شرح تلاش های شهید جعفری در گفتگو با سردار عبدالحمید احمدی پور

جلودار جمع

سردار عبدالحمید احمدی پور برادر شهیدان شهریار و کامران احمدی پور، یکی از سرداران دفاع مقدس در مقطعی فرمانده سپاه پاسداران غرب کشور بوده است. در این مصاحبه (که به کوشش علی عبد انجام شده) ایشان که هم اکنون در
سه‌شنبه، 9 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلودار جمع
 جلودار جمع






 

شرح تلاش های شهید جعفری در گفتگو با سردار عبدالحمید احمدی پور

سردار عبدالحمید احمدی پور برادر شهیدان شهریار و کامران احمدی پور، یکی از سرداران دفاع مقدس در مقطعی فرمانده سپاه پاسداران غرب کشور بوده است. در این مصاحبه (که به کوشش علی عبد انجام شده) ایشان که هم اکنون در مؤسسه جهاد دانشگاهی کرمانشاه کارهای پژوهشی می کند، برای ما از شهید جعفری گفته است:

متولد چه سالی هستید؟

متولد 1333 هستم و 2 سال از شهید جعفری کوچکترم.

کجا با هم آشنا شدید؟

چندین سال پش از انقلاب معمولاً هر یک از مساجد گروه های خاص خود را داشتند و در خیلی از مساجد گل های سرسبدی حضور می یافتند؛ مثل شهیدان بهاء الدین محمدی عراقی و حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی و مرحوم آیت الله نجومی که مردم به دور این ها جمع می شدند. در واقع مساجد نقطه شروع اعمال خیر بود. در این قضایا تعدادی جوان فعال هم دخیل بودند؛ مثل اصغر صامت، شهید سعید جعفری و کسان دیگری که فعالیت زیادی داشتند و در فاز ضد بهائیت کار میکردند. آقای محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور فعلی هم جزو این دسته بود.

ایشان کرمانشاهی هستند؟

نه. بیجاری است ولی این جا زیاد می آمد و با آقای اصغر صامت رفیق بود. آقای رحیمی به این جا سر می زد و آقای جلیلیان و آقای تواضعی و کسان دیگری هم بودند که تبلغیات شیعی می کردند و جوان های زیادی را از گرایش به فرقه ضاله بهائیت باز می داشتند. خود شهید جعفری هم به عنوان یک چهره مذهبی خوب و مفید شناخته می شد. شهید جعفری پیش از من ازدواج کرد و پسری به نام سیدعبدالصالح دارد که متولد 1354 یا 1355 است. آقا سعید جوان بود که ازدواج کرد.
باری، تظاهرات و اعتراضات مردم که در 22 بهمن 1357 نتیجه بخشید، به دلیل پیروزی انقلاب، در شهربانی و پلیس راه و... خلأیی به وجود آمد و این خلأ را باید افراد خوب و شایسته مذهبی با هدایت روحانیون پر می کردند. خدا رحمت کند شهید جعفری را که ایشان با حمایت و هدایت آقای شیخ عبدالجلیل جلیلی وارد میدان شد. حاج شیخ عبدالجلیل در مسجد «آشیخ هادی» که متعلق به مرحوم پدربزرگش- یعنی آقای جلیلی بزرگ- بود نماز می خواند و آن جا به قطبی برای کارهای کمیته بدل شد؛ با حضور چهار نفر از روحانیون مبارز شهر که البته فعالیت های دو تن از آن ها بیشتر از بقیه بود. این عزیزان عبارت بودند از: مرحوم حاج آقا مجتبی حاج آخوند، آیت الله زرندی، آقای جلیلی و آقای جواد علامی. البته آقای علامی و اقای جلیلی در این حوزه یک مقدار کم فعالیت تر از بقیه بودند. آقای جلیلی همان حول و حوش انقلاب کناره گیری کرد. بعد هم آقای علامی کلاً کنار رفت. در زمان پیروزی انقلاب طبیعی است آقای جعفری به بعضی از نیروهای شهر کرمانشاه خط می داد.

شهید جعفری چه ویژگی هایی داشت که دارای چنین موقعیتی بود؟

خدا رحمتش کند، ایشان آدم روشن و فعال و فردی بود که میاندار و جلودار جمع محسوب می شد. یادم است این شهید عزیز ابتدا شروع کردند به هماهنگی کردن با آقای سرهنگ سهرابی فرمانده لشکر 81، یک مقدار اسلحه از ارتش گرفتند و دست بچه های کمیته دادند و به تدریج کارها راه افتاد تا این که جریانات پاوه شروع شد و توجه عزیزان تهرانی و بر و بچه های مرکز به کرمانشاه بیشتر شد. شهید چمران در پاوه درگیر بود. من آن زمان سرپل ذهاب بودم. زمانی که حضرت امام اعلام کردند من نیروهای ارتش را مسئول می دانم که بروند به کمک مردم و سالارجاف و عمالش را از آن جا بیرون کنند، اصلاً همین اعلامیه امام باعث شد که آن ها از میدان بگریزند. متعاقبش کرمانشاه به جایی بدل شد که چشم ها همه منتظر اتفاقات این خط بود، به طوری که از این جا تا خود پاوه صف آدم تشکیل شده بود. هر کس که ماشین گیرش نیامده بود، پیاده راه می افتاد. بین این گروه ها هم آقای سعید جعفری همراه یکسری از بچه ها به آن جا رفت. بچه های تهران که آمدند، توطئه های دشمن و ضد انقلاب تا حد زیادی متوقف شد. و بعد هم فرماندهی مرکز عملیات غرب کشور تشکیل شد. آقا سعید با کسانی مثل آقای جلال پولکی برادر زنش و آقای قائم مقامی و آقای کرمی آمدند و اختیار کمیته شهر کرمانشاه را در دست گرفتند. اولین کسی که در تهران مأمور این قضیه شد شهید بروجردی بود به علت ناآرامی ها و این که این جا خط الرأس کارهای نظامی شده بود. هر عملیاتی تقریباً از کرمانشاه هدایت می شد و همه فرماندهان وقت سپاه با مسئولیتی که داشتند به هر 2 قرارگاه موجود در غرب کشور سر می زدند. بزرگواران دیگری نیز از همین منطقه رخ نمودند به تدریج به آن درجات عالی در سال های دفاع مقدس رسیدند، از جمله شهیدان همت و ناصریان و شهید ناصر کاظمی، که من با مسئولیتی که داشتم این عزیز را به عنوان فرمانده سپاه پاوه انتخاب کردم. شهید حاج اصغر اکبری را بنده به فرماندهی سپاه سردشت برگزیدم. شهیدان زین الدین نیز این جا بودند و شهید حسن تهرانی مقدم نیز یک مدت خیلی کمی حضور داشت که بعداً- تقریباً زمان شروع داستان شکل گیری یگان تخریب سپاه در زمان جنگ- گفت: آقای محسن رضایی من را برای قسمت توپخانه خواسته است یادش به خیر شهید تهرانی مقدم آمده بودند پیش ما و کارهای تحقیقاتی کار می کردند و ما نیز خدمتشان بودیم. از محکم ترین مشوق های ما در شکل گیری قوای تدافعی منطقه، شهید بزرگوار حجت الاسلام و المسلمین آقای ذبیح الله کرمی بود؛ که خدا رحمتش کند. این روند مربوط به ابتدای کار نظامی شهید جعفری بود. به هر حال نمی شد سپاه منطقه مهمی مثل کرمانشاه بدون امکانات بماند. باید از جایی مهمات و اسلحه ای تجهیز می شد ولی یک مقدار اختلافات بین بعضی از بچه های ما با برخی پیش آمد که در واقع اهل تهران بودند. در حالی که قضیه تهرانی یا کرمانشاهی بودن مطرح نبود، همه آمده بودند که دفاع کنند و شهید شوند. مدتی بعد که جنگ شروع شد، شهید جعفری به منطقه سرپل ذهاب رفتند که همان جا قضیه شهادت شان پیش آمد.

مبارزات قبل از انقلاب شهید جعفری را شما به چه صورت برای ما بیان و تحلیل می کنید؟

ایشان پیش از انقلاب فعالیت های گسترده ای در امر ضد بهائیت داشتند.

خبر داریم که ایشان در تقابل با رژیم بارها توسط شهربانی دستگیر و به صورت کوتاه مدت و مقطعی بازداشت با متواری می شد تا بتواند به فعالیتش ادامه دهد.

درست است ولی من از جزئیات آن اطلاعات زیادی ندارم.

شخصیت سردار سیدمحمد جعفری از نظر شما با چه ویژگی هایی شناخته می شود؟

این شهید عزیز دارای شخصیت بسیار متدین، مذهبی، باسواد و خوبی بود. در چند کلمه ایشان شخصیت برجسته ای داشت. با وجود جوان بودن که در اوج سن و سالش که در 28 سالگی بود به شهادت رسید، فردی بسیار تیزبین و اهل مطالعه بود و حتی برای برخی روحانیون استان کرمانشاه کلاس می گذاشت. اطلاعات معارف دینی ایشان هم خوب بود و کلاس های تحلیلی سیاسی برگزار می کرد. در خصوص بعضی نکات مباحثه ای؛ تجربیات و تأثیرات کلامی ناشی از برخورد با فرق ضاله را با مراجعه در میان می گذاشت و به آن ها انتقال می داد.
جالب این است که آن بزرگواران این قدر انعطاف و مرحمت داشتند که ایشان را در این مقام می پذیرفتند. اوضاع بعد از 31 شهریور سال 1359 با دو سه سال اول انقلاب و دوران قبل از جنگ در کرمانشاه، فرق کرد. این جا تقریباً منطقه جنگی بود و فاصله کمی با خط مقدم داشت و تا پیش از پایان فاز نخست قضایای منافقین در سال 1360 هم بحث هایی در معابر عمومی و انظار، بین تیپ های موسوم به حزب اللهی و روشنفکران و رشنفکرنماها که چپ ها و منافقین غیره بودند مشاهده می شد. شهید جعفری در این منطقه یکی از آدم های شاخص در بین حزب اللهی ها بود و آن ها وحشت داشتند؛ از این که به صورت کلامی با ایشان روبه رو شوند.

کجاها شهید جعفری را در حین مباحثه و مناظره می دیدید؟

جلسه ای به صورت هفتگی برگزار می شد که یک مرتبه من را دعوت می کردند و من هم رفتم. همین خیابان نرسیده به میان مسجد معتضدی که در ضلع غربی آن جاست و خانه ای هم در جایی دیگر از شهر بود که آن جا هم می رفتیم. جلسات شان به صورت گردشی بود، مثلاً در خانه بعضی از متدینین شهر حضور می یافتند اما بیشتر همان خانه مرکزیت جلسات محسوب می شد. نمی دانم آن خانه را خریده بودند یا مال کسی بود ولی به هر حال آنجا فعالیت می کردند و هر کسی کاری با آن ها داشت همان جا می رفت. شهید جعفری از پایه گذاران و مؤسسان آن جمع مؤثر و مهم بود.

گروهک ها برای مباحثه به آن جا می آمدند؟

بیشتر خود شهید جعفری به میان آن ها می رفت. ما همیشه نبودیم ولی متوجه می شدیم که شکست شان داده است. من بیشتر در سر پل ذهاب مشغول بودم.

در بستر انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، ماجرای ابطال انتخابات های منطقه را بگویید که شهید جعفری در آن نقش داشت.

آن اوایل فرشید یا افشین بود که از سازمان منافقین و مجاهیدن خلق و از چپی ها و اکثریت و اقلیت و چریک ها و این ها به میدان و میان مردم آمده بودند تا به مجلس بروند و در صحنه سیاسی کشور حاضر باشند. اگر مطهری و فرشید به مجلس راه می یافتند وضعیت واقعاً خیلی خطرناک می شد. شهیدجعفری سلسله جنبان مبارزه با آن ها بود. دیگر نمی دانم کارشان به کجا رسید. خب، بیش از سی سال از ان ماجراها گذشته و فراموشی خیلی جزئیات طبیعی است. فقط یادم است یک تجمعی صورت گرفت که معلوم شد رأی این ها تقلبی بوده است. بازشماری انجام شد و انتخابات باطل شد و دیگر برگزار نشد و کار تجدید انتخابات به صورت میان دوره ای به سال 1360 و بعد از شهادت شهید جعفری افتاد. در این زمان هم شهید بهاء الدین محمدی عراقی یکی از 2 کاندیداهای اصلی شهر بود و منافقین برای این که ایشان رأی نیاورد- چون بخت خیلی بالایی داشت- چند روز به انتخابات 1360 در مردادماه به صورت ناجوانمردانه حاج آقا بهاء الدین را به شهادت رساندند تا به طور طبیعی کاندیداهای خودشان به مجلس بروند. که خوشبختانه موفق نشدند.
به هر حال شهیدان جعفری و آیت الله محمدی عراقی در 2 مرحله جلوی کار منافقین و گروهک ها را در ورود به مجلس شورای اسلامی گرفتند، این فقط یکی از پادگان های آن دو بزرگوار این شهر است. نکته بعدی این که شهید جعفری مشهور به بنیانگذار سپاه غرب کشور و سپاه کرمانشاه است. بدین معنا که آن زمان هنوز سپاه مرکزیتی پیدا نکرده بود، ایشان سپاه را تأسیس کردند.

در این باره برای ما بیشتر بگویید.

در حقیقت سر سلسله جنبان و جهت دهنده به انقلایون منطقه ایشان بودند، با بیان این که بالأخره این شهر و این نهضت در این منطقه حفاظت لازم دارد شهید جعفری هم می توانستند روحانیون را اقناع کنند و هم با وجود سن کم خود، می توانستند از قدرت و نفوذ روحانیت در بین مردم منطقه و مسئولان نظام استفاده کنند و هم این که این قدر در بین مردم وجاهت داشتند که دوستان با دیدن این که شهید جعفری دارد یک چنین فعالیتی می کند، می رفتند و داوطلبانه، در مقام همراهی با آن جوان برومند در سپاه فعالیت می کردند.

از ویژگی های فردی شهید جعفری در دوستی، دینداری و معنویت بگویید.

من یک مرتبه در سرپل ذهاب بودم، بعضی از دوستان آمده بودند و سخنرانی داشتند. دیدم چشم یکی از این ها قرمز است و علت را پرسیدم، چیزی نگفتند: متوجه شدم به علت شب بیداری و نماز شب خواندن است.

آن شخص شهید جعفری بود؟

نه، آن شخص، کس دیگری بود و با داشتن آن درجه از خلوص و زهد، تازه از یاران و شاگردان شهید عزیزمان آقا سعید محسوب می شد. خود شهید جعفری هم صد البته شب زنده داری و زهد و تهجد و نماز شب بود که این چنین می توانست بر یارانش تأثیر بگذارد. بسیار باسواد و خوش زبان بود. جاذبه زیاد داشت، ولی دافعه نداشت.
بعد از این هم که سپاه این جا احداث شد و کارهایی انجام شد، متأسفانه بعضی از افراد سعی کردند که با دسته بندی بچه ها، به تهرانی و شهرستانی مرزبندی ایجاد کنند ولی شهید جعفری با درایت به آقای پولکی گفته بودند بروید، متحد شوید، به همدیگر کمک کنید و بچه های تهران را جدا ندانید. شاید در خاطرات و زندگی نامه شهید بروجردی خوانده باشید که یکی از همان هایی که به بحث تهرانی- شهرستانی دامن می زدند توی گوش سردار بروجردی زده بود که آن ماجرا پیش آمد و بعد هم شهید بروجردی کوتاه آمد و خوشبختانه آن آدم به تدریج جزو ارادتمندان شهید بروجردی شد.

شما اهل تهران هستید؟

نه. ولی دوستانی مثل آقای بروجردی و شهید اکبری از تهران آمده بودند. ما در جریان پاوه با شهید چمران وصل شدیم. من کرمانشاهی بودم ولی به خاطر این که دوستان تهرانی زیادی داشتم، تهرانی حسابم می کردند. تازه، اصلاً این حرف ها مطرح نبود، همه یکرنگ بودیم. خیلی از تهرانی هایی هم که برای دفاع به این جا آمده بودند. شهید شدند. مهدی تقوی راد در مرداد 1358 در پاوه شهید شد. شهید محمد فدائی بچه شهر ری در کامیاران شهید شد. محمدعلی پیچک در سرپل ذهاب شهید شد.

شهید جعفری در آن 34 روزی که دفاع مقدس شروع شده بود نهایت جان فشانی را از خود نشان داد و دقیقاً روز سی و چهارم- یعنی چهارم آبان- که مصادف با سقوط خونین شهر یا خرمشهر بود به شهادت رسید و این برای ما تصادف جالب عبرت انگیزی است که این شهید در آن روز که جهان آرا دلخون بود به شهادت رسید و تعدادی از آخرین یاران جهان آرا نیز همزمان با آقا سعید در یک روز به شهادت رسیدند و بقیه بچه های خرمشهر مجبور به عقب نشینی شدند. ایشان در این خطه و جهان آرا در آن خطه نهایت ایثار را به نمایش گذاشتند. از این 34 روز بگویید و این که شهید جعفری در دفاع مقدس چه کار کرد؟

بعد از این که یک گروه از بچه ها به دلایلی از سپاه کناره گرفتند، ایشان باز هم در عرصه ماند تا زمانی که یکی دو نفر از دوستانش برای جنگ به سرپل ذهاب رفت؛ یعنی ایشان هیچ گاه سنگر دفاع از انقلاب را رها نکرد و این بار داوطلبانه به خط مقدم رفت، چون هدفش فقط خدمت و دفاع بود.
البته این ویژگی بچه های جنگ بود، چون شهید بروجردی هم فرماندهی بود بی ریا که می آمد پاسداری می داد و از ظاهرش اصلاً معلوم نبود که چنان نامی دارد و فرمانده سپاه غرب کشور است و یا شهید جهان آرا که من از ایشان عکسی دیده ام که در صف غذا ایستاده است، یا دم در نگهبانی می داده است، یاد همه آن عزیزان به خیر و راه شان مستدام.

از شما سپاسگزاریم.

من هم از شما ممنونم.
منبع: نشریه شاهد یاران شماره 84

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط