صهیونیسم مسیحی در سده‌ی نوزدهم

در این دوره، جنبش صهیونیسم مسیحی، ظهور و تبلور بیش‌تری یافت و علاوه بر آن که عده‌ای از چهره‌های شاخص سیاسی اروپا، هم چون دیزرائیلی و گلادستون در انگلیس، ناپلئون سوم در فرانسه، بیسمارک در آلمان و مازینی در ایتالیا، از
جمعه، 22 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صهیونیسم مسیحی در سده‌ی نوزدهم
صهیونیسم مسیحی در سده‌ی نوزدهم

نویسنده: احمد کریمیان




 

در این دوره، جنبش صهیونیسم مسیحی، ظهور و تبلور بیش‌تری یافت و علاوه بر آن که عده‌ای از چهره‌های شاخص سیاسی اروپا، هم چون دیزرائیلی و گلادستون در انگلیس، ناپلئون سوم در فرانسه، بیسمارک در آلمان و مازینی در ایتالیا، از مهره‌های اصلی روچیلدها بوده (1) و عملاً از هواداران اندیشه‌ی صهیونیستی به شمار می‌آمدند، تنی چند از کشیشان انجیلی مغرب زمین، با تبلیغات و اقدامات گسترده‌ی خویش، کوشیدند تا مسئله‌ی استقرار یهودیان در فلسطین را به عنوان یک ضرورت دینی در اذهان مردم جای دهند و زمینه‌های تحقّق آن را فراهم آورند.
در سال 1814/م، اسقف جان ماکدونالد، رئیس کلیسای مسیحی شهر اولبانی، اعلام کرد:
یهودیان باید به سرزمین صهیون بازگردند و ایالات متحده‌ی آمریکا نیز لازم است نقش رهبریِ جهان را بر عهده گیرد.
به دنبال او ده‌ها کشیش دیگر، از رؤسای کلیساهای آمریکا، پیروان خود را برای حمایت از یهود و مهاجرت آنان به فلسطین، برانگیختند. این کشیشان، نقشی مهم در امر مهاجرت نخستین یهودیان به فلسطین و استقرار آنان در آن سرزمین ایفا کردند.(2)
در سال 1839/م، پالمرستون (Palmerston)، یادداشتی از سوی هنری اسن، دبیر کل فرماندهی نیروی دریایی بریتانیا دریافت داشت که از سوی جمع زیادی از کسانی که در انتظار تأسیس دولت اسرائیل به سر می‌بردند، تحریر یافته بود.
یادداشت مزبور، با خطاب به همه‌ی دولت‌های پروتستان مذهب شمال اروپا و آمریکا، از آنان خواسته بود تا با پیروی از کورش، شاه ایران، اراده‌ی خداوند را از راه کوچاندن یهودیان به فلسطین محقّق سازند.
پالمرستون، این یادداشت را به آگاهی ملکه‌ی ویکتوریا که به ایمان و تقوا شهره بود، رساند.(3)
در سال 1850/م، خانم کلوریندا ماینور (Clorinda Minor)، همسر یکی از بزرگ‌ترین تاجران شهر فیلادلفیا، عده‌ای از کشیشان مسیحی را همراه خود به فلسطین برد و در آن جا زمین‌های زیادی را خریداری کرده و وقف احداث شهرک‌های یهودی‌نشین کرد. یکی از آن‌ها شهرک «کوه امید» در اطراف تل‌ آویو بود که وی به اتفاق همراهان خود، سال‌ها در آن جا به انتظار ظهور مجدّد حضرت مسیح به سر برد.
در سال 1866/م، اسقف آدم بیش از 150 نفر از رجال دینی ایالت ماین (Maine) را برای استقرار و سکونت در فلسطین، به این سرزمین منتقل کرد.
جان آدامز(4) (1768- 1848/م) از نخستین رؤسای جمهور آمریکا بود که خواستار بازگشت یهود به فلسطین و تأسیس یک حکومت مستقل گردید. او در سال 1818/م، طی نامه‌ای به مانوئل نوح، روزنامه‌نگار صهیونیست اظهار داشت: «امیدوارم بار دیگر یک ملت یهودی مستقل را در فلسطین ببینم».(5)
یکی از چهره‌های فعّال و سرشناس جنبش صهیونیسم مسیحی، لرد آنتونی اشلی کوپر، با نام مستعار شافتس بری (1801- 1885/م) بود. وی که از نخستین جبری مسلکان مسیحی به شمار می‌آمد، به سبب اقداماتی که در حمایت از کارگران خردسال و رفتار انسانی با عقب‌ماندگان ذهنی و زندانیان به عمل آورد، به «مصلح بزرگ» شهرت یافت.
او بر آن بود که تقدیر الهی در ظهور مجدّد عیسای مسیح، نقشی اساسی به یهودیان بخشیده است. وی با تفسیر متون دینی، اعلام داشت که بازگشت دوباره‌ی (مسیح) امکان‌پذیر نیست، مگر با بازگشت یهودیان به فلسطین و زندگی در آن سرزمین.
دونالد واگنر، استاد علوم دینی و کشیش عضو کلیسای پرسبیتری (Persbyterian) می‌گوید: شافتس بری تأکید داشت بر این که «برای رهایی مسیحیان، وجود یهودیان امری ضروری است»... او با آن که خواهان انتقال همه‌ی یهودیان به فلسطین بود، از آنان نفرت داشت و می‌گفت: یهودیان قلبی سیاه و روحیه‌ای متکبّر دارند و غرق در گناه و انحطاط اخلاقی ... هستند.(6)
وی در سال 1839/م، مقاله‌ای با عنوان «وضعیّت و چشم‌انداز آینده‌ی یهودیان»(7) در سی صفحه منتشر ساخت و در آن تأکید کرد که یهودیان تا به فلسطین باز نگردند، همواره بیگانه و غریب خواهند بود و آدمی می‌تواند اراده‌ی خداوند را با زمینه‌سازی این بازگشت، محقّق سازد و یهودیان تنها نقطه‌ی امید برای ایجاد یک نهضت مسیحی در بازگشت عیسای مسیح هستند.
او هم‌چنین در تاریخ 17/ 8/ 1840/م، مقاله‌ای در روزنامه‌ی تایمز لندن منتشر ساخت و طی آن طرحی برای استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین، ارائه کرد و خواستار «کاوش‌های باستان‌شناسی در فلسطین، به منظور کشف حقیقت تورات و صحّت محتوای آن» شد.(8)
شافتس بری که رهبر حزب انجیلی‌ها بود، تأکید می‌کرد: «هر ملتی باید وطن داشته باشد. سرزمین کهن از آنِ ملت کهن است». این شعار، بعدها با اندک تفاوت به «سرزمین بدون ملت، برای ملتی بدون سرزمین» تغییر یافت.
شافتس بری‌ توضیح می‌دهد که ملت مطرود ممکن است در خدمت امپراتوری به کار گرفته شود.
این نژاد، با مهارت و پشت کار برترش، شناخته شده است... اعضای آن می‌توانند با کم‌ترین امکانات، در خوش‌بختی زندگی کنند؛ زیرا آنان، طی دوران‌های متمادی، به شکنجه خو گرفته‌اند. در نتیجه بازگشت آنان به منظور آبادسازی فلسطین ... بهترین راه برای برآوردن نیازهای این مناطق کم‌جمعیت است. آنان با هزینه‌ی خود بازخواهند گشت، بی‌آن‌که- جز خویشتن- کسی را در معرض خطر قرار دهند. هم‌ چنین آنان سرمایه‌های لازم را فراهم خواهند آورد، زیرا به مال‌اندوزی معروفند.
... با وجود این که افکار بیست سال پیش از تولد هرتزل عنوان گردیده، اما تمام نشانه‌های طرح صهیونیسم در آن موجود است. به ویژه فکر بهره‌گیری از وضع غیر عادّی یهودیان در جوامع غربی و انتقال آنان به منظور خدمت به این جوامع.(9)
البته وی در ساز‌ کردن این نغمه‌ها تنها نبود، بلکه در آن دوره تعداد قابل توجهی از سیاستمداران و رجال انگلیس نیز با وی هم‌نوا بودند، که از جمله مهم‌ترین ایشان، گلادستون (Gladston، 1809- 1898/م)، سیاستمدار معروف بود. او گرچه از عناصر اصلی جنبش صهیونیسم مسیحی به شمار نمی‌آمد؛ ولی عملاً اجرای طرح شافتس بری را بر عهده گرفت.
پالمرستون در سال 1838/م، در پاسخ به پیشنهاد و اصرار شافتس بری، نخستین کنسولگری بریتانیا را در قدس دایر کرد و ویلیام‌یونگ (William Young) را که یک صهیونیست مسیحی و از دوستان شافتس‌بری به شمار می‌آمد، به عنوان اولین نایب کنسول بریتانیا در قدس، برگزید. این اقدام با تقدیر و تأیید رهبران صهیونیسم، روبه‌رو شد.
در سال 1854/م که دو دولت روس و عثمانی در آستانه‌ی جنگ‌های کریمه قرار گرفتند، شافتس بری نوشت که هم‌اینک منطقه در آشوب قرار گرفته و در معرض تغییرات کلی است و شیرازه‌ی بسیاری از مناطق، به سبب نبودن قدرت حاکمه، از هم خواهد گسیخت.
وی در پاسخ به این پرسش که فلسطین را به کدام قدرت می‌توان واگذار کرد؟ آمریکا و یا یکی از دول شرق؟ چنین می‌گوید: نه. نه. نه، این (فلسطین) یک سرزمین بدون ملت است و خداوند با حکمت و رحمت خود، ما را متوجه ملتی ساخته است که فاقد سرزمین هستند.(10)
یکی دیگر از سرشناس‌ترین هواداران جنبش صهیونیسم مسیحی، یک اسقف آمریکایی، به نام ویلیام بلاکستون (William. E. Blackston، 1841- 1935/م) بود که یهودیان وی را پدر صهیونیسم آمریکایی می‌شمارند. این کشیش میلیونر فشارهای سیاسی زیادی را در ایالات متحده به منظور تسریع و تسهیل در امر مهاجرت یهودیان به فلسطین، به عمل آورد.
او در سال 1878/م، با نوشتن کتاب مسیح می‌آید،(11) میان «بازگشت یهود به فلسطین» و «بازگشت عیسای مسیح به زمین» پیوند برقرار ساخت. این کتاب که به 48 زبان ترجمه و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید، رایج‌ترین کتاب سده‌ی نوزدهم شناخته شد.
کتاب مزبور، تأثیر فراوانی بر اندیشه‌ی مردم آمریکا نهاد و بیش از هر کتاب دیگری بر بازگشت یهودیان به فلسطین، به عنوان مقدمه‌ای بر ظهور مجدّد عیسای مسیح تأکید ورزید.
در همان سال، بلاکستون اقدام به تأسیس سازمانی به نام «مأموریت عبری برای اسرائیل»(12) کرد. این سازمان هنوز هم فعال بودن و با نام جدید «انجمن اخوّت مسیحی آمریکایی»(13)، کانون فشار (Lobby) صهیونیستی بر ایالات متحده آمریکا به شمار می‌آید.
او در سال 1888/م از فلسطین دیدار کرد و مدعی شد که پیشرفت کشاورزی و بازرگانی این سرزمین، جز به دست وارثان آن که یهودیانند، امکان‌پذیر نیست.
شاید نخستین فشار سیاسی که بلاکستون از طریق سازمان خود به عمل آورد، گردآوری امضای 413 نفر از سیاستمداران، اعضای کنگره، قضاوت و چهره‌های سرشناس مطبوعات، در سراسر ایالات متحده، به منظور تأکید در تأسیس یک کشور یهودی در فلسطین بود. وی در پنجم مارس 1891/م، نامه‌ی مزبور را تسلیم بنیامین هاریسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا کرد.
گفته می‌شود که این طومار، بیش از کتاب دولت یهود هرتزل، محل بحث و مناقشه‌ی محافل دینی و مجامع سیاسی قرار گرفت.
بلاکستون در نامه‌ی خویش آورده بود:
چرا نباید فلسطین را به یهودیان بازگردانیم؟ بر اساس تقسیمی که خداوند به عمل آورده است، فلسطین کشور آن‌هاست. آن جا سرزمین ایشان است که به زور از آن رانده شده‌اند و نمی‌توان آن جا را به دیگران واگذار کرد.
روزگاری، فلسطین به برکت تلاش و زراعت یهودیان، سرزمینی آباد بوده است و میلیون‌ها نفر (!) از فرزندان اسرائیل را که به کشت و زرع مشغول بوده و بیش‌ترین فعالیت‌های تجاری را داشته‌اند، پذیرا بوده است. در آن دوره، فلسطین، مرکز تمدّن و دیانت، به شمار می‌آمد.
چرا دولت‌های بزرگ که به موجب معاهده‌ی برلین، در سال 1878/م، سرزمین بلغار را به بلغاری‌ها و صربستان را به صرب‌ها واگذار کردند، فلسطین را به یهودیان بازنگرداندند؟(14)
گفتنی است چهره‌های سرشناس یهود آمریکا از امضای این طومار خودداری کرده و با طرح بلاکستون مخالفت ورزیدند.
بلاکستون(15) نسخه‌ای از تورات را که در آن جمله‌های مربوط به حاکمیّت یهود بر سرزمین فلسطین، متمایز و مشخص شده بود، برای تئودور هرتزل فرستاد تا بدین وسیله، او را برای دعوت از یهودیان، جهت مهاجرت به فلسطین برانگیزد. این نسخه‌ی تورات، هم اینک در سالن مجاور گور هرتزل، در بیت‌المقدّس نگه‌داری می‌شود.
از دیگر کسانی که در اواخر سده‌ی نوزدهم، نسبت به مهاجرت و استقرار یهودیان در فلسطین، از خود شور و تعصّب نشان می‌داد، یک کشیش وابسته به کلیسای انگلیس (انگلیکانی)، به نام ویلیام هشلر (William Hechler، 1845- 1931/م) بود که در مقام وابسته‌ی سیاسی سفارت انگلیس در وین‌کار می‌کرد. او در سال 1882/م، با دعوت از رجال دینی مسیحی، اقدام به برگزاری یک همایش مسیحی نمود و مسئله کوچاندن و استقرار یهودیان رومانی و روسیه را در فلسطین به بحث گذارد.
در همان سال، دولت انگلیس وی را برای دیدار با سلطان عثمانی و متقاعد ساختن وی برای مهاجرت و اسکان یهودیان در فلسطین، به استانبول اعزام کرد.
هشلر در سال 1894/م کتابی با عنوان بازگشت یهودیان به فلسطین (16) منتشر ساخت و در آن ضرورت مبرم بازگشت یهودیان به فلسطین، بر طبق پیش‌گویی عهد قدیم، تأکید کرد.
صهیونیست‌ها از او به عنوان «مسیحی دوست‌دار صهیون» یاد می‌کنند.
در سال 1886/م که هشلر به عنوان کشیش وابسته به سفارت انگلیس در اتریش، کار می‌کرد، با تئودور هرتزل آشنا شد و میان آنان دوستی و مودّتی گرم افتاد. هشلر از اطلاعات و ارتباطات ویژه خود با رجال سیاسی، به سود هرتزل بهره گرفت و وسیله‌ی دیدار هرتزل با دوک بادن (Duke Of Baden)، عمومی ویلهم دوم، پادشاه آلمان را فراهم کرد و از همین راه، دو بار مقدمات دیدار وی را با شاه آلمان در قسطنطنیه و بیت‌المقدّس، فراهم آورد (1898/م).
هرتزل می‌کوشید تا از پادشاه آلمان، کورشی دیگر بسازد و او را وادارد تا با فشار بر سلطان عثمانی، اجاز‌ه‌ی استقرار یهودیان را در سرزمین فلسطین به دست آورد، ولی در رسیدن به این هدف ناکام‌ ماند.
هشلر، نقشه‌ی جغرافیایی میهن یهود را با تعیین مرزهای فرات تا نیل، در اختیار هرتزل قرار داد و در نخستین کنفرانس صهیونیستی شهر بال (1897/م) در کنار هرتزل حضور یافت و خود را منشی مسیح منتظر خواند و شعار «زنده باد شاه» (یعنی هرتزل) را سر داد و خطاب به سران یهود گفت: ای فرزندان ابراهیم! خداوند، شما را برای بازگشت به میهن باستانی‌تان فرا می‌خواند.(17)
چنان که ملاحظه می‌شود، سده‌ی نوزدهم، در ادامه‌ی اقدامات سده‌های پیش‌تر، شاهد یک حرکت زنجیره‌ای منظم و گسترده‌ از سوی رجال دینی اروپا و آمریکا، به منظور تبیین مبانی نظری و تثبیت مواضع جنبش صهیونیسم بود، به گونه‌ای که در سال‌های 1800 تا 1875/م حدود دو هزار نفر از نویسندگان انگلیسی و آمریکایی، کتاب‌هایی درباره‌ی موضوع سرزمین مقدس (= فلسطین) به رشته‌ی تحریر در آوردند.(18)
اما شایان ذکر است که آن چه بیان شد، تنها باورها و موضع‌گیری‌های رجال کلیسای پروتستانی، و به ویژه پیوریتانیست‌ها- که تندروترین و جزم‌اندیش‌ترین طوایف پروتستانی‌اند- نسبت به یهود و جنبش صهیونیسم بود. این سخن بدان معناست که هیچ تلازم اعتقادی میان مسیحیت و صهیونیسم موجود نیست و بسیاری از طوایف مسیحی، آرا و مواضع پروتستان‌ها را در برابر مسئله‌ی یهود و صهیونیسم، نمی‌پذیرند.

پی نوشت ها :

1- شیریب سبیرو دوفیتش،‌ حکومة العالم الخفیه، تعریبِ مأمون سعید، ص 167.
2- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الارادة الامریکیه، ص 22-23.
3- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 41.
4- دومین و ششمین رئیس جمهور آمریکا (پدر و پسر) جان آدامز نام داشته‌اند. در این جا مقصود، جان آدامزِ پسر است که طی سال‌های 1825- 1829/م، به این مقام دست یافت.
5- یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسة الامریکیة تجاه الصراع العربی- الصهیونی، ص 40.
6- گریس هالس، یدالله، ترجمه‌ی محمد السماک، ص 78.
7- عنوان اصلی مقاله عبارت بود از: (State and Prospects of The Jews) که در فصلنامه‌ی نقد و بررسی (Quarterly Review, London, January- March, 1839) به چاپ رسید. در همین مقاله بود که شعار «سرزمین بدون ملت، برای ملتی بدون سرزمین» را مطرح ساخت.
در ضمن وی ناپدریِ همسر لرد پالمرستون، سیاستمدار معروف انگلیس، هم بود.
8- یوسف الحسن، جذور الانحیاز، ص 22.
9- عبدالوهاب المسیری، صهیونیسم، ترجمه‌ی لواء رودباری، ص 11-12.
10- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 33.
11- Jesus is Coming.
12- Hebrew Mission on Behalf of Israel.
13- American Messianic Fellowship.
14- کامل سعفان، الیهود، تاریخاً و عقیده، ص 124.
15- رژیم صهیونیستی، به منظور تقدیر از خدمات بی‌نظیر بلاکستون به جنبش صهیونیسم، و با هدف زنده نگاه داشتن نام و یاد او، یک جنگل مصنوعی در فلسطین اشغالی را به اسم وی نام‌گذاری کرده است.
16- The Restoration of The Jews to Palestine.
17- یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسة الامریکیة، تجاه الصراع العربی- الصهیونی، ص 29-30.
18- محمد السماک، الدین فی القرار الامریکی، ص 26.

:کریمیان، احمد، (1384)، یهود و صهیونیسم: تحلیل عناصر قومی، تاریخی و دینی یک فاجعه، قم: مؤسسة بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّة قم)، چاپ دوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط