نقش اجتماعی شدن سیاسی و عوامل اجتماعی کننده در مشارکت سیاسی زنان

توسعه به معنای ارتقای مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی "بهتر" و "انسانی تر" است. توسعه باید همه افراد را قادر سازد که توانایی های خود را تا بیشترین حد ممکن افزایش دهند و این توانایی ها را به بهترین وجه ممکن
شنبه، 2 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش اجتماعی شدن سیاسی و عوامل اجتماعی کننده در مشارکت سیاسی زنان
نقش اجتماعی شدن سیاسی و عوامل اجتماعی کننده در مشارکت سیاسی زنان

نویسنده: دکتر شهلا کاظمی پور(عضو هیأت علمی دانشگاه تهران)




 

مقدمه

توسعه به معنای ارتقای مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی "بهتر" و "انسانی تر" است. توسعه باید همه افراد را قادر سازد که توانایی های خود را تا بیشترین حد ممکن افزایش دهند و این توانایی ها را به بهترین وجه ممکن در همه زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بکار گیرند.
توسعه باید از مردم، از آنچه انجام می دهند، از آنچه می خواهند و از آنچه که می اندیشند و باور دارند آغاز شود. باید به سوی توزیع عادلانه تر منابع جهت گیری نمود. هدف نهایی توسعه آزاد کردن انرژی خلاق مردم و امکان پذیر ساختن آنست که سرنوشتشان را به صورت جمعی و فردی، خود تعیین کنند. پیش شرط هر نوع توسعه ای مشارکت است و مشارکت فرآیندی است برای خودآموزی اجتماعی و مدنی.
اوکلی می گوید: "مشارکت حق مردم است و بیش از هر چیز احتیاج به اقدام آگاهانه از سوی خود آنها دارد. مشارکت امری تحمیلی یا دعوتی نیست بلکه نوعی توانبخشی به گروه های ضعیف توأم با اعطای قدرت فراگیر به آنهاست." (اوکلی، 1370؛ 25)
یکی از انواع مهم مشارکت، مشارکت سیاسی است، دایرة المعارف بین المللی علوم اجتماعی، مشارکت سیاسی را فعالیت داوطلبانه اعضای جامعه در انتخاب رهبران و شرکت مستقیم و غیر مستقیم در سیاستگذاری عمومی می داند. (مصفاء 1375: 20)
مشارکت یک نوع کنش اجتماعی است و کنش های اجتماعی به میزان زیادی متأثر از جامعه پذیری و اجتماعی شدن افراد است.
جامعه پذیری جریان کنش متقابل اجتماعی است که از طریق آن انسان ها شخصیت خود را بدست می آورند و شیوه زندگی جامعه خود را می آموزند. جامعه پذیری یک نقطه اتصال ضروری بین فرد و جامعه است.
هرچه کشورها به توسعه و توسعه یافتگی نزدیک تر می شوند مشارکت سیاسی نزد آنها مهم تر و حیاتی تر تلقی می شود. مشارکت های سیاسی و اجتماعی که با حضور اقشار و گروه های مختلف صورت می گیرد حضور هر یک از گروه ها را به تنهایی با اهمیت می سازد.
تا مدت ها حق رأی تنها متعلق به مردان ثروتمند بود و پس از آن تمامی مردان، حق شرکت در انتخابات را پیدا کردند. بعد از قرن ها مبارزات متمادی و پیگیر زنان نیز اجازه یافتند در انتخابات شرکت کنند.
هنگامی که زنان نخستین بار به حق رأی دست یافتند شمار به مراتب کمتری از آنان نسبت به مردان رأی می دادند. زنان هنوز در بسیاری از کشورها به نسبت مردان رأی نمی دهند (گیدنز، 1373، 346)
یکی از شاخص های مهم که امروز در سنجش میزان توسعه یافتگی جوامع به کار می رود میزان مشارکت زنان در حیات اقتصادی - اجتماعی و سیاسی آنهاست. در سال 1341 برای اولین بار زنان اجازه یافتند در انتخابات شرکت کنند، ولی پس از گذشت حدود 40 سال از این زمان هنوز میزان مشارکت سیاسی زنان چشمگیر نبوده و تعداد محدودی از آنان در فعالیت های اجتماعی و سیاسی مشارکت دارند و اگر بخواهیم توسعه ای واقعی و پایدار در کشور خود ایجاد کنیم می بایست میزان مشارکت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زنان را افزایش دهیم. در این مطالعه ابعاد مختلف جامعه پذیری و جامعه پذیری سیاسی زنان که تأثیر مستقیم در مشارکت سیاسی آنها دارد مورد بررسی قرار می گیرد.

حقوق شهروندی:

تی. اچ. مارشال سه نوع حق در ارتباط با رشد شهروندی تشخیص داده است. حقوق مدنی، حقوق سیاسی، حقوق اجتماعی.
حقوق مدنی به حقوق فرد در قانون اطلاق می شود. حقوق مدنی شامل آزادی افراد برای انتخاب محل زندگی، آزادی بیان و مذهب، حق مالکیت و حق دادرسی یکسان در برابر قانون است.
دومین نوع از حقوق شهروندی، حقوق سیاسی است، بویژه حق شرکت در انتخابات و انتخاب شدن. این حقوق نیز به آسانی و به سرعت بدست نیامده است. به جز در ایالات متحده دستیابی به حق رأی کامل حتی برای همه مردان پدیده نسبتاً جدیدی است و به ناچار می بایست با مبارزه در برابر حکومت هایی که مایل به تصدیق حق رأی همگانی نبودند بدست آید. در بیشتر کشورهای اروپایی در آغاز حق رأی محدود به شهروندان مردی بود که مالک میزان معینی دارایی بودند. نه تنها زنان بلکه اکثریت جمعیت مرد از حق رأی محروم بودند. حق رأی همگانی برای مردان اکثراً در سال های نخستین قرن حاضر بدست آمد. زنان ناچار گردیدند مدت زیادتری انتظار بکشند. در بیشتر کشورهای غربی حق رأی برای زنان تا اندازه ای در نتیجه مبارزات جنبش های زنان و تا حدی در اثر بسیح زنان در اقتصاد رسمی در طی جنگ اول جهانی کسب گردید.
سومین نوع حقوق شهروندی که مارشال تشخیص می دهد حقوق اجتماعی است. این حقوق به حق طبیعی هر فرد برای بهره مند شدن از یک حداقل استاندارد رفاه اقتصادی و امنیت مربوط می شود و شامل مزایای بهداشتی و درمانی، تأمین اجتماعی در صورت بیکاری و تعیین حداقل سطح دستمزد است. (گیدنز، همان، 327)
شهروند لازم است در امور شهر خود مشارکت سیاسی یا مدیریتی داشته باشد. این امر جزء لاینفک مفهوم اجتماعی و واقعی "شهروند" و لازمه رشد جامعه مدنی است. اصولاً درک مفهوم شهروند، بدون مشارکت مستقیم مردم شهر در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی و مدیریتی خود غیرممکن بوده و اطلاق آن به مردم، بدون واگذاری امور شهر به آنها، تحریفی آشکار است.
در اینجا منظور از مفهوم "جامعه مدنی" مجموعه نهادهای غیرحکومتی است که امکان مشارکت سیاسی - اجتماعی شهروندان را در حیات هر جامعه ای فراهم آورد. جامعه مدنی به شهروندان امکان می دهد فارغ از نگرش های صوری و شکلی در تدوین قانون شرکت داشته و خود نسبت به این مسأله وثوق و آگاهی داشته باشند.
نبود یا ضعف جامعه مدنی و مکانیسم های منطقی در مشارکت سیاسی - اجتماعی سبب پیدایش و رشد محرومین می شود، که به دو گونه متمایز قابل شناسایی است. از یک سو فرد همچون مورد پیشین تمایلی روزافزون به مبارزه منفی با عاملی که به عقیده ی او موجب این محرومیت شده است (عامل قانون و قانون گذار و منشاء قانون) پیدا می کند و تمامی قوانین یا آنهایی را که به نفع خود تشخیص ندهد زیرپا می گذارد. از سوی دیگر روند پیدایش هویت جمعی و احساس تعلق به یک کل در او تضعیف گشته، یا به کلی از بین می رود. در چنین شرایطی رفتارهای او هرچه بیشتر فردی، خودمحورانه و خودکامه شده و در نهایت حتی به نوعی تجاوزگری و ستیز با افراد دیگری می انجامد که تا اندازه ای آنها را نیز در پیدا شدن موقعیت موجود مقصر می داند. (فکوهی، 1379، 27).

مفهوم مشارکت سیاسی

وانیر مشارکت سیاسی را هر گونه عمل داوطلبانه موفق یا ناموفق سازمان یافته یا بدون سازمان، دوره ای یا مستمر، شامل بکارگیری روش های مشروع و یا نامشروع تأثیرگذار بر انتخاب سیاست های عمومی،‌ اداره امور عمومی و انتخاب رهبران سیاسی در هر سطحی از حکومت محلی و یا ملی می داند (Weiner, 1975, 164).
دایرة المعارف بین المللی علوم اجتماعی، مشارکت سیاسی را چنین تعریف می کند: «مشارکت سیاسی، فعالیت داوطلبانه اعضای جامعه در انتخاب رهبران و شرکت مستقیم و غیر مستقیم در سیاستگذاری عمومی است».
میلبراث این مفهوم را چنین تعریف می کند: «مشارکت سیاسی رفتاری است که اثر می گذارد و یا قصد تأثیرگذاری بر مسایل حکومتی را دارد.» (Millbrath 1981, 201)
هانتیگتون مشارکت سیاسی را، "فعالیت شهروندان عادی به منظور تأثیر نهادن بر فرآیند تصمیم گیری های دولت می داند".
در فرهنگ جامعه شناسی، مشارکت سیاسی بدین گونه تعریف شده: "شرکت جستن در فرآیندهای سیاسی که منجر به انتخاب رهبران سیاسی و تعیین در سیاست عمومی و حکومت شود".
پرویز پیران: "مشارکت سیاسی را شرکت در اِعمال قدرتی می داند که برای قرن ها در دست افراد، گروه ها و یا طبقات اجتماعی معینی متمرکز بوده است (پیران، 1376، 12)
مایکل راش: "مشارکت سیاسی را درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی از عدم درگیری تا داشتن مقام رسمی سیاسی می داند". (راش، 1377، 123).
اوکلی می گوید: "مشارکت حق مردم است و بیش از هر چیز احتیاج به اقدام آگاهانه از سوی خود آنها دارد. مشارکت امری تحمیلی یا دعوتی نیست بلکه نوعی توان بخشی به گروه های ضعیف توأم با اعطای قدرت فراگیر به آنهاست". (اوکلی، 1370، 68)
کارل کوهن می نویسد: "مشارکت کامل متضمن فعالیت زیادی است مقدم بر تصمیم نهایی. شرکت کنندگان در رایزنی هایی فعالیت خواهند کرد که رأی دادن فقط مرحله ی نهایی آن است". (کوهن، 1373، 41).
به نظر ساموئل هانتیگتون مشارکت سیاسی را بیشتر در سه سطح کمی می توان نشان داد:
الف- اشتراک محدود گروه کوچکی از نخبگان اشرافی - سنتی، دیوان سالاری و... در فعالیت های سیاسی
ب- به میان آمدن طبقات متوسط در صحنه سیاسی
ج- اشتراک وسیع و بالای نخبگان، طبقات متوسط و اکثریت مردم در فعالیت های سیاسی از لحاظ کیفی نیز می توان سه سطح نشان داد.
1- مشارکت سیاسی فعال
2- مشارکت سیاسی انفعالی (افراد جامعه از کودکی چنان تربیت می شوند که در زمان مقتضی به مشارکت بپردازند.)
3- مشارکت خنثی و بی اثر (افراد بتدریج دانسته اند که نباید در سیاست دخالت کنند زیرا تجارب تلخی از آن دارند. (هانتیگتون، 1370، 118)
در دایرة المعارف علوم اجتماعی آمده است: "مشارکت سیاسی شرکت در امور سیاسی و گزینش رهبران سیاسی توسط مردم است. در مواردی مشارکت سیاسی فقط از طریق رأی دادن تحقق می یابد، اما در بسیاری از موارد بعضی بدان قناعت نمی کنند و در تبلیغات سیاسی، یا شرکت در احزاب نقش ایفا می نمایند". (ساروخانی، 1370، 522)
نسرین مصفا مشارکت سیاسی زنان را در دو سطح توده و نخبگان مورد بررسی قرار داده است.
1- مشارکت در سطح توده: اشکال مشارکت سیاسی زنان در سطح توده می تواند از این قرار باشد.
الف) شرکت در انتخابات و استفاده از حق رأی
ب) شرکت در گروه ها، انجمن ها و احزاب سیاسی که این گروه ها و انجمن ها به دو دسته دولتی و غیر دولتی تقسیم می شوند.
ج) شرکت در تجربه های اجتماعی (مانند جنگ، خدمات انسان دوستانه، جنبش های محیط زیست و بهداشت).

2- مشارکت در سطح نخبگان:

مهم ترین ویژگی این سطح از مشارکت، حضور در وضعیت اخذ تصمیم برای جامعه است و موارد زیر را در بر می گیرد.
الف) حضور در مجالس مقننه
ب) حضور در قوه مجریه و چهار سطح خدمات ملی اداری (وزیر، معاون وزیر، مدیر کل و رؤسای بخش)
ج) شرکت در خدمات اداری دولتی
د) شرکت در خدمات بین المللی. (مصفا، 1375، 67-66)

مشارکت سیاسی از دیدگاه صاحبنظران

از نظر میلبراث وگوئل مشارکت سیاسی با 4 عامل مهم در ارتباط است.
انگیزه های سیاسی، وضعیت اجتماعی، ویژگی های شخصی و محیط سیاسی ضرورت دارد. به عوامل فوق، مهارت ها، منابع و تعهد را نیز افزود. هرچه فرد بیشتر در معرض انگیزه های سیاسی (بصورت بحث درباره سیاست، تعلق به سازمانی که به فعالیت سیاسی می پردازد، یا دسترسی به اطلاعات سیاسی مربوط) قرار داشته باشد، احتمال مشارکت سیاسی او بیشتر است. اما مشارکت سیاسی بر طبق ویژگی های شخصی فرد نیز متفاوت است، شخصیت های اجتماعی تر، مسلط تر و برون گراتر، بیشتر احتمال دارد که از نظر سیاسی فعال باشند. موقعیت اجتماعی که با میزان تحصیلات، محل سکونت، طبقه و قومیت سنجیده می شود به طور قابل ملاحظه ای در مشارکت تأثیر می گذارد. محیط یا زمینه سیاسی نیز مهم است. از این نظر که فرهنگ سیاسی ممکن است مشارکت، شکل یا اشکال مشارکت را که مناسب تلقی می گردد تشویق کرده یا برعکس مشوق مشارکت نباشد. بنابراین قواعد بازی مانند حق رأی در انتخابات، فراوانی انتخابات، تعداد مقامات سیاسی مورد انتخاب، نگرش ها نسبت به اجتماعات و تظاهرات خیابانی و دامنه و ماهیت احزاب سیاسی و گروه های فشار، همه متغیرهای مهم هستند. با وجود این در نظر گرفتن مهارت های فردی و منابع در دسترس او نیز مهم است. مهارت های اجتماعی، مهارت های تحلیلی، توانایی سازمانی، مهارت های سخنوری همه ممکن است مشارکت را افزایش دهند. اما فعالیت،‌ نیازمند منابع نیز هست، بویژه وقت و اغلب پول یا مستقیماً بصورت تعهد مالی و کم های اهدایی یا به طور غیرمستقیم بصورت اختصاص دادن وقت یا کمک جنسی. همچنین ممکن است منابع شکل ملاقات و رابطه با افراد دیگر و نیز نفوذ قدرتی را به خود گیرد که از این گونه ملاقات ها و روابط ناشی می شود. (راش - 1377، 131-135)
هابرماس معتقد است که پیشرفت و تکامل انسان بر حسب کنش ارتباطی قابل تبیین است (هولاب و هابرماس 1375، 145).
راندل کالینز (Randall collins) می گوید: "افراد در یک تعامل و کنش متقابل رو در رو از سرمایه فرهنگی استفاده می کنند. این سرمایه فرهنگی منابعی هستند که می توانند به صورت شیوه هایی برای دستور دادن و ابزاری برای فرمان دادن در جامعه وسیع تر بکار گرفته شوند. سرمایه فرهنگی افراد در جریان اجتماعی شدن کسب و ذخیره می گردد. (ریترز، 1377، 170) ماکس وبر معتقد است برای بررسی مشارکت های سیاسی، مطالعه ی رابطه میان ارزش ها و معرفت ها ضروری است. (توسلی، 1373، 52)

عوامل اجتماعی مؤثر بر مشارکت سیاسی

لیپست جامعه شناس سوئدی، در کتاب خود بنام انسان شناسی، در فصل مربوط به انتخابات، تلاش می کند تا در دو سطح توصیف و تبیین، مدل نسبتاً جامعی از عوامل اجتماعی مؤثر بر مشارکت سیاسی و شرکت در انتخابات ارایه کند. به گفته او الگوی شرکت در انتخابات در اکثر کشورها یکسان است. مردان بیش از زنان، آموزش دیده ترها بیش از کمتر آموزش دیده ها، شهرنشینان بیش از روستائیان، 55-35 ساله ها بیش از جوانان و پیران، متأهلین بیش از مجردین، افراد دارای منزلت اجتماعی بالا بیش از افراد دارای منزلت اجتماعی پایین، اعضای سازمان های مختلف بیش از غیر عضوها در انتخابات شرکت می نمایند. (Lipset, 1960, 189) لیپست عوامل اجتماعی مؤثر بر میزان شرکت در انتخابات را به شرح زیر دسته بندی نموده است.

1- رابطه سیاست های حکومت با فرد

- وابستگی به حکومت به عنوان یک کارمند و حقوق بگیر آن
- زیر فشار بودن از ناحیه کارها و برنامه های مورد نیاز حکومت
- در معرض محدودیت های اقتصادی حکومتی بودن
- وضعیت ارزش های اخلاقی یا مذهبی که تحت تأثیر حکومت می باشند

2- دسترسی به اطلاعات

- بصیرت نسبت به اثرات سیاست های حکومت
- تجربه و تربیت حرفه ای که بصیرت کلی را باعث می شوند.
- تماس و ارتباط
- میزان فراغت

3- فشار گروهی برای رأی دادن

- محرومیت از مزایای اجتماعی و بیگانگی
- قدرت سازمان سیاسی طبقاتی
- حدود تماس های اجتماعی
- هنجارهای گروهی مخالف رأی دادن

4- فشارهای متقاطع

- منافع متضاد
- اطلاعات متضاد
- فشارهای گروهی متضاد

اجتماعی شدن (Socialization) چیست؟

جامعه دسته ای از افراد است که بر اثر سنت ها، عادات و رسوم، شیوه زندگی و فرهنگ مشترک به یکدیگر پیوسته اند و هر فردی احساس می کند که به این دسته تعلق دارد.
انسان همواره به حال اجتماع و به اشتراک همنوعان خودش زندگی می کند. این کیفیت مستلزم وجود قوانین و مقرراتی است که روابط بین افراد را تعیین و مشخص می سازد. هر فردی باید از این مقررات آگاهی داشته باشد و بدانها احترام گذارد. به عبارت دیگر انسان به مناسبت زندگی کردن در اجتماع به طور مصنوعی، محیطی بوجود آورده است که خود در آن بدنیا آمده است و باید خود را با آن تطبیق دهد. این کیفیت تطبیق که به هنگام تولد آغاز می گردد و مدت مدیدی در زندگی هر فرد ادامه می یابد، همان کیفیت "اجتماعی شدن" است.
مراد از اجتماعی شدن کیفیتی است که در نتیجه آن آدمی یک عضو مثبت در جامعه ای می گردد که در آن به دنیا آمده است و به موجب آداب و رسوم و سنن آن جامعه رفتار می کند. (کینگ، 1346، 83).
دورکیم می گوید: "اولین افزار اجتماعی شدن سخن گفتن است. انسان بوسیله سخن گفتن با دیگران مربوط می شود و از اجتماع خود، گروه را تشکیل می دهند. پدر و مادر و فرزندان از راه سخن گفتن پیوند یافته و خانواده ای را تشکیل می دهند". (دورکیم، بی تا، 65)
خصلت دیگر انسان، "گروه جوئی" است. انسان به این وسیله با محیط آشنا می شود. از میان انسان ها، آنهایی که بتوانند با یکدیگر بجوشند و از فکر و ابتکار دیگران استفاده نمایند اجتماع پذیر شده اند.
مراد از اجتماعی شدن کیفیتی است که در نتیجه آن آدمی یک عضو مثبت در جامعه ای می گردد که در آن به دنیا آمده است و به موجب آداب و رسوم و سنن آن جامعه رفتار می کند. دورکیم معتقد است که عامل مهمی که اجتماعات امروز را ساخته، غیر از سخن جویی و گروه جوئی، مسایل فرهنگی و تعلیم و تربیت است. و می نویسد: "تنها به وسیله تعلیم و تربیت می توان گروه های خوب اجتماعی خلق نمود." به نظر او: "تنها به وسیله تعلیم و تربیت می توان گروه های خوب اجتماعی خلق نمود." به نظر او: "فرهنگ و تعلیم و تربیت بهترین ابزار اجتماع جویی است و اجتماع جوئی، انسان را به اجتماع پذیری می رساند و جامعه یا جمعیت های فراوان تشکیل می دهند." (دورکیم، بی تا، 65)
یان رابرتسون در کتاب جامعه می گوید: "جامعه پذیری یا اجتماعی شدن جریان کنش متقابل اجتماعی است که از طریق آن مردم شخصیت خود را به دست می آورند و شیوه زندگی اجتماعی خود را می آموزند." (رابرتسون، 1372، 111)
جامعه پذیری فرد را به آموختن هنجارها، ارزش ها، زبان ها، مهارت ها، عقاید و الگوهای فکر و عمل که همگی برای زندگی اجتماعی ضروری باشند قادر می سازد. جامعه پذیری در بازسازی جامعه از لحاظ اجتماعی کمک می کند. بدین ترتیب استمرار آن را از نسلی به نسل دیگر تضمین می نماید.
یکی از مهم ترین نتایج جامعه پذیری، ایجاد شخصیت فردی و الگوهای نسبتاً ثابت فکر، احساس و عمل که همگی ویژگی های نوعی یک فرد محسوب می شوند است.
فرایند اجتماعی شدن از همان بدو تولد و در دوره مراقبت از نوزاد آغاز می شود. عوامل عمده اجتماعی شدن عبارتند از خانواده،‌ مدرسه، گروه های همسالان و رسانه های همگانی. آنچه که فرد در جریان اجتماعی شدن می آموزد ارزش ها و باورداشت های بنیادین جامعه است که عمدتاً فرهنگ نامیده می شود.
اولین تعریف علمی فرهنگ از سوی ادوارد تایلر در کتاب فرهنگ ابتدایی وی در سال 1871 مطرح شده است. به نظر وی فرهنگ "کلیت درهم تافته ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه بدست می آورد". (پناهی، 1375، 94)
کوئن می گوید "فرهنگ را می توان به عنوان مجموع ویژگی های رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه خاص تعریف کرد. واژه تعیین کننده در این تعریف واژه اکتسابی آنست که فرهنگ را از رفتاری که نتیجه وراثت زیست شناختی است متمایز می سازد. (کوئن، 1370، 37)
اینگلهارت می گوید: "هر فرهنگ رهیافت مردم را در تطابق با محیط نشان می دهد. به طور کلی در بلندمدت این رهیافت ها به دگرگونی های اقتصادی،‌ تکنولوژیکی و سیاسی پاسخ می دهند. آنها که پاسخ ندهند بعید است که گسترش یابند و بعید است که جوامع دیگر از آنها تقلید کنند. (اینگلهارت، 1374، 1).
ما فرهنگ را می آفرینیم و فرهنگ نیز به نوبه ی خود ما را می آفریند. ما با اختراع و سهیم شدن در قواعد و الگوهای رفتاری که زندگی ما را شکل می دهد محیط اجتماعیمان را می سازیم و از دانش اکتسابی خود برای اصلاح محیط طبیعی استفاده می کنیم. فرهنگ مشترک ما همان است که زندگی اجتماعی را امکان پذیر می سازد. بدون انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر لازم می بود هر نسل جدید ساده ترین مسایل حیات انسانی را مجدداً حل نماید. بدیهی است که فرهنگ به طور ژنتیکی منتقل نمی شود. هیچ ژنی وجود ندارد که به ما بگوید به خدای خاصی ایمان بیاوریم. ازدواج کنیم، از سمت راست رانندگی کنیم، خانه بسازیم و برنامه کامپیوتری بنویسیم. هر چیزی در فرهنگ، آموختنی و اکتسابی است. (رابرتسون، 1372، 58)
قواعد و رهنمودهای مشترکی که رفتار مناسب را در یک وضعیت معین و در یک جامعه مقرر می داند هنجارها (Social norms) هستند. هنجارها تعیین می کنند که مردم چگونه در شرایط معین در یک جامعه خاص باید رفتار کنند. هنجارها تضمین می کنند که زندگی اجتماعی به طور یکنواخت جریان یابد. زیرا آنها رهنمودهایی برای رفتار خودمان و انتظار اطمینان بخشی از رفتار دیگران به ما می دهند. این کارکرد هنجارها آنچنان مهم است که همواره فشار اجتماعی نیرومند بر مردم جهت انطباق و همنوایی با هنجارها وجود دارد. (رابرتسون، 1372، 60)
هنجارهای اجتماعی یک جامعه، نهایتاً تجلی ارزش های (Values) آن جامعه است. یعنی عقاید مشترک اجتماعی درباره آنچه خوب، درست و مطلوب است. ارزش های یک جامعه به این دلیل مهم است که محتوای هنجارهای آن جامعه را تحت تأثیر قرار می دهند. چنانکه اگر یک جامعه ارزش والایی به آموزش بدهد، پس هنجارهای آن جامعه آموزش همگانی را تدارک خواهد دید. به طور مثال هنجارهایی که اقتضاء می کنند یک دانشجو در مقابل استادش مؤدب تر باشد تا در مقابل همکلاسش. بیان کننده ارزشی است که جامعه بر احترام تعلیم نهاده است. (همان، 64)

جنسیت و جامعه:

در جوامع مختلف بین زن و مرد تفاوت هایی قایل شده اند. حال ببینیم جنس و جنسیت چیست؟ جنس (sex) به تفاوت های فیزیکی بدن اشاره می کند و جنسیت (gender) به تفاوت های روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان مربوط می شود. به عبارت دیگر زن بودن و مرد بودن چیزی است که از هنگام تولد وجود دارد ولی زنانگی و مردانگی چیزی است که از طریق جامعه پذیری بدست می آید. بدین ترتیب جنسیت صرفاً دلالت بر ویژگی های اجتماعی دارد. از قبیل تفاوت در سبک مو، لباس، نقش های شغلی و سایر فعالیت ها و صفات اکتسابی فرهنگی (همان، 275). سیمون دوبوار می گوید: "زن و مرد از نظر زیستی تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند بلکه نحوه اجتماعی شدن آنان موجب تمایز و در نتیجه امتداد فرایند تبعیض بر زنان می شود. تمایل میان فرهنگی غالب، در جهت یک الگوی نیرومند مبتنی بر تسلط مردان می باشد و یک سلطه شخصیت و کار وجود دارد. محتوای خاص مردانگی و زنانگی قبل از هر چیز یک محصول اجتماعی است که توسط هر نسل از نو آموخته می شود.
آنتونی گیدنز می نویسد: "خودشناسایی اولیه یک شخص به عنوان مرد یا زن، با انبوهی از نگرش ها، افکار و تمایلاتی که همراه با آن شناسایی است؛ به اینکه چه برچسبی به عنوان کودک به او زده می شود بستگی دارد. (گیدنز، 1373، 178)
مطالعات انجام شده در مورد کنش متقابل مادر - فرزند تفاوت های رفتار با پسرها و دخترها را حتی هنگامی که پدر و مادرها معتقدند که واکنش هایشان نسبت به هر دو یکی است نشان می دهند. وقتی از بزرگسالان خواسته می شود که شخصیت یک کودک را ارزیابی کنند بسته به اینکه فکر کنند کودک دختر است یا پسر پاسخ های متفاوتی می دهند.
تجزیه و تحلیل کلماتی که توسط کارکنان پزشکی، که در زایمان ها حضور داشتند و درباره کودکان نوزاد بکار برده شده به شرح زیر است.
نوزادان پسر اغلب به عنوان "قوی"، "خوش اندام" یا "خوش بنیه" توصیف می شدند، از نوزادان دختر به عنوان "قشنگ"، "با نمک" یا دلفریب سخن می گفتند در صورتی که هیچگونه تفاوت کلی از نظر قد و وزن بین نوزادان مورد بحث وجود نداشت، (همان، 179).
تمام اسباب بازی ها، کتاب های مصور و برنامه های تلویزیونی که خردسالان در تماس با آنها هستند معمولاً تفاوت های میان ویژگی های مردانه و زنانه را مورد تأکید قرار می دهند. فروشگاه های اسباب بازی و کتابچه های راهنمای سفارش پستی معمولاً محصولاتشان را بر پایه جنسیت دسته بندی می کنند. حتی بعضی اسباب بازی ها که از لحاظ جنسیت «خنثی» به نظر می رسند، در عمل چنین نیستند. برای مثال، بچه گربه ها یا خرگوش های اسباب بازی برای دختران توصیه می شوند، در حالی که شیر و ببر برای پسران مناسب دانسته می شوند.
در کتاب ها و داستان های کودکان، پسرها نقش بسیار بزرگ تری در داستان ها و تصویرها بازی می کنند تا دخترها و از نظر تعداد به نسبت، 11 پسر در برابر یک دختر است.
تحلیل برنامه های تلویزیونی که برای کودکان طرح ریزی شده اند، با یافته های مربوط به کتاب های کودکان هماهنگی دارند. مطالعات صورت گرفته در مورد کارتون هایی که بیش از همه بیننده دارند نشان می دهند،‌ که تقریباً همه شخصیت های برجسته در این کارتون ها مرد هستند و مردها بر کارهای فعال که توصیف گردیده مسلط اند. (همان، 181)
کارول گیلیگان تحلیلی از تفاوت های جنسی بر مبنای تصویرهای ذهنی ای که زنان و مردان بزرگسال از خودشان و دستاوردهایشان دارند بعمل آورده است. او می گوید زنان احساسات خود را بر حسب روابط شخصی تعریف می کنند و دستاوردهای خود را با اشاره به توانایی مراقبت از دیگران مورد قضاوت قرار می دهند. جایگاه زنان در زندگی مردان به طور سنتی نقش مراقبت کننده و یاور است. اما مردان که پیشرفت فردی را تنها شکل موفقیت می دانند به شایستگی هایی که در این وظایف کسب می شود چندان بهایی نمی دهند. توجه زنان به روابط، به عنوان یک ضعف جلوه می کند نه قوت. چنانکه اغلب هست. (همان 186)

نابرابری جنسیت از دیدگاه کارکردگرایی:

کارکردگرایان از این فرض آغاز می کنند، که همه جوامع تفاوت های جنسیت را تشویق می کنند. زیرا این تفاوت ها اثرات مثبتی بر کل جامعه دارد. این گروه معتقدند که: زن عمدتاً به خاطر حمایت، متکی به مرد است و نیز از آن جایی که مرد از نظر جسمانی قادر به تحمیل خواسته خود بر زن است، لذا مرد به طور اجتناب ناپذیر عضو مسلط در رابطه زن و مرد می شود. در نتیجه فعالیت ها و الگوهای شخصیتی او بیشتر به نظر می آید و امتیاز بیشتری به دست می آورد. این ترتیبات در طول زمان در جامعه از ساخت عمیقی برخوردار می گردد. مردان پایگاه خود را «طبیعی» می دانند و زنان به دلیل اینکه نابرابری جنسی برایشان عادی شده است،‌ آن را می پذیرند و تسلیم می شوند. پس از آن، منشاء اجتماعی تفاوت های نقش جنسی فراموش می شود و نقش های زنان و مردان، در عوض، به عنوان چیزی که از طریق عوامل زیستی تعیین شده است، تلقی می گردند.
کارکردگرایان معتقدند که خانواده نوین نیز، به دو تن بزرگسال، احتیاج دارد که در زمینه نقش های خاص، دارای تخصص باشند. نقش کلیدی که معمولاً بر عهده پدر است، به روابط خانواده با دنیای خارج معطوف است. مثلاً پدر مسئول کسب درآمد برای تأمین خانواده است. نقش نمایشی که معمولاً به عهده مادر است، به روابط درونی خانواده معطوف است. بنابراین مادر مسؤل ابراز محبت، حمایت عاطفی و مراقبت جسمانی که لازمه پیوستگی خانواده است می باشد. نقش کلیدی مرد مستلزم این است که مرد مسلط و رقابت جو باشد و نقش نمایشی زن مستلزم اینست که زن انفعالی و پرورش دهنده باشد. خانواده با تبعیت از این الگو، کارکرد مؤثرتری می تواند داشته باشد تا آنکه اگر تفاوت نقش های جنسی بدین قاطعیت تعریف نشده بود. علی رغم نابرابری ناشی از تفکیک نقش ها، کل جامعه نیز از این تمایزات بهره مند می شود (رابرتسون، همان، 81)

نابرابری جنسیت از دیدگاه ستیز:

از دیدگاه ستیزگرایان، نابرابری مردان و زنان بسادگی، شکل دیگری از قشربندی اجتماعی است. مردان فقط در صورتی می توانند از پایگاه برتر برخودار شوند که زنان پایگاه پست تری داشته باشند و الگوهای موجود نقش جنسیت، به مردان اجازه می دهد که امتیازات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را حفظ نمایند.
منشاء کلی نابرابری جنسی از دیدگاه ستیزگرایان عبارت است از: نابرابری اقتصادی بین مردان و زنان. چون ثروت نخستین منبع پایگاه اجتماعی است و می تواند به فوریت نیز تبدیل به قدرت و حیثیت گردد. (همان، 282)

جنسیت گرایی:

تسلط یک گروه اجتماعی بر گروه دیگر همواره از طریق یک ایدئولوژی یعنی مجموعه باورهایی که برخی نظامات اجتماعی بالفعل یا بالقوه را توصیه و تصدیق می کند مورد حمایت و تأیید قرار می گیرد، همان طور که نظام کاست هندی از طریق مذهب هندو تأیید و مشروعیت می یابد، یا همان طور که تبعیض نژادی توسط نژادپرستی مشروعیت می یابد. به همین ترتیب نابرابری جنس ها از طریق جنسیت گرایی یعنی این باور که یک جنس پست تر از جنس دیگر است و لذا رفتار نابرابر با آن عادلانه است مشروعیت می یابد.
جنسیت گرایی مبتنی بر این عقیده محکم است که ویژگی های جنسیت و نابرابری های جنسی ریشه در نظم طبیعی دارند. (همان، 284) باور جنسیت گرایی مبنی بر برتری مردان در بسیاری از حوزه های زندگی اجتماعی غلبه دارد. مردان و زنان هر دو کلیشه های حاکم درباره زنانگی و مردانگی را با مفاهیمی که از خویشتن دارند ترکیب می نمایند و این ادراکات شخصیت آنان و نیز شیوه ارتباط با یکدیگر را شکل می بخشد. مثال بارز این گونه تسلیم، شیوه هایی است که زنان می آموزند که چگونه خود را پنهان یا آشکار سازند و یا تصوراتی که مردان از چگونگی لزوم آشکار شدن زنان دارند منطبق گردانند. در چین باستان مردان پاهای لاغر زنان را تحسین می کردند و لذا دختران دائماً پاهای خود را می بستند تا تغییر شکل یابد. در برخی قبایل آفریقای غربی، مردان زنان بسیار چاق را تحسین می کردند و لذا دختران جوان به طور عمده سعی در چاق نگه داشتن خود داشتند. (همان، 284)
در سراسر تاریخ، چه در اروپای قرون وسطی، امریکای قرن نوزدهم یا عربستان سعودی معاصر، اکثر زنان نظام طبقه بندی جنسی جامعه خود را پذیرفته اند.
بسیاری از رفتارها و گروه های زنان و مردان در جامعه متأثر از نقش های جنسیتی است که در طول تاریخ و در فرهنگ های مختلف شکل گرفته اند.

جامعه پذیری جنسیت

ویژگی های اساسی جنسیت که از زن و مرد انتظار می رود، در اوایل زندگی و در محیط خانواده فراگرفته می شود. این ویژگی ها در محیط های مدرسه، گروه های همسالان و از طریق رسانه های گروهی و سایر عوامل جامعه پذیری مخصوصاً تیم های ورزشی و محیط های کار تقویت می شوند.
از زمان تولد، والدین رفتار متفاوتی بر اساس جنیست کودکان بعمل می آورند. دختران به خاطر سر براهی و رفتار خوشایندشان ارزشمندند و از آنها خواسته می شود که خیلی کوشا و رقابت جو باشند، و افسون گری و جاذبیت آنان بیشتر مورد تأیید است تا هوش و زیرکی آنان، از سوی دیگر پسران سختی بیشتری در فراگیری نقش های جنسیت خود دارند. یک دختر کوچک اجازه دارد رفتار پسرانه داشته باشد ولی یک پسر کوچک نمی تواند رفتار دخترانه داشته باشد. به پسر طوری آموخته شده که «رفتاری شبیه یک مرد» داشته باشد. به عبارت دیگر عواطفش و مخصوصاً گریه اش را مخفی سازد. پرهیز پسر از رفتار دخترانه می تواند نتیجه نوعی دشمنی نسبت به زنانگی ایجاد نماید و بعدها منجر به رفتار اهانت آمیز ناخودآگاه نسبت به جنس مخالف گردد. در نتیجه این نوع آموزش، کودکان نقش های جنسیت خود را به طور سریع و مؤثر فرا می گیرند.
نقش های اساسی جنسیت که کودکان در خانه می آموزند بعدها بصورت گوناگون در مدرسه تقویت می شود. علاوه بر این بسیاری از فعالیت های با برنامه و یا فوق برنامه مانند واحدهای درسی دانشگاهی، سرگرمی ها، ورزش ها و غیر برحسب جنس تفکیک شده اند. دختران بسوی کلاس های آشپزی و پسران به سوی کلاس های مکانیک هدایت می شوند.
گذشته از خانه و مدرسه، زندگی اجتماعی پر است از پیام هایی درباره اینکه کدام جنس مسلط است و چگونه مردان و زنان باید رفتار نمایند. (رابرتسون، همان، 292)
آنتونی گیدنز می گوید: «اجتماعی شدن جنس بسیار ریشه دار است و رویارویی با آن می تواند مسأله ساز باشد.» (گیدنز، همان، 183)
سیمون دوبوار در کتاب جنس دوم، موقعیت زن را از جهات زیست شناختی و اجتماعی، بررسی کرده و می گوید: «علوم زیستی و اجتماعی دیگر به وجود ماهیت های ثابت و تغییرناپذیری که خصوصیت های مسلم را تعیین کند اعتقاد ندارند. (مانند خصوصیتهای زن، یهود یا زنگی، علوم زیستی و اجتماعی)». چون او خصوصیت را عکس العملی فرع بر یک موقعیت می نگرد.
به نظر وی زن، زن زاده نمی شود، بلکه زن می شود و مقام و موقعیت امروزی زن را نتیجه آموزش و پرورش خود او و آفریده مرد می داند، و می گوید: "نادرست است اگر بپذیریم که پای داده یی زیست شناختی در میان است". به او می آموزند که برای خوشایند بودن باید بکوشد خوشایند باشد. باید خود را لعبت کند. پس او باید از خود مختاریش چشم بپوشد. با او چون عروسکی جاندار رفتار می کنند و آزادی را از او دریغ می دارند. این چنین دور باطلی تشکیل می شود. زیرا برای دریافتن، در چنگ آوردن و کشف کردن جهانی که او را در برگرفته، هرچه کمتر آزادیش را بکار برد، کمتر در خود توان و توانایی می یابد. کمتر جرأت می کند خود را چون عاملی برافرازد. اگر او را در این عرصه جرأت می دادند می توانست همان شور زنده، همان کنجکاوی، همان روح نوآوری و همان جسارت را نشان دهد که پسری. (دوبورا، 13، 114-113)

جامعه پذیری سیاسی: Political Socialization

جامعه پذیری سیاسی از مفاهیمی است که در ادبیات جامعه شناسی، روان شناسی اجتماعی و علوم سیاسی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. این مفهوم همزمان با طرح مفهوم جامعه پذیری که برای اولین بار در قرن نوزدهم توسط رس (Ross) محقق آمریکایی عنوان شد مورد توجه بوده است. در قرن بیستم بصورت گسترده ای مورد توجه جامعه شناسان، روان شناسان اجتماعی و علمای علوم سیاسی قرار می گیرد. (غفاری، 1373، 59)
بنگهام پاول و گابریل آلموند معتقدند جامعه پذیری یعنی شیوه آشنا شدن کودکان با ارزش ها و ایستارهای (Attitudes) جامعه خویش و جامعه پذیری سیاسی بخشی از همین فرایند است که طی آن ایستارهای سیاسی فرد شکل می گیرد. بیشتر کودکان در سنین نسبتاً پائین ایستارهای سیاسی و الگوهای رفتاری ابتدایی ولی مشخصی کسب می کنند در حالی که برخی از ایستارها با رشد کودک پرداخت پیدا می کنند و مورد تجدید نظر قرار می گیرند ایستارهای دیگر در سراسر زندگی فرد بصورت بخشی از شخصیت سیاسی او باقی می مانند.
شخصیت سیاسی هر فرد در هر مقطع از زمان، ترکیبی از احساسات و ایستارهای متعدد است که به نسبت های مختلف با هم تلفیق شده اند. در ژرف ترین سطح هویت ها و باورهای کلی مانند ملیت، تصور فرد در مورد قومیت و طبقه خود،‌ پای بندی های مذهبی و مسلکی و احساس بنیادین فرد در مورد حقوق و وظایف خویش در جامعه وجود دارد. پای بندی ها و شناخت های غیر احساسی تر و آگاهانه تری نیز در مورد نهادهای سیاسی و حکومتی مانند نظام انتخاباتی، ساختار قوه قانون گذاری و نظام دادگاه ها و قدرت قوه مجریه وجود دارد.
سرانجام به دیدگاه های تحول پذیرتری می رسیم که فرد در مورد رویدادها، سیاست ها، موضوعات و شخصیت های روز دارد. تمامی این ایستارها دگرگونی می پذیرند ولی دسته نخست، اغلب در اوان زندگی شکل می گیرند و معمولاً پایدارترند (پاول و آلموند، 1378: 22)
هرمز مهرداد، جامعه پذیری سیاسی را، فرایندی می داند که بر اساس آن جامعه، گرایش ها، نگرش ها، دانش ها و اطلاعات و خلاصه،‌ ارزش ها و معیارهای سیاسی خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل می کند. (مهرداد، 1376: 17)
قوام معتقد است جامعه پذیری سیاسی فرایند مستمر یادگیری است که به موجب آن افراد ضمن آشنا شدن با نظام سیاسی از طریق کسب اطلاعات و تجربیات به وظایف، حقوق و نقش های خویش در جامعه پی می برند. در این فرآیند ارزش ها، ایستارها، نهادها،‌ اعتقادات و آداب و رسوم از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد. امکان دارد در جریان این انتقال تغییرات یا تعدیل هایی نیز صورت پذیرد.
انگاره های مربوط به فرهنگ سیاسی به موازات رشد کودک، هم، بصورت ناخودآگاه کسب می شود و هم، از طریق والدین و معلمین انتقال می یابد. آثار و تجلیات جامعه پذیری سیاسی را می توان در رفتارهای گوناگون سیاسی و اجتماعی اعم از رأی دادن، حمایت از احزاب سیاسی، شرکت در مجامع صنفی، مشارکت اقتصادی اجتماعی - سیاسی و جز آن مشاهده کرد. (قوام، 1369 29:9)
لانکتون جامعه پذیری سیاسی را جریانی می داند که از طریق آن فرهنگ سیاسی از یک نسل به نسل دیگر منتقل می گردد. این فرآیند ممکن است در جهت حفظ و نگهداری هنجارها و نهادهای سیاسی سنتی عمل کند... به بیان دیگر هنگامی که نهادهای جامعه پذیری ثانویه، ارزش های سیاسی متفاوتی را نسبت به گذشته القاء می کنند و یا هنگامی که کودکان با تجارب سیاسی و اجتماعی متفاوتی نسبت به اجداد خود پرورش می یابند، فرآیند جامعه پذیری می تواند یک ابزاری برای تغییرات سیاسی و اجتماعی باشد. (Langton, 1969:4)
در مورد جامعه پذیری سیاسی باید روی دو نکته کلی تأکید کرد. نخست اینکه جامعه پذیری سیاسی می تواند به شکل انتقال و یادگیری مستقیم و یا غیر مستقیم صورت گیرد. جامعه پذیری مستقیم حالتی است که اطلاعات، ارزش ها، یا احساسات ناظر بر مسایل سیاسی به صراحت انتقال می یابد. مانند مطالب سیاسی در کتاب های درسی. جامعه پذیری سیاسی غیر مستقیم، هنگامی رخ می دهد که تجربیات ما ناخواسته به دیدگاه های سیاسی مان شکل می دهد. این نوع جامعه پذیری سیاسی ممکن است در سال های نخست کودکی نیروی ویژه ای داشته باشد.
دومین نکته مهم اینکه جامعه پذیری سیاسی در سراسر زندگی فرد ادامه می یابد. ایستارهایی که در دوران کودکی فرد شکل می گیرد با کسب تجربیات مختلف اجتماعی، پیوسته تعدیل یا تقویت می شود. نفوذهای خانوادگی اولیه می تواند موجب ایجاد تصور مساعدی از یک حزب سیاسی گردد. ولی چه بسا تحصیلات، تجارب شغلی و نفوذ دوستان در مراحل بعد این تصور اولیه را از اساس دگرگون سازد. از این گذشته برخی رویدادها و تجارب خاص مانند جنگ یا رکود اقتصادی ممکن است کل جامعه را متأثر سازد. (پاول و آلموند، 1375: 22)

عوامل مؤثر در جامعه پذیری سیاسی:

دو دسته عوامل در جامعه پذیری سیاسی مؤثرند

الف- عوامل اولیه:

تماسهای نزدیک و چهره به چهره میان افراد از طریق خانواده، دوستان همکاران، همسالان و همسایگان می تواند جملگی به عنوان عوامل اولیه جامعه پذیری سیاسی تلقی شود. تأثیر مستقیم و غیر مستقیمی که خانواده یعنی اولین ساختار پرورش اجتماعی بر فرد می گذارد بسیار زیاد و مستمر است. مشخص ترین تأثیر خانواده را می توان در مورد رویارویی با قدرت ملاحظه کرد. کودک در خانواده ابتدا از طریق رفتار پدر با قدرت آشنا می شود، سپس در رفتار خانواده با محیط بیرون مثل برخورد با پلیس، چراغ راهنمایی و امثالهم، با قدرت خارج از خانواده مواجه می گردد.
تجربیات اولیه مشارکت در تصمیم گیری خانواده می تواند فهم کودک را در مورد صلاحیت سیاسی افزایش دهد و موجب مهارت وی در امور سیاسی شود. این مشارکت ها و کسب مهارت ها زمینه شرکت فعال فرد به هنگام بزرگسالی در نظام سیاسی خواهند شد.
«بری استیسری» از جمله صاحب نظرانی است که اعتقاد دارد در خانواده هایی که درباره مسایل، آزادانه بحث می کنند نوعی جامعه پذیری سیاسی شکل می گیرد که کودکان را به فراگیری شایستگی سیاسی و تعهدات مربوط به آن توانا می سازد. افرادی که در این گونه خانواده ها تربیت شده اند در مورد مباحثات سیاسی از خود تحمل بیشتر نشان می دهند.
از دوران قدیم این عقیده رایج بوده است که احساسات اولیه کودک نسبت به خانواده و ارزیابی قدرت های درون خانواده مستقیماً در ارزیابی قدرت حکومتی تأثیر کرده است. برخی بر این نظرند که وابستگی کودک به خانواده و والدین در جهان سیاست بصورت وابستگی به اشخاص دارای قدرت سیاسی جلوه گیر می شود، (قوام، 1369، 231).
ابرامسون و انکلهرت در 1970 فرآیند جامعه پذیری سیاسی را اینگونه بیان کرده اند:
الف- در مرحله نخست کودکان والدین خود را به چشم موجوداتی آرمانی می نگرند و فکر می کنند که آنها همه چیز را می دانند و هر قدرتی را دارا هستند.
ب- در مراحل بعد آرمانی کردن والدین کاهش می یابد و والدین جای خود را به رهبران سیاسی می دهند که بنوبه خود بشدت آرمانی شده اند. مکانیزم آرمانی ساختن موجب می شود که فرد احساس عدم امنیت نکند.
ج- با بزرگتر شدن کودک آرمانی کردن رهبران سیاسی کاهش می یابد و حمایت از نهادهای سیاسی شروع می گردد.
از دیگر عوامل نخستین جامعه پذیری سیاسی گروه های همسال هستند. بسیاری از نیازمندی های روحی و جسمی فرد بخصوص رفتارها، گرایش ها، خواسته ها، آرزوها و به طور کلی خصوصیات اخلاقی انسان ها در بازی و رابطه با گروه های همسال ریشه می گیرد. یکی از کارهای گروه های همسال انتقال فرهنگ جامعه وسیع تر است که به آن تعلق دارند.

ب- عوامل ثانویه

اهم گروه های ثانویه عبارتند از:
1- مدارس و مؤسسات آموزشی، برخلاف عوامل اولیه جامعه پذیری که بصورت ناخودآگاه و غیر مستقیم عمل می کنند نقش نهادهای آموزشی مستقیم و آگاهانه است.
افلاطون معتقد بود که تعلیم و تربیت وسیله ای است که با آن زمامدار می تواند به منظور ایجاد دولت هماهنگ از جنسیت بشر به نحو احسن استفاده کند.
2- احزاب سیاسی - هر جامعه ای با توجه به نظام اقتصادی اجتماعی و سیاسی خاص خود از راه های گوناگون جامعه پذیری سیاسی و یا پرورش اجتماعی سیاسی مردم را ممکن می سازد. تأثیری که احزاب سیاسی در این جریان دارند بسیار مهم است.
3- اتحادیه ها و نهادهای صنفی - از دیگر سازمان هایی که عضویت در آنها داوطلبانه است و از عوامل ثانوی گسترش آگاهی های سیاسی و اجتماعی در جوامع صنعتی در طی دو قرن اخیر بوده است اتحادیه ها و نهادهای صنفی است.
4- رسانه های گروهی - در قرن حاضر نقش رسانه های گروهی در امر جامعه پذیری سیاسی در سطح ملی و بین المللی بیش از پیش مطرح شده است.
رسانه های گروهی مهم ترین عامل جامعه پذیری سیاسی تلقی می شوند. طبیعتاً رسانه های گروهی در شرایطی می توانند تأثیر زیادی در فرآیند جامعه پذیری سیاسی و تقویت ایستارها و یا تغییر رفتار سیاسی داشته باشند که محتوای پیام های آنها با ارزش های فرهنگی و اجتماعی جامعه تطابق و سازگاری داشته باشند. در اغلب موارد در کشورهای جهان سوم بعلت وجود ناهمگونی و عدم استمرار در جامعه پذیری سیاسی، پیام های رسانه های گروهی باعث ایجاد تضاد و سرگشتگی در میان افراد جامعه می شوند. (همان، 233)
در مجموع جامعه پذیری سیاسی به مشارکت سیاسی فرد در جامعه می انجامد و ضمن وابسته کردن فرد به نظامی که به آن تعلق دارد وی را برای قبول مسئولیت های گوناگون اجتماعی آماده می کند. در این فرایند افراد می آموزند که مشارکت در روند تصمیم گیری اجتماعی و سیاسی در سرنوشت خویش شرکت کنند.

الگوهای رفتار سیاسی زنان

بر اساس پژوهش های موجود زنان نسبت به مردان از آگاهی سیاسی کمتری برخوردارند و در مقایسه با مردان از نظر سیاسی بی تفاوت ترند و یا در صورت مشارکت در زندگی سیاسی بیشتر از مردان به احزاب راست و محافظه کار گرایش دارند. مهم ترین جلوه های رفتار سیاسی زنان که در پژوهش ها و بررسی های گوناگون مورد تأکید قرار گرفته را می توان در موارد زیر خلاصه نمود.

1- پیروی زنان از شوهران خود در رفتار سیاسی:

بر اساس بسیاری از پژوهش ها مشارکت زنان در زندگی سیاسی مشارکتی مستقل نیست بلکه تابع علائق مردانه ای است که همه جا در زندگی سیاسی حاکم است. به عبارت دیگر سیاست مشغله ای مردانه تلقی می شود.
در برخی از پژوهش ها نشان داده شده است که رأی سیاسی زنان بلافاصله پس از تغییر رأی سیاسی شوهرانشان است. همچنین پس از ازدواج احتمال تغییر رأی سیاسی زنان و گرایش آنها به رأی شوهران خود بسیار بیشتر است تا عکس آن. دوورژه نشان می دهد از زنانی که اظهار داشته اند همانند شوهران خود رأی می دهند 30 درصد دلیل آنرا اعتماد به شوهر خود بیان کرده اند، 20 درصد به منظور اجتناب از مشاجره چنین کردند و 40 درصد به دلیل هم فکر بودن با شوهران خود مانند آنها رأی دادند. در آلمان غربی 90 درصد زن و شوهرها مثل هم رأی می دهند. زن ها معمولاً شوهران خود را در امور سیاسی آگاهتر می دانند (بشریه، 1374، 292).

2- محافظه کاری زنان از نظر سیاسی:

بنابر پژوهش های لیپست تقریباً در تمام کشورهایی که درباره آنها اطلاعاتی در دست است. زنان بیش از مردان از احزاب محافظه کار حمایت می کنند. به این معنی که شمار زنان حامی چنین احزابی بیش از مردان است.

سنت گرایی زنان:

بر اساس پژوهش های بسیاری درباره گرایش های حزبی زنان در کشورهای غربی وفاداری نسبت به احزابی که به طور سنتی در قدرت بوده اند (خواه چپ یا راست) و در نتیجه ثبات و تداوم در شیوه رأی دادن در بین زنان بسیار رایج تر بوده است. برای زنان نوسان در عقاید سیاسی در مجموع ناخوشایندتر است تا برای مردان.

سیاست گریزی زنان:

در اکثر تحقیقات و نظرسنجی ها به طور متوسط یک سوم زنان اعلام داشته اند که سیاست به زندگی آنها ربطی ندارد. علاقه زنان تحصیل کرده در دانشگاه به سیاست به اندازه متوسط علاقه مردان به سیاست می باشد. به طور کلی میزان علاقه زنان دانشگاه ندیده به سیاست پایین تر از حد متوسط در میان مردها بوده است. میزان شرکت زنان در انتخابات کمتر از مردها است.
گرایش عمده پژوهش های موجود در این خصوص در جهت اثبات این نکته کلی است که زنان موجودی سیاسی نیستند بلکه بیشتر به مسایل زندگی شخصی و خصوصی و یا اجتماعی علاقه مندند. عضویت زنان در سازمان های سیاسی نیز بسیار محدود است. (بشیریه، همان، 259)

نقش جامعه پذیری سیاسی زنان در مشارکت سیاسی آنها در ایران

ارزش ها و هنجارهای اجتماعی در ایران نیز مانند اکثر جوامع بر تفاوت های روان شناختی، اجتماعی و فرهنگی زن و مرد تأکید دارند. هنوز در فرهنگ ما رفتارهای والدین با فرزند دختر و پسرشان متفاوت است و جریان اجتماعی شدن در خانواده به میزان زیادی متأثر از تفاوت دیدگاه ها و نگرش های آنها نسبت به دختر و پسر می باشد.
جریان اجتماعی شدن فرد که از بدو تولد در خانواده آغاز می گردد بتدریج در جریان بازی با گروه همسالان، نهادهای اجتماعی مانند مدرسه و وسایل ارتباط جمعی شکل گرفته و تقویت می شود.
در جامعه پذیری سیاسی نیز بخشی از فرآیند اجتماعی شدن است ایستارهای سیاسی فرد شکل می گیرد. در این زمینه نیز دختران و زنان کمتر در جریان جامعه پذیری سیاسی قرار می گیرند. چون مسیرها و زمینه های جامعه پذیر نمودن آنها در مسایل سیاسی بسیار ضعیف تر می باشد. عوامل اولیه جامعه پذیری سیاسی که شامل تماس های نزدیک و چهره به چهره میان افراد از طریق خانواده، دوستان، همکاران، همسالان و همسایگان هستند همگی در مورد زنان کمتر عمل می کنند تا مردان چون دایره ی ارتباطی و حضور اجتماعی زنان در ایران خیلی کمتر از مردان است. در ضمن در آنجاهایی که حضور زن و مرد تقریباً مساوی است (مانند خانواده) میزان تکیه بر مسایل اجتماعی سیاسی برای پسران خانواده بیشتر است.
به طور کلی می توان گفت که میزان ارتباطات و تعاملات اجتماعی دختران کمتر از پسران است و از طرفی نحوه تربیتی و تکیه بر اشتغال پسران در بیرون از خانواده باعث می شود که پسران بیش از دختران در مسیر جامعه پذیری سیاسی قرار گیرند.
عوامل ثانویه جامعه پذیری سیاسی که شامل مدارس و مؤسسات آموزشی، احزاب سیاسی، اتحادیه ها و نهادهای صنفی و رسانه های گروهی هستند نیز با تأثیرپذیری از ارزش ها و هنجارهای جامعه به مشارکت عمدتاً مردان در مسایل سیاسی تأکید دارند و در بسیاری از موارد با تبلیغات منفی در ضعیف تر کردن مشارکت سیاسی زنان گام برمی دارند.
در جمع بندی کلی می توان گفت که: دختران و زنان در کشور ما به میزان خیلی ضعیف تر در جریان جامعه پذیری سیاسی قرار می گیرند. در بسیاری از موارد ارزش ها و هنجارهای جامعه به گونه ای عمل می کنند که به ضعیف تر نمودن جامعه پذیری سیاسی زنان دامن می زنند. مشارکت سیاسی را اگر در دو سطح توده و نخبگان بدانیم طی سال های اخیر افزایش مشارکت سیاسی زنان عمدتاً در سطح توده ماندن شرکت در انتخابات و شرکت در تجربه های اجتماعی (مانند جنگ، خدمات انسان دوستانه، جنبش های محیط زیست و بهداشت) بوده است و هنوز مشارکت سیاسی زنان در سطح نخبگان بسیار کم رنگ و ضعیف است. زنان ما برای مسئولیت پذیری تربیت نشده اند و زمینه و ریشه این امر از تربیت خانوادگی سرچشمه می گیرد. در خانواده همواره به دختر تأکید می شود که تو باید مطیع و تابع باشی و روحیه خودسازی و خود اتکاء در او پرورده نمی شود. مدرسه و وسایل ارتباط جمعی نیز نقشی در تقویت این روحیه نداشته اند.
منابع تحقیق :
- اوکلی - پیتر، مارسون - دیوید، "رهیافتهای مشارکت در توسعه روستایی" ترجمه منصور محمودنژاد، مرکز تحقیقات و بررسی مسایل روستایی ایران، تهران، 1370.
- باتومور - تام، "جامعه شناسی سیاسی"، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، انتشارات کیهان، 1366.
- بشریه - حسین، "جامعه شناسی سیاسی"، تهران، نشر نی، 1374.
- پاول و آلموند - "جامعه پذیری سیاسی و فرهنگی سیاسی"، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی اقتصادی، سال یازدهم، شماره 5 و 6، بهمن و اسفند 1375.
- پناهی - محمدحسین، "نظام فرهنگی، کارکردها و دگرگونی آن در ارتباط با بحث تهاجم فرهنگی"، نامه پژوهش، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375.
- خانیکی - هادی، "فرهنگ مشارکت و راهکارهای توسعه آن در دانشگاه ها"، فصلنامه پژوهش و برنامه ریزی در آموزش عالی، شماره 17، پائیز 1377.
- دال - رابرت، "تجزیه و تحلیل جدید سیاست"، ترجمه حسین ظفریان، چاپ اول، تهران، نشر جزمی، 1364.
- دوبوآر - سیمون، "جنس دوم"، ترجمه قاسم صفری، تهران، انتشارات طوس، 1380.
- دورکیم - امیل، "جامعه شناسی"، ترجمه ع - شکیباپور، تهران، کتابفروشی نیما، بی تاریخ.
- رابرتسون - یان، "درآمدی بر جامعه"، ترجمه حسین بهروان، مشهد، انتشارات آستان قدس، 1373.
- راش - مایکل، "جامعه و سیاست"، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، انتشارات سمت، 1377.
- سارتر - ژان پل، "اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر"، ترجمه مصطفی رحیمی، تهران، نشر جاوید، 1355.
- ساروخانی - باقر، "دایره المعارف علوم اجتماعی"، تهران، انتشارات کیهان، 1370.
- طلوعی - محمود، "زن بر سریر قدرت"، تهران، انتشارات اسپرک، 1369.
- غفاری - غلامرضا، "نظام آموزشی جامعه پذیری سیاسی"، مجله فرهنگ و توسعه، سال سوم، شماره 13 و 14، مرداد و شهریور، مهر و آبان 1373.
- فکوهی - ناصر، "از فرهنگ تا توسعه"، تهران، انتشارات فردوسی، 1379.
- قوام، عبدالعلی، "درآمدی بر جامعه پذیری سیاسی"، نامه علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، شماره یک، زمستان 1369.
- کنیک - ساموئل، "جامعه شناسی" ترجمه مشفق همدانی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1346.
- کوهن - کارل، "دموکراسی"، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1373
- کوئن - بروس، "درآمدی به جامعه شناسی"، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر فرهنگ معاصر، 1370.
- گیدنز - آنتونی، "جامعه شناسی"، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، 1373.
- محسنی تبریزی - علیرضا، "بیگانگی مانعی برای مشارکت و توسعه ملی"، نامه پژوهش، سال اول، شماره 1، 1373.
- مصفا - نسرین، "مشارکت سیاسی زنان در ایران"، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، چاپ اول، 1375.
- مهرداد - هرمز، "جامعه پذیری سیاسی"، تهران، انتشارات پازنگ، چاپ اول، 1376.
- نیک گهر - عبدالحسین، "مبانی جامعه شناسی"، تهران، انتشارات رایزن، 1369.
- هانتیگتون - ساموئل، "سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی"، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر علم، 1370.
- هری - س - تری یاندیس، "فرهنگ و رفتار اجتماعی"، ترجمه نصرت فتی، تهران، نشر رسانش، 1378.
- Bryson, valerie, "Feminist debates, issus of theory and political practice", Macmillan, 1999.
- Huntington, S.P. and Nepson. I. M. Easy choice political participation in Developing countries", cambridge, Harvard university press, 1970.
- Lipset, M. Seymeur. "Political Man, the social Bases of polities." New York, Poubleday and co, 1960.
- Lonyton. kenneh, p.,"political socialization" London on ford, university press, Ine, 1969.
- Millbrath, "Political participation", Hand book of political behavior", vol 4, new York, plenum press, 1981.
منبع :مجموعه مقالات همایش مشارکت سیاسی زنان در کشورهای اسلامی(تهران؛ 28-29 مهر 1381).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط