نویسنده: محمد کاوه
وسایل ارتباط جمعی دارای چنان قدرتی هستند که می توانند نسلی تازه در تاریخ انسان پدید آورند: نسلی که با نسل های پیشین متفاوت است.
(مک لوهان)
بازی های رایانه ای تبعیض جنسی، خشونت و نژادپرستی را به وسیله شرطی کردن کودکان برای دیدن جهان به شیوه ای که آنها به صحنه کامپیوتر نگاه می کنند، تقویت و ترویج می کند.
(نتیجه مطالعه پرونزو - 1991)
وسایل ارتباط جمعی (Mass Media) «به ابزارهایی گفته می شوند که در یک جامعه از آنها برای ابلاغ پیام ها و بیان افکار و انتقال مفاهیم به دیگران استفاده می شود». امروزه گسترش و توسعه وسایل ارتباط جمعی به حدی است که دوران حاضر را «عصر ارتباط» نامیده اند. بررسی اثرات وسایل ارتباط جمعی یکی از پیچیده ترین مباحث در آسیب شناسی اجتماعی است. به همین دلیل بسیاری از پژوهش گران، در درستی نتایج پژوهش هایی از این دست تردید دارند (ستوده، 1386: 59 و 58). وسایل ارتباط جمعی مانند: مطبوعات، رادیو، تلویزیون، سینما و وسایل دیگر و همچنین فرآیند ارتباط همگانی در حال حاضر بیش از هر زمان دیگری تحت بررسی و مطالعه دقیق و منظم قرار گرفته است. این مطالعات و تحقیقات گسترده حکایت از اهمیت وسایل ارتباط جمعی به عنوان یک نهاد مهم اجتماعی دارد. امروزه مطرح شدن وسایل ارتباط جمعی به عنوان چهارمین رکن حکومت دموکراسی در کنار ارکان سه گانه مقننه، قضاییه و مجریه، خود بهترین نشانه رابطه میان آنها و نظام مردمی است. اما ارزیابی یا تأثیر واقعی رسانه ها بر مخاطبان کار مشکلی است. به خصوص معلوماتی که در مورد رسانه های مختلف وجود دارد بسیار محدود است (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 172 و 171). پل لازارسفلد (Paul Lazarsfeld) در این خصوص می گوید: «ما از اثرات رسانه های جمعی در رفتار کودکان و سالمندان آگاهی اندکی داریم». اما عده ای از ناظران، روان پزشکان و مربیان معتقدند که بسیاری از رسانه های جمعی اثر انکار ناپذیری در روی رفتار کودکان تا سالمندان از یادگیری گرفته تا انحراف ها به جا می گذارند (شیخاوندی، 1379: 346). به طور مثال، برخی از روان شناسان و جامعه شناسان به نقش روان درمانی این وسایل توجه می کنند و بر این عقیده هستند که مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سینما با انتشار اخبار و داستان های جنایی و پلیسی، بسیاری از بیماران روانی را که عقده های سرکوب شده و تمایلات خشونت آمیز و ناخودآگاه دارند، درمان می کنند؛ زیرا افرادی که در شرایط نامساعد زندگی می کنند برای جبران ناکامی ها و شکست های خود ممکن است دست به اَعمال خشن و ناشایست بزنند. در حالی که هرگاه نمونه های چنین اَعمالی را در روزنامه یا مجله بخوانند یا در فیلم های تلویزیونی و سینمایی تماشا کنند، تا حدود زیادی تمایلات درونی آنان به اَعمال خشن ارضاء می شود و از قید دلهره ها و اضطراب های روحی رهایی می یابند (ستوده، 1386: 61). عده زیادی از کارشناسان وسایل ارتباط جمعی نیز معتقدند که این وسایل از طریق تبیین قوانین و مقررات می کوشند تا رفتارهای افراد را در مسیر هنجارهای تعریف شده جامعه رهبری کنند و به افراد بیامورند که هرگاه فرد رفتارهای خود را بر اساس هنجارها و قواعد اجتماعی تنظیم کند از طرف جامعه به او پاداش داده می شود. به این ترتیب کنش گران اجتماعی درمی یابند که برای رسیدن به خواسته های خود باید به رفتارها و هنجارهایی روی بیاورند که قانون معین کرده است. به عبارت دیگر رسانه ها از طریق اقناع و رسوخ به ذهن افراد به درونی سازی، جذب و پذیرش قلبی هنجارها می پردازند. رسانه ها با نمایش کیفرهایی که برای مجرمان در برابر تخلف و تخطی از قانون در نظر گرفته شده است می توانند در کاهش جرم تأثیرگذار باشند. همچنین رسانه ها دارای کارکرد کنترل اجتماعی هستند. یعنی با درج و انعکاس نابهنجاری های اجتماعی و عواقبی که در انتظار افراد منحرف قرار دارد به طور غیر محسوس اقدام به کنترل و پیشگیری از نابهنجاری ها در جامعه می کنند (حبیب زاده و همکاران، 1388: 113 و 112).
اما بسیاری از جرم شناسان بر این باور هستند که وسایل ارتباطی و اطلاع رسانی نوین، بهترین ابزار آموزش تکنیک بزهکاری هستند؛ به ویژه آن که در جرایم کودکان و نوجوانان بارها مشاهده شده است که روش های اقدامات مجرمانه، نمونه کامل حوادثی است که در سینما، تلویزیون، ویدئو و دیگر وسایل ارتباط جمعی ارائه می شود (نجفی توانا، 1385: 146). زیرا فیلم سازان با استفاده از دو غریزه اصلی و مهم یعنی غریزه جنسی (Sexual Instinct) و غریزه تخریب و تهاجم، اکثر فیلم های خود را با این سوژه ها تولید می کنند تا جوابگوی تمایلات آتشین جوانان باشد و آنان را به سوی خود جذب کند تا بازار سینما سرد نشود. به همین دلیل بسیاری از نوجوانان و جوانان با تماشای اینگونه فیلم ها افکار انحرافی پیدا کرده و مرتکب فساد و جنایت می شوند (فلسفی، 1382: 305 و 304). همچنین آنها مدعی هستند که طیف وسیعی از رسانه های جمعی به جای تلاش به منظور ایجاد احساس امنیت، ناخودآگاه مروج احساس ناامنی در جامعه شده اند. این گونه رسانه ها که تنها راه بقای خود را در جذب مخاطب می بینند، برای افزایش مخاطب، خود را وابسته به علایق و خواسته های مردم می کنند. به نحوی که گاه بدون توجه به نقش به سزایی که می توانند در عرصه اجتماعی داشته باشند، به انتشار مطالب هیجانی و رخدادهای منفی به ویژه در عرصه جرایم، حوادث و اخبار جنایی می پردازند؛ غافل از اینکه این اخبار و گزارش ها تأثیر زیان آوری در سلامت روانی افراد جامعه به خصوص زنان و دختران خواهد داشت. مطالعه علیزاده و نجیبی ربیعی (1384) با عنوان «زنان و ترس از جرم در فضای شهری» ثابت کرد که در حدود 60 درصد از زنان پاسخگو به سؤالات، با شنیدن و یا خواندن اخبار جرایم دچار دلهره می شوند. سورسن و همکاران نیز (Severson et Al-2003) در تحقیق دیگری ثابت کردند که کاهش سلامت روانی زنان با افزایش مطالعه اخبار و حوادث جنایی و منفی رابطه مستقیم دارد.
هارولد لاسول (Harold Lasol) برای رسانه های جمعی 3 کارکرد اصلی تعریف کرده است:
1. نظارت، مراقبت و رساندن اخبار.
2. همبستگی و انتخاب و تفسیر اطلاعات در محیط.
3. انتقال فرهنگ، اطلاعات، ارزش ها و هنجارها از یک نسل به نسل دیگر برای افزایش انسجام اجتماعی (رحیمی، 1387: 135-130).
وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها می توانند در حوزه آسیب های اجتماعی 3 نوع اطلاعات به مردم بدهند.
الف- پیشگیری؛ که به آن سطح یک گفته می شود و شامل این موارد می شود که: چه طور به افراد اطلاعات بدهند تا از زندگیشان لذت ببرند؛ مهارت های مقابله ای آنها افزایش یابد و مهارت های زندگی با رویکرد علمی در جامعه فراگیر و نهادینه شود.
ب- معرفی منابع موجود برای ارائه خدمت به افراد در معرض آسیب اجتماعی؛ زیرا هر چه قدر هم در سطح اول کار صورت گیرد، باز هم آسیب های اجتماعی به طور کامل از بین نخواهد رفت. بنابراین باید به افراد در خصوص شناخت منابع خدماتی آشنایی داد.
پ- چگونگی برگرداندن افراد آسیب دیده و درگیر با آسیب های اجتماعی به زندگی سالم (موسوی چلک، 1388: 21 و 20).
روی آوردن جامعه نوجوان کشورمان که قشر پر نفوذ و وسیع جامعه را تشکیل می دهند به استفاده بیش از حد از وسایل صوتی و تصویری امری است که بر هیچ کس پوشیده نیست. این در حالی است که محصولات رایانه ای و فیلم ها و سریال ها مملو از صحنه های خشن و توأم با بدآموزی است که به طور غیر مستقیم می تواند مروج بزه در بین نوجوانان باشد. شاهد این مدعا چندین سرقت، گروگان گیری و حتی قتل می باشد که در چند سال اخیر در کشور رخ داده است و نحوه ارتکاب آنها به تقلید از سریال ها و فیلم ها صورت گرفته است. نمونه بارز این ادعا عامل جنایت های پاکدشت می باشد که در اعترافات تکان دهنده خود به طور واضح و روشن اعلام کرد که نحوه عملی کردن جنایت هایش متأثر از سریال هایی بوده که در تلویزیون دیده است. بر همین اساس، گروهی از محققان بر این باور هستند که بسیاری از فیلم ها به طور آشکار باعث تحریک و تشویق افراد به بزهکاری می شوند و محصولات این وسایل مرزبندی های ملی و اعتقادی را شکسته و برای همه مخاطبان محصولاتی یک شکل و یکسان فراهم می آورند که این باعث یکسان شدن سلایق افراد و حتی کم رنگ شدن ارزش ها و و هنجارهایی که مهم ترین عامل خودجوش برای کنترل افراد و کاهش بزه در جامعه هستند، می شود (قاسمی، 1386: 25). بنابراین چنانچه برنامه های وسایل ارتباط جمعی فقط شامل فیلم های جنایی متضمن قتل و غارت و کشت و کشتار باشد، ممکن است روحیه ماجراجویی و درنده خویی را در کودکان و نوجوانان بیدار کند و آنها را به سوی عوامل ضد اجتماعی و مخرب سوق دهد. زیرا کودکانی که در سال های اولیه زندگی قرار دارند با دیدن صحنه های سینمایی و تلویزیونی نمی توانند رابطه لازم را بین وقایع آن و خود برقرار کنند (ستوده، 1386: 61).
منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.