مترجم: کریم سنجابی
این فکری بسیار شایع است که مذهب پروتستانی لزوماً فردیتگرا است(1) زیرا صفت ویژه اش اینست که ایمان هر مؤمن مربوط به شخص خود او است و برای رستگاری نیازی به واسطه بین خود و خدا ندارد مگر شخص مسیح و حال آنکه در آئین کاتولیکی تنها بوسیله کلیسا، بوسیله ی مجتمع بزرگ مؤمنان است که هر کس ممکن است رستگاری بیابد. و چون کیش پروتستان مذهب خودیاری است طبیعی است که بخواهد این مفهوم اعتقادی را در تعلیمات اجتماعی وارد کند. به اضافه خاطرنشان می شود که مذهب پروتستان با بورژوازی آزادمنش رشته پیوند دارد و از همه ی اینها نتیجه گیری می شد که هرچند بطور کلی در زمینه ی سیاسی مقامش در جناح چپ است ولی در زمینه ی اقتصادی برعکس باید در جناح راست افراطی قرار داده شود.(2)
سهمی از حقیقت که در این ارزشیابی مربوط به بورژوازی پروتستان ممکن است وجود داشته باشد، مانع از آن نیست که رهبران مکتب اجتماعی پروتستان بسی فراتر از رهبران مکتب کاتولیکی پیش رفته اند، زیرا چنانکه قریباً می بینیم پیشرفته ترین آنها به الغاء نظام مزدوری اکتفاء نمی کنند بلکه الغاء نظام مالکیت فردی را نیز بر آن افزوده و تنها در این مرز نهائی افراطی متوقف می شوند که اشتراکیان خود نیز نتوانسته اند از آن فراتر بروند.
مکتب پروتستانی اجتماعی تاریخ ولادتی دارد که می توان آن را با دقت تعیین کرد و آن سال 1850 است که در انگلستان «انجمن تقویت اتحادیه های کارگری»(3) تشکیل شد و روزنامه ای که می بایستی ناشر افکار آن باشد «مسیحی اجتماعی» عنوان یافت(4). الهام بخش این جمعیت دو کشیش(بعداً استاد الهیات در دانشگاه کامبریج) چارلس کینگسلی و موریس و چند نفر حقوقدان مانند لودلوو هیوز ووانسیتارت نیل(5) بودند. بویژه نفر اول که در آن زمان بسیار مورد نظر بود نه تنها به جهت فصاحتش بلکه به سبب شهرت داستان معروفش: آلتون لاک (1850)(6) که شاید بتوان آن را نخستین داستانسرائی اجتماعی محسوب داشت و آن قصه ی کارگر خیاطی بود در نظام معروف به «عرق ریزان»(7) که شناعت های آن برای اولین بار در جامعه برملاء می گردید.(8)
گروه مسیحیان- سوسیالیست که از این پس به همین نام مشخص می شوند برنامه ی خود را همانگونه که عنوان جمعیت آنها حکایت می کرد تشکیل اتحادیه های کارگری قرار داده بودند. ولی از چه نوع؟ البته نه اتحادیه ی صنفی بلکه اتحادیه کارگری محض(9). اما چرا؟ شاید بدین مناسبت که اتحادیه صنفی در آن تاریخ خوب شناخته نشده و یا به صورتی غیرجالب معرفی شده بود. زیرا گوئی هنوز در حال دست و پا زدن تشنجات اولیه نوزادی خویش بود. و نیز بی شک بدین سبب که این اتحادیه ها که تنها سرگرم منافع صنفی و مبارزات برای مزد بودند، به نظر آنان شایستگی کافی برای گسترش روحیه فداکاری و از خودگذشتگی و عشق لازم برای تحقق اجتماعیگرائی مسیحی نداشتند. وضع اتحادیه های تعاونی مصرف هم، با وجود همه ی پیشرفتهای تازه ی تعاونی های روچدیل بهتر از آنها نبود، خواه بدین جهت که این شرکت ها ملهم از روحیه آون به نظر می رسیدند که وی را شخصی بکلی ضدمسیحی می شناختند، و یا نیز بدین سبب که چون این شرکت ها همه ی کوشش خود را برای جلوگیری از گرانی ارزاق و مرفه تر کردن زندگانی کارگران مصرف می کردند، در واقع چیزی جز فروشگاههای خواربار نبودند و به نظر آنان نمی توانستند مکانی برگزیده برای ظهور ملکوت الهی باشند. به همین جهات بود که مسیحیان سوسیالیست به سوی اتحادیه های کارگری تولید منعطف گردیدند- همانطور که پیش از آنان هم نخستین سوسیالیستهای کاتولیک چنان کرده بودند- ولی در این جهت آنان از نمونه ی بوشه الهام نگرفتند، زیرا ظاهراً وی را خوب نشناخته بودند، بلکه سرمشق عمل خود را جنبش اتحادیه گرائی سال 1848 فرانسه قرار دادند که استوارت میل را هم مجذوب خود ساخته بود. لودلو در آن زمان در پاریس حضور داشت و شکوفائی درخشان، اما کوتاه مدت شرکت های تعاونی تولید را شاهد بود. به نظر آنان چنین می رسید که این نوع شرکت ها واقعاً افزار اقتصادی مطلوب برای تبدیل وضع مزدور به تولیدکننده ی آزاد و در عین حال آموزشگاهی بسیار خوب برای پرورش تابعیت نفع فردی در برابر منافع جمعی است. ولی این امیدها باز با شتابی بیشتر و به نحوی کاملتر از وضع فرانسه به نومیدی انجامید. در واقع به زحمت می توان گفت که اصلاً آغازی برای عملی ساختن آنها پیدا شد.
با وصف این، عمل انجمن بکلی بیهوده نماند، زیرا چون خود را در ترغیب کارگران ناتوان می دید و چون در برابر خویش سد موانع قانونی آن زمان را، راجع به تشکیل اتحادیه های کارگری می یافت، ناگزیر به جانب دولت روی آورد و برای تحصیل مقررات آزاد منشانه تری مجاهدت کرد. در واقع قوانین 1852 و 1862 (10) را می توان منحصراً محصول کوشش آنها دانست، قوانینی که برای نخستین بار شخصیت قانونی به جمعیت های تعاونی اعطاء کردند و از آن همه اتحادیه های دیگر کارگری بهره مند شدند.
وانگهی، سوسیالیست های مسیحی اهمیتی ثانوی برای این طریق و یا آن طریق مخصوص از تحقق مطلوب خویش قائل بودند. آنان به تجربه دریافته بودند که اتحادیه های کارگری و حتی خود قوانین ممکن نیست ثمرات نیکو به بار آورند مگر آنکه روحیات کارگران تغییر کرده باشد(11). اصلاح آنان بنابراین پیش از همه اصلاح اخلاقی بود، و کلمه «تعاون» در دهان آنها کمتر معنی تحقق نظام صنعتی خاصی داشت تا نقطه ی مقابل و متضاد نظام رقابت و مبارزه برای زندگی. جائی که فکر حقیقی آنها شاید به بهترین نحو صورت بیان می یابد نامه ای است از لودلو به موریس از پاریس به تاریخ مارس 1848 که در آن تأکید به لزوم «مسیحی ساختن سوسیالیسم» می کند(12).
مسیحیت اجتماعی در انگلستان پس از درگذشت بنیانگذارانش به حیات خویش ادامه داد، اما با تغییر برنامه. ولی در این میان باید برنامه ی کلیسای رسمی انگلیسی (آنگلیکانی) را از کلیساهای غیرتابع جدا کرد(13). بطور کلی می توان گفت که مسیحیت اجتماعی در انگلستان، رؤیای اتحادیه کارگری تولید را ترک گفته و صورتهای دیگر تعاون و همکاری را پشتیبانی می کند، ولی بیش از همه در اندیشه ی دگرگون ساختن مالکیت ارضی است که در انگلستان به سبب احتکار زمین ها در دست عده ی بسیار معدودی از اشراف زمیندار مسئله ی آتشین خاصی محسوب می شود.(14) مسیحیان اجتماعی به الهام از کتاب مقدس این کلام را به خاطر می آورند که:« خدای جاویدان می گوید زمین از آن من است». و نیز به خاطر می آورند که این کلام چه ضمانت اجرای عملی در قانون موسی و رسم یوبیل یافته است که هر چهل و نه سال یکبار (هفت هفته سالیانه) زمین ها را به دست متصرفان اصلی برمی گرداند. مسیحیت اجتماعی از این لحاظ مبلغ مسلک هنری جورج می شود که خود او را نیز از بعض جهات می توان در سلک مسیحیان اجتماعی وارد کرد. خارج از مسئله اصلاحات ارضی نیز مسیحیت اجتماعی خود را مدافع منافع طبقه کارگر قرار می دهد. غالب کلیساهای انگلیس را «کلیساهای تأسیساتی»(15) می گویند، زیرا در پیرامون آنها شبکه ای از «مؤسسات برای ملت و بوسیله ملت» تشکیل شده که سرگرم فراهم آوردن کلیه نیازمندیهای مادی و معنوی و اخلاقی زندگانی کارگری هستند. بسیاری از رهبران نهضت سوسیالیسم کارگری، بویژه کرهاردی(16) از مسیحیان مؤمن و عامل به وظایف دینی بوده اند. اتحادیه «اخوت»(17) پیش از جنگهای جهانی قریب دو هزار انجمن و یک میلیون نفر کارگر را در جهاد تبلیغاتی پرشوری گرد آورده بود که در آن انجیل و مسئله اجتماعی- اگر نه سوسیالیسم- با هم پیوند نزدیک داشتند(18). در ممالک متحده ی آمریکا، مسیحیت اجتماعی باز بیشتر از این خود را در مبارزه علیه سرمایه داری که به اصطلاح کتاب مقدس آن را مامونیسم(19) می نامد مهاجم نشان داده است. نخستین انجمن سوسیالیستهای مسیحی ظاهراً در 1889 در شهر بوستون تأسیس یافت و پس از آن انجمن های بسیار دیگری تشکیل گردید. تازه ترین آنها در اساسنامه اش هدف عمل خود را چنین معرفی می کند:« رسوخ دادن پیام اجتماعی عیسی در کلیساها و نشان دادن اینکه سوسیالیسم بالضروره نمایانگر اقتصادی زندگانی مسیحائی است» و در چند جمله بعد:« متقاعد ساختن به اینکه آرمان سوسیالیسم با کمال مطلوب کلیسا یکسان است و انجیل جمهوریت تعاونی(20)چیزی جز انجیل ملکوت الهی برگردانده و به اصطلاح اقتصادی نیست.»(21)
جناح راست افراطی جنبش پروتستانی اجتماعی را، برعکس امریکا، باید در آلمان جستجو کرد. در 1878 دو کشیش پروتستان: استوکر وتود(22) حزب«مسیحی اجتماعی کارگران» را بنیاد نهادند که با وجود نامش بسی محافظه کار باقی ماند و گرایشی در طبقات کارگری نیافت. به همین سبب بی درنگ زیاد کلمه کارگران را از عنوان آن حذف کردند. بعداً استوکر کشیش رسمی دربار گردید و همین امر تا حدی جنبه ی نیمه رسمی به آن جنبش بخشید. در این زمان است که استوکر می گفت:« من ایمان قطعی دارم که ما می توانیم انقلاب اجتماعی را در بستر اصلاحات اجتماعی قرار بدهیم» (23) ولی این وصلت مطبوع طبع امپراطور ویلهم دوم واقع نشد و در 1890 کشیش خویش و با او مسیحیت اجتماعی رسمی را از خدمت معاف ساخت.(24)
اندکی بعد در کنگره ارفورت در 1896 دو کشیش جوان دیگر اهل فرانکفورت به نامهای نومان و گهر(25) در ارشاد طبقه کارگری و منعطف ساختن کلیساهای پروتستان به راهی که بیشتر سوسیالیست باشد، مجاهدت کردند ولی این جنبش که بوسیله کلیسای رسمی لوتری محکوم گردید و مورد حمله نیروی کارفرمائی قرار گرفت و از سوسیال دموکراتها نیز حمایت بزرگی نیافت، عقیم ماند و رهبران آن از سیاست روگردان شدند. مع الوصف این نهضت به شکل یک جمعیت مطالعه و بررسی (26)ادامه یافت که در آن دانشگاهیان سرشناسی مانند شولتز گاورنیتز، راده، و بوم گارتن (27)شرکت داشتند.
در سویس هم این نهضت نیرومندانه گسترش یافت و حتی تندروترین ها دیانش را در شخصیت هائی مانند استاد را گاز و کوتر وفلوگر کشیش (28) پیدا کرد.
در فرانسه هم یک مکتب و حتی چند مکتب اجتماعی پروتستان تشکیل شده ولی چون این مکتب ها شمار معدودی از پروتستانها را دربرگرفته که خود اصلاً در فرانسه اقلیت بسیار کوچکی محسوب می شوند، ناگزیر دامنه ی فعالیت آنها توسعه قابل توجهی نیافته است. معذالک آنان را در منشاء و یا در رأس جنبش های تلف می توان یافت، مانند مبارزه علیه اعتیادهای الکلی و مبارزه علیه نشریات ستهجن و کوشش برای بیداری حس تعاون گرائی و ایجاد مراکز تعاونی به نام خانه های ملت،«انجمنی نیز برای بررسی عملی مسائل اجتماعی» در 1887 بوسیله گوت کشیش(29) تشکیل گردیده که خود را در قلمرو معتدلی نگاهداشته و به عنوان ابزار عمل از حدود شرکت های تعاونی و از جهت بیان مسلک از مرز«همبستگی گرائی(30) تجاوز نمی کند. این عقیده ی نوین «همبستگی اندیشی» هرچند، چنانکه خواهیم دید، از ناحیه ی تند روان و به عنوان نقطه ی مقابل صدقات مسیحی ظاهر گردیده معذلک، با وجد و شعف مورد استقبال پروتستانهای اجتماعی واقع شده است. این مکتب حتی اصلاً آن را متعلق و مخصوص به مسیحیت می داند و از سرقت آن بوسیله دیگران شکایت می کند. زیرا می گوید بیان قانون «همبستگی» آدمیان را در کجا نیرومندتر از دو اصل اعتقادی مسیحیت یعنی هبوط آدم و باز خرید گناه می توان یافت. همه آدمیان با گناه یک تن یعنی آدم ساقط شدند و همه با فداکاری یک تن یعنی مسیح نجات یافتند.
ولی گروهی از شبانان (کشیشان) جوان که بیش و کم منطبق بر جمعیتی هستند که در میان کاتولیکان به حزب آبه ها مشهور شده اند به این برنامه که آن را حنظلی آغشته به عسل یافته اند اکتفا نکرده، همانند همقطاران امریکائی خود تا مرز اجتماعی گرائی پیش رفته اند(31). به هر حال آنان می خواهند که لااقل مسئله مالکیت «مطرح گردد».
بطور خلاصه در میان پروتستانهای همه کشورها، عنوان «مسیحیت سوسیال» گرایش به تحول در جهت «سوسیالیسم مسیحی» دارد و همین پس و پیش شدن ساده ی کلمات خود حاکی از دگرگونی برنامه است. به این معنی که پروتستانهای اجتماعی و یا لااقل مجاهدان آنها اصول اساسی سوسیالیسم بین المللی( اجتماعی کردن وسایل تولید، مبارزه طبقات و جهان گرائی) را می پذیرند و آن ها را کاملاً منطبق بر احکام انجیل می دانند.
مع الوصف در همانجا نیز که جنبش پروتستانی اجتماعی در قسمت برنامه اقتصادی با مسلک اجتماعی گرائی مشتبه می شود باز از آن از این لحاظ جدائی می گیرد که بطور قاطع معتقد به ضرورت اصلاح و نوسازی اخلاقیات افراد است. به همان ترتیب که از مسیحیت فردیتگرا نیز جدا می شود و معتقد است که رستگاری فرد بدون دگرگونی اجتماعی غیرممکن است(32). دگرگونی قلوب مستلزم دگرگونی محیط است. چه حاصل از وعظ عفت برای کسانی که بدون تشخیص مرد و زن و بی تفاوت سن و سال مجبورند در یک اطاق بخوابند. فالو می گفت:« اجتماع باید به صورتی سازمان بیابد که رستگاری برای همه ممکن باشد» و نیز گونل می گوید:« نظام صنایع بزرگ، بزرگترین مانع برای رستگاری گنهکارانی است که با مسیح روبرو شده اند!» سوسیالیسم پروتستانی بنابراین از این جهت معتقد به اصالت فرد است که با وجود همه ی کوشش آن در محو فردیت به عنوان خویشتن خواهی و به عنوان خود مرکزشماری، باز می خواهد آن را به عنوان اصل کوشش بیغرض و به عنوان نیروی گسترش پذیر و گریزان از مرکز حفظ کند و نیرومند سازد. و به طیب خاطر برای خود به عنوان شعار این کلام وینه را برمی گزیند که بر پایه ی مجسمه اش در لوزان حک شده است:« من می خواهم که آدمی فرمانروای خویشتن باشد تا بهتر بتواند خدمتگذار همه بشود.»(33)
مسیحیت اجتماعی بویژه آن بخش که از منشاء پروتستان است، سهم به سزائی در نهضت صلح طلبی داشته است(34)، معذالک جز در مورد استثناهای نادر تمام آنها که تعلق به یکی از کشورهای متخاصم داشته اند، جنگ را پذیرفته اند- همچنان که اجتماعیون نیز پذیرای آن شدند- زیرا برای عمل خود این دلیل را یافته اند که هدف این جنگ«کشتن جنگ» است و حتی جمع کثیری از آنان، مجوز آن را، هر یک از جهت کشور خویش، در کتاب مقدس جستجو کرده اند.
پی نوشت ها :
1. مثلاً این عقیده نی تی (Nitti) در کتابش راجع به سوسیالیسم کاتولیک و دلیل بس ضعیفی که در آن، برای اختصاص دادن تنها چند صفحه به این موضوع، اقامه کرده است.
2. ممکن است در این معنی بعضی ملاحظات تاریخی را وارد کرد، از آنجمله این واقعیت که هرچند کلیسای کاتولیک همواره رباخواری را حرام داشته، برعکس کالون و پیروان او مانند سومز Saumaise و حقوقدان شهیر دومولن Dumoulin مجدداً به سود پول جنبه ی شرعی داده اند.
3.Society for promoting Workingmens Associations
4.اسم روزنامه ی ناشر افکار انجمن مذکور The Christian Socialist است ولی پیش از آن در 1848 روزنامه ی دیگری به نام:« سیاست برای ملت Politics for the People»دایر شده بود که به همین سبب ممکن است ولادت نهضت را تا این تاریخ بالا برد و به هر حال مقارن انقلاب فوریه 1848 قرار داد.
و نیز منصفانه است که لااقل به عنوان پیشگام نام کشیش آمریکائی چانینگ Channing را ذکر نمائیم (متوفی 1842)که آثارش در مسائل اجتماعی به زبان فرانسه تحت عنوان Les Oeuvres Sociales de Channing با مقدمه ای از دولابوله de Laboulay ترجمه شده اند.
برای تاریخ مسیحیت اجتماعی و همه ی اطلاعات دیگر مربوط به این جنبش به دایره المعارف آمریکایی Les New Encyclopedia of Social Reform چاپ بلیس ورودلف بیندر Bliss et Rodolph Binder,1908 مراجعه شود.
5.Hughes, Ludlow, Maurice, Charles Kingsley, Vansittart Neal
6.Alton Lock
7.Sweating System
8.در سال بعد چارلس کینگسلی در لندن موعظه ای ایراد کرد که جنجال عظیمی برپا نمود و در همان مجلس مورد انکار کشیش کلیسای محل واقع گردید. وی در این موعظه می گفت: «هر نظام اجتماعی که گرد آمدن سرمایه ها را در دست عده ی معدودی تشویق نماید که باعث شود توده های مردم از زمینهائی که پدران آنها در آن کشت می کرده اند محروم گردند و به صورت مزدوران و بندگان درآیند که ارتزاق آنها از مزدوری و صدقه باشد... مخالف ملکوت الهی است که عیسی بشارت داده است.»این موعظه بعداً تحت عنوان پیام کلیسیا به کارگران انتشار یافت.
9.Trade-Uniom
10.(Industrial and Provident Societies Acts)
11.کینگسلی در 1858 چنین می نوشت:« اتحادیه صورت آینده تحول صنعتی خواهد بود. من در پیروزی آن تردیدی ندارم. ولی یک کارورزی قبلی برای مدت دو نسل لازم خواهد بود، چه از جهت اخلاقی و چه از جهت توانائی تا کارگر آماده ی بهره مندی از آن بشود.»
اما درباره مداخله دولت تشخیص وی چنین بود:« ابلیس همواره در کار است که ما را به تقاضای تغییر قوانین و حکومت و زمین و آسمان وادارد، بی آنکه هرگز این فکر جسورانه را به ما تلقین نماید که می توانیم خود را تغییر بدهیم.»
12.موریس می گفت:« اگر مسیحی هستید باید سوسیالیست باشید»، ولی این لفظ سوسیالیست در دهان او همان معنی را نداشت که از آن پس یافته است. چه دلیلی بهتر که موریس خود آن را چنین تعریف می کند:« شعار سوسیالیست همکاری است و شعار ضد سوسیالیست رقابت».
13.کلیسای رسمی انگلیس را آنگلیکان Anglican و کلیساهای پیرو آن را Conformists و کلیساهای غیرتابع را Non Conformists می گویند- از کلیسای آنکلیکان «اتحاد مسیحی اجتماعی Chrstian Social Union ناشی شده که در 1890 تأسیس یافته است. به کلیساهای غیرتابع بیشتر مؤسسات و سازمانهای اخوت مربوط هستند.
14.ناشر افکار مسیحیت اجتماعی انگلستان در محیط های وابسته به کلیسای آنگلیکان مجله اقتصادی The Economic Review است که در اکسفورد منتشر می شود (آن را نباید با روزنامه اقتصادی Economic Journal که آن نیز در اکسفرد منتشر می شود و صرفاً جنبه ی علمی دارد مشتبه کرد).
15.کلیساهای تأسیساتی Institutional Churchs
16.Keir Hardie
17.اتحادیه های اخوت Federation of Brotherhoods
18.مراجعه شود به کتاب گونل E.Gounelle به نام جنبش سازمانهای اخوت Le mouvement des Fraternites
19.مامونیسم در اصطلاح کتاب مقدس یعنی پرستش طاغوت، خدای مجعول ثروتها و آزها
20.Cooperative Commonwealth
21.جوسیا استرونگ Josiah Strong مدیر مؤسسه ی خدمات اجتماعی( یعنی موزه ی اجتماعی) نیویورک مجله ای منتشر می ساخت به نام: انجیل ملکوت The gospel of the Kingdom که در آن می گفت:« واضح و بدیهی است که جهان ممکن نیست مسیحی بشود مگر آنکه صنعت مسیحی بشود» و برنامه ی کار خود را مطالعه ی امور اقتصادی در روشنائی تعلیمات انجیل قرار داده بود. مثلاً در مورد مسئله ی بیکاری کارگران مأخذی که به آن استناد میجست انجیل متی باب بیستم آیه ششم بود و درباره مسئله ای که جنبه ی فنی بیشتری دارد یعنی بستن یا گشودن کارخانه ها بر روی کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند باز به عنوان مستند به بعضی از مزامیر داوود و رساله ی پل قدیس به قرنتیان، باب 12 آیات 16 و 20 ارجاع داده بود.
کتاب فصیحی از راوشن بوش Raushenbush (متوفی در 1898) به نام «مسیحیت و بحران اجتماعی (Christianity and the Social crisis) که قسمتی از آن به فرانسه تحت عنوان«آش عدس و وضع بحرانی از توانگر» ترجمه شده است( آش عدس اشاره به معامله ی نابرادرانه یعقوب با عیسو است که حق نخست زادگی او را با بشقابی از آش برای خویش خرید).
قریب چهل سال پیش در کتابی جنجالی، یک کشیش آمریکائی به نام هرون Herron موعظه می کرد که باید از مرز اجتماعی کردن ثروتها (که بیش از حد محافظه کارانه و حتی مرتجعانه است) فراتر رفت و نیز می گفت کارل مارکس در جنب عیسی جز محافظه کاری کپک زده نیست: زیرا«قبول مالکیت خصوصی به هر صورت که باشد حتی محدود به اشیاء مصرفی به منزله ی انکار عیسی است» ولی از وی مکتبی به وجود نیامد و خود نیز بعداً عنوان اشتراکیت مسیحی را رها کرد.
کلیسای اسقفی پروتستانی امریکائی مشهور به Protestant Episcopal American Church سازمان وسیعی برای بررسیها و کوشش های اجتماعی با انجمن های محلی و ایالتی و کنگره ملی و انتشارات و غیره تأسیس کرده است. برنامه ی او سوسیالیستی نیست، بلکه هدفش بیشتر«تشویق روابط حسن تفاهم بین سرمایه و کار است».
22.Todt, Stocker
23. از کنفرانسی که در 1891 در ژنو داده است.
در همین کنفرانس استوکر برنامه ی خویش را چنین توصیف می کرد:« ما معتقدیم که بی یاری دولت نمی توان به جایی رسید. ولی ما از تمایلات اتحادیه گرائی نیز استعانت می جوئیم... ما به کارفرمایان گفته ایم که وظیفه ی آنان فداکاری است و آنها باید مسائل را با توافق کارگران حل کنند. به کارگران نیز گفته ایم چنانچه آنان فعال، معتقد و معتدل نباشند هرگز وضع بهتری نخواهند داشت.»
24.در تلگرافی که بعداً امپراطور به یکی از کارفرمایان نیرومند «پادشاه سار» بارون استوم Baron de Stumm کرد، می گوید:« عنوان مسیحی- اجتماعی لفظی عاری از معنی است».
25. Naumann و Goehre گهر مؤلف کتابی است به نام:« سه ماه از یک کارگر کارخانه» که در زمان خود شهرت عظیمی یافت.
26.Evangelisch-Sozial
27.Schulze-Gavernitz, Rade, Baumgarten
28.Pfluger, Kutter, Ragaz
کتابی از همین کشیش کوتر به نام Sie Mussen (ترجمه شده به فرانسه تحت عنوان Dieu les mene) سروصدای زیادی برپا کرد. مؤلف در آن می خواهد ثابت کند که در این روزگار اجتماعیون تنها و حقیقی ترین شاگردان مسیح هستند، مسیحی که کلیسا وی را منکر شده است.
29.در مدت بیست سال ریاست آن با آقای بویف Boyve رهبر نهضت شرکت های تعاونی فرانسه بود و در زمان حاضر با شارل ژید است. از همین جا خویشاوندی این دو جنبش محقق می شود که هر دو از مکتب نیم Nimes سرچشمه گرفته اند. مکتب مذکور کنگره های ادواری دایر می کند و ناشر افکار آن مجله ای است موسوم به «مسیحیت اجتماعی» تحت مدیریت کشیش گونل Gounelle
30.شخصی که الهام بخش این جنبش بود: کشیش تومی فالو Tommy Follot راهی را که باید در پیش گرفته شود به این عبارت مشخص می نماید:« کار عمده و اساسی طراحی این نمونه کامل است که تعاون و همکاری نامیده می شود. این طرح از هم اکنون نویدبخش روزگاران بهتر است (منقول از L`Action Bonne) و این همان شعار استاد الهیات انگلیسی موریس است.
«ما مسیحی اجتماعی هستیم زیرا همبستگی گرا هستیم. در تکاپوی همبستگی گرائی ما مسیح و ملکوت او را یافته ایم... همبستگی لفظی است غیردینی، ملکوت الهی کلام مسیحی آنست و هر دو یکی هستند». گونل از مجله (L`Avant-Garde, 1907)
31.این گروه در آغاز امراز کشیشان جوان که در شهرهای صنعتی بزرگ به وظایف دینی اشتغال داشتند، ترکیب می شد (مانند ویلفردمونو Wilfred Monod در شهر روان و گونل Gounelle در شهر روبه) در همانجا بود که از نزدیک بینوائی ها، رنجها و سرکشیهای مردم مشاهده می شد. ولی جمعی غیرمذهبی هم به آنان پیوستند که از جمله یک استاد دانشکده حقوق بود به نام بیویل Biville و یکی از پسران فردریک پاسی اقتصادشناس که سالیان ممتد رئیس دانشکده ی آزاد بود، موسوم به پل پاسی Paul Passy که جمعیت اشتراکی کوچکی در شرق فرانسه تشکیل داد، مشهور به لی افرا Liefra(مخفف سه کلمه ی آزادی- برابری- برادری) این گروه از اجتماعیون روزنامه کوچکی به عنوان ناشر افکار خود داشتند موسوم به امید جهان(L`Espoir du Monde)
32. پل قدیس می گفت:« من می خواهم نفرین شده ی بلاگردان برای برادران خود باشم. به عبارت دیگر من نمی خواهم به تنهائی رستگار بشوم... من کاملاً رستگار نمی شوم مگر آنکه همه ی بشریت رستگار باشد. بنابراین معتقدات انجیلی تحقق کامل رستگاری شخصی مرا تابع رستگاری دیگران می کند» (مراجعه شود به W. Monod, La notion apostolique du salut).
33.و یا همچنان که در جای دیگر با بیانی فصیحتر می گوید:« برای خود بخشیدن تعلق به خویشتن داشتن لازم است.»
34. درست در همان ساعتی که جنگ آغاز گردید، قرار بود که یک کنگره در شهر بال تشکیل شود.