مهمترین انتقادهای وارد شده بر اندیشه ها و نظریّه های پاره تو:
1ــ نخستین انتقاد مربوط به روش شناسی پاره تو است. روش مورد نظر او بیشتر روش اثبات گرایی است که از هربرت اسپنسر و اگوست کنت به ارث برده است و در برابر روش شهودی یا درون بینی قرار دارد. پاره تو با مردود شمردن روش علمی ماکس وبر و مکتب او که پی بردن به منطق درونی حاکم بر پیوندهای میان پدیدارهای غیرمنطقی بود، از دستیابی به حقایق دور افتاد. او اینگونه پدیدارها را در اصل دلیل تراشیها یا مشتقّاتی دلخواه می داند که در خور توجّه نیستند (هیوز، 1369، صص233 ــ 232؛ کوزر، 1368 ص 555).
2ــ اگر به همان گونه که پاره تو می اندیشد، منطقی یا غیرمنطقی بودن کنش را شخص ناظر مشخّص می کند، نه شناختهای کنشگر، در این صورت باید گفت کنشی که در سایه ی یک خطای علمی رخ داده باشد یا کنش مایه گرفته از پندارها و اسطوره ها، کنشی غیرمنطقی است. ریمون آرون با انگشت گذاشتن بر نکته بالا، این پرسش را پیش می کشد که «آیا قرار دادن اشتباه علمی، خرافات وابسته به مابعدالطبیعه هایی که به نظر ما کهنه می آیند، افعال ملهم از اعتقادهای خوشبینانه یا آرمانگرا، رفتارهای مراسمی و اعمال ساحرانه در یک دسته از کنشها، کاری پسندیده است؟ آیا واقعاً دسته واحدی از کنشها وجود دارد؟ آیا می توان مانند پاره تو استدلال کرد که چون همه ی اینگونه افعال غیرمنطقی اند پس تحت تأثیر استدلال تعیین نمی شوند، بلکه تابع احساسات یا احوال روحی اند؟» (آرون، 1370 صص 521 ــ 520).
3ــ پاره تو برای بیان نظریّه ی خود، واژه ها و مفاهیمی سست و ناروشن به کار گرفته است. برای نمونه، مفاهیمی چون «احساسات»، «بازمانده ها» و «مشتقّات» برای جامعه شناسان روشن نیست. ایراد پارسونز به مفهوم بازمانده ها، تعریف نارسای آن است. از دید او، بازمانده ها گاهی غریزه های زیستی محض به نظر می رسند و گاهی کلیّاتی در قلمرو ارزشها که شأن نزولشان روشنگری است (Parsons, 1949, p181). از دیدگاه هیوز، پاره تو شش مقوله ی بازمانده ها را به دلخواه و بر پایه ی سلیقه ی خود برگزیده و تعریف کرده و به این مفاهیم انتزاعی، وجود حقیقی و خارجی داده است (هیوز، 1369 ص 234).
4ــ پاره تو همچون موسکا و میخلز، بر این باور است که «فضل و برتری» در مردمان، ذاتی و همگون است، در حالیکه باید دانست که آموزش درست تا اندازه ی زیادی در پروش مهارت برتر نقش دارد. از این گذشته، او مسلّم می شمارد که افراد برتر همواره در آرزوی قدرت یابی اند، در حالیکه بر پاره ای انگیزه های دیگر که از دستیابی دلبستگان قدرت به قدرت جلوگیری می کند، چشم می بندد (هیوز، 1369 صص226 ــ 225).
5ــ اینکه در جوامع، حتّا در دموکراسیهای امروزی، یک اقلیّت ممتاز، با زور و ترفند، بر توده ها فرمان می راند و نابرابریهایی به چشم می خورد، خیلی جای انکار ندارد، با این همه، نظریّه ی برگزیدگان پاره تو نتوانسته است پاسخی درست به پرسشهای زیر بدهد: «روابط واقعی میان اقلیّت ممتاز و انبوه مردم چیست؟؛ اصول مشروعیّتی که برگزیدگان متفاوت به آنها استناد می کنند کدامند؟؛ نخبگان با چه روشهایی موفّق به حفظ خود می شوند؟؛ چه امکاناتی در اختیار کسانی که جزو نخبگان نیستند برای ورود به زمره ی نخبگان وجود دارد؟» (آرون، 1370 صص 521 ــ 520). و «چه نسبتی از افراد قشرهای پایین تر قادر به صعود به گروه نخبه است و چه نسبتی از گروه نخبه یا طبقه بالاتر ریشه در اقشار پایین تر جامعه دارند؟» (باتامور، 1369ص 48).
6ــ پاره تو نتوانسته است طبقه را درست درک کند. از دید او، طبقه ی اجتماعی چیزی جز دسته ای انتزاعی یا گروهی از مردمان با ویژگی های همانند نیست. در واقع، برداشت او از طبقه، آمیزه ای است از فردگرایی آشفته و گونه ای صورت گرایی تام. سنجه ی گزینش از دید او، همان «نفس برتری» است، بی آنکه روشن باشد این برتری از چه نوع است و چگونه برقرار می شود. حتّا روشن نیست آیا مسئله عبارت است از برتری و ثروت، درآمد، مهارت حرفه ای، برتری فکری یا سیاسی، نظامی، یا... از سوی دیگر، ناهمگنی اجتماعی و جریان برگزیدگان، به گونه ای که پاره تو در نظر دارد، باید در چارچوب طبقات و در درون آن فهمیده شود، نه چنان که پاره تو ادّعا می کند، بعنوان شالوده ی هستی طبقات. پاره تو بر نقش آگاهی طبقاتی و رابطه ی آثار فرهنگی طبقه ی فرمانروا و فرمانبر، به جای طبقات اجتماعی از سوی او، به این نکته ی نومید کننده می انجامد که نتوانیم کیفیّات اجتماعی واقعی را که زمینه ساز چیرگی یک طبقه بر طبقات دیگر می شود، دریابیم (گورویچ، 1357 صص 140 ــ 130).

ت ــ بهره ی سخن

بنیادی ترین پرسش از دید پاره تو آن است که «تعادل یا ثبات اجتماعی از چه راهی به دست می آید؟» برای یافتن پاسخ مناسب به این پرسش، به طرح نظریّه ی نخبه گرایی می پردازد. اندیشه های جامعه شناسانه و نخبه گرایی پاره تو در دو نظریّه ی «مشتقّات و بازمانده ها» و «گردش نخبگان» نمود می یابد. او کوشیده است با رهیافت «روانی»، نخبه گرایی را توضیح دهد. از اینرو، از یک سو سنجه ی نخبگی را در عامل «زیستی ــ روانی» می یابد و از سوی دیگر، به کمک این عامل، چگونگی توزیع قدرت در جامعه و ماهیّت دگرگونی اجتماعی را تبیین می کند.
در واقع، پاره تو نیز همچون دیگر بنیادگذاران مکتب نخبه گرایی، با طرح نظریّه ی برگزیدگان، هم با دموکراسی به مخالفت برمی خیزد، هم با مارکسیسم. وی با اینکه برآیندهای واقعی دموکراسی عملی و شیوه ی کار نهادهای نمایندگی را می بیند، به تلخی نتیجه می گیرد که هیچ چیز دگرگون نشده و بازی همچنان در دست اقلیّتهای ممتاز یا گروهی کوچک است. اقلیّتها پیوسته می توانند مشتقّات یا نظریّه های توجیهی خویش را دگرگون کنند؛ هر نظام سیاسی در واقع و در اصل، نظامی اولیگارشی است. مخالفت پاره تو با دموکراسی و مارکسیسم به پارادایم اندیشه ی او یعنی جدایی توده ها از برگزیدگان بازمی گردد.
هرچند پاره تو هوادار آزادی است ولی نسبت به درست بودن حکومت مردمان تردید دارد. از همین رو، سرانجام قربانی شدن آزادی به پای نظم را می پذیرد. او به جای طرح مفهوم «طبقه ی حاکم» که در مارکسیسم اصل بنیادی است، مفهوم «نخبگان حاکم» را پیش می کشد. مفهوم نخست، یک طبقه ی مسلّط را در رویارویی با طبقات زیردستی قرار می دهد که ممکن است سازمان یافته باشند یا سازمانهایی برپا کنند؛ در حالیکه مفهوم دوم، اقلیّتی سازمان یافته و حاکم را در برابر اکثریّتی ناهمبسته یعنی توده ها می گذارد.
منابع و مآخذ تحقیق :
1.آبراهامز. جی. اچ، مبانی و رشد جامعه شناسی، برگردان از حسن پویان، جلد دوم، تهران: چاپخش، 1369.
2. آرون، ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، برگردان از باقر پرهام، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1370.
3.ازغندی، علیرضا، ناکارآمدی نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، تهران: نشر قومس، 1376.
4.باتامور، تی. بی، نخبگان و جامعه، برگردان از علیرضا طیب، تهران: دانشگاه تهران، 1369.
5.بشیریه، حسین، جامعه شناسی، تهران: نشر نی، 1374.
6.ترنر، جاناتان، اچ، بیگلی، ال، پیدایش نظریه ی جامعه شناختی، ج 2، برگردان از عبدالعلی لهسایی زاده، شیراز: دانشگاه شیراز، 1370.
7.جونز، و.ت، خداوندان اندیشه ی سیاسی، ج 2، برگردان از علی رامین، تهران: امیرکبیر، 1362.
8.راش، مایکل، جامعه و سیاست، برگردان از منوچهر صبوری، تهران: سمت، 1377.
9.عطوان، بهروز، «نگرشی بر دو مورد از علل تحوّلات اجتماعی؛ تئوری برگزیدگان و جبر جغرافیایی»، مجله ی رشد آموزش علوم اجتماعی، ش.20 س 3، زمستان 1370.
10.عنایت، حمید، بنیاد فلسفه ی سیاسی در غرب، تهران: بی تا، 1377.
11.کوزر، لوییس، زندگی و اندیشه ی بزرگان جامعه شناسی، برگردان از محسن ثلاثی، تهران: سخن، 1368.
12.گورویچ، ژرژ، مطالعاتی درباره ی طبقات اجتماعی، برگردان از باقر پرهام، تهران: امیرکبیر، 1357.
13.مارش، دیوید، استوکر، جری، روش و نظریه در علوم سیاسی، برگردان از امیرمحمد حاجی یوسفی، تهران: پژوهشکده ی مطالعات راهبردی، 1378.
14.موسکا، گائتانو، و بوتو، بوستون، تاریخ عقاید و مکتبهای سیاسی از عهد باستان تا امروز، برگردان از حسین شهیدزاده، تهران: مروارید، 1370.
15.هیوز، استیوارت، آگاهی و جامعه، برگردان از عزت الله فولادوند، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1369.
16.Nye, Robert, The anti- democratic sources of elite theory: Pareto, Mosca, Michels, London: Beverly Hills,1977.
17. Parsons, Talcott, The structure of social action, New York: The Free Press, 1949.
******
ــ پاره تو با کمک گرفتن از روانشناسی، اقتصاد و سیاست، برخی مفاهیم و تعاریف فیزیک و زیست شناسی و درهم آمیزی آنها، در پی ارائه ی نظریّه ی نخبه گرایی برمی آید. برپایه ی این نظریّه، در هر جامعه، اقلیّت برگزیدگان بر اکثریّت توده های مردمی، یعنی کسانیکه از راه فشارهای غیرعقلانی زیر سلطه قرار می گیرند و همواره منفعل و تابع هیجانند، فرمانروایی می کنند. بدین سان، وی هم با سوسیالیسم و هم با دموکراسی مخالف است و آنها را سراب و ریاکاری می شمارد.
ــ از عواملی که در پاگیری نظام فکری پاره تو کارساز افتاد، اندیشه ی اجتماعی ایتالیایی بود که ریشه و پیشنیه ی آن به نوشته های ماکیاولی در کتاب «شهریار» بازمی گشت. از دید ماکیاولی، انسانها موجوداتی ناسپاس، بوقلمون صفت، دروغگو، ریاکار، ترسو و آزمندند. اندیشوران در آن دوران، بر این باور بودند که نظریّه پردازان کنش اجتماعی باید این ویژگیهای بشری را مدّنظر داشته باشند. در واقع، آنان بیشتر به دولت نظر داشتند تا به جامعه.
ــ پاره تو انسان را موجودی نابخرد ولی استدلالگر می داند: هر چند کمتر منطقی رفتار می کند، ولی می خواهد وانمود کند که رفتارش منطقی است. پاره تو رفتارهایی را منطقی می داند که هدفهایی دست یافتنی در پیش رو دارد و ابزارهایی را به کار می گیرد که برای رسیدن به آن هدفها مناسب است؛ در حالیکه کنشهای غیرمنطقی، یا هدفی ندارد یا در پی هدفهای دست نیافتنی است یا ابزارهایی را به کار می گیرد که برای رسیدن به هدفها مناسب نیست.
ــ از دیده پاره تو، خاستگاه گروه برگزیدگان، نابرابریهای زیستی و روانی در میان شهروندان است. به گفته ی دیگر، نخبگی از ویژگیهای انسانی و تواناییهای فردی یا غریزه ها ریشه می گیرد. نخبگی را نباید در نیروهای ناشناختنی و ماوراءالطبیعی یا در فرآورده های طبیعی پیشرفت فنّی و تکنولوژیک دید، بلکه آنرا باید در جنبه های زیستی ــ روانی و نابرابریهای ذاتی افراد جستجو کرد.
ــ از دید پاره تو، تعادل و ثبات اجتماعی و پیدایش یک طبقه ی حاکم نمونه، نیازمند آمیزه ی مناسبی از دو گروه شیران و روبهان است به گونه ای که از یکسو کسانی استوار و آماده ی کاربرد زور در اختیار باشند و از سوی دیگر از کارگزارانی نوآور، اندیشه ورز و دور از وسواسهای اخلاقی بی بهره نباشیم. همچنین تعادل اجتماعی در گرو اندازه ی معیّنی از غریزه ی نخست در میان نخبگان و فراوانی غریزه ی دوم در میان توده هاست.
پیش آمدن هر گونه دگرگونی در وضع متعادل پیش گفته، به معنای پیدایش آشفتگیهای اجتماعی و پاره ای دگرگونیها در هیأت حاکمه است.
ــ نظریّه ی گردش نخبگان گویای آن است که پاره تو باور چندانی به پیشرفت و تکامل واقعی ندارد، بلکه از دید او در جامعه ی بشری، در پیوسته بر همان پاشنه خواهد چرخید و چرخه ی فرمانروایی روبهان و شیران همواره برقرار خواهد بود؛ جامعه پیوسته دستخوش نوسان خواهد بود، ولی همواره به توازن خواهد رسید. در تاریخ، هیچ رویداد تازه ای رخ نمی دهد و تاریخ چیزی جز سرگذشت بیخردی بشر نیست. آرمانشهر در هیچ جا پدیدار نشده است؛ از این رو، مهمترین نمود از دید تاریخی، زندگی و مرگ اقلیّتهای حاکم یا به گفته ی خود پاره تو «زندگی یا مرگ اشرافیّتها» است.
ــ پاره تو بر نقش آگاهی طبقاتی و رابطه ی آثار فرهنگی طبقات اجتماعی چشم می بندد. پذیرش دو طبقه ی فرمانروا و فرمانبر، به جای طبقات اجتماعی از سوی او، به این نکته ی نومید کننده می انجامد که نتوانیم کیفیّات اجتماعی واقعی را که زمینه ساز چیرگی یک طبقه بر طبقات دیگر می شود، دریابیم.
ــ پاره تو نیز همچون دیگر بنیادگذاران مکتب نخبه گرایی، با طرح نظریّه ی برگزیدگان، هم با دموکراسی به مخالفت برمی خیزد، هم با مارکسیسم. وی با اینکه برآیندهای واقعی دموکراسی عملی و شیوه ی کار نهادهای نمایندگی را می بیند، به تلخی نتیجه می گیرد که هیچ چیز دگرگون نشده و بازی همچنان در دست اقلیّتهای ممتاز یا گروهی کوچک است. اقلیّتها پیوسته می توانند مشتقّات یا نظریّه های توجیهی خویش را دگرگون کنند؛ هر نظام سیاسی در واقع و در اصل، نظامی اولیگارشی است. مخالفت پاره تو با دموکراسی و مارکسیسم به پارادایم اندیشه ی او یعنی جدایی توده ها از برگزیدگان بازمی گردد.
منبع: مجموعه مقالات اندیشه سیاسی مدرن

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.