تبیین بیانات مقام معظم رهبری در گفت و گو با حجت الاسلام زیبایی نژاد(2)
در قسمت اول گفتوگو با دکتر محمدرضا زیبایینژاد با عنوان« امروز در خانوادهی ایرانی چه میگذرد؟»، به مباحثی همچون نقش مادری در ساحت خانوادهی امروز و چگونگی تحول گفتمانی در فضای جامعه پرداختیم. در قسمت دوم این گفتوگوی تفصیلی، به آسیبشناسی این تغییر گفتمان خواهیم پرداخت و با ذکر مصادیق ملموس، به تشریح تأثیرات منفی این تغییرات میپردازیم. در ادامه، بخش دوم از گفتوگو را میخوانیم.
با توجه به تغییر گفتمانی که اشاره فرمودید، قطعاً ارزشگذاری افراد جامعه در خصوص مسائلی که با آنها درگیر هستند، تفاوت جدی داشته است. در واقع بعضاً ارزشها به ضدارزش و برعکس تبدیل میشوند. این امر چه تأثیراتی بر جامعه خواهد داشت؟
کل جامعه دارد متحول میشود. اگر موضوع شما موضوع زنان است، کارکرد زن در خانواده مهمترین تحولی است که اتفاق افتاده است. زن امروز چقدر تمایل به ازدواج دارد و چقدر خانواده یا ارزشهای غیرخانوادگی اجتماعی برای او ارزش است؟ آنچه برای او ارزش است این نیست که یک آشپز، خانهدار و شوهردار خوبی باشد و به مسائل دیگری پز میدهد. خانه از نظر جغرافیایی، از نظر زمانی که در آن میگذرانیم و از نظر ارزش، هر روز کماهمیتتر میشود. حتی زمانی هم که در خانه هستیم، خانواده ارزشهای دیگری را برای ما بازتولید میکند.
کم شدن تمایل به ازدواج، فرزندآوری و زنانگی که باعث شود زن مرز خود را از مردها جدا کند، مسائل مهمی است که دارد اتفاق میافتد. یعنی به تعبیری، مرزهای جنسیتی به هم میریزد. مردها هم زنصفت میشوند. مثلاً در مجتمعهای تجاری یا پاساژها نگاه کنید، رفتار مردانی که فروشندگی میکنند، زنانهتر از قبل است. پسرهایی میبینید با صدای نسبتاً نازک، تراشیده و با ادا و اطوارهای زنانه. سابقاً مرد با صدای کلفت مرد میشد. به تعبیر مولوی، آن موقعی کار گیر میکند که از مادیان صدای حیوان نر دربیاید. خانواده و زنان دارند ارزشهای متناسب با ارزشهای فردگرایی را در فضای خانواده بازتولید میکنند.
آیا این سیری را که عنوان میکنید آغاز شده است میتوان متوقف نمود و به تغییر جهت آن امیدوار بود یا باید صرفاً با این موج ایجادشده همراه شویم؟
اینکه این جریان بازگشتپذیر است یا نه، یک پرسش مهم است. در حال حاضر، رشد جمعیت در کشورهای اروپایی منفی شده است. در کشوری مثل ایتالیا تبلیغ فرزند بسیار است و کمک هزینههای زیادی هم داده میشود، ولی این کمک هزینهها جامعه را تشویق نمیکند که بچههای زیاد به دنیا بیاورند، زیرا فرهنگ آنها عوض شده است؛ یعنی در جامعهای که به لذت اهمیت میدهند، اگر فرزندآوری یک لذت شود، مردم به سراغ آن میروند. آندره موشن میگوید که امروزه زوجهای جوان به قانونگذار اجازه نمیدهند قوانینی را وضع کند که شادکامی فردی آنان را محدود کند. حالا همین بحث را در کشور خودمان تطبیق دهید. در جلسهای یکی از نمایندگان مجلس گفت ما در بیست سال اخیر، قوانینی را به نفع زنان اصلاح کردیم و هیچ خلاف شرعی هم پیش نیامد. من به ایشان عرض کردم ظاهراً این طور بود، ولی اگر شما به مجموعهی تحولات بیستسالهی اخیر در قوانین توجه کنید، درمییابید قوانین دارد به سمت فردگرایی، برابری زن و مرد و کمرنگ کردن مرزهای جنسیتی میرود.
زمانی قانون این بود که حضانت پسر تا دو سال با مادر و بعد با پدر است. این نظر مشهور علما و فقهاست. بعد گفتید در بین فقها کسانی هستند که معتقدند حضانت پسر تا هفت سال با مادر است. بیاییم قوانین را تغییر دهیم و قوانینی وضع کنیم که حضانت پسر تا هفت سال با مادر باشد.
از اوایل دههی هشتاد تا امروز، شاهدیم که جایگاه مرد در خانواده در حال تغییر است و به سمت برابری زن و مرد در موضوع طلاق پیش میرود، به سمت اینکه مرزهای حکمی را برداریم.
کاری ندارم که اصلاح قوانین درست بوده است یا نه، میخواهم به شما نشان دهم که جامعه با این اصلاحات دارد به سمت خاصی میرود. فقه ما هم دارد به بازی گرفته میشود. یعنی موقعی که دیدگاههای فقهی مختلف است، بر طبق گفتمانهای تولیدشدهی جدید میگویید در این مسئله از یک مرجع، تقلید میکنم و در این مسئله از مرجع دیگر. این به نظر من، یکی از مهمترین مسائل و تحولاتی است که در جامعه اتفاق افتاده و دارد برای ما مشکل درست میکند.
آیا مواجههی ما با موضوع اشتغال زنان چهارچوب مشخصی دارد؟ منظور آن است که انتظارات ما از زن در جامعهی امروزی مشخص است یا هرازچندگاهی به تقویت یک نقش زن پرداخته میشود و پس از گذر زمان، همان نقش در فضای گفتمانی دیگری سرکوب میشود؟
حضور اجتماعی زنان به نظر من یک مسئله است که نظام ما در مورد آن تکلیف خود را روشن نکرده است و گاهی وقتها، پیامهای متعارض میدهد. برای مثال، میگوید مادری مهمترین شأن زن است، ولی در همان حال اقداماتی را انجام میدهد که به تضعیف مادری منجر میشود. شرایط کشور در 25 سال گذشته اشتغال زنان را ترویج و برای آن ارزشگذاری میکند. حالا به این نتیجه رسیدهاند که اگر زنان اشتغال داشته باشند، تمایل به آوردن فرزند کم میشود.
رهبری فرمودند که اشتغال جایز است، ولی ارزش نیست. ممکن است این اعتقاد را داشته باشند که خیلی از زنان ما مضطر به اشتغال هستند. تکنولوژی آمده است و زنان وقت اضافه میآورند، زنان خانهدار مصرفیتر هستند و... ولی اگر شما به این نتیجه رسیدید که زن امروز به دلیل زیاد آمدن وقت و نیازمند بودن به تجربههای اجتماعی جدید، باید بیاید در محیط اجتماع، وگرنه خانه برای او مثل قفس میشود، باید الگوی حضور اجتماعی و زیرساختهای متناسب با حضور اجتماعی برای او طراحی کنید. خانم دکتر سهیلا صادقی، به عنوان کسی که مدتی در خارج از کشور زندگی کرده است، میگفت زندگی من از موقعی که خارج از کشور به ایران آمدم به هم ریخته است. میگفت آنجا زیرساختها متناسب با اشتغال وجود دارد، ولی در ایران این گونه نیست.
عدهای از خانمها از نهادی دولتی پیش ما آمده بودند و میگفتند ما در محیط مردانه و در مناسبات مردانه کار میکنیم؛ در حالی که در بعضی از کشورها مثل آلمان، سیستمهای کار نیمهوقت طراحی کردهاند. ما موقعی که میخواهیم به نفع زنان عمل کنیم، کارهای غیرعقلانی انجام میدهیم؛ برای زایمان زن شش ماه یا نه ماه مرخصی تعیین میکنیم، در طی این نه ماه کارفرما باید پول او را بدهد. کدام کارفرما زنی را که در آستانهی بچهدار شدن است میپذیرد؟
در کشورهای دیگر، قانون فرق میکند. میگویند اگر زنی مادر شد، شش ماه مرخصی دارد و در این شش ماه مرخصی، حقوق او را دولت و صندوق تأمین اجتماعی میدهد. اینجا کارفرما با جذب یک خانم مشکلی ندارد، اگر قرار است زن در بازار اشتغال بیاید، باید ساختار را طوری بسازید که مزاحمت نداشته باشد. در حال حاضر، چون کارفرمای دولتی دارد از پول نفت استفاده میکند، میگوید هر سه ساعت، نیمساعت مرخصی شیردهی به زن میدهیم و پول آن را کارفرما و دولت میدهد. ولی در بخش خصوصی این کار صرف نمیکند. از خانم چک میگیرد که من به شما حق بیمه نمیدهم، بعد هم میگوید اگر میخواهید شکایت کنید، من هم از شما یک چک سفیدامضا دارم که آن را اجرا میگذارم؛ یعنی بخش خصوصی عملاً به بیقانونی و دور زدن قانون عادت کرده است.
این گونه برای دختران مشکل درست میشود، زیرا بخش خصوصی علاقهمند است دختران را جذب کار کند، نه زنان را. آیا عقل حکم میکند که یک خانم باردار مرخصی بگیرد و من در این مدت کس دیگری را سر کار بیاورم و موقعی که با کار آشنا شد، او را بیرون کنم و دوباره نفر قبلی را بیاورم؟ این کار با عقلانیت اقتصادی و تشکیلاتی سازگار نیست. بنابراین ما اگر بخواهیم زن در جامعه حضور اجتماعی پیدا کند، باید الگوی مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنانه داشته باشد. مثلاً میتوانیم دورکاری را رواج دهیم.
در بعضی از کشورها، صنایع را خُرد میکنند و قطعههای کوچک درست میکنند و به شما که یک زن هستید، میگویند ما این قطعه سیم و این دستگاه فنرساز را به شما میدهیم و هفتهای ده هزار فنر از شما تحویل میگیریم. این کار هم به نفع کارفرماست، چون لازم نیست مکانی را در اختیار او قرار دهد و هم به نفع کارگر، چون کار او انعطافپذیر است و به بچهی خود میرسد و هر زمان که حوصله داشت این کار را انجام میدهد. ممکن است کارفرما او را بیمه هم بکند که در این صورت، نفع طرفینی ایجاد میشود.
ممکن است سیستمها طوری تنظیم شود که دورکاری به نفع کارفرما و کارپذیر باشد. در این شرایط، زنان هم شاغل هستند و هم به کارهای خانه میرسند. همچنین باید به الگوی مشارکتهای اجتماعی زنانه، مؤسسات همبستگی اجتماعی و پیوندهای اجتماعی، کهریزک، امداد اجتماعی و انجیاوهای دیگر پرداخته شود. این گونه کارها ممکن است برای شما اولویت داشته باشد، میتوان خانمها را مشغول چنین کارهایی کرد. فعالیتهایی که ممکن است اقتصادی نباشد، ولی اجتماعی و فرهنگی است. یعنی منتظر به دست آوردن پول از آن کار نباشند. اگر از زنانی که شاغل هستند، بپرسید چقدر درآمد دارید، میگویند 150 هزار تومان، چون 200 هزار تومان از حقوقش که تقریباً با هزینهی رفتوآمدش یکی است، اما سر خود را بالا نگه میدارد که من شاغل هستم.
در جامعه چند نوع دیدگاه نسبت به اشتغال زنان وجود دارد. برخی از زنان صرفاً برای کسب درآمد مجبور به اشتغال خارج از منزل هستند، برخی صرفاً برای حضور اجتماعی فعال مشغول به کارهایی با درآمد بسیار اندک میشوند و... در این ارتباط، میتوان تفکیکی قائل شد. آیا میتوان الگویی برای حضور فعال زنان در ساحت جامعه، بدون اشتغال به معنای امروزی آن، متصور بود؟
شما میتوانید مشاغلی را تولید کنید که جنبهی اقتصادی چندانی نداشته، ولی اعتبار اجتماعی داشته باشد. مثلاً کودکانِ در معرض آسیب را شناسایی کنید و کارهای مربوط به آنها را با خانمها بسپارید. یکی از اشکالات کشور ما این است که دولت همه جا نقش پررنگی دارد، همهکاره و مداخلهگر به معنای بد است و موقعی که دولت مداخلهگر میشود، مردم کنار مینشینند. مثلاً دولت اخیر دائم بودجه میدهد برای ساخت مسجد. شما باید مردم را تشویق کنید که خیرین مسجد بسازند. مردم باید نسبت به امور مربوط به خود احساس مسئولیت کنند، کمیتهی امداد بودجهی دولتی دارد، پس مردم چه میشوند. قلب من باید برای دیگران بتپد. ما به پیوند اجتماعی نیاز داریم. مردم باید غصهی یکدیگر را بخورند. نباید دائم صندوق تأمین اجتماعی درست کنیم که مردم سراغ کار خود بروند.
اول انقلاب آقایان مطهری و بهشتی طرحی داده بودند که روحانیت وابسته به وجوهات نباشد و دولت به روحانیون شهریه و حقوق دهد. طرح را به امام داده بودند و امام توجهی نکرده بود. آقای بهشتی گلایه کرد که چرا جواب طرح ما را ندادید، امام گفت مردم اگر برای دین خود هزینه نکنند، بیدین میشوند. یعنی هر جا دولتها جلو آمدند، مردم عقب نشستند. قبل انقلاب در طبس زلزله آمد و چند هزار نفر کشته شدند. دولت شاه بلافاصله وارد عمل نشد، ولی روحانیت وارد شد و مردم به دنبال آنها وارد صحنه شدند. حال امروزه میبینند که دولت جلودار و مردم بیخیال هستند که این خیلی بد است. دولت باید آخرین حمایتگر باشد، اما اولین حمایتگر میشود.
حقوق تأمین اجتماعی پیوندهای خانوادگی را بر هم زده است. در گذشته، بچههای زیاد به دنیا میآوردند و میگفتند پسران پسانداز روز پیری هستند. حال میگوییم وقتی پیر شدیم، حقوق بازنشستگی و بیمه به در خانه میآید، بچه نمیخواهیم. گمان ما این است که تأمین اجتماعی و بیمه بسیار عقلانی است و مشکلگشایی میکند. حواس ما نیست که مشکلات هستند که جامعه را به حرکت درمیآورند. اگر در جامعه مشکل نباشد، رکود پیش میآید. بچهها، خانوادهها و جامعهی ما باید با مشکل پرورش پیدا کنند. مشکلاتی که خداوند سر راه انسان قرار میدهد، برای این است که او به رشد و تعالی برسد.
پس مهمترین مسائلی که زنان در خانواده دارند، تغییر الگوی ارتباطی آنها با شوهر و فرزندان، تغییر الگوی مصرف و تغییر الگوهای اخلاقی در خانواده است؛ یعنی بازتولید ارزشهای اخلاقی. نگاه آنها به خانواده و ارزشهای خانوادگی در حال تغییر است و سبک زندگی آنها دارد مصرفی میشود. در حوزهی اجتماع هم مشکل این است که ما الگوی مشارکت اجتماعی زنانه طراحی نکردهایم تا متناسب با آن ارزشگذاری کنیم که چه عرصههایی برای زنان و چه عرصههایی برای مردان ارزشمند است.
دیگر اینکه زیرساختهای مشارکت اجتماعی و اقتصادی برای زنان مناسب نیست، یعنی زنان بارهای مضاعفی بر دوش میکشند. اولویت زن شاغل، کار بیرون و در مرحلهی بعدی، کار داخل خانه است. یعنی موقعی که از سر کار به خانه بازمیگردد، باید رُفتوروب، پختوپز، فرزندداری و شوهرداری کند. یعنی کاملاً خلاف الگوی دینی که اولویت شوهرداری، بعد مادری، بعد خانهداری و بعد کارهای اجتماعی است. نتیجهی این فرآیند تزلزل بنیان خانواده و افزایش طلاق میشود.
چقدر از دوران حکومت ائمهی معصومین علیهم السلام میتوان برای مشارکت اجتماعی زنان الگو گرفت؟ برای مثال، آیا الگوی دوران پیامبر و حکومت علوی و نبوی با الگوی زمان ما تطبیق دارد؟ چگونه میتوان از ظرفیت پربار سنت ائمهی هدی (علیهم السلام) نهایت بهره را جست؟
ما اصطلاحی داریم و در بعضی از کتابها هم گفتهایم که ائمه، پیامبر اکرم و حضرت صدیقه، اسوه هستند، نه الگو. اسوه یعنی کسی که ظرفیتهای لازم برای الگو شدن را دارد؛ یعنی اگر ما بخواهیم الگو طراحی کنیم، باید از او بهره بگیریم. ولی الگو همیشه مقید به زمان و مکان است؛ یعنی شما نمیتوانید حضرت زهرا را الگوی زن امروز کنید، مگر اینکه تصویر سال 1392 از ایشان ارائه دهید. ایشان در خانهی خود گندم آرد میکردند، ولی شما نمیتوانید به زن امروز بگویید باید گندم آرد کنید و به جای اینکه از بیرون نان بخرید، خود نان درست کنید. با دلیل میگویید بعضی از رفتارهای ایشان مربوط به شرایط خاص و زمان خاص است و بعضی از رفتارها قید زمان ندارد.
مثلاً حضرت صدیقه به بچههای خود شیر میدادند. شما به زن امروز توصیه میکنید که به فرزند خود شیر دهد، زیرا روایت داریم که هیچ چیز برای فرزند پربرکتتر از شیر مادر نیست. میگوییم شیر مادر برای بچه به لحاظ تغذیهای و عاطفی قابل مقایسه با شیر گاو و شیر خشک نیست.
آن زمان نهاد خاصی نبود که بعضی کارها را انجام دهد و این کار لاجرم باید در خانه انجام میشد. ما باید ببینیم امروز اگر حضرت زهرا بودند، بیرون از منزل در ادارات شاغل میشدند یا میگفتند شأن زن این است که در خانه بنشیند. اگر بودند، رأی میدادند یا نه؟ ما باید شخصیتهای دینی را معاصرسازی کنیم. به تعبیری، مراحل تدوین الگو این است که از ابتدا باید نظریهی جنسیتی اسلام را طراحی کنیم که قید زمان و مکان ندارد. باید بدانیم دیدگاه دینی و آموزههای کلی فرازمانی در مورد زن، رابطهی با مرد و خانواده و حضور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی زن چیست و جایگاه زن و اولویتهای آن در اقتصاد کجاست؟ ضدارزشها و ارزشها در نظام ارزشگذاری دینی برای زن چیست؟
برای معاصرسازی الگوی زندگی ائمه علیهم السلام، باید چه مواردی لحاظ شود؟ چه نهادی متولی این امر است؛ حوزه یا دانشگاه؟
ما در این نظریهی دینی، سه نظام را باید ببینیم. «نظام توصیفی» یعنی چه تصویری از زن در ادبیات دینی ما وجود دارد، «نظام ارزشی» یعنی چه ارزشگذاریهایی برای زن شده و چه کارهایی برای زن خوب یا بد است و «نظام حقوقی» یعنی بایدها و نبایدها و تکالیف چیست. بخشی از رسالههای عملیه ناظر به نظام حقوقی است. از دل این سه مورد، ما باید نظریهی جنسیتی اسلام و نظریهی خانوادگی اسلام را طراحی و استخراج کنیم و این کاری است که باید در حوزه انجام شود و باید از کارشناسان دیگر هم کمک گرفت. ولی علیالاصول این کار با متن دینی ارتباط دارد.
فلسفهی جنسیت و خانواده که به دست آمد، در قدم بعد، باید ظرفیتها و محدودیتهای جامعهی ایرانی را مشخص و برای آن الگو طراحی کنیم؛ یعنی در نظر بگیریم که جامعهی ایرانی در سال 92 با سال پنجم هجری متفاوت است. ظرفیتهای علمی، تراکم اطلاعاتی و تحلیلی و امکانات فرق کرده است. اینجا ایران است، عربستان و جزیرهالعرب نیست. این دو ظرفیتهای متفاوتی دارند.
بعد از طراحی الگو بر اساس نگاه دینی، در ظرفیتها و محدودیتهایی که در زمان و مکان کنونی وجود دارد، الگو میسازیم. الگو یعنی نقطهی آرمانی برای زن امروز با توجه به ظرفیتها و محدودیتها. منظور ما از محدودیت، محدودیتهایی است که نمیتوانیم آن را تغییر دهیم. بحثی داریم دربارهی احکام شرعی حجاب که فرازمانی و فرامکانی است. مثلاً برای حجاب زنی که در شالیزارهای شمال کار میکند و تا زانوی او در آب است، چادر را پیشنهاد نمیکنید. یا برای زنی که در ماسوله زندگی میکند و دائم از کوهپایه بالا و پایین میرود، چادر را به عنوان الگوی مطلوب معرفی نمیکنید. در بیمارستانها که زن میخواهد فعالیت داشته باشد، چادر پیشنهاد نمیدهید و نمیگویید حجاب برتر است و شما باید با چادر باشید. مثلاً در بندرعباس و بوشهر در گرمای بالای پنجاه درجه، الگوی حجاب ضرورتاً الگوی حجابی نیست که در آذربایجان و اردبیل است. در همهی این انواع حجاب، ضوابط شرعی به طور ثابت رعایت میشود و غیر از وجه و کفین، بقیهی بدن پوشیده است و لباسها بدننما نیست.
اما ممکن است الگوهای طراحیشده و توصیههایی که میکنید، در مناطق مختلف، متفاوت باشد. مثلاً میخواهید الگوی اشتغال طراحی کنید. اگر بخواهید برای زنی مسلمان در جامعهی آلمان الگوی اشتغال طراحی کنید، این الگو با الگوی اشتغال زن ایرانی، شهری و روستایی تفاوتهایی دارد که این تفاوتها باید در الگو لحاظ شود. ممکن است الگوی اشتغال ما در پنجاه یا صد سال پیش با امروز و امروز با آینده متفاوت باشد. بنابراین الگوها همیشه مقید به قید زمان و مکان هستند.
سپس برای زن امروز نقطهی آرمانی مشخص میکنیم. گفتیم از زن امروز انتظار داریم که این طور مشارکت سیاسی و اقتصادی کند و حال باید ببینیم برای دستیابی به این نقطهی آرمانی، چه مشکلاتی داریم. فرق مسئلهشناسی و مشکلشناسی با محدودیت این است. گفتیم محدودیت یعنی مشکلاتی که ما نمیتوانیم آن را حل کنیم. مثلاً سرمای سیبری پنجاه درجه زیر صفر است. شما هر الگویی از حجاب بخواهید ارائه دهید باید با دمای آنجا متناسب باشد. اصلاً چادر آنجا کاربرد ندارد. الگوی حجاب آنجا با الگوی حجابی که در تهران است فرق میکند. انتظار ندارید که سرمای سیبری را بتوانید تغییر دهید. ولی وقتی که الگو را با توجه به نقطهی آرمانی طراحی کردید، میبینید مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، با برنامهریزی قابل اصلاح است. مسائل و مشکلاتی که قابل حل است، در طراحی الگو هیچ تأثیری ندارد، ولی وقتی که نقطهی آرمانی را مشخص کردید، باید ببینید که ما چقدر با آن نقطهی آرمانی فاصله داریم و برای رفع این مشکل برنامهریزی کنید.
پس ما مراحلی که داریم این است؛ نظریهی دینی طراحی کنیم، ظرفیتها و محدودیتها را شناسایی کنیم، الگو بسازیم و شاخصههای رشد را متناسب با الگوی ساختهشده مشخص کنیم. مثلاً در دنیا دوازده شاخص رشد برای تعیین وضعیت زنان، میزان اشتغال آنان به تحصیل و کار، میزان حضور آنان در شغلهای سیاسی و دولتی وجود دارد که در هیچ کدام از شاخصها، خانواده مطرح نیست. یعنی کاهش یا افزایش آمار طلاق در شاخصهای زنان مطرح نشده است. این نشان میدهد که این مسئله بومی نشده است، ولی ما باید آن را بومی کنیم.
یکی از شاخصها برای اطلاع از وضعیت خانواده آمار طلاق است. یکی از شاخصهای دیگر ممکن است این باشد که مداخلهی خانوادهی گسترده، در حل مشکلات خانوادهی هستهای چقدر است. مثلاً اگر من ورشکست شوم، کل طایفهی من دور هم جمع میشوند تا مشکل مرا حل کنند یا هر کسی زندگی خود را ادامه میدهد؟ اگر من با همسرم دعوا کنم، برادر، خواهر، پدر و مادر من چه واکنشی نشان میدهند؟
شاخصهای رشد در جامعهی دینی متفاوت است و ما باید متناسب با الگوهای خود شاخصهای کمی و کیفی دربیاوریم و بعد از آن، برای دستیابی به نقاط آرمانی، در حد امکان مسئلهشناسی، سیاستگذاری، قانونگذاری و برنامهریزی کنیم.
نقش رسانه در این حوزه را تا چه حد مؤثر میدانید؟ رسانه تا چه حد میتواند بر فضای معنوی در جامعه حاکم شود و باعث رشد و حرکت جامعه در حوزههایی باشد که بتواند پایبندی به خانواده و زن و اجتماع را پررنگتر کند؟
بحثی که مطرح است این است که آیا این روند بازگشتپذیر است یا نه. بسیاری از جامعهشناسان ممکن است معتقد باشند که این روند بازگشتپذیر نیست و به تعبیری، عوامل آن در مقیاس جهانی بسیار پُرزور عمل میکنند. در مقیاس اجتماعی، تغییر این ساختارها و گفتمانها بسیار سخت است، ولی حد مقدور ما این است که در حد توان، خود و خانوادهی خود را تا جایی که میتوانیم سالم نگه داریم. ما داریم در حالت اضطرار زندگی میکنیم. اگر در بیابان در معرض هلاکت قرار بگیریم، مردهخواری برای ما جایز میشود. در حال حاضر، ما در عرصههای اجتماعی، در حال اضطرار به سر میبریم؛ یعنی به اصل دین نمیتوانیم عمل کنیم و چارهای هم ممکن است نداشته باشیم. البته در بعضی زمینهها چاره داریم، گرچه پرهزینه و سخت است.
مثلاً شما میخواهید چهار بچه بیاورید، از نگاههای مردم میترسید، زیرا اعتماد به نفس شما زیاد نیست. ایمان خود را قوی کنید. همیشه کسانی جریانسازی کردهاند که صلابت شخصیت داشتهاند. نگاه شما باید به خانواده نگاه دیگری باشد. این مسائل را به دیگران آموزش دهید که نگاه دین به دیگران چگونه است. ممکن است بر تعداد قلیلی تأثیر بگذارد. بسیاری معتقدند که این راه بازگشتپذیر نیست؛ مگر اینکه شما رسانههای جهانی را در اختیار داشته باشید. نمیخواهم بگویم بازگشتها امکان عقلی ندارد. میگویم چنان سخت است که شاید امکانپذیر نباشد. به تعبیری، ما معتقدیم که خداوند در جامعه مداخلهگر است. ما به اندازهی توان خود حرکت ایجاد میکنیم. خداوند هم به آن برکت میدهد و در مقیاسی بزرگتر تأثیرگذار خواهد بود.
به نظر من، اگر شما میخواهید رسانهی ملی را اصلاح کنید، بسیار سخت است، زیرا جامعهی هنری و اصحاب رسانه جزء مدرنترین بخشهای جامعه هستند که گفتمان فردگرایی را در جامعه رواج میدهند. حتی اگر مفاهیم دینی را به آنها دهید که روی آن کار هنری انجام دهند، مفهوم دیگری از آب درمیآید. مثلاً خانم تهمینه میلانی به خانم حسینی، نویسندهی کتاب «دا»، پیشنهاد کرد که کتاب را به فیلم تبدیل کند؛ اما خانم حسینی نپذیرفت که اگر این کار را انجام میداد، خانم میلانی یک قرائت فمینیستی از کتاب «دا» ارائه میداد.
اگر عقبهی فکری و توانمندی هنری خوبی داشته باشید، تا حدودی میتوانید تصویر بهتری از زن و خانواده ارائه دهید؛ ولی تیمی که بخش مطالعاتی آن را فرماندهی میکند، باید متخصص این فن باشد یا به نهادهای تخصصی اعتماد کند و خود تبدیلکننده باشد.
شما هم در این گلوگاه فکری باید خوب برنامهریزی کنید. در فضای رسانه هم باید با ادبیات خاص رسانه بتوانید مخاطب خود را تعریف کنید. باید بتوانید متناسب با مخاطب اصلی خود، بستههای جذابی طراحی کنید که آن هم در تخصص ما نیست و خود تخصصی مجزا محسوب میشود. شما باید افرادی را داشته باشید که در سیر مطالعاتی شما، که موضوع زنان است، صاحبقلم باشند.
. منبع: سایت برهان
در قسمت اول گفتوگو با دکتر محمدرضا زیبایینژاد با عنوان« امروز در خانوادهی ایرانی چه میگذرد؟»، به مباحثی همچون نقش مادری در ساحت خانوادهی امروز و چگونگی تحول گفتمانی در فضای جامعه پرداختیم. در قسمت دوم این گفتوگوی تفصیلی، به آسیبشناسی این تغییر گفتمان خواهیم پرداخت و با ذکر مصادیق ملموس، به تشریح تأثیرات منفی این تغییرات میپردازیم. در ادامه، بخش دوم از گفتوگو را میخوانیم.
با توجه به تغییر گفتمانی که اشاره فرمودید، قطعاً ارزشگذاری افراد جامعه در خصوص مسائلی که با آنها درگیر هستند، تفاوت جدی داشته است. در واقع بعضاً ارزشها به ضدارزش و برعکس تبدیل میشوند. این امر چه تأثیراتی بر جامعه خواهد داشت؟
کل جامعه دارد متحول میشود. اگر موضوع شما موضوع زنان است، کارکرد زن در خانواده مهمترین تحولی است که اتفاق افتاده است. زن امروز چقدر تمایل به ازدواج دارد و چقدر خانواده یا ارزشهای غیرخانوادگی اجتماعی برای او ارزش است؟ آنچه برای او ارزش است این نیست که یک آشپز، خانهدار و شوهردار خوبی باشد و به مسائل دیگری پز میدهد. خانه از نظر جغرافیایی، از نظر زمانی که در آن میگذرانیم و از نظر ارزش، هر روز کماهمیتتر میشود. حتی زمانی هم که در خانه هستیم، خانواده ارزشهای دیگری را برای ما بازتولید میکند.
کم شدن تمایل به ازدواج، فرزندآوری و زنانگی که باعث شود زن مرز خود را از مردها جدا کند، مسائل مهمی است که دارد اتفاق میافتد. یعنی به تعبیری، مرزهای جنسیتی به هم میریزد. مردها هم زنصفت میشوند. مثلاً در مجتمعهای تجاری یا پاساژها نگاه کنید، رفتار مردانی که فروشندگی میکنند، زنانهتر از قبل است. پسرهایی میبینید با صدای نسبتاً نازک، تراشیده و با ادا و اطوارهای زنانه. سابقاً مرد با صدای کلفت مرد میشد. به تعبیر مولوی، آن موقعی کار گیر میکند که از مادیان صدای حیوان نر دربیاید. خانواده و زنان دارند ارزشهای متناسب با ارزشهای فردگرایی را در فضای خانواده بازتولید میکنند.
آیا این سیری را که عنوان میکنید آغاز شده است میتوان متوقف نمود و به تغییر جهت آن امیدوار بود یا باید صرفاً با این موج ایجادشده همراه شویم؟
اینکه این جریان بازگشتپذیر است یا نه، یک پرسش مهم است. در حال حاضر، رشد جمعیت در کشورهای اروپایی منفی شده است. در کشوری مثل ایتالیا تبلیغ فرزند بسیار است و کمک هزینههای زیادی هم داده میشود، ولی این کمک هزینهها جامعه را تشویق نمیکند که بچههای زیاد به دنیا بیاورند، زیرا فرهنگ آنها عوض شده است؛ یعنی در جامعهای که به لذت اهمیت میدهند، اگر فرزندآوری یک لذت شود، مردم به سراغ آن میروند. آندره موشن میگوید که امروزه زوجهای جوان به قانونگذار اجازه نمیدهند قوانینی را وضع کند که شادکامی فردی آنان را محدود کند. حالا همین بحث را در کشور خودمان تطبیق دهید. در جلسهای یکی از نمایندگان مجلس گفت ما در بیست سال اخیر، قوانینی را به نفع زنان اصلاح کردیم و هیچ خلاف شرعی هم پیش نیامد. من به ایشان عرض کردم ظاهراً این طور بود، ولی اگر شما به مجموعهی تحولات بیستسالهی اخیر در قوانین توجه کنید، درمییابید قوانین دارد به سمت فردگرایی، برابری زن و مرد و کمرنگ کردن مرزهای جنسیتی میرود.
زمانی قانون این بود که حضانت پسر تا دو سال با مادر و بعد با پدر است. این نظر مشهور علما و فقهاست. بعد گفتید در بین فقها کسانی هستند که معتقدند حضانت پسر تا هفت سال با مادر است. بیاییم قوانین را تغییر دهیم و قوانینی وضع کنیم که حضانت پسر تا هفت سال با مادر باشد.
از اوایل دههی هشتاد تا امروز، شاهدیم که جایگاه مرد در خانواده در حال تغییر است و به سمت برابری زن و مرد در موضوع طلاق پیش میرود، به سمت اینکه مرزهای حکمی را برداریم.
کاری ندارم که اصلاح قوانین درست بوده است یا نه، میخواهم به شما نشان دهم که جامعه با این اصلاحات دارد به سمت خاصی میرود. فقه ما هم دارد به بازی گرفته میشود. یعنی موقعی که دیدگاههای فقهی مختلف است، بر طبق گفتمانهای تولیدشدهی جدید میگویید در این مسئله از یک مرجع، تقلید میکنم و در این مسئله از مرجع دیگر. این به نظر من، یکی از مهمترین مسائل و تحولاتی است که در جامعه اتفاق افتاده و دارد برای ما مشکل درست میکند.
آیا مواجههی ما با موضوع اشتغال زنان چهارچوب مشخصی دارد؟ منظور آن است که انتظارات ما از زن در جامعهی امروزی مشخص است یا هرازچندگاهی به تقویت یک نقش زن پرداخته میشود و پس از گذر زمان، همان نقش در فضای گفتمانی دیگری سرکوب میشود؟
حضور اجتماعی زنان به نظر من یک مسئله است که نظام ما در مورد آن تکلیف خود را روشن نکرده است و گاهی وقتها، پیامهای متعارض میدهد. برای مثال، میگوید مادری مهمترین شأن زن است، ولی در همان حال اقداماتی را انجام میدهد که به تضعیف مادری منجر میشود. شرایط کشور در 25 سال گذشته اشتغال زنان را ترویج و برای آن ارزشگذاری میکند. حالا به این نتیجه رسیدهاند که اگر زنان اشتغال داشته باشند، تمایل به آوردن فرزند کم میشود.
رهبری فرمودند که اشتغال جایز است، ولی ارزش نیست. ممکن است این اعتقاد را داشته باشند که خیلی از زنان ما مضطر به اشتغال هستند. تکنولوژی آمده است و زنان وقت اضافه میآورند، زنان خانهدار مصرفیتر هستند و... ولی اگر شما به این نتیجه رسیدید که زن امروز به دلیل زیاد آمدن وقت و نیازمند بودن به تجربههای اجتماعی جدید، باید بیاید در محیط اجتماع، وگرنه خانه برای او مثل قفس میشود، باید الگوی حضور اجتماعی و زیرساختهای متناسب با حضور اجتماعی برای او طراحی کنید. خانم دکتر سهیلا صادقی، به عنوان کسی که مدتی در خارج از کشور زندگی کرده است، میگفت زندگی من از موقعی که خارج از کشور به ایران آمدم به هم ریخته است. میگفت آنجا زیرساختها متناسب با اشتغال وجود دارد، ولی در ایران این گونه نیست.
عدهای از خانمها از نهادی دولتی پیش ما آمده بودند و میگفتند ما در محیط مردانه و در مناسبات مردانه کار میکنیم؛ در حالی که در بعضی از کشورها مثل آلمان، سیستمهای کار نیمهوقت طراحی کردهاند. ما موقعی که میخواهیم به نفع زنان عمل کنیم، کارهای غیرعقلانی انجام میدهیم؛ برای زایمان زن شش ماه یا نه ماه مرخصی تعیین میکنیم، در طی این نه ماه کارفرما باید پول او را بدهد. کدام کارفرما زنی را که در آستانهی بچهدار شدن است میپذیرد؟
در کشورهای دیگر، قانون فرق میکند. میگویند اگر زنی مادر شد، شش ماه مرخصی دارد و در این شش ماه مرخصی، حقوق او را دولت و صندوق تأمین اجتماعی میدهد. اینجا کارفرما با جذب یک خانم مشکلی ندارد، اگر قرار است زن در بازار اشتغال بیاید، باید ساختار را طوری بسازید که مزاحمت نداشته باشد. در حال حاضر، چون کارفرمای دولتی دارد از پول نفت استفاده میکند، میگوید هر سه ساعت، نیمساعت مرخصی شیردهی به زن میدهیم و پول آن را کارفرما و دولت میدهد. ولی در بخش خصوصی این کار صرف نمیکند. از خانم چک میگیرد که من به شما حق بیمه نمیدهم، بعد هم میگوید اگر میخواهید شکایت کنید، من هم از شما یک چک سفیدامضا دارم که آن را اجرا میگذارم؛ یعنی بخش خصوصی عملاً به بیقانونی و دور زدن قانون عادت کرده است.
این گونه برای دختران مشکل درست میشود، زیرا بخش خصوصی علاقهمند است دختران را جذب کار کند، نه زنان را. آیا عقل حکم میکند که یک خانم باردار مرخصی بگیرد و من در این مدت کس دیگری را سر کار بیاورم و موقعی که با کار آشنا شد، او را بیرون کنم و دوباره نفر قبلی را بیاورم؟ این کار با عقلانیت اقتصادی و تشکیلاتی سازگار نیست. بنابراین ما اگر بخواهیم زن در جامعه حضور اجتماعی پیدا کند، باید الگوی مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنانه داشته باشد. مثلاً میتوانیم دورکاری را رواج دهیم.
در بعضی از کشورها، صنایع را خُرد میکنند و قطعههای کوچک درست میکنند و به شما که یک زن هستید، میگویند ما این قطعه سیم و این دستگاه فنرساز را به شما میدهیم و هفتهای ده هزار فنر از شما تحویل میگیریم. این کار هم به نفع کارفرماست، چون لازم نیست مکانی را در اختیار او قرار دهد و هم به نفع کارگر، چون کار او انعطافپذیر است و به بچهی خود میرسد و هر زمان که حوصله داشت این کار را انجام میدهد. ممکن است کارفرما او را بیمه هم بکند که در این صورت، نفع طرفینی ایجاد میشود.
ممکن است سیستمها طوری تنظیم شود که دورکاری به نفع کارفرما و کارپذیر باشد. در این شرایط، زنان هم شاغل هستند و هم به کارهای خانه میرسند. همچنین باید به الگوی مشارکتهای اجتماعی زنانه، مؤسسات همبستگی اجتماعی و پیوندهای اجتماعی، کهریزک، امداد اجتماعی و انجیاوهای دیگر پرداخته شود. این گونه کارها ممکن است برای شما اولویت داشته باشد، میتوان خانمها را مشغول چنین کارهایی کرد. فعالیتهایی که ممکن است اقتصادی نباشد، ولی اجتماعی و فرهنگی است. یعنی منتظر به دست آوردن پول از آن کار نباشند. اگر از زنانی که شاغل هستند، بپرسید چقدر درآمد دارید، میگویند 150 هزار تومان، چون 200 هزار تومان از حقوقش که تقریباً با هزینهی رفتوآمدش یکی است، اما سر خود را بالا نگه میدارد که من شاغل هستم.
در جامعه چند نوع دیدگاه نسبت به اشتغال زنان وجود دارد. برخی از زنان صرفاً برای کسب درآمد مجبور به اشتغال خارج از منزل هستند، برخی صرفاً برای حضور اجتماعی فعال مشغول به کارهایی با درآمد بسیار اندک میشوند و... در این ارتباط، میتوان تفکیکی قائل شد. آیا میتوان الگویی برای حضور فعال زنان در ساحت جامعه، بدون اشتغال به معنای امروزی آن، متصور بود؟
شما میتوانید مشاغلی را تولید کنید که جنبهی اقتصادی چندانی نداشته، ولی اعتبار اجتماعی داشته باشد. مثلاً کودکانِ در معرض آسیب را شناسایی کنید و کارهای مربوط به آنها را با خانمها بسپارید. یکی از اشکالات کشور ما این است که دولت همه جا نقش پررنگی دارد، همهکاره و مداخلهگر به معنای بد است و موقعی که دولت مداخلهگر میشود، مردم کنار مینشینند. مثلاً دولت اخیر دائم بودجه میدهد برای ساخت مسجد. شما باید مردم را تشویق کنید که خیرین مسجد بسازند. مردم باید نسبت به امور مربوط به خود احساس مسئولیت کنند، کمیتهی امداد بودجهی دولتی دارد، پس مردم چه میشوند. قلب من باید برای دیگران بتپد. ما به پیوند اجتماعی نیاز داریم. مردم باید غصهی یکدیگر را بخورند. نباید دائم صندوق تأمین اجتماعی درست کنیم که مردم سراغ کار خود بروند.
اول انقلاب آقایان مطهری و بهشتی طرحی داده بودند که روحانیت وابسته به وجوهات نباشد و دولت به روحانیون شهریه و حقوق دهد. طرح را به امام داده بودند و امام توجهی نکرده بود. آقای بهشتی گلایه کرد که چرا جواب طرح ما را ندادید، امام گفت مردم اگر برای دین خود هزینه نکنند، بیدین میشوند. یعنی هر جا دولتها جلو آمدند، مردم عقب نشستند. قبل انقلاب در طبس زلزله آمد و چند هزار نفر کشته شدند. دولت شاه بلافاصله وارد عمل نشد، ولی روحانیت وارد شد و مردم به دنبال آنها وارد صحنه شدند. حال امروزه میبینند که دولت جلودار و مردم بیخیال هستند که این خیلی بد است. دولت باید آخرین حمایتگر باشد، اما اولین حمایتگر میشود.
حقوق تأمین اجتماعی پیوندهای خانوادگی را بر هم زده است. در گذشته، بچههای زیاد به دنیا میآوردند و میگفتند پسران پسانداز روز پیری هستند. حال میگوییم وقتی پیر شدیم، حقوق بازنشستگی و بیمه به در خانه میآید، بچه نمیخواهیم. گمان ما این است که تأمین اجتماعی و بیمه بسیار عقلانی است و مشکلگشایی میکند. حواس ما نیست که مشکلات هستند که جامعه را به حرکت درمیآورند. اگر در جامعه مشکل نباشد، رکود پیش میآید. بچهها، خانوادهها و جامعهی ما باید با مشکل پرورش پیدا کنند. مشکلاتی که خداوند سر راه انسان قرار میدهد، برای این است که او به رشد و تعالی برسد.
پس مهمترین مسائلی که زنان در خانواده دارند، تغییر الگوی ارتباطی آنها با شوهر و فرزندان، تغییر الگوی مصرف و تغییر الگوهای اخلاقی در خانواده است؛ یعنی بازتولید ارزشهای اخلاقی. نگاه آنها به خانواده و ارزشهای خانوادگی در حال تغییر است و سبک زندگی آنها دارد مصرفی میشود. در حوزهی اجتماع هم مشکل این است که ما الگوی مشارکت اجتماعی زنانه طراحی نکردهایم تا متناسب با آن ارزشگذاری کنیم که چه عرصههایی برای زنان و چه عرصههایی برای مردان ارزشمند است.
دیگر اینکه زیرساختهای مشارکت اجتماعی و اقتصادی برای زنان مناسب نیست، یعنی زنان بارهای مضاعفی بر دوش میکشند. اولویت زن شاغل، کار بیرون و در مرحلهی بعدی، کار داخل خانه است. یعنی موقعی که از سر کار به خانه بازمیگردد، باید رُفتوروب، پختوپز، فرزندداری و شوهرداری کند. یعنی کاملاً خلاف الگوی دینی که اولویت شوهرداری، بعد مادری، بعد خانهداری و بعد کارهای اجتماعی است. نتیجهی این فرآیند تزلزل بنیان خانواده و افزایش طلاق میشود.
چقدر از دوران حکومت ائمهی معصومین علیهم السلام میتوان برای مشارکت اجتماعی زنان الگو گرفت؟ برای مثال، آیا الگوی دوران پیامبر و حکومت علوی و نبوی با الگوی زمان ما تطبیق دارد؟ چگونه میتوان از ظرفیت پربار سنت ائمهی هدی (علیهم السلام) نهایت بهره را جست؟
ما اصطلاحی داریم و در بعضی از کتابها هم گفتهایم که ائمه، پیامبر اکرم و حضرت صدیقه، اسوه هستند، نه الگو. اسوه یعنی کسی که ظرفیتهای لازم برای الگو شدن را دارد؛ یعنی اگر ما بخواهیم الگو طراحی کنیم، باید از او بهره بگیریم. ولی الگو همیشه مقید به زمان و مکان است؛ یعنی شما نمیتوانید حضرت زهرا را الگوی زن امروز کنید، مگر اینکه تصویر سال 1392 از ایشان ارائه دهید. ایشان در خانهی خود گندم آرد میکردند، ولی شما نمیتوانید به زن امروز بگویید باید گندم آرد کنید و به جای اینکه از بیرون نان بخرید، خود نان درست کنید. با دلیل میگویید بعضی از رفتارهای ایشان مربوط به شرایط خاص و زمان خاص است و بعضی از رفتارها قید زمان ندارد.
مثلاً حضرت صدیقه به بچههای خود شیر میدادند. شما به زن امروز توصیه میکنید که به فرزند خود شیر دهد، زیرا روایت داریم که هیچ چیز برای فرزند پربرکتتر از شیر مادر نیست. میگوییم شیر مادر برای بچه به لحاظ تغذیهای و عاطفی قابل مقایسه با شیر گاو و شیر خشک نیست.
آن زمان نهاد خاصی نبود که بعضی کارها را انجام دهد و این کار لاجرم باید در خانه انجام میشد. ما باید ببینیم امروز اگر حضرت زهرا بودند، بیرون از منزل در ادارات شاغل میشدند یا میگفتند شأن زن این است که در خانه بنشیند. اگر بودند، رأی میدادند یا نه؟ ما باید شخصیتهای دینی را معاصرسازی کنیم. به تعبیری، مراحل تدوین الگو این است که از ابتدا باید نظریهی جنسیتی اسلام را طراحی کنیم که قید زمان و مکان ندارد. باید بدانیم دیدگاه دینی و آموزههای کلی فرازمانی در مورد زن، رابطهی با مرد و خانواده و حضور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی زن چیست و جایگاه زن و اولویتهای آن در اقتصاد کجاست؟ ضدارزشها و ارزشها در نظام ارزشگذاری دینی برای زن چیست؟
برای معاصرسازی الگوی زندگی ائمه علیهم السلام، باید چه مواردی لحاظ شود؟ چه نهادی متولی این امر است؛ حوزه یا دانشگاه؟
ما در این نظریهی دینی، سه نظام را باید ببینیم. «نظام توصیفی» یعنی چه تصویری از زن در ادبیات دینی ما وجود دارد، «نظام ارزشی» یعنی چه ارزشگذاریهایی برای زن شده و چه کارهایی برای زن خوب یا بد است و «نظام حقوقی» یعنی بایدها و نبایدها و تکالیف چیست. بخشی از رسالههای عملیه ناظر به نظام حقوقی است. از دل این سه مورد، ما باید نظریهی جنسیتی اسلام و نظریهی خانوادگی اسلام را طراحی و استخراج کنیم و این کاری است که باید در حوزه انجام شود و باید از کارشناسان دیگر هم کمک گرفت. ولی علیالاصول این کار با متن دینی ارتباط دارد.
فلسفهی جنسیت و خانواده که به دست آمد، در قدم بعد، باید ظرفیتها و محدودیتهای جامعهی ایرانی را مشخص و برای آن الگو طراحی کنیم؛ یعنی در نظر بگیریم که جامعهی ایرانی در سال 92 با سال پنجم هجری متفاوت است. ظرفیتهای علمی، تراکم اطلاعاتی و تحلیلی و امکانات فرق کرده است. اینجا ایران است، عربستان و جزیرهالعرب نیست. این دو ظرفیتهای متفاوتی دارند.
بعد از طراحی الگو بر اساس نگاه دینی، در ظرفیتها و محدودیتهایی که در زمان و مکان کنونی وجود دارد، الگو میسازیم. الگو یعنی نقطهی آرمانی برای زن امروز با توجه به ظرفیتها و محدودیتها. منظور ما از محدودیت، محدودیتهایی است که نمیتوانیم آن را تغییر دهیم. بحثی داریم دربارهی احکام شرعی حجاب که فرازمانی و فرامکانی است. مثلاً برای حجاب زنی که در شالیزارهای شمال کار میکند و تا زانوی او در آب است، چادر را پیشنهاد نمیکنید. یا برای زنی که در ماسوله زندگی میکند و دائم از کوهپایه بالا و پایین میرود، چادر را به عنوان الگوی مطلوب معرفی نمیکنید. در بیمارستانها که زن میخواهد فعالیت داشته باشد، چادر پیشنهاد نمیدهید و نمیگویید حجاب برتر است و شما باید با چادر باشید. مثلاً در بندرعباس و بوشهر در گرمای بالای پنجاه درجه، الگوی حجاب ضرورتاً الگوی حجابی نیست که در آذربایجان و اردبیل است. در همهی این انواع حجاب، ضوابط شرعی به طور ثابت رعایت میشود و غیر از وجه و کفین، بقیهی بدن پوشیده است و لباسها بدننما نیست.
اما ممکن است الگوهای طراحیشده و توصیههایی که میکنید، در مناطق مختلف، متفاوت باشد. مثلاً میخواهید الگوی اشتغال طراحی کنید. اگر بخواهید برای زنی مسلمان در جامعهی آلمان الگوی اشتغال طراحی کنید، این الگو با الگوی اشتغال زن ایرانی، شهری و روستایی تفاوتهایی دارد که این تفاوتها باید در الگو لحاظ شود. ممکن است الگوی اشتغال ما در پنجاه یا صد سال پیش با امروز و امروز با آینده متفاوت باشد. بنابراین الگوها همیشه مقید به قید زمان و مکان هستند.
سپس برای زن امروز نقطهی آرمانی مشخص میکنیم. گفتیم از زن امروز انتظار داریم که این طور مشارکت سیاسی و اقتصادی کند و حال باید ببینیم برای دستیابی به این نقطهی آرمانی، چه مشکلاتی داریم. فرق مسئلهشناسی و مشکلشناسی با محدودیت این است. گفتیم محدودیت یعنی مشکلاتی که ما نمیتوانیم آن را حل کنیم. مثلاً سرمای سیبری پنجاه درجه زیر صفر است. شما هر الگویی از حجاب بخواهید ارائه دهید باید با دمای آنجا متناسب باشد. اصلاً چادر آنجا کاربرد ندارد. الگوی حجاب آنجا با الگوی حجابی که در تهران است فرق میکند. انتظار ندارید که سرمای سیبری را بتوانید تغییر دهید. ولی وقتی که الگو را با توجه به نقطهی آرمانی طراحی کردید، میبینید مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، با برنامهریزی قابل اصلاح است. مسائل و مشکلاتی که قابل حل است، در طراحی الگو هیچ تأثیری ندارد، ولی وقتی که نقطهی آرمانی را مشخص کردید، باید ببینید که ما چقدر با آن نقطهی آرمانی فاصله داریم و برای رفع این مشکل برنامهریزی کنید.
پس ما مراحلی که داریم این است؛ نظریهی دینی طراحی کنیم، ظرفیتها و محدودیتها را شناسایی کنیم، الگو بسازیم و شاخصههای رشد را متناسب با الگوی ساختهشده مشخص کنیم. مثلاً در دنیا دوازده شاخص رشد برای تعیین وضعیت زنان، میزان اشتغال آنان به تحصیل و کار، میزان حضور آنان در شغلهای سیاسی و دولتی وجود دارد که در هیچ کدام از شاخصها، خانواده مطرح نیست. یعنی کاهش یا افزایش آمار طلاق در شاخصهای زنان مطرح نشده است. این نشان میدهد که این مسئله بومی نشده است، ولی ما باید آن را بومی کنیم.
یکی از شاخصها برای اطلاع از وضعیت خانواده آمار طلاق است. یکی از شاخصهای دیگر ممکن است این باشد که مداخلهی خانوادهی گسترده، در حل مشکلات خانوادهی هستهای چقدر است. مثلاً اگر من ورشکست شوم، کل طایفهی من دور هم جمع میشوند تا مشکل مرا حل کنند یا هر کسی زندگی خود را ادامه میدهد؟ اگر من با همسرم دعوا کنم، برادر، خواهر، پدر و مادر من چه واکنشی نشان میدهند؟
شاخصهای رشد در جامعهی دینی متفاوت است و ما باید متناسب با الگوهای خود شاخصهای کمی و کیفی دربیاوریم و بعد از آن، برای دستیابی به نقاط آرمانی، در حد امکان مسئلهشناسی، سیاستگذاری، قانونگذاری و برنامهریزی کنیم.
نقش رسانه در این حوزه را تا چه حد مؤثر میدانید؟ رسانه تا چه حد میتواند بر فضای معنوی در جامعه حاکم شود و باعث رشد و حرکت جامعه در حوزههایی باشد که بتواند پایبندی به خانواده و زن و اجتماع را پررنگتر کند؟
بحثی که مطرح است این است که آیا این روند بازگشتپذیر است یا نه. بسیاری از جامعهشناسان ممکن است معتقد باشند که این روند بازگشتپذیر نیست و به تعبیری، عوامل آن در مقیاس جهانی بسیار پُرزور عمل میکنند. در مقیاس اجتماعی، تغییر این ساختارها و گفتمانها بسیار سخت است، ولی حد مقدور ما این است که در حد توان، خود و خانوادهی خود را تا جایی که میتوانیم سالم نگه داریم. ما داریم در حالت اضطرار زندگی میکنیم. اگر در بیابان در معرض هلاکت قرار بگیریم، مردهخواری برای ما جایز میشود. در حال حاضر، ما در عرصههای اجتماعی، در حال اضطرار به سر میبریم؛ یعنی به اصل دین نمیتوانیم عمل کنیم و چارهای هم ممکن است نداشته باشیم. البته در بعضی زمینهها چاره داریم، گرچه پرهزینه و سخت است.
مثلاً شما میخواهید چهار بچه بیاورید، از نگاههای مردم میترسید، زیرا اعتماد به نفس شما زیاد نیست. ایمان خود را قوی کنید. همیشه کسانی جریانسازی کردهاند که صلابت شخصیت داشتهاند. نگاه شما باید به خانواده نگاه دیگری باشد. این مسائل را به دیگران آموزش دهید که نگاه دین به دیگران چگونه است. ممکن است بر تعداد قلیلی تأثیر بگذارد. بسیاری معتقدند که این راه بازگشتپذیر نیست؛ مگر اینکه شما رسانههای جهانی را در اختیار داشته باشید. نمیخواهم بگویم بازگشتها امکان عقلی ندارد. میگویم چنان سخت است که شاید امکانپذیر نباشد. به تعبیری، ما معتقدیم که خداوند در جامعه مداخلهگر است. ما به اندازهی توان خود حرکت ایجاد میکنیم. خداوند هم به آن برکت میدهد و در مقیاسی بزرگتر تأثیرگذار خواهد بود.
به نظر من، اگر شما میخواهید رسانهی ملی را اصلاح کنید، بسیار سخت است، زیرا جامعهی هنری و اصحاب رسانه جزء مدرنترین بخشهای جامعه هستند که گفتمان فردگرایی را در جامعه رواج میدهند. حتی اگر مفاهیم دینی را به آنها دهید که روی آن کار هنری انجام دهند، مفهوم دیگری از آب درمیآید. مثلاً خانم تهمینه میلانی به خانم حسینی، نویسندهی کتاب «دا»، پیشنهاد کرد که کتاب را به فیلم تبدیل کند؛ اما خانم حسینی نپذیرفت که اگر این کار را انجام میداد، خانم میلانی یک قرائت فمینیستی از کتاب «دا» ارائه میداد.
اگر عقبهی فکری و توانمندی هنری خوبی داشته باشید، تا حدودی میتوانید تصویر بهتری از زن و خانواده ارائه دهید؛ ولی تیمی که بخش مطالعاتی آن را فرماندهی میکند، باید متخصص این فن باشد یا به نهادهای تخصصی اعتماد کند و خود تبدیلکننده باشد.
شما هم در این گلوگاه فکری باید خوب برنامهریزی کنید. در فضای رسانه هم باید با ادبیات خاص رسانه بتوانید مخاطب خود را تعریف کنید. باید بتوانید متناسب با مخاطب اصلی خود، بستههای جذابی طراحی کنید که آن هم در تخصص ما نیست و خود تخصصی مجزا محسوب میشود. شما باید افرادی را داشته باشید که در سیر مطالعاتی شما، که موضوع زنان است، صاحبقلم باشند.
. منبع: سایت برهان