قانون مالتوس

هر کس، هر چند هم نسبت به مطالعات جامعه شناسی بیگانه باشد، قانون فراموش نشدنی مالتوس را به خاطر دارد که می گوید: از یک طرف جمعیت انسانی اگر به حال خود گذاشته شود به سرعت سرسام آور افزایش می یابد و از طرف
يکشنبه، 14 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قانون مالتوس
 قانون مالتوس

نویسنده: شارل ژید
مترجم: کریم سنجابی



 

هر کس، هر چند هم نسبت به مطالعات جامعه شناسی بیگانه باشد، قانون فراموش نشدنی مالتوس را به خاطر دارد که می گوید: از یک طرف جمعیت انسانی اگر به حال خود گذاشته شود به سرعت سرسام آور افزایش می یابد و از طرف دیگر ازدیاد مواد غذائی به هر حال نسبت به آن کند و بطی است. به نظر او جمعیت به نبست تصاعد هندسی افزایش می یابد یعنی به نسبت افزایش اعدادی که متوالیاً در نتیجه ی ضرب یک عدد ثابت در آنها پیدا می شود و ساده ترین صورت را که دو برابر شدن در هر مرحله باشد انتخاب می کند. برعکس افزایش تولید مواد غذایی را تابع تصاعد حسابی می داند یعنی ترتیب افزایش متوالی که در هر مرتبه عدد پیشین با عدد اصلی جمع می شود. در این جا نیز ساده ترین صورت را که اعداد تام باشد عرضه می نماید. بنابراین به نظر او صورت افزایش جمعیت و مواد غذایی به ترتیب ذیل خواهد بود.

جمعیت:

256

128

64

32

16

8

4

2

1

مواد غذایی:

9

8

7

6

5

4

3

2

1


بعلاوه او قبول دارد که هر دوره معادل بیست و پنج سال است. بدین ترتیب با نظر اول معلوم می گردد که چون جمعیت بشر در هر 25 سال دو برابر می شود، ولی مواد غذایی در هر دوره به مقدار معینی که همیشه مساوی است زیادتر می گردد. بنابراین به زودی فاصله ی بین این دو به صورت وحشت آوری زیاد خواهد شد. در جدول فوق که فقط شامل 9 جمله ی تصاعدی و یا مدت زمانی کوتاه در حدود تقریباً دویست سال است می بینیم که در دوره ی آخر رقم معرف جمعیت 28 برابر رقم معرف مواد غذائی است. در سی و یکمین جمله از یک میلیارد برابر تجاوز خواهد کرد و اگر این تصاعد را تا دوره ی صدم ادامه دهیم دیگر بیان اختلاف آن ها با ارقام غیرممکن خواهد گردید.
تصاعد نخستین، تصاعد افزایش جمعیت، را می توان بدون اشکال پذیرفت و آن را نماینده ی قانون زیست شناسی توالد و تناسل دانست. بیهوده نیست که در لغت کلمات «زایش» و «افزایش» از یک ریشه هستند. لازمه ی دو برابر شدن جمعیت در هر نسل وجود لااقل چهار فرزند به سن توالد و تناسل رسیده برای هر مرد و زن است. با احتساب مرگ و میر کودکان باید این عدد را به شش تن بالغ کرد (1). این رقم برای ما و در اجتماعات ما که تقلیل و تعدیل موالید عمومیت یافته است گزاف به نظر می رسد، ولی مسلم است که در همه ی انواع جانداران و حتی در نوع انسان که توالد و تناسل آن از انواع دیگر کمتر است شماره ی موالدی اگر به جریان طبیعی گذاشته شود به مراتب بیش از اینها است. دفعات آبستنی متوالی زنان در سنین بارداری ممکن است به بیست برسد و حتی از آن هم تجاوز کند. به همین ترتیب و در نتیجه ی همین توالد و تناسل بود که تاکنون کره ی زمین پر جمعیت شده است و هیچ چیز دلالت بر آن ندارد که نیروی تناسلی مردان و زنان امروز کمتر از گذشتگان باشد. بنابراین با گرفتن عدد 2 به عنوان قدر نسبت تصاعد، در صورتی که می توانست به جای آن عدد 3 و یا 4 را نیز انتخاب کند، مالتوس فرض گزافی نکرده است.
راجع به فرض مدت بیست و پنج سال برای فاصله ی بین دو دوره ی افزایش جمعیت بیشتر اشکال شده است (2). گفته اند که فاصله ی بین سن متوسط والدین و سن متوسط فرزندان تا به وقت توالد و تناسل برسند کمتر از سی سال نست که آن را معمولاً یک نسل می نامند و هر قرن را مرکب از سه نسل می دانند. ولی این ایراد در واقع چیزی جز چانه زنی بر سر ارقام و اشکال تراشی بی اثر در اصل و ماهیت ادعا نیست، زیرا اگر فاصله ی هر نسل را به سی و سه برسانیم و قدر نسبت تصاعد را نیز اگر میل داشته باشیم از رقم 2 به قانون مالتوس پایین بیاوریم باز تأثیر زیادی در ماهیت امر نخواهد داشت. یعنی فقط تأخیری در مدت افزایش حاصل می شود، ولی کافی است که اصل تصاعد هندسی را بپذیریم تا با همه ی کندی آغاز آن به زودی با جهش های عظیم جلو برود و از هر حد و مرز تجاوز کند. بنابراین، این اصلاحات و تغییرات چیزی از قدرت استدلال و برهان مالتوس که مربوط به قانون زیست شناسی است نمی کاهد.
ولی تصاعد دوم، تصاعد افزایش مواد غذائی، بیشتر قابل ایراد و انتقاد به نظر می رسد، زیرا حساب آن به کلی دلخواه و بی اساس است؛ معلوم نیست که این صورت تصاعد آیا مثل تصاعد اول فقط جهت سیر را می نمایاند و یا مدعی نمایش واقعیت و حقیقت است؟ فرض آن با هیچ قانون معلوم و محققی مانند قانون زیست شناسی توالد و تناسل انطباق ندارد و حتی به نظر می رسد که انکاری از قانون مذکور باشد؛ زیرا مگر «مواد غذائی» عبارت از چیست؟ آیا چیزی خارج از مواد حیوانی و نباتی است که آنها نیز مطابق همان قانون طبیعی توالد و تناسل انسانی بلکه با تصاعد هندسی خیلی سریع تر افزایش می یابند؟ آیا قدرت تکثیر و تولید گندم و سیب زمینی و ماکیان و ماهی و حتی انواع گاو و گوسفند به مراتب زیادتر از آدمی نیست؟
این ایرادها اصولاً صحیح است؛ ولی در اینجا صحبت از نیروی افزایش موجودات زنده از لحاظ قانون زیست شناسی نیست، بلکه صحبت از تولید مواد غذائی است که تابع قانون کشاورزی است نه قانون توالد و تناسل. مسلماً اندیشه ی مالتوس متوجه حساب باردهی زمین های زراعتی مثلاً مزارع گندم بوده است (اغلب اقتصادیون انگلستان در نظریه های خود مثال از گندم می زنند). می خواهد بگوید بر فرض این که بتوان از قطعات معین زمین در هر دوره افزایش باردهی مساوی با مقدار افزایش دوره ی سابق را به دست آورد، میزان ترقی باردهی آن در هر دوره عبارت خواهد بود از اصل باردهی به اضافه ی افزایشی که نسبت به دوره ی سابق حاصل شده است. مثلاً هر هکتار زمین مزروعی در هر بیست و پنج سال دو هکتولیتر باردهی اضافی خواهد داشت و این حداکثری است که می توان از اصلاح باردهی زمین ها متوقع بود. حال هرگاه این حساب فرضی مالتوس را با تجارت گذشته منطبق کنیم می بینیم که فرض او بالاتر از واقعیت بوده و نه کمتر از آن. در 1789 لاوازیه دانشمند معروف، باردهی گندم را در فرانسه از قرار قانون مالتوس هکتولیتر در هکتار حساب کرده است. در اوایل قرن بیستم متوسط باردهی به 17 هکتولیتر می رسد. هرگاه فرض کنیم که افزایش باردهی در مدت 120 سال گذشته بطور منظم صورت گرفته باشد، حد متوسط افزایش در هر 25 سال اندکی کمتر از دو هکتولیتر خواهد بود. این میزان افزایش تدریجی باردهی زمین بر فرض اینکه همیشه ادامه داشته باشد آیا برای تغذیه ی جمعیت های در حال تزاید کافی خواهد بود؟ آیا اگر جمعیت فرانسه مثلاً به همان سرعت انگلستان و آلمان در این مدت افزایش یافته بود، این مقدار آن را کفایت می کرد؟ مسلماً نه، زیرا این دو کشور با وجود آن که مزارع آن باردهی بالاتری از کشور فرانسه دارد معذلک مجبور هستند همه ساله قسمت اعظمی از نان خود را از خارجه وارد کنند. آیا خود فرانسه هم خواهد توانست که در قرن حاضر و قرون آینده افزایش باردهی زمین های خود را، به طور نامحدود به همان نسبت ادامه بدهد؟ مسلم است که باردهی زمین هم یک حد و مرز طبیعی، دارد، به دلیل محدودیت عناصر طبیعی آن، و هم بالاتر از آن یک حد و مرز اقتصادی، به دلیل مخارج تولید پیوسته متزاید که لازمه ی افزایش باردهی بیشتر زمین است. همین جا است که قانون «باردهی نامتناسب»- که بعداً درباره ی آن صحبت خواهیم کرد- به عنوان پایه ی حقیقی قوانین مالتوسی ظاهر می گردد، اگرچه خود او صریحاً آن را نام نبرده است.
از طرف دیگر، باید اضافه کنیم که همه ی این استدلال و ایراد اساساً زاید است، زیرا بدیهی است که در هیچ محل ممکن نیست موجودات زنده ی آن زیادتر از میزان توانایی تغذیه ی آن باشد. این از جمله ی واضحات است که اگر موجودات زنده زیادتر از میزان وسایل تغذیه باشند زیادی آن ها خواه ناخواه به حکم طبیعت محکوم به مرگ است (3). در ناموس حیات حوانی و نباتی قاعده بر این است که تولید جنون آسای جرثومه های حیاتی با مرگ و میر قسمت اعظم آن ها بی رحمانه به میزان متناسب برگشت داده می شود و سطحی که مناسب ضرورت است، مانند مخزن آبی که دقیقاً تنظیم شده باشد، نه بالا می رود و نه پایین می آید، زیرا هر چه را ضربات نابودکننده ی مرگ از بین می برد جنبش حیاتی جدید جبران می کند. بلی! در قبایل وحشی و هم چنین در حیواناتی که به آن ها شباهت دارند، قسمت بزرگی از جمعیت همواره مطلقاً از گرسنگی می میرند. مالتوس بحثی طولانی راجع به احوال اجتماعات اولیه می کند، حتی قسمت بیشتر کتاب او راجع به این مسائل است، و از این جهت او را یکی از پیشقدمان رشته ی «جامعه شناسی ماقبل تاریخی» دانسته اند، که بعد از او پیشرفت زیاد کرده است.
مالتوس به خوبی نشان می دهد که چگونه عدم کفایت تغذیه هزار فساد به دنبال دارد، نه تنها مرگ و میر و بیماری های همه گیر، بلکه آدم خواری، بچه کشی، ذبح پیران و بالاتر از همه جنگ که اگر هم هدف آن خوردن گوشت مغلوب شدگان نباشد، نتیجه اش لااقل گرفتن زمین و منبع قوت آن ها از دست آن هاست.
آیا نمی شود ایراد کرد که در بین مردم وحشی و حتی حیوانات، عدم کفایت خوراک بیشتر ناشی از عدم درایت آن ها در تولید است و نه افزایش بی تناسب جمعیت؟ به این ایراد مالتوس به آسانی جواب می دهد که بسیاری از رسوم وحشیانه در ملت های متمدن (میلاً یونانی های قدیم) ادامه پیدا می کند، حتی در میان ملت های متمدن جدید نیز این صور خشونت آمیز دفع و جلوگیری، با اندک اعتدالی نسبت به گذشته باقی مانده است. اگر کمیابی مواد غذایی، امروزه دیگر مانند سابق، به صورت قحط و غلا فقط در روسیه و هندوستان بروز می کند، مع الوصف در متمدن ترین جوامع هم کشتار خود را به صورت فقط جسمی و بدنی کماکان ادامه می دهد که مخوف ترین مظهر آن همان بیماری سل است و نیز موجب مرگ و میر شدید در نوزادان و مرگ های پیشرس کارگران بالغ می شود. اما جنگ، اکنون هم مانند گذشته دروکننده ی نژاد بشر است. مالتوس خود معاصر جنگ های انقلاب و امپراطوری اول فرانسه از 1791 تا 1815 بود که باعث نابودی قریب ده میلیون از بهترین نفوس اروپا در شکوفاترین سنین عمر گردید (4).
مع الوصف در میان مردم متمدن، تعادل بین جمعیت و مواد غذایی ممکن است به وسایل انسانی تر برقرار شود، یعنی با تبدیل کردن وسیله ی نابودکننده ی افزایش مرگ و میر به وسیله ی پیشگیری کننده ی کاهش موالید در میان همه ی موجودات زنده، فقط آن که دارای نیروی خرد و پیش بینی است یعنی انسان می تواند از این وسیله استفاده کند. آدمی وقتی بداند فرزندان او محکوم به گرسنگی و مرگ هستند می تواند از بوجود آوردن آن ها خودداری کند.
در دومین چاپ کتاب خود، مالتوس بیشتر چاره های پیش گیری را مورد بحث قرار داده و بدان وسیله چشم اندازهای وحشت آور چاپ اول را تا حدی ملایم کرده است. اکنون باید دید که منظور از پیشگیری چیست؟ درباره ی موضوعی به این اهمیت که افکار کشیش قابل احترام هایله بوری را به صورت عجیبی تحریف کرده اند. نقل عین عبارت او، اگرچه مکرر باشد، زاید نیست.
وسیله ی پیشگیری به نظر مالتوس عبارت از جلوگیری اخلاقی است (5). ولی جلوگیری اخلاقی به چه صورت باید اجرا شود؟ آیا همان طور که پیوسته می گویند مقصود او این است که در حالت ازدواج پس از آن که عده ی فرزندان هر خانواده به حد نصاب، به حدی که برای نگاهداشتن جمعیت در وضع ثابت و یا اندکی مترقی کافی باشد، مثلاً به سه نفر رسید باید زن و شوهر از روابط جنسی خودداری کنند؟ ابداً و اصلاً مالتوس به هیچ وجه و هرگز خودداری از نزدیکی بین زن و شوهر را پیشنهاد نکرده است. چنانکه گفتیم او داشتن شش فرزند را (که متضمن لااقل دو برابر شدن جمعیت هر نسل است) برای هر خانواده وضع عادی می داند و حتی این رقم را به عنوان حداکثر هم بیان نکرده است، زیرا می گوید: «خواهند گفت: کسی که متأهل می شود نمی تواند پیش بینی کند که عده ی فرزندان او چند نفر خواهند بود، آیا از عدد شش تجاوز خواهد کرد یا نه؟ این نکته قابل انکار نیست» (صفحه 570).
پس جلوگیری اخلاقی به چه ترتیب باید صورت بگیرد. به عقیده ی مالتوس این الزام و کف نفس باید خارج از روابط زناشویی باشد. چنان که می گوید: «خودداری از تاهل، توأم با عفت. این است که آن الزام اخلاقی که من می خواهم» (ص 14) و در حاشیه ی همان صفحه برای رفع هرگونه سوء تفاهم اضافه می کند: «منظور من از جلوگیری اخلاقی، خودداری است که مرد در مورد تأهل از روی احتیاط بر خود تحمیل می کند و در آن مدت رفتار او کاملاً و مطلقاً مطابق عفت و اخلاق است. من در این کتاب همواره کوشیده ام که هیچ وقت از این جهت منحرف نشوم». بنابراین مطلب روشن است. مالتوس می خواهد که اولاً خارج از روابط زناشویی از هر نوع رابطه ی جنیس خودداری شود و ثانیاً مرد اختیار همسر و تشکیل خانواده را عقب بیاندازد تا وقتی به سن و وضعی برسد که بتواند مسئولیت های خانوادگی را کاملاً عهده دار شود، و اگر به چنان وضعی نرسد بکلی از تأهل صرفنظر کند.
پس مالتوس، بطور مطلق، همه ی صور و وسایلی را که امروزه به نام او معروف شده و به اسم او تبلیغ می کنند، و درست مخالف خواسته های او است، محکوم کرده است؛ از قبیل آزادی روابط جنسی خارج از زناشویی و یا روابط جنسی در زناشویی با خنثی کردن آثار تناسلی آن. وی تمام اعمال و تشبثات ضد بارداری را به سختی نکوهش می کند و آن ها را «رذایل» می نامد. در این باره کلام او قاطع است: «من همه ی وسایل مصنوعی و خارج از قانون طبیعت را که بخواهند برای جلوگیری از ازدیاد جمعیت بکار ببرند مردود می دانم. موانعی که من پیشنهاد می کنم مطابق با عقل و قانون شریعت است» (ص 616) و این عبارت را اضافه می کند که واقعاً مثل الهام پیغمبری بر مورد کشور ما (فرانسه) صدق می کند: «با توسل به این وسایل بسیار سهل و ساده خواهد بود که حتی بطور کامل گسترش جمعیت را متوقف سازند و آن را در معرض خطر معکوس قرار بدهند».
لازم به توضیح نیست که اگر مالتوس تقلب و تزویر را در روابط زناشویی مردود می داند، به طریق اولی این وسیله ی پیشگیری دیگر را که ایجاد طبقه ی معینی از زنان وادار شده به فحشاء باشد محکوم می شمارد (6) و بیشتر از آن وسایل دیگری را که در زمان او هنوز صحبت از آن ها نمی شد مانند سقط جنین، این بلیه ی بزرگ که در اجتماعات ما به تدریج و حتی به نسبتی وسیع تر جای بچه کشی های باستانی و گذاشتن نوزادان را در معابر عام می گیرد و قوانین مجازات برای جلوگیری از آن عاجز است و حتی اصول اخلاقی جدید در مقام مشروع دانستن آن است.
ممکن است پرسیده شود، آیا مالتوس، که همه ی وسایل و تدابیر غیراخلاقی را محکوم کرده واقعاً معتقد بوده است که وسیله ی الزام اخلاقی پیشنهادی او مؤثر و کافی برای جلوگیری از افزایش بی تناسب جمعیت خواهد بود؟
بی شک او امیدوار است که چنین باشد و می کوشد تا آدمی را برای این جهاد مقدس در برابر بدترین خطرهای اجتماعی مسلح سازد و می گوید «به آن کسانی که مسیحی هستند می گویم، کتب مقدس بطور واضح و مثبت به ما تعلیم داده اند که تکلیف دینی ما این است که شهوات خود را به حدود عقل محدود کنیم... شخص مسیحی نمی تواند صعوبت رعایت الزام اخلاقی را عذر مشروع برای معافیت از آن بداند» (ص 479) و به کسانی که می خواهند فقط پیرو حکم عقل باشند و نه دین می گوید: اگر ملاحظه کنید و با دیده ی خرد جستجو نمائید در می یابید «که تقوای عفت برای اجتناب از مفاسد، مفاسدی که بدون تقوی نتیجه ی اجتناب ناپذیر قوانین طبیعت خواهند بود، لازم و ضروری است» (7).
ولی در واقع، او باور نداشت که جلوگیری اخلاقی بتواند تعمیم یابد و بر عشق چیره شود و آن را منظم سازد. به همین جهت خود را مشوش می یافت و دیوپلید، با وجود سپر بلورین صاف و ظریف که در برابر او گرفته بود، همواره سهمناک به نظر می رسید (8). از طرف دیگر احساس می کرد که درمان پیشنهادی او یعنی تجرد طولانی ممکن است در صورت تعمیم خود بلای خطرناکی بشود و درست همان مفاسد را که از آن وحشت دارد به وجود بیاورد. طولانی شدن دوره ی تجرد و بدتر از آن همیشگی بودن آن، قطعاً نظام درستی برای حفظ اخلاق حسنه نیست.
بنابراین مالتوس به شدت مضطرب و حیران بود. او را که می شد زاهدی سرسخت دانست، اینک می بینیم به شیوه بنتام (9) حکیمی مصلحت اندیش شده و سرانجام به قول اعمالی تن در می دهد که موجب ارضاء غریزه ی جنسی ولی مانع از بارداری است، همان اعمالی که خود او آنها را به نام «رذایل» مردود شناخته است. در حال ناچاری از انتخاب بین دو بدی دومی را که کم خطرتر از افزایش بی حساب جمعیت است برمی گزیند (10). بخصوص چنانکه خود او می گوید، غلظت جمعیت به خودی خود، به سبب فقر و عادات ناشی از اختلاط و در هم ریختگی و بی بند و باری مردم که از نتایج آن است، سرچشمه ی نیرومند بسیاری از رذایل اخلاقی است، اندیشه ای که در صحت آن نمی توان تردید کرد (11). بالاخره در پایان حساب راه حل انتخابی مالتوس دیگر منحصراً آن راه پاکی و طهارت مطلق نیست. راه حل وی به قول خود او «قاعده ی بزرگ مصحلت و عبارت از این است که به طور نامحسوس عاداتی کسب کنیم که شهوات خود را ارضاء سازیم، بدون آن که به دیگری زیانی برسانیم» (ص 530). واضح است که دیگر با این گذشت ها و اعماض ها بستر مکتب مالتوسیان جدید (12) به خوبی گسترده شده است.
بطور خلاصه، مالتوس آدمی را به این صورت به ما نشان می دهد که بر سر سه راهی رسیده است. بر راهنمای راه وسط نوشته شده است «فقر»، بر سر راه راست نوشته شده «تقوی» و بر راه چپ «فساد». او آدمیان را می بیند که با فشار یک غریزه ی نابینا و نیرومند به راه وسط سوق داده می شوند. مالتوس آن ها را سوگند می دهد که مقاومت کنند و برای نجات خویش وارد یکی از دو راه جنبی بشوند و مخصوصاً راه راست، راه تقوی و پرهیز کاری را انتخاب کنند. ولی می ترسد شماره ی آن ها که راهنمایی او را بپذیرند و مانند کسانی که در انجیل گفته شده است از اصحاب یمین باشند و راه تنگ رستگاری را در پیش گیرند اندک باشد. از طرف دیگر روح شفاف او نمی خواهد قبول کند که دیگر مردمان همگی در راه فساد وارد می شوند. بطوری که سرانجام هیچ یک از این دو وسیله ی پیشگیری او را نسبت به سرنوشت و آینده ی آدمی مطمئن نمی سازد و بیم آن دارد که بالاخره توده ی مردمان همان نشیب طبیعی را در پیش گیرند و به سوی پرتگاه بروند.

پی نوشت ها :

1- در واقع برای توجیه انتخاب عدد 2 و مضاعف شدن جمعیت در هر نسل، مبنای فرض مالتوس بر این است که داشتن شش فرزند برای هر خانواده امری طبیعی است. با فرض این که دو تن از آن ها قبل از ازدواج فوت کنند و یا اساساً متأهل نشوند چهار نفر دیگر باقی خواهند ماند که به نوبه ی خود منشاء توالد و تناسل جدید می شوند. بدین ترتیب ما از آغاز دارای رقم 2 و پس از آن ارقام 4 و 8 و 16 و غیره خواهیم بود. هرگاه هر مرد و زن فقط دارای دو اولاد باشند مسلماً جمعیت رو به کاهش خواهد رفت، زیرا همه ی فرزندان به سن توالد و تناسل نخواهند رسید و همه ی آن ها هم که می رسند صاحب اولاد نخواهند شد. تجربه ثابت کرده است که با کمتر از سه فرزند برای هر زن و شوهر جمعیت یا زیاد نمی شود و یا دارای افزایش غیر محسوسی است. چنانکه وضع جامعه ی کنونی فرانسه چنین است که عده ی متوسط موالید برای هر خانواده 70/2 است.
2- با وجود این، مالتوس رقم 25 را بی جهت و بر حسب اتفاق انتخاب نکرده است: راجع به مضاعف شدن جمعیت در هر 25 سال مبنای حساب او افزایش جمعیت ممالک متحده ی امریکا بوده است. عجیب است که در طول قرن 19 تحول افزایش جمعیت این کشور با تقریب بسیار نزدیک مطابق با حساب مالتوس بوده است، زیرا جمعیت امریکا در سال 1800 پنج میلیون نفر بوده و با چهار بار مضاعف شدن در 4 دوره ی بیست و پنج ساله جمعیت آن کشور با حساب مالتوس در 1900 می بایستی به رقم 80 میلیون برسد و حال آنکه در سال 1905 یعنی فقط با تفاوت پنجم سال به رقم مذکور رسیده است. ولی فوراً باید این نکته را هم اضافه کنیم که تطابق فوق کاملاً اتفاقی است، زیرا افزایش جمعیت امریکا بیشتر مربوط به مهاجرت بوده است نه توالد و تناسل.
3- در این مورد است که مالتوس قطعه ی معروف خود را نوشته است، قطعه ای که نقل مکرر آن به حد افراط رسیده زیرا خود مالتوس هم آن را از چاپ دوم کتاب خویش حذف کرده است: «هر کس در محلی که قبلاً بوسیله ی دیگری اشغال شده به دنیا می آید... در خوان ضیافت طبیعت جائی برای خود گسترده نمی یابد. طبیعت از او می خواهد که برود و تهدید خود را هر چه زودتر به موقع اجرا می گذارد». با وجود این نباید فراموش کنیم که مالتوس از کسانی بوده که در توسعه و تکمیل سازمان مؤسسات امدادی و خیریه ی انگلستان که قبل از 1832 تأسیس گردیده به سزائی داشته است.
4- اگر مالتوس زنده بود درباره ی جنگ اخیر (جنگهای بین المللی اول) چه می گفت که در مدت چهار سال هشت میلیون قربانی نظامی و قریب هشت میلیون نفر تلفات از مردم کشوری داشته است. لابد او این کشتار را در آن واحد هم نتیجه و هم درمان درد افزایش فوق العاده ی جمعیت اروپا معرفی می کرد که از 180 میلیون نفر در زمان او به 460 میلیون نفر در آغاز جنگهای بین المللی رسیده بود.
5- Moral restraint
6- «فحشاء که البته برای افزایش جمعیت زیان بخش است، باعث تضعیف شریفترین عواطف قلبی نیز می گردد و خصایل انسانی را منحط می سازد. هر رابطه ی نامشروع دیگری کمتر از زناشوئی موجب ازدیاد جمعیت نمی شود (اگر متوسل به وسایلی نشوند که اخلاق آن ها را مردود می داند) و این احتمال بزرگ را نیز بوجود می آورد که نگاهداری اطفال بر عهده ی جامعه بیفتد» (ص 476).
7- «این ملاحظات ثابت می کند که عفت، آنطور که بعضی ها تصور می کنند، تقوائی تحمیل شده و محصول یک وضع اجتماعی به کلی مصنوع نیست، بلکه ریشه و پایه ی واقعی و محکم در طبیعت و عقل دارد. در واقع این فضیلت تنها وسیله ی مشروع برای اجتناب از رذایل و مصائبی است که نتیجه ی قهری قانون افزایش جمعیت است».
مالتوس ضمناً این نکته را یادآور می شود که رعایت عفت همیشه برای زنان لازم شمرده شده است، ولی «دلیلی نیست که نقض قانون عفت را برای مردان و زنانی که مرتکب آن می شوند بطور مساوی شرم آور و ننگین ندانیم» (صفحه ی 472). این بیان شجاعانه ی مالتوس دلیل بر این است که به نظر او اخلاق برای مرد و زن مساوی است.
بنابراین وقتی به این کشیش محترم سرزنشی می کنند که می بایستی در برابر آن بسیار حساب باشد، یعنی اینکه کفر گفته و برخلاف امر الهی «تناکحوا و تناسلوا» سخن رانده است، مالتوس بدون زحمت می تواند جواب بدهد که اگر زناشویی و تناسل خواست حضرت باری است، عصمت و عفت هم تقوای مسیحیت است و عهده دار این تکلیف که توالد و تناسل را معتدل کند و در میزان صحیح نگاهدارد.
8- «مانع محرومیت آور بی شک توانسته است عمل کند، و بنابراین صحیح نیست گفته شود که هیچ سهمی در عمل کلی جلوگیری از اصل افزایش جمعیت نداشته است. با وجود این باید اقرار کردکه اثر آن با مقایسه به سایر موانع ضعیف بوده است» (صف 150).
«من گفته ام و در صحت آن تردید ندارم که ما باید در اختیار همسر درنگ کنیم و آن را به وقتی موکول نماییم که بتوانیم مخارج عائله ی خود را به خوبی عهده دار شویم و همچنین تکلیف ما این است که خود را تسلیم شهوات فاسد نکنیم. ولی من هرگز نگفته ام که این دو تکلیف و یا غیر آن باید حتماً بطور کامل اجرا شود و کمتر از آن انتظار نداشته ام که هر دو با هم رعایت شوند. در این حالات مانند بسیاری احوال دیگر ممکن است نقض یک تکلیف موجب تسهیل مراعات تکلیف دیگری بشود... ولی کسی که در مقام راهنمایی اخلاقی است، به هیچ عذر و بهانه حق ندارد از سفارش و توصیه ی هر یک از این دو تکلیف خودداری کند. پس از آن هر کس باید به حال خود گذاشته شود» (صفحه ی 600).
9- Jeremy Bentham (1832-1748) فیلسوف و حقوقدان معروف انگلستان. فلسفه ی اخلاقی او مبتنی بر حساب لذات است.
10- «من ناچار باید بگویم، هر چه می خواهند درباره ی آن بگویند و یا آن را بطور مستقیم و یا غیرمستقیم در جهتی تفسیر کنند که مخالف تقوی باشد. من تصور نمی کنم خطاهای مربوط به آن (چه خطاهایی؟ مالتوس هیچ وقت آنها را تصریح نمی کند. آیا مقصود تقلب و اعمال خلاف رویه در زناشویی است، یا استمناء و یا فحشاء؟) تنها خطاهایی باشد که در مسائل اخلاقی باید در نظر گرفته شود و یا حتی بزرگترین آنها باشد» (ص 489)، «من هیچ تردید ندارم که احتیاط (توجه به لفظ کنید، اینجا دیگر صحبت از الزام اخلاقی Moral restraint نیست، بلکه صحبت از الزام احتیاطی Prudential restraint است) از ازدواج های حساب نشده، مانع بهتری از مرگ های پیشرس است» (ص 600).
در اینجا ما دیگر از وضع چاپ اول کتاب دور شده ایم که سختگیرتر بود و بعنوان وسیله ی پیشگیری حد وسطی بین «عفت و فساد» قائل نبود.
11- «فقر سیاه بیش از هر وضعی مخالف عفت است. درجاتی از فقر وجود دارد که در آن دختران برای فحشاء به دنیا می آیند و معجزی لازم است تا آنان را نجات بخشد» (ص 493). «می گویم کاهش رذایل ناشی از فقر، خود جبران کافی برای مفسده ای خواهد بود که قابل پیش بینی است» (ص 575).
12- Neo- Malthusians

منبع: ژید، شارل؛ ریست شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد اول)، ترجمه ی کریم سنجانی، تهران، دانشگاه تهران مؤسسه انتشارات و چاپ، چاپ چهارم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.