زنگ خطر بحران مادری

خانواده ریشه‌ای‌ترین بنیان هر جامعه و مادر عمود خیمه‌ی خانواده است. بدین معنا زن در نقش مادری می‌تواند محور پایداری و پویایی خانواده و به تبع آن سلامت جامعه باشد. این نگاه سبک زندگی ایرانی‌اسلامی به زن و ارزش مادری
چهارشنبه، 3 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زنگ خطر بحران مادری
زنگ خطر بحران مادری

نویسنده: زهرا چیذری




 

خانواده ریشه‌ای‌ترین بنیان هر جامعه و مادر عمود خیمه‌ی خانواده است. بدین معنا زن در نقش مادری می‌تواند محور پایداری و پویایی خانواده و به تبع آن سلامت جامعه باشد. این نگاه سبک زندگی ایرانی‌اسلامی به زن و ارزش مادری است. کافی است تا جملات بزرگان دین مبین اسلام و توصیه‌هایی که درباره‌ی مقام والای مقام زن به خصوص در جایگاه مادری را با جایگاه زن در مکاتب فمنیستی و اومانیسمی غرب مقایسه کنیم تا دستمان بیاید چرا رهبر فرزانه‌ی انقلاب می‌فرمایند «ما در مسئله‌ی زن و خانواده از غرب طلبکاریم.»
‌مطالعه‌ی سیر گفتمان‌های شکل‌گرفته در جوامع غربی و برخی از جوامع متأثر از غرب، نمایشگر دلایل بن‌بستی است که امروز این جوامع در مواجهه با مسئله‌ی زن و خانواده با آن روبه‌رو شده‌اند. پیری و رشد منفی یا صفر جمعیت تنها یکی از ماحصل‌های فروپاشی نظام خانواده در غرب و بی‌توجهی به ارزش‌های فطری زن در ایفای نقش مادری و همسری است. با وجود این، با صدور سبک زندگی غربی به جوامع دیگری نظیر جامعه‌ی سنتی و مذهبی ایران و کنار گذاشتن زن از ایفای نقش‌های اصلی و فطری خود ،که همان مادری و همسری است، کشور ما نیز در مسیر تجربه راه رفته‌ای است که نگاهی به روند تاریخی سیاست‌های غرب در ارتباط با زنان اثبات می‌کند، این راه بی‌تردید به بن‌بست می‌رسد و ما نیز باید چشم‌انتظار تبعات بی‌توجهی به نقش‌های مادری و همسری باشیم؛ تبعات سنگینی نظیر فروپاشی ساختار خانواده، کاهش جمعیت و پیری هرم سنی جامعه، افزایش افسار گسیخته‌ی آمار طلاق و خانواده‌های تک‌سرپرست، بالا رفتن سن ازدواج، تجرد قطعی، سقط جنین و در نهایت آسیب‌های اخلاقی و کشیده شدن به گرداب فساد و بیماری‌های جبران‌ناپذیر فرهنگی‌اجتماعی.

فمنیسم ریشه‌ی شکل‌گیری بحران مادری در غرب

بررسی ریشه‌های بحرانی، که امروز غرب در مسئله‌ی زن و خانواده با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کند، ما را به پیشینه‌های تاریخی تحولات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در این سرزمین‌ها می‌رساند؛ تحولاتی که انقلاب صنعتی نقطه‌ی شکل‌گیری آن بود. با انقلاب صنعتی شیوه‌های تولید خانگی دگرگون شد. کارخانجات صنعتی فراوان تولید می‌کردند و برای برقراری توازن میان معادله‌ی تولید و صنعت باید تغییراتی اساسی در سبک و ساختار زندگی مردم ایجاد می‌شد. تولید از یک سو نیاز به کارگر داشت و از سوی دیگر نیاز به مصرف‌کننده. با بیرون کشیدن زن از محیط خانه و ارائه‌ی نقش‌های بدلی به وی، هم نیاز به نیروی کار تأمین می‌شد و هم با تغییر سبک و سیاق زندگی، این نیروی کار خود مصرف‌کننده‌ای برای محصولات کارخانه‌ها و چرخیدن چرخ‌های صنایع تازه‌وارد بود. در این میان، اما جدا کردن مادر از محیط خانه و فرزندانش کاری سخت و غیرممکن بود. احساس فطری مادرانه در حمایت از فرزندان و پرورش و تربیت آن‌ها قید و بندی فطری و قوی بود که نمی‌گذاشت زنان را به سادگی از محیط خانواده بیرون بکشند. برای مبارزه با این فطرت ماهوی، طراحی یک جنبش با شعار جذاب برابری می‌توانست بهترین راهکار باشد؛ راهکاری که سبک زندگی زنان را تغییر می‌داد و سبب فاصله گرفتنشان از پذیرفتن نقش‌های مادری و همسری بود. پس دیگر قیدی برای حضور زن در کانون خانواده باقی نمی‌ماند و چرخه‌ی تولید و مصرف تکمیل‌شده به نظر می‌رسید؛ هرچند این پایان چالش‌های غرب نبود.
در واقع می‌توان گفت کناره‌گیری یا به عبارت بهتر کنار گذاشته شدن زن از ایفای نقش‌های اصلی خود و کم شدن ارزش و جایگاه مادری، ماحصل تغییرات فکری و اجتماعی گسترده‌ای است که در پی انقلاب صنعتی در غرب رخ داد. انقلاب صنعتی سرچشمه‌ی تحولات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خاستگاه بروز مکتب و اندیشه‌های مادی‌گرایی چون اومانیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم بود؛ مکاتبی که نحله‌ی فمنیسم با شعاری برابری زن و مرد از دلشان بیرون آمد.

صف‌آرایی جنبش فمنیسم در برابر ارزش مادر شدن

بر اساس باورهای فمنیستی از نقش طبیعی زن مشمول بازتولید، مادر شدن و ازدواج است و همه‌ی این فعالیت‌ها با زندگی در محیط مخصوصی در خانه به انجام می‌رسد. بنابراین پرداختن به این فعالیت‌ها سبب می‌شود تا زن از محیط کار عمومی تصمیم‌گیری، وضع قانون، تولید فرهنگ و دانش، تولید سیاست و... کاملاً باز بماند یا تأثیر بسیار حاشیه‌ای داشته باشد (مردم‌شناسی جنسیت، ص 186).
موج اولیه‌ی تفکر فمنیسم بسیار تحت تأثیر افکار و آموزه‌های پروتستانیزم، از جمله برابری روح‌های زن و مرد و بی معنا بودن تسلط گروهی خاص از مردم بر دیگران، چه مرد و چه زن و چه روحانیون و چه مردم، شکل گرفت. در فاصله‌ی سال‌های 1825 تا 1750، با انقلاب صنعتی و گسترش روابط سرمایه‌داری، به تدریج تغییرات عظیمی در جنبش‌های زنان ایجاد شد. از سوی دیگر، تولیدات صنعتی بیشتر نیازمند افزایش کارخانجات و خطوط تولیدی بود و راه‌اندازی این خطوط تولید، به کارگران بیشتری نیاز داشت. با شروع جنگ جهانی اول و جذب مردان در میادین جنگ، نیاز به نیروی کار با کشاندن زنان از خانه به کارخانه‌ها مرتفع شد. موج دوم فمنیسم اما با شکل‌گیری دسته‌بندی‌های فمنیستی با عقاید گوناگون روبه‌رو شد. در نخستین کنفرانس سازمان ملی زنان در سال 1967 میلادی، برای نخستین بار، خواسته‌های اصلی فمنیسمِ لیبرال تدوین شد و به تصویب رسید که یکی از بندهای آن حق زنان برای کنترل باروری و آزادی سقط جنین بود (از جنبش تا نظریه‌ی اجتماعی، ص 246). به باور فمنیسم‌های لیبرال، روبه‌رو شدن با مسئله‌ای همچون بارداری و زایمان، عملاً زنان را از جامعه حذف می‌نمود. آنان خواستار مرخصی استحقاقی و ایجاد امکانات برای نگه‌داری کودکان در خانه یا مراکز عمومی نگه‌داری کودکان بودند؛ زیرا کودکان را مانع بزرگی برای حضور زنان در عرصه‌ی عمومی تلقی می‌کردند. برخی از جمعیت‌های فمنیسم رادیکال خواهان تغییر نقش مادری هستند. به اعتقاد آنان، درست است که وضعیت فیزیولوژیک زنان به آنان قدرت باروری و تغذیه‌ی نوزاد را در ماه‌های اولیه‌ی زندگی می‌دهد، اما هیچ دلیل ذاتی وجود ندارد که مادر زیست‌شناختی و اجتماعی یکی باشند. اوکلی (Oakley) معتقد است مردان می‌کوشند تا «تحت پوشش اهمیت مادری» زنان را به کودکان گره بزنند. همچنین فمنیست‌های رادیکال معتقدند که زنان حق پایان دادن به بارداری خود یا سقط جنین را دارند و این امری شخصی و مربوط به خود زن است و نه دولت. شولامیت فایرستون (Shulamith Firston) ریشه‌ی نابرابری میان زن و مرد را در نتیجه‌ی قدرت باروری زن می‌داند و بر آن است که اساساً زنان باید از این وضعیت غیرانسانی رها شوند.
پسامدرنیته اما نقش بسیار بسزایی در شکل‌گیری موج سوم فمنیسم داشت. فمنیست‌های مارکسیست نیز تورم و رکود اقتصادی اوایل 1970 را موجب جذب بسیاری از زنان به بازار کار می‌دانند. در سال 1989، مراکز درمانی عامل سقط جنین در کار خود آزاد گذاشته شدند و همچنین حق کنترل بارداری و پایان دادن به آن به رسمیت شناخته شده بود (زن بودن ممنوع، ص 34). خواسته‌های فمنیسم موج سوم مطالبی چون خواست برابری زنان در عرصه‌های اجتماعی و شخصی، اصلاحیه‌ی حقوق برابر، رفع محدودیت پایان دادن به بارداری، دفاع از همجنس‌گرایان، پایان دادن به خشونت علیه زنان و... را دنبال می‌نمود. فایرستون، فمنیست رادیکال، می‌نویسد: «بارداری بد شکل شدن موقتی بدن فرد به خاطر حفظ نوع انسان است.»
به هر رو جنبش فمنیسم، با ترویج چنین نگاه و چنین رویکردی، به جنگ تقدس و جایگاه مادری رفت.

بحران خانواده در غرب

صنعتی و ماشینی شدن زندگی در کنار نفوذ تفکراتی همانند فمنیسم سبب تغییرات ساختاری در خانواده‌های غربی شد. تغییراتی که باز هم با سرمنشأ جدا شدن بانوان از محیط خانواده و ورودشان به اجتماع همراه بود. این مهم با شتاب فرآیند صنعتی شدن شکل جدی‌تری به خود گرفت. شکل‌گیری خانواده‌های هسته‌ای به جای خانواده‌های گسترده رفته‌رفته زمینه را برای ایجاد خانواده‌های تک‌والدی و خانواده‌های تک‌نفره، زندگی با همجنس (همجنس‌بازی) و زندگی با حیواناتی نظیر سگ و گربه و خانواده‌های تجدید بناشده را فراهم کرد؛ ضمن آنکه نگاهی به آمار و ارقام ارائه‌شده از سوی مراجع غربی، بیانگر افزایش دختران مجردی است که مادر می‌شوند. به بیان دیگر، غرب با بحران خانواده دست در گریبان است؛ بحرانی که در پی بحران مادری شکل گرفته است، چرا که نقش مادری نهادی‌ترین نقش خانواده است که اگر به درستی ایفا شود، منجر به تربیت فرزندان سالم و در نهایت سلامت اجتماع خواهد شد.

بحران مادری در غرب به روایت آمار و اسناد

امروزه 8/13 میلیون فرزند در آمریکا (23 درصد از کل فرزندان آمریکایی) که زیر 15 سال سن دارند، با مادرانشان زندگی می‌کنند. 7/2 میلیون فرزند نیز (5 درصد از کل فرزندان) با پدرانشان زندگی می‌کنند. در فرانسه، از اواخر دهه‌ی 70 میلادی تا سال 2000، خانواده‌ی تک‌والدینی با رشدی بیش از 50 درصد روبه‌رو شده است. در مجموع، حدود 2/26 درصد کل بچه‌های زیر 21 سالی که خانواده‌های تک‌والدینی دارند، در خانه زندگی نمی‌کنند. در آمریکا، تعداد مادران مجرد در سال‌های 1970 تا 2000 میلادی از 3 میلیون نفر به 10 میلیون نفر افزایش یافته است. همچنین در همین مدت تعداد پدران مجرد از 393000 نفر به 2000000 نفر افزایش یافته است. در مکزیک، مادران نوجوان بین 13 تا 19 ساله، 27 درصد کل حاملگی‌های این کشور را تشکیل داده‌اند.
در ایرلند و در طی سال‌های 1981 تا 1991 میلادی، نرخ خانواده‌های تک‌والدینی از 7/5 درصد به 9/7 درصد کل خانواده‌ها رسیده است. طلاق مهم‌ترین دلیل رشد تعداد این خانواده‌ها معرفی می‌شود. در فرانسه از اواخر دهه‌ی 70 میلادی تا سال 2000 خانواده‌ی تک‌والدینی با رشدی بیش از 50 درصد روبه‌رو شده است. در یونان، از سال 1980 میلادی، تعداد مادران ازدواج‌نکرده، 8/29 درصد افزایش یافته است. همچنین در انگلیس نیز نسبت خانواده‌های تک‌والدینی به حدود 25 درصد کل خانواده‌ها افزایش یافته است که رشد زیادی را در تعداد مادرانی که هرگز ازدواج نکرده‌اند و نرخ طلاق در 30 سال گذشته نشان می‌دهد. در آلمان و در طول دو دهه‌ی اخیر، تعداد این خانوارها دو برابر شده است که تقریباً همه‌ی این خانواده‌ها با سرپرستی مادران اداره می‌شوند.
از هر چهار کودک استرالیایی، یک کودک تنها با یکی از والدین واقعی (فیزیولوژیکی) خود زندگی می‌کند. این امر نتیجه‌ی طلاق‌های خانوادگی در این کشور است. نتایج یک پژوهش در استرالیا نشان می‌دهد که در 25 سال آینده، تعداد این خانواده‌ها بین 30 تا 66 درصد رشد پیدا می‌کند.
همچنین به استناد گزارش اداره‌ی آمار فدرال آلمان، از هر سه کودکی، که در آلمان متولد می‌شوند، یکی نامشروع است و پدر یا مادر وی مشخص نیست. روزنامه‌ی آلمانی «دی‌ولت» ضمن بیان این مطلب گزارش داد که «آلمان تا سال 2010، وجود این همه کودک نامشروع را تجربه نکرده بود.» این روزنامه اشاره می‌کند که حتی برخی ایالت‌های آلمان 64 درصد ولادت نامشروع دارند.
بر اساس گزارش اداره‌ی آمار اتحادیه‌ی اروپا موسوم به «یورو استات»، بالاترین شمار تولدهای نامشروع در اتحادیه‌ی اروپا مربوط به کشور استونی با 59 درصد و پایین‌ترین میزان متعلق به یونان با 7 درصد است. این گزارش می‌افزاید: «میزان تولدهای نامشروع، که والدین به طور رسمی با هم ازدواج نکرده‌اند، در فرانسه 53 درصد، انگلستان 46 درصد، اتریش 39 درصد و ایتالیا 24 درصد است.»
برخی محققان افزایش آمار خانواده‌های تک‌والدی را نتیجه‌ی افزایش روابط نامشروع می‌دانند. روزنامه‌ی نیوزویک در گزارشی می‌نویسد که 57 درصد از کودکان نامشروع سفیدپوست در ایالات متحده با مادران خود خانواده‌ی تک‌والدی را تشکیل می‌دهند. علاوه بر این، در جامعه‌ی غربی دختران بسیاری به علت روابط نامشروع، باردار شده‌اند و مجبورند به جمع خانواده‌های تک‌والدی بپیوندند.
جویس بروس (Joyce Bruce) نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی، کاهش تعداد خانواده‌هایی که در آن‌ها پدر و مادر حضور دارند زوال جامعه‌ی آمریکایی به شمار می‌آورد. روابط نامشروع حتی در بین نوجوانان آمریکایی رو به افزایش است. هر از چندی آمارها و اخبار نگران‌کننده‌ای در مورد روند رو به افزایش تعداد دختران دبیرستانی که به سبب ارتباط‌های نامشروع باردار می‌شوند و فرزندان غیرقانونی خود را به دنیا می‌آورند، منتشر می‌شود. بر اساس آمار، بیش از یک‌سوم دختران آمریکایی قبل از سن 20 سالگی باردار می‌شوند که این خود معضلی بزرگ برای خانواده‌های جوامع غربی به شمار می‌آید (بحران خانواده در غرب).
سرعت این تغییرات در برخی جوامعی نظیر آمریکا از رشد بیشتری برخوردار است. در چنین جوامعی، با خروج زنان از خانه، سازمان‌ها و نهادهای کشور نظیر مدارس شبانه‌روزی، مهدکودک‌ها، پرستاران خانگی، پانسیون‌ها و... عهده‌دار نقش‌های مادری می‌شوند؛ در حالی که چنین روندی مادر و فرزندان را دچار آسیب‌های عاطفی می‌کند و از این منظر جامعه را نیز دچار چالش‌هایی می‌نماید.

چالش‌های اجتماعی ناشی از بحران مادری

تعارضات درونی زنان در جوامع غربی:
کاهش زمینه‌ی ابراز عواطف مادری و کم شدن ارتباط کلامی و عاطفی میان مادر و فرزند، علاوه بر آنکه تربیت و پرورش روحی فرزندان را با چالش روبه‌رو می‌کند، مادران را نیز با تعارضات درونی مواجه می‌سازد؛ چرا که مادری و تربیت فرزند دو ویژگی فطری و ذاتی زنان است و این تعارضات درونی آمار ابتلا به بیماری‌های روحی‌روانی زنان در این جوامع را افزایش می‌دهد.

افزایش طلاق:

نگاه فمنیسم به طلاق نیز سبب شد تا در دهه‌ی 1990، ازدواج و طلاق به لحاظ حقوقی به صورت قراردادی بسیار آسان‌تر از خرید و فروش خودرو مطرح شد. از همین رو، در نیمه‌ی دهه‌ی 1950 تا نیمه‌ی دهه‌ی 1970 آمارها افزایش 400 درصدی طلاق را در جامعه‌ی آمریکا نشان می‌دهند. در دهه‌ی 1980 نیز به دلیل افزایش زندگی زنان و مردان بدون ازدواج، آمار ازدواج به طور چشمگیری کاهش یافت.

افزایش سن ازدواج:

فاصله‌ی بین بلوغ جنسی و اجتماعی با افزایش سن ازدواج افزایش می‌یابد، علاوه بر اینکه این موضوع شانس و زمان مادری را کاهش می‌دهد و از سوی دیگر مادری در سنین بالا ریسک بیشتری دارد.

سقط جنین:

سقط جنین، با کاهش وابستگی مادر به کودکش، به هویت‌زدایی از زنان و بی‌قیدی جنسی در غرب دامن می‌زند. در 22 کشور سرمایه‌داری غربی، سالانه حدود 6 میلیون و در سراسر جهان حدود 70 میلیون سقط جنین صورت می‌گیرد. مطابق گزارشی درباره‌ی قاچاق زنان و دختران و تجارت سکس در اروپای شرقی میزان درآمد این تجارت سالانه تا 13 میلیارد دلار است. همچنین سالانه 700 هزار تا 2 میلیون کودک و زن در دنیا قاچاق می‌شوند که حدود 500 هزار نفر آنان در اتحادیه‌ی اروپاست.

رشد همجنس‌گرایی:

همجنس‌گرایی از آن دسته انحرافات اخلاقی است که بیشترین آسیب را به بنیان‌های یک جامعه می‌زند و خانواده را با چالش جدی مواجه می‌سازد. این موضوع اما در بسیاری از کشورهای اروپایی امری پذیرفته شده است. در نگاه فمنیسم‌ها نیز رفتار لزبین‌ها (همجنس خواهان زن) راهی برای یک زندگی دلخواه است.

بحران جمعیت:

بر اثر نفوذ تفکراتی نظیر اندیشه‌های فمنیستی، ‌لیبرالیستی و اومانیستی در کنار تغییرات اجتماعی و حضور گسترده‌ی زنان در محیط‌های اجتماعی و اشتغال آنان و بحران خانواده، که خود را به صورت خانواده‌های بدون فرزند و افزایش همجنس‌گرایی نشان می‌دهد، ارزش مادر شدن و جایگاه زن به عنوان مادر به گونه‌ای تنزل یافته که بسیاری از بانوان غربی روی این احساس فطری خود پا گذاشته‌اند و تحت تأثیر فضای حاکم بر چنین جوامعی حاضر نیستند فرزند بیاورند و همین امر موجب شده است تا در بسیاری از کشورهای جهان با بحران و رشد منفی جمعیت مواجه شوند. این بدین معناست که این کشورها به سمت پیری حرکت می‌کنند و رشد جمعیت در آن‌ها پایین‌تر از حد جایگزینی است؛ علاوه بر بحران جمعیت، بحران مادری در غرب آسیب‌های اخلاقی و اجتماعی فراوانی را به بار آورده است و با به هم زدن ساختار خانواده، منجر به افزایش بزهکاری جرم و جنایت و در نهایت تهدید بنیان‌های اجتماعی و حتی سیاسی جامعه شده است. بنابراین بسیاری از این کشورها، با در نظر گرفتن مشوق‌هایی برای مادر شدن زنان، می‌کوشند تا با بیدار کردن این فطرت در بانوان، دیگر آسیب‌هایی را نیز که کنار زدن زن از نقش اصلی‌اش در خانواده و جامعه رخ داده است جبران کنند.

مشوق‌های کشورهای مختلف برای مادر شدن زنان

در کشورهای با رشد جمعیت نامناسب، ‌صفر یا منفی دارند و هرم سنی‌شان رو به پیری نهاده است، مشوق‌های مالی و حمایتی گوناگونی را برای سرپرست خانواده و به خصوص مادران در نظر گرفته‌اند تا این وضعیت بهبود یابد.
در اسپانیا، دولت برای تولد هر بچه، 2500 یورو به زوج‌ها پرداخت می‌کند. دولت کره‌ی جنوبی هم برای تشویق خانواده‌ها به فرزندآوری 3 هزار دلار برای تولد هر بچه به زوج‌ها می‌دهد. «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان، چند سال قبل، که میانگین تعداد بچه‌های خانواده‌های این کشور 1/3 بچه تخمین زده شد، پیشنهاد حقوق هزار و 800 یورویی را برای مادرهایی که مراقب بچه‌های خود در خانه هستند مطرح کرده است.[5] آلمان همچنین برای جبران رشد منفی جمعیت خود، با تصویب قانونی به مهاجرانی که چندین سال در این کشور زندگی کرده و فرزندانشان تا 17 سالگی در کشور آلمان درس می‌خواندند کمک هزینه‌ی تحصیلی می‌دهند و برای آنان سبدهای حمایتی کمک مالی دارند.[9] بر اساس گزارش یورو نیوز «کریستینا شرودر»، وزیر امور خانواده‌ی آلمان، به دنبال ارائه‌ی طرحی است که به پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها اجازه می‌دهد که برای نگه‌داری از نوه‌هایشان مرخصی بدون حقوق بگیرند.[10]
از دیگر اقدامات دولت آلمان، کمک مالی به پدران و مادران شاغلی است که به دلیل تولد فرزند خود یا مرخصی به واسطه‌ی نگه‌داری از فرزند، دستمزدی دریافت نکردند؛ بنا بر این حمایت مالی، مردان یا زنانی که دستمزدی دریافت نکرده‌اند، دو‌سوم دستمزد خود را با افزایش 2٫375 دلاری در هر ماه از دولت دریافت می‌کنند و کسانی که حقوق پایین‌تری دریافت می‌کنند 100 درصد حقوق خود را از دولت دریافت می‌کنند. اگر یکی از والدین در مرخصی باشد، تا 12 ماه می‌تواند به صورت فوق در مرخصی باقی بماند، با ضمانت این مسئله که بعد از 12 ماه به همان شغل قبلی خود باز می‌گردد و اگر هر دو والدین در مرخصی باشند تا 14 ماه می‌توانند این گونه در کنار خانواده‌ی خود حضور داشته باشند.
در فرانسه نیز بر اساس قوانین جدید، خانواده‌ها برای به بچه دار شدن خود هیچ‌گونه نگرانی برای از دست دادن شغل خود به دلیل مرخصی طولانی یا مخارج فرزندان ندارند. بر این اساس، خانواده‌های فرانسوی تا سه سال می‌توانند با ضمانت اینکه به شغل خود بر می‌گردند، در کنار فرزند خود حضور داشته باشند؛ دولت به صورت سالانه از سه‌سالگی تا سنین تعیین‌شده نسبت به کمک‌هزینه‌های مالی فرزندان برای پیش‌دبستانی و همچنین دوران مدرسه و دانشگاه به خانواده‌ها تضمین قانونی می‌دهد. سبد کالا، کاهش اخذ مالیات و استفاده از امکانات دولتی برای فرزندان و خانواده‌ها و حتی کمک‌هزینه‌ی استخدام خدمتکار برای خانواده‌هایی که بچه‌دار شده‌اند، از دیگر تدابیر دولت فرانسه برای احیای ارزش‌های مادری و نهاد خانواده در این کشور است.
ژاپن هم با داشتن یکی از پایین‌ترین نرخ‌های تولد در سرتاسر جهان دارای بالاترین درصد جمعیت مسن است و برای مواجهه با بحران مادری و جمعیت، ‌قانونی به نام «کودومو تیت» (Kodomo Teate) را در سال 2010 تصویب کرد تا خانواده‌ها برای فرزندانشان تا سن 15سالگی ماهانه تا 13 هزار ین کمک مالی دریافت کنند؛ از سوی دیگر پدر و مادر یک به یک بتوانند، در صورت اخذ مرخصی با نصف حقوق خود تا سقف تعیین‌شده، در مرخصی حضور داشته باشند و بدون هیچ تغییری به کار قبلی خود بازگردند.
«ولادمیر پوتین» رئیس‌جمهور روسیه، در جریان تبلیغات انتخاباتی خود تأکید کرد که جمعیت روسیه باید افزایش یابد تا این کشور در آینده دچار مشکل نشود. روسیه حمایت مالی از خانواده‌هایی را که برای اولین یا دومین و حتی سومین بار دارای فرزند می‌شوند به دولت و نهادهای مسئول ابلاغ کرده است؛ بنا بر ابلاغ دولت روسیه، معافیت‌های مالیاتی و حمایت‌های مالی برای تربیت و رشد فرزندان و سبدهای کالای حمایتی و نقدی به خانواده‌ها از دیگر اقدامات این کشور است.

جایگاه مادری در ایران

آمار و ارقام نبض بطن یک جامعه است که می‌تواند سمت و سوی حرکت سبک زندگی مردم را به نمایش بگذارد و پیش از آنکه وارد فاز بحرانی شویم،‌ زنگ هشدار را به صدا درآورد. نگاهی به آمار و ارقام میزان و سن ازدواج، طلاق ،‌ مهدهای کودک،‌ نرخ رشد جمعیت و باروری، خانواده‌های تک‌سرپرست، ‌زندگی مجردی و آمار سقط جنین‌های غیرقانونی زنگ خطری است که به ما گوشزد می‌کند طی طریق در همین مسیر نمی‌تواند ما را به مطلوب برساند؛ همچنان که سال گذشته نیز رهبر معظم انقلاب درباره‌ی سبک زندگی جامعه‌ی امروز ما و لزوم بازنگری و تغییر در این سبک تذکر دادند. از نگاه ایشان، زن طراز انقلاب اسلامی زنی است که در نقش‌های الهی و فطری خود، که همان مادری و همسری است، خوش بدرخشد و حضور بانوان ایرانی در جامعه نیز به شرطی پذیرفته است که ضمن رعایت حدود شرعی مادر و همسر نمونه بودنش نیز خدشه‌دار نشود.
بنابراین هرچند هنوز هم به برکت حاکمیت گفتمان اسلامی و تلاش برای تحقق سبک زندگی ایرانی‌اسلامی در چشم‌انداز اهداف انقلاب اسلامی، خانواده و مادر ارزش و جایگاه والای خود را حفظ کرده‌اند؛ اما کاهش چشمگیر آمار و ارقام رشد جمعیت طی مدت زمانی کوتاه، حرکت هرم سنی جمعیت به سنین پیری و میانسالی، افزایش سن ازدواج، تبعات رشد میزان مشارکت‌های اجتماعی بانوان و به تناسب آن افزایش نهادهای همیار خانواده نظیر مهدهای کودک و استخدام پرستار برای ایفای نقش بدل مادری و بسیاری مسائلی از این دست، زنگ خطری است که دور شدن جامعه‌ی ایران از ارزش‌های مادری و به بیان دیگر خطر دچار شدن به «بحران مادری» را گوشزد می‌کند.
مطابق آخرین آمار سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، امسال از هر 5 ازدواج یک مورد به طلاق منتهی می‌شود؛ این در حالی است که بر اساس آمار سال گذشته، حدود 7 درصد افزایش طلاق داشته‌ایم.
نتایج سرشماری سال 90 نیز نشان می‌دهد 1/7 درصد خانواده‌های ایرانی تک‌نفره‌اند که این آمار نسبت به سرشماری دوره‌ی قبل حدود 2 درصد افزایش یافته است و 5.5 میلیون نفر از 75 میلیون به زندگی مجردی روی آورده‌اند.
مطابق آمار وزارت ورزش و جوانان، نرخ کشوری ازدواج به عنوان مقدمه‌ای برای افزایش جمعیت در سه‌ماهه‌ی نخست سال نسبت به مدت مشابه آن در سال گذشته 7.5 در صد کاهش داشته است.
بنا بر آمار وزارت بهداشت ایران نیز میانگین سن ازدواج از 21 سالگی به 27 سالگی رسیده و سنین باروری کشور نیز 8 تا 10 سال افزایش یافته است و همین عامل سبب شده است تا شاهد افزایش پدیده‌ی تک‌فرزند و کاهش نرخ باروری کل به 1.2 درصد، یعنی پایین‌ترین حد جانشینی، رسیده‌ایم که خود بیانگر هشدار جمعیتی است و حتی برخی کارشناسان معتقدند در صورت ادامه‌ی روند کنونی در دهه‌های آتی ممکن است با پدیده‌ی انقراض نسل روبه‌رو شویم. در بررسی عوامل افزایش سن ازدواج، ‌کاهش میزان باروری و بروز تجرد قطعی نیز به روشنی رد پای اشتغال بانوان هویداست؛ ‌امری که سبب می‌شود آن‌ها مادر شدن را به تأخیر بیندازند و در صورت مادری هم داشتن فرزند کمتر ترجیحشان باشد. همچنین با دوری مادر از محیط خانه، رشد مهدهای کودک را شاهدیم. از سوی دیگر نیز نفوذ برخی رگه‌های تفکرات فمنیستی در میان بانوان ایرانی از طرق مختلف و به طور ویژه برنامه‌ها و سریال‌های دنباله‌دار ماهواره‌ای امری است که نمی‌توان آن را انکار کرد. هسته‌ای شدن خانواده‌های ایرانی و خارج مادر از محور هدایت و کنترل خانواده از دیگر نشانه‌هایی است که از حرکت به سمت بحران مادری خبر می‌دهد. این آمار و ارقام صادق‌ترین گواهی سمت و سوی حرکت جامعه‌ی ما از همان مسیری است که غرب آن را تجربه کرده است، اما تا دیر نشده است می‌توان با تکیه بر ذخایر غنی باورهای دینی و داشته‌های ملی و با احیای سبک زندگی ایرانی‌اسلامی از بیراهه‌ای که وارد آن شده‌ایم به سلامت بازگشت.

جمع‌بندی

غرب با اهداف و اغراض اقتصادی و سیاسی پس از انقلاب صنعتی فمنیسم را طراحی کرد تا بتواند با شعار برابری زن و مرد زنان را از خانواده بیرون بکشد و به محیط کار بیاورد. این تدبیر هرچند توانست چرخ‌های تولید و مصرف را به حرکت درآورد، اما منجر به بحران مادری و چالش‌های شدید خانواده در غرب شد؛ ‌بحرانی که امروز تهدیدی جدی برای ساختار اجتماعی و حتی سیاسی این جوامع شده است. هم‌اکنون بحران‌های ناشی از بحران مادری در غرب آنان را بر احیای ارزش‌های این جایگاه مهم و تأثیرگذار زن واداشته است. بر همین اساس، بسیاری از سیاست‌های داخلی جوامع غربی بر تشویق خانواده‌ها به فرزندآوری متمرکز شده است.
در حال حاضر، بررسی آمار و ارقام جامعه‌ی ما نیز نشان از حرکت به سمت و سوی بحران دارد و اصلی‌ترین راهکار برای مقابله با این روند نیز احیای ارزش والای مادری و سبک زندگی ایرانی‌اسلامی است؛ امری که با پرداختن به آن می‌توان از بروز چنین بحرانی پیشگیری کرد.
. منبع: سایت برهان

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط