گفتوگو با زهرا حجازیدوست
لزوم شناسایی و اولویتبندی مسائل زنان و خانواده و شکل سیستمی دادن به آن، از جمله ضروریاتی است که مقام معظم رهبری آن را مورد تأکید قرار دادهاند. ایشان در این زمینه فرمودهاند:«این همه فعالیتهای گوناگونی که در زمینهی مسئلهی زن در کشور وجود دارد ـ از مسائل حقوقی و قانونی و فقهی بگیرید تا مسائل اجتماعی، تا مسائل اجرایی، تا مسائل عاطفی، این همه موضوعات مختلفی است که در زمینهی زن مطرح استـ بایستی یک شکل سیستمی پیدا کند، بایستی یک هندسهی عمومی پیدا کند.»
پیرو این مسئله و شناسایی مسائل حوزهی زنان و تبیین فرمایشات رهبری، مصاحبهای با خانم زهرا حجازیدوست، استاد حوزه و دانشگاه، ترتیب داده شد که در ادامه می¬خوانیم:
مسائل حوزهی زنان، شامل طیف گستردهای است که اتفاقاً مقام معظم رهبری نیز در دیدار با بانوان فرهیخته، به این مسئله اشارهای داشتهاند. از نظر شما، که یکی از متخصصان حوزهی زنان هستید، در حال حاضر مهمترین مسائل مطرح در حوزهی مسائل زنان چیست؟
زنان امروز متأسفانه دنبالهرو «فردگرایی» شدهاند. فرد دین را کنار میزند و در فضای خارج از دین، فقط خودش را میبیند. به عبارت دیگر، زنِ امروز، سکولاریسم را با اومانیسم در هم آمیخته که نتیجهی آن، فقط خودِ اوست. این «خود»، حصاری را برای او ایجاد کرده است که موجب میشود در مقابل خانواده، قد علم کند و خانواده را پس بزند.
به نظر من، اولین کاری که ما باید برای زنِ امروز انجام دهیم این است که طرز تفکر او را تغییر دهیم تا از این طریق، متوجه اهمیت خانواده شود. امروزه اگر بنده برای زنان دربارهی جایگاه خانواده و اهمیت آن در رشد هر شخص سخن بگویم، او را جذب نمیکند، زیرا اساساً نوع نگاه او تغییر کرده است. او به دنبال حقوق و منافع خود و در یک کلام، فردگرایی است. این طرز تفکر خطرناک متأسفانه در بین جوانان تبدیل به اپیدمی شده است. این سؤال اکثر خانوادههاست که چرا فرزندان ما تن به ازدواج نمیدهند؟ چرا به دنبال این هستند که راحت باشند؟
احساس من این است که منشأ این مشکلات همان طرز تفکر اومانیستی و سکولاری است. این دو نگاه باعث شده است که جوانان از دین زده شوند، از مسئولیتها بگریزند، از تشکیل خانواده فرار کنند و بعد از تشکیل خانواده نیز به شدت در پی حفظ منافع و حقوق فردیشان باشند، در حالی که تشکیل خانواده از فردگرایی فاصله دارد. پس ما باید در مرحلهی اول، با تغییر افکار زنان، به آنان جهت دهیم تا جایگاه اصیل خانواده را درک کنند.
به نظر میرسد چنین کاری سخت و پیچیده باشد. در واقع نکته اینجاست که غرب به کمک ابزارهای مختلف، زن را مجذوب گفتمان خود کرده است و اگر بخواهیم زن را با هویت و رسالت اصلیاش آشنا کنیم، قطعاً دشوار خواهد بود، همچنان که تا کنون این اتفاق به طور کامل و درست نیفتاده است. اشاره میکنم به صحبتهای مقام معظم رهبری که فرمودند ما گفتمان ناب اسلامی را در اختیار داریم و باید مطابق با آن مدلی را ترسیم میکردیم، اما این کار انجام نشد. شما علت مسئله را در چه می¬دانید؟
یکی از دلایل آسیب در جامعهی ما این است که متأسفانه سخنان مقام معظم رهبری در حد کلام باقی میماند، در حالی که باید تبدیل به فرهنگ جامعه شود. هشدارهایی که مقام معظم رهبری ده سال پیش دادند، امروز گریبانگیر جامعه شده است، اما اگر همان زمان اقدامات لازم را انجام میدادیم و آنها را به صورت آییننامه و برنامههای مدون، به طور کامل در جامعه اجرا میکردیم، امروز چنین مشکلاتی نداشتیم.
همان طور که میدانید، متأسفانه قشر عظیمی از زنان جامعه، خود را درگیر مسائلی کردهاند که آنها را به کمال و تعالی نمیرساند. این درگیریها ابداً با تواناییهای جسمی و روحی آنها سازگاری ندارد. مثلاً در حوزهی اشتغال زنان، گاهی شاهدیم که آنها در جایگاهی قرار میگیرند که واقعاً برای آن ساخته نشدهاند. به نظرم علت آن است که بعد از رنسانس، زن غربی وارد عرصههای اجتماعی، صنعتی و اقتصادی شد و نوع حضور او به عنوان الگو مطرح شد. صرف نظر از خوبی یا بدی مدل غربی، در این مدل، به زن تجویز شد که اگر از خانه بیرون برود، به آزادیها و حقوقش خواهد رسید. پس گام اول این است که زن فقط از خانه بیرون برود. او امروز دوست دارد که در عرصههای گوناگون حضور داشته باشد. در عین حال سرگردان است و در پی داشتن یک شغل و حضور فعال است، ولو این که صاحب پستترین شغل شود یا خود را مشغول اموری کند که با هیچ جزئی از وجود او سازگاری ندارد. زن ایرانی دچار چنین افراطی شده است. چگونه باید او را به حالت تعادل برسانیم تا از بند افراط و تفریط رها شود؟ به عبارت دیگر، برای طراحی مدل اسلامی چه باید کرد تا زن صاحب یک زندگی اسلامی شود و واقعاً به آن جایگاه حقیقی که اسلام برای او شایسته میداند برسد؟
جامعهی متعادل همان جامعهی متکامل با مدل اسلامی است. با مطالعهی تاریخ کشورمان، میبینیم که یکی از مشکلات بسیار جدی جامعهی ایرانی این است که متأسفانه به سختی تعادل پیدا میکند، یعنی یا در حالت تفریط است یا در حالت افراط. در مورد اشتغال، جامعه ناگهان با هجمهی تبلیغاتی مواجه شد که وعدهی حقوق و منافع زنان را میداد، یعنی همان فردگرایی که عرض کردم. این مباحث بر اساس یک نگاه کاملاً غربی است. به عبارت دیگر، ایدئولوژی غرب چنین مباحثی را مطرح میکند که انسانها حق دارند زندگی کنند، درآمد داشته باشند و لذت ببرند.
به محض حاکم شدن این طرز تفکر در جامعهی ما، اشتغال زنان تبدیل به موضوعی فراگیر شد. به قول شما، زن برای به دست آوردن شغل با هر سمت و هر حقوقی، تا جایی که میتوانست تلاش میکرد و حاضر بود حتی خانوادهاش را زیر پا بگذارد، چون احساس میکرد چیزی را به دست میآورد که مال خودش است.
من شرایط امروز را همیشه با جامعهی مدنی عصر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مقایسه میکنم. در آن دوره، زنان هم فعالیت اجتماعی و شغل داشتند و هم صاحب جایگاهی متعادل بودند. آنها به خانواده، شغل یا جهاد در کنار مردان همان اندازه توجه میکردند که لازم بود. تاریخ عرب به ما میگوید که اعراب جاهلی فرهنگ زندهای نداشتند، اما در عرض 23 سال، چنان متحول شدند که مثلاً حادثهای به نام «بیعت عقبه» اتفاق افتاد و زنان در صحنهی سیاسی و دینی ظاهر شدند.
باید بپرسیم چه اتفاقی برای مردم افتاده بود و چه کلماتی از حضرت به گوش آنها رسیده بود؟ وقتی که حضرت در مدینه بودند، هنگام جنگهای متمادی و محاصرههای اقتصادی، چه اتفاقی میافتاد؟ در زندگی فردی و اجتماعی مردم چه تغییری ایجاد شده بود؟ مثلاً هنگام ازدواج، تصمیمگیری دربارهی آیندهی فرزندان، طلاق، اختلافات خانوادگی و انتخاب شغل.
تحقیقات ما دربارهی زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و رفتار ایشان با زنان نشان میدهد که حضرت زنان را هستهی اصلی جامعه میدانستند و به همین دلیل، روی زنان فرهنگسازی انجام میدادند. با این کار، در مرحلهی بعد، بر فرزند، شوهر، برادر و در نهایت، بر کل افراد جامعه تأثیر میگذاشتند. اینچنین بود که در دورهی کوتاهی، فرهنگ جامعهی عرب عوض شد و مردمی که تا قبل از آن دخترشان را میکشتند، به مرور آموختند ایثار کنند. پس حضرت تأثیر اصلی را روی اندیشهی آنها گذاشتند و مردم یاد گرفتند که چطور انسان باشند.
بنابراین کاری که ما باید انجام دهیم دقیقاً همین است. اگرچه هجمههای غرب شدیدتر از قبل است، ما اگر بخواهیم، میتوانیم طبق سنت نبوی رفتار کنیم. فراموش نکنیم که در آن دوره هم، چنین هجمههایی وجود داشت. از طرفی دیگر، امروز ابزارهایی در اختیار ماست که آن زمان نبوده است. به عبارت دیگر، همان اندازه که ممکن است دشمن قوی شده باشد، خودمان هم قوی شدهایم. فقط لازمهی آن، تفکر درست است. ما غالباً نشستها و جلسات فراوانی برگزار میکنیم و در آن جلسات، حرفهای زیادی میزنیم، ولی با پایان آنها، همهی سخنان در فایلی به کنار میروند.
اگر کار ما به صورت مستمر و پروسهای باشد، اتاقهای فکر مانند حلقه در کنار هم قرار بگیرند، این افکار تبدیل به برنامههای اجرایی شود و مجریان و مدیران کشور با ما همکاری کنند، قطعاً به نتیجهی خوبی خواهیم رسید، چون چنین کاری بسیار پسندیده است.
حکومت ما حکومت اسلامی است و رهبری داریم که در این زمینه صاحب نظر است. پس مسیر برای ما روشن و باز است. اشکال از جایی شروع میشود که من و تکتک «من»ها نتوانستهایم اصول و اسلوب کار را دریافت کنیم و در قالبهایی بریزیم که مردم جامعه بتوانند به خوبی از آنها استفاده کنند. اکثر مردم به دنبال این هستند که مصادیق را به آنها نشان دهیم، یعنی وقتی از «سبک زندگی» حرف میزنیم، به جای بخشنامه و آییننامه، در پی مصداقها و شاخصهای اجراشدنی هستند. ما زمانی میتوانیم چنین کاری کنیم که بر اساس نیاز، درک و علاقهمندی هر شخص، آنها را در قالب بریزیم. به عنوان مثال، باید سبک زندگی را در قالب یک رمان جذاب در اختیار یک دختر هجدهساله قرار دهیم، چرا که اقتضای این سن و نیازمندیها و علاقهمندیهای او، چنین قالبی است. همان طور که میدانید، امروزه فرزندان ما هم از رمانهای غربی ایده میگیرند و طبق آن رفتار میکنند.
یکی از کارهای تحقیقاتی من این بود که با بررسی رمانهای غربی، تفکر نویسنده را دنبال میکردم. جالب است بدانید متوجه شدم که آنها نقدهایی را که به دین مسیحیت یا آیین کاتولیک دارند، در قالب رمان بسیار دلپسند و جذابی مطرح میکنند و بدون اینکه خواننده متوجه شود، آن را در میان سطرهای کتاب میگنجانند. پس اگر من ایرادی را در جایی میبینم و واقعاً دوست دارم نسل جوان را با سبک زندگیِ درست آشنا کنم، لازمهاش این است که سخنانم را در قالبی بریزم که او آن را میفهمد و با آن مأنوس است. نسل جوان قطعاً با سخنرانی انس نمیگیرد و به جای آن، رمان و شعر نو را میپسندد.
من احساس میکنم ما در قالبهای نو میتوانیم به نحو شایسته کار کنیم، به این شرط که اندیشمندان جامعه کار را منحصر به اتاق فکر نکنند. چنین برنامهای نیازمند یک پروسه است. حلقهها باید کاملاً در هم قرار بگیرند و با مدیران اجرایی کشور همراه شوند. فرهنگسازی محتاج سعهی صدر است. نباید انتظار داشته باشیم که در سال آتی نتیجهی این کار را ببینیم. همان طور که میدانید، کشورهای غربی برای موفقیت در مسیر مقابله با اسلام، سعهی صدر داشتند. آنها به خوبی برای رسیدن به این هدف وقت صرف کردند و تمام مراحلی را که خدمتتان عرض کردم، اجرا کردند و امروز نتیجهاش را میبینند. متأسفانه آنها از آموزههای اصلی اسلام بیش از ما استفاده میکنند.
شما فرمودید که اگر اولویتهای زن یا دختر امروزی را بشناسیم، میتوانیم متناسب با آن، از منابع اسلامی استفاده کنیم. اگر زنان را به زن خانهدار، زن شاغل و غیره قشربندی کنیم، آن گاه به نظر شما، اولویتهای آنها چیست؟ مثلاً چه مسائلی برای یک دختر هجدهساله یا زن شاغل یا زن خانهدار امروز در درجهی اول اهمیت قرار دارد؟
اگر بخواهیم دقیقتر و مثمرثمرتر تحقیق کنیم، باید زنان را کاملاً قشربندی نماییم. مثلاً دختر هجدهسالهی امروزی به شدت به دنبال پیشرفت و مطرح شدن در جامعه است. رسیدن به موفقیتهای علمی، توجه به نقاط قوت شخصیت خود و تقویت جاذبههای ظاهری، جزء دلبستگیهای دختران هجدهساله محسوب میشود. اگر من این قشر و دغدغههای او را به خوبی بشناسم، آن گاه با کسانی که در زمینهی برنامهریزی برای این قشر ید بیضایی دارند، همکاری خواهم کرد و نتیجه خواهم گرفت.
در این صورت، حتماً میدانم که یک دختر هجدهساله میخواهد همواره مطرح باشد، پس من به این علاقهی او جهت میدهم. امروز یک دختر هجدهساله میخواهد در جامعه مطرح شود، اما از آنجا که در زمینههای دیگر به بنبست میخورد، فقط به ظاهر خودش میرسد تا با این روش مطرح شود.
در تحقیقاتی که در شهر آذربایجان غربی کردند، نتایج جالبی به دست آمد. خانمهای تحصیلکرده که صاحب شغل و درآمد خوب هستند، نسبت به بقیهی زنان جامعه، خیلی کمتر به ظاهرشان توجه میکنند. این نکتهی بااهمیتی است که اگر زنان در زمینههای دیگر بتوانند استعدادهای خود را بروز دهند، دیگر به دنبال جلوهگری ظاهری نخواهند بود. جلوهگری ظاهری زنان به این دلیل است که در موقعیتهای دیگر به بنبست رسیدهاند. به علاوهی اینکه این ویژگی در فطرت آنها وجود دارد.
بنابراین اگر من با سیاستگذاران و مدیران اجرایی این حوزه در تعامل باشم، راهکارهایی را برای این قشر وضع میکنیم تا آنها بتوانند به درستی خودشان را مطرح کنند. ما در این زمینه کمکاری کردهایم. خود من احساسم این است که به این قشر ظلم کردهام، یعنی میتوانستهام به این قشر بیشتر توجه کنم و نکردهام.
در مورد زنان خانهدار و شاغل چطور؟
بیشترین دغدغه و نگرانی زن خانهدار، فرزندش است. تمام تلاشش را میکند که برای فرزندش قدمهای بلندی بردارد. دغدغهی زن شاغل شغلش است و دلش میخواهد ترفیع بگیرد. متأسفانه در این زمینه، آمارها نشان میدهد که زنان حتی حاضرند یکدیگر را له کنند، اما جایگاه شغلی خود را ارتقا دهند. این نکته هم به نگاه اومانیستی آنها برمیگردد، یعنی حتی به دلیل همجنس بودن، علاقهمندی به جنس زن ندارند و از قشر زنان دفاع نمیکنند. آمار و تحقیقات وسیعی که در دنیا انجام شده است، نشان میدهد که زنان، به خصوص در جهان سوم، برای ترفیع شغلی، حاضرند زنان دیگر را زیر پا له کنند. همان طور که میدانید، این نگاه همان نگاه فردگرایانه است، چرا که برای او، فقط خودش مطرح است.
اگر قائل به قشربندی باشیم و زن خانهدار و زن شاغل را در مقابل هم قرار بدهیم، به نظر میرسد هیچ کدام آرامش ذهنی ندارند. زن خانهدار احساس میکند که جامعه نتوانسته است شرایطی را برای او فراهم کند تا او هم بتواند به خواستههایش برسد. زن شاغل هم همین طور. نظر شما در این مورد چیست؟
اصولاً زنان جامعهی ما این حس را دارند. این حس تقریباً در تمام اقشار زنان جامعه، از دختران جوان تا زنان سالمند، مشترک است. در چندین تحقیق میدانی، زنان سالمند ادعا کردهاند که در زندگی خود فدا شدهاند و هیچ وقت به آنها توجه نشده است. در این زمینه، زنانی که نگاه مذهبی درست، نه تعصبی، دارند (زنان سنتی را جدا میکنم) فاقد چنین حسی هستند. آنها خیلی خوب از فرصتها استفاده میکنند و از این نظر، کاملاً ممیز هستند.
وضعیت زنان شاغل را چطور ارزیابی می¬کنید؟ میتوان گفت تعارض نقشها، مشکل اساسی این قشر محسوب می¬شود؟
بله، او هم حس میکند که در جامعهای زندگی میکند که همه چیز بههمریخته است. در محیط خانه، از او توقع یک زن خانهدار را دارند و در محیط کار، از او توقع زن کارمند را دارند. او گلایهمند است که چه زمانی باید به خود و خواستههایش برسد. اکثر زنان جامعهی ما این گله را دارند و اتفاقاً از آنجا که زنان نیمی از افراد جامعه هستند، این واقعیت نشان میدهد که چقدر در مورد آنها کار اسلامیِ درست، کم شده است.
اگر دقت کنید، متأسفانه در بعضی از موارد، به اسم دین، کارهایی با نگاه عرفانی انجام میشود که اتفاقاً به شکل دیگری به زنان آسیب میزند. مثلاً آنها را از لذتهای حلال متعلق به یک زندگی سالم محروم میکنند. من سربسته میگویم، ولی بدانید که این آسیب، بسیار جدی و مهلک است. مثلاً به او میگویند که اگر قرار است به خدا برسد باید چهل روز ریاضت بکشد، از شوهر و بچههایش دور باشد، روزه بگیرد و شبها در خلوت نماز بخواند. من نمیدانم اسم این را چه بگذارم. در توصیههای عرفانیِ بعضی از این کلاسها گفته میشود که مثلاً یک خانم جوان باید چهل روز از شوهرش فاصله بگیرد یا توصیه میشود که در خانه روسری سر کنند و طوری رفتار کنند که انگار نامحرم در خانه است.
همهی این آسیبها نشان میدهد که ما در مورد زنان کار اسلامی درست انجام ندادهایم. به عبارت دیگر، آدمها را اسلامشناس نکردهایم. عدهی بسیاری افراطی شدهاند و بیش از حد دین را با تعصب همراه کردهاند. این مسائل باعث شده است که آنها از دین فاصله بگیرند و از آن جدا شوند. این افراطها آنچه را که جزء بدنه و الفبای دین محسوب میشود از زنان گرفته است. البته در همین کلاسهای عرفان، به آقایان هم چنین توصیههایی میکنند، اما به بحث ما ارتباط ندارد.
همهی اینها نشان میدهد که ما برای نیمی از افراد جامعه چقدر کم، کار اصولی انجام دادهایم. به نظرم ما بیشتر مشغول کارهای شعاری، مقطعی و سطحی بودهایم، ولی باید سراغ برنامهها و کارهای خیلی عمیق برویم تا بتوانیم روی طرز فکر زنان جامعه تأثیر بگذاریم و حقیقتاً تفکر اسلامی را در آنها زنده کنیم. نیاز امروز ما این است.
مقام معظم رهبری فرمودند که غرب دو هدف دارد: مردواره کردن زن و تبدیل کردن زن به وسیلهای برای راحتی و التذاذ جنسی مرد. همین طور مقام معظم رهبری بحثی را دربارهی اشتغال زنان مطرح کردند و توصیه کردند که در این زمینه باید کار جدی شود. علاوه بر آن، در سطح کلانتر، ایشان توصیه کردند که دربارهی گفتمان اسلامی نسبت به زن کار شود و حتی مرکزی تأسیس گردد. ایشان ساختارهای چنین مرکزی را هم تا حدی مشخص کردهاند. نظر شما چیست؟
احساس من این است که مردواره کردن زن، کار امروز نیست. همهی ما از مادربزرگها شنیدهایم که میگفتند این دختر مثل مرد قوی است. اگر خاطرتان باشد، وقتی خانمی شوهرش را از دست میداد و خودش مسئولیت زندگی را به عهده میگرفت، میگفتند مثل مرد میماند. از همان زمان، چنین تفکری در جامعهی ما شکل گرفته و به آن تزریق شده است. در عین حال، نمیتوانیم ادعا کنیم که این طرز تفکر صرفاً از غرب آمده است.
اساساً تمام جوامع بشری، مرد را موجودی برتر از زن میدانستند. در جامعهی ما هم همین طور بوده است، یعنی به مردان توجه ویژهای میشده است. پس اگر قرار بود از زنی تعریف ویژهای کنند، میگفتند مثل مرد است. متأسفانه دیدگاه غرب هم با این موضوع به خوبی همراستا شد. در نتیجه زنان دریافتند که اگر میخواهند وارد شغلی شوند، شغلی را انتخاب کنند که مردانه باشد تا بیشتر جلب توجه کنند.
به عبارت دیگر، غرب متوجه این موضوع شد که باید در قالب رفتار مردانه، باعث مطرح شدن زنان شود. این اتفاق افتاد و من کاملاً موافقم که هم غرب از این مسئله حمایت کرد و هم جامعهی ما آمادگی پذیرش چنین شرایطی را داشت. سنت جامعهی ما این طور است که هر وقت میخواهند مردی را تحقیر کنند، میگویند مثل زنان است. در عوض، هر وقت میخواهند به زنی بها بدهند، میگویند مثل مردهاست.
دلیل چنین اتفاقی این است که در کل دنیا، مرد را موجود برتری میدانستند. فرهنگ غرب با مطرح کردن بحث تساوی و تشابه زن و مرد، کاری کرد که زنان در کنار مردها و در جایگاه شغلی آنها قرار گرفتند و رفتار مردانه را در خود تقویت کردند. جامعهی ایرانی هم این وضعیت را به راحتی پذیرفت. واقعیت همان کلام مقام معظم رهبری است که ما باید طرز کار را از دل متون اسلامی استخراج کنیم. ارزش و بهای زن این است که زن باشد و ارزش مرد هم این است که مرد باشد. جامعهی متعادل جامعهای است که زنان و مردان در جای خودشان باشند و هر کدام به کمالاتی که در جنس و جنسیت خودشان دارند ببالند. این نکتهی بسیار مهمی است و شاید لازم باشد مؤسسات زیادی در این زمینه فعالیتهای فرهنگی متعدد کنند.
آیا با استفاده از گزارههای دینی، میتوان در مورد حضور زن در عرصههای گوناگون، به ویژه مسئلهی اشتغال، الگویی طراحی کرد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، چرا تا کنون چنین مدلی ترسیم نشده است؟
بله، چنین مدلی ترسیم شده است. جایگاههای شغلی مناسب برای زنان تعریف شده، اما مشکل اینجاست که علاقهمندیاش ایجاد نشده است. مثلاً مطرح شده که خوب است زنان در زمینهی آموزش، از دبستان تا دانشگاه، فعال باشند یا در شغل پرستاری یا در زمینهی تحقیق و پژوهش کار کنند. پس در جمهوری اسلامی، کاملاً مشخص شده که خوب است زنان در چه زمینههایی مشغول باشند. اشکال کار این است که در این زمینه، فرهنگسازی لازم صورت نگرفته است. به دلیل فرهنگسازی نکردن، زنان طبق دیدگاههای غربی، از شغلهای دیگر استقبال میکنند و بر اساس سنت جامعهی ایرانی، به سراغ شغلهای مردانه میروند.
در رسانهی ملی با خانمی مصاحبه میکنند که رانندهی اتوبوس بیآرتی است و از شغلش ابراز رضایت میکند. بنابراین همه شاهدیم که نه تنها فرهنگسازی نشده است، بلکه علیه مدل درست اسلامی تبلیغ میشود. تصور من این است که این ضعف برمیگردد به اینکه ما به شکل سیستمی در جامعه رفتار نمیکنیم. به این معنا که اگر قرار است کار فرهنگی بشود، باید رسانه هم مثل یک حلقه، داخل سیستم قرار بگیرد.
تمام فعالیتهای کشور باید به صورت دایرهوار باشند و سپس از دل آن، شیوهی واحدی استخراج شود. تا وقتی چنین اتفاقی نیفتد، ما شاهد موازیکاریها خواهیم بود. تا وقتی این اتفاق نیفتد، این داستان تکرار خواهد شد که به حرفهای ارزشمند مقام معظم رهبری عمل نمیشود. بنده واقعاً متأسف میشوم که خود ایشان میفرمایند این حرف را چند سال پیش زدهاند و کسی به آن توجه نکرده است.
اینها کلام یک فرد ردهپایین نبود، بلکه کلامی بود که از دل آن، باید آییننامهها و بخشنامههای متعددی درمیآمد و در تمام ادارات دولتی و غیردولتی، در کل کشور اجرا میشد، اما نشد. این طور میشود که در سالهای بعد، شاهد آسیبهای آن خواهیم بود. امیدوارم که شما در مسیرتان موفق باشید و انشاءالله بتوانید این حلقهها را در کنار هم جمع کنید.
.منبع: سایت برهان