تأثیر سیسموندی در تاریخ اندیشه‌های اقتصادی

فایده‌ی اصلی کتاب سیسموندی در توضیحات علمی که راجع به مسائل مورد نظر می‌دهد نیست. کمتر مبحثی در آن یافت می‌شود که از این لحاظ کاملاً رضایت‌ بخش باشد، اگرچه بسیاری از اندیشه ‌های او را تازه ‌ترین دانشمندان اقتصاد به
يکشنبه، 14 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیر سیسموندی در تاریخ اندیشه‌های اقتصادی
 تأثیر سیسموندی در تاریخ اندیشه‌های اقتصادی

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

فایده‌ی اصلی کتاب سیسموندی در توضیحات علمی که راجع به مسائل مورد نظر می‌دهد نیست. کمتر مبحثی در آن یافت می‌شود که از این لحاظ کاملاً رضایت‌ بخش باشد، اگرچه بسیاری از اندیشه ‌های او را تازه ‌ترین دانشمندان اقتصاد به صورتی کم و بیش متفاوت از سرگرفته ‌اند. تجزیه و تحلیل او غالباً ساده و سطحی است. امتیاز عمده‌ ی او این است که بعضی از امور و حقایق را که مراجع حاکمه‌ ی دانش اقتصاد در تغافل از آن‌ها اصرار می ‌ورزند فاش و برملا ساخته است. مجموعه‌ ی عقاید و افکار او به نظر ما پنداری بدبین نسبت به ترقیات اقتصادی است. او با نیت مصمم آن روی مدالی را که دیگران- حتی آنان که نامشان را جزء بدبینان ثبت کردیم مانند ریکاردو و مالتوس - پوشیده می‌داشتند و فقط طرف براق و درخشان آن را در نظر می‌آوردند، به جهانیان نشان داده است. پس از او دیگر ممکن نیست از هماهنگی موزون و خودکار منافع صحبت کرد، دیگر ممکن نیست آن همه مسکنت‌ ها و رنج ‌ها را که ترقی و پیشرفت تولید و ثروت در خود نهفته است فراموش نمود. دیگر ممکن نیست بر روی مسأله‌ ی بحران‌ های اقتصادی مانند پدیده‌ ی کم اهمیت و زودگذر لغزید و گذشت. دیگر ممکن نیست اثر تقسیم نامساوی اموال و عواید که طرفین معامله را در وضع نامساوی قرار می ‌دهد و عملاً هر نوع آزادی بحث و اختیار را زایل می‌سازد نادیده گرفت. خلاصه و در یک کلام، دیگر ممکن نیست نتایج اجتماعی تحولات اقتصادی را از نظر دور داشت و بنابراین از این پس جا برای سیاست اقتصادی جدید به نام «سیاست اجتماعی» باز می‌شود.
از دیدگاه جدیدی که سیسموندی بر جهان اقتصادی می ‌نگرد، چون جریان آزاد منافع خصوصی غالباً متناقض با منافع عمومی است، دیگر برای برکناری دولت از امور اقتصادی که آن همه موضوع وعظ و اندرز مکتب ادام اسمیت است جهتی باقی نمی‌ماند. برعکس مصالح اجتماعی اقتضا دارد که دولت ذی ‌نظر باشد و بر فعالیت و تشبثات افراد مردم حدودی وضع کند و سوءاستفاده ‌های آن ‌ها را اصلاح نماید. بنابراین سیسموندی را باید سرسلسله‌ی «مداخله‌ طلبان» (1) دانست.
به نظر او عمل دولت باید نخست متوجه آن باشد که بی‌ بند و باری و لجام گسیختگی تولید را متوقف سازد و از افزایش اختراعات و تغییرات تند و سریع جلوگیری نماید. سیسموندی در آرزوی ترقی و پیشرفتی است که آرام باشد و در مراحل تدریجی صورت بگیرد، بدون آنکه به کسی زیانی برساند، بدون آنکه درآمد کسی را محدود بکند و حتی بدون آنکه نرخ بهره ‌ی پول را هم پائین بیاورد. (2)
حساسیت فوق العاده ‌اش، او را محجوب می ‌سازد و معارضینش به بشر دوستیش لبخند می‌ زنند. حتی سن سیمونیان که نسبت به پاره ‌ای از اندیشه ‌های سیسموندی علاقه نشان می ‌دادند او را سرزنش می ‌کردند که «به دنبال عواطف، خود را به گمراهی انداخته است.» (3) این حالت روحی در آداب زندگی خصوصی او هم منعکس بود. سنت‌ بوو حکایت می‌ کند که «سیسموندی قفل ‌سازی داشت که از بدی و ناشی‌ گری همه او را ترک کرده بودند ولی او قفل‌ساز را با وجود همه‌ی زیان ‌کاری‌ هایش نگاهداشت تا آخرین کار خود را از دست ندهد.» (4) او می ‌خواست که جامعه نیز نسبت به صنایع قدیم که در خظر نابودی افتاده بود به همین شیوه رفتار کند. او جامعه را به گاندالن (5): شاگرد جادوگر افسانه ‌ای تشبیه می‌ کند که با خواندن وردی موکل آب خودکار را از طلسم خارج می‌ سازد و می ‌بیند که سطل ‌های آب پشت سر هم به سطل ‌های دیگر می ‌پیوندد و تمام خانه در معرض طغیان و ویرانی قرار می‌ گیرد، ولی نمی ‌تواند وردی که آب را متوقف می‌ سازد بیابد. به جای آن که همه را به تولید بیشتر سوق بدهد حکومت باید «حمیت چشم بسته‌ی مردم را تعدیل کند.» (6) در خطاب به دانشمندان استرحام می ‌کند که اختراعات خود را تعطیل نمایند و شعار معروف اقتصادشناسان: «بگذارید بشود- بگذارید بگذرد» را یادآور می ‌شود و می ‌گوید «بگذارید نسل‌ هایی که زمان آن‌ ها گذشته است وقت گذشتن داشته باشند» و برای نظام قدیم اتحادیه ‌های صنفی علاقه ‌ای پنهانی دارد و با آنکه آن ‌ها را به عنوان معارض ترقی تولید محکوم می‌ کند با وجود این می ‌خواهد که از تجارب آن ‌ها برای جلوگیری از زیاده ‌روی ‌های رقابت سرمشق گرفته شود. (7)
در واقع سیسموندی این شک و تردید را به خود راه نمی ‌دهد که تضییق تولید ثروت، به بهانه‌ی اجتناب از مسائل آنی، ممکن است پیشرفت رفاه و آسایش همان طبقات را که مورد علاقه‌ ی او هستند متوقف سازد. وضع معارضه ‌ی او قابل توجیه نیست مگر به سبب اعتقاد اشتباه‌ آمیز او که از هم اکنون در اروپا تولید برای ارضاء همه‌ ی حوائج کافی است. (8) سیسموندی هیچ وقت گمانی درباره‌ ی فقر نسبی کشورهای صنعتی ندارد و حال آنکه این وضع ژان باتیست‌ سی را به شدت تحت ‌تأثیر قرار می ‌داد. به علاوه او به خوبی متوجه است که سیاست دولت ‌ها در این زمینه به آسانی قابل تغییر نیست و به همین جهت امید اصلاحات خود را در زمینه‌ های دیگر قرار می ‌دهد. (9)
چون مطمئن نبودن درآمد برای طبقات کارگر و محروم بودن آن ‌ها از مالکیت علل اصلی مفاسد کنونی است بنابراین تمام مساعی حکومت را باید متوجه این سمت کرد.
نخستین هدف باید این باشد در هر جا که ممکن است اتحاد مجدد بین کار و مالکیت برقرار گردد. برای رسیدن به این هدف در کشاورزی، سیسموندی به اصطلاح خویش، برگشت به اصل مالکیت پدر شاهی و یا به عبارت دیگر مالکیت دهقانی را پیشنهاد می ‌کند. توصیفی که وی در کتاب اصول جدید خود از سعادتمندی دهقانان مالک کرده است معروف است. در صنعت هم آرزومند است که پیشه ‌وران مستقل دوباره ظاهر شوند: «من دوست دارم که کارهای صنایع در شهرها و کارهای کشاورزی در روستاها بین عده ‌ی کثیری از کارگاه ‌های مستقل تقسیم شود و نه در زیر دست کارفرمایانی معدود، که هر یک بر صدها و هزاران نفر کارگر فرمانروائی کنند، من دوست دارم که مالکیت کارخانه ‌ها بین عده ‌ی زیادی از سرمایه ‌داران متوسط تقسیم گردد و نه در دست شخصی واحد که صاحب میلیون ‌ها ثروت باشد، من دوست دارم که کارگر صنعتی همواره امید و بلکه یقین داشته باشد که می ‌تواند روزی شریک کارفرمای خود بشود تا قبل از آنکه سهمی در تجارت بیابد تأهل اختیار نکند، و نه آنکه مانند امروز پیر شود و امید و انتظار هیچ ترفیعی نداشته باشد.» (10)
اینست هدف. ولی وسایل آن چیست؟ در اینجا است که حجت فوق ‌العاده ‌ی سیسموندی ظاهر می ‌گردد. او قانونگذار را به مداخله دعوت می ‌کند، ولی از ترسیم خط‌ مشی خودداری می ‌نماید. حتی مردد است و با نومیدی از خود می ‌پرسد که آیا چنین چیزی ممکن است. خود را مخالف اصول اشتراکی معرفی می‌ نماید و تمام مداین فاضله ‌ی خیالی کسانی مانند اون و تومسون و فووریه (11) را مردود می ‌شمارد، ولی در عین حال وحدت هدف آن‌ ها را با هدف خود تصدیق می ‌کند. ظاهراً او متوجه نیست که برگشت به کارگاه ‌های کوچک پیشه ‌وری مورد علاقه ‌اش همانقدر تخیلی و غیرعملی است که استقرار مدینه ‌های فاضله‌ ی خیالی اشتراکی که موجب وحشت او است. سیسموندی سبک اون را مردود می ‌شمارد، زیرا آن را «وهم و پندار باطلی» می ‌داند که می ‌خواهد «نفع صنف را جانشین نفع شخصی بکند»، ولی او توجه نکرده است که مراد اون به هیچوجه «صنف» (12) و شرکت نبوده است. اگر سیسموندی در روزگار ما زندگی می ‌کرد، احتمالاً طرفدار نظام تعاونی (13) می‌ گردید.
در انتظار روزی که اتحاد مالکیت و کار برقرار گردد، سیسموندی فعلاً و از هم اکنون چند اصلاح ساده ‌تر و عملی‌ تر برای علاج حادترین مصائل و آلام طبقه ‌ی کارگر پیشنهاد می ‌کند. نخست می ‌خواهد که حق اتحاد و تشکیل اتحاد به کارگران داده شود. (14)
سپس تقاضا دارد کار کودکان در کارخانه ‌ها و کار روزهای یکشنبه ممنوع گردد و برای کارگران بالغ حداکثر ساعات کار در روز معین شود. (15) بالاخره چنانکه خود او می ‌نامد می ‌خواهد که «تضمین شغلی» به کارگران داده شود، یعنی کارفرمایان (اعم از کشاورزی و صنعتی) ملکف گردند که کارگران را به خرج خویش در زمان بیماری و بیکاری و پیری نگاهداری کنند. می ‌گوید اگر این اصل مورد قبول واقع می ‌گردید، کارفرمایان، دیگر نفعی برای پایین آوردن نامحدود مزد و یا داخل کردن ماشین در کارگاه و یا افزایش بی ‌مورد محصولات نداشتند. زیرا وقتی کارفرما مسئول سرنوشت کارگران خود باشد تأثیر هر نوع تغییر و ابداع و نوسازی را در وضع رفاه آنان در نظر خواهد گرفت و مانند امروز تنها در فکر تأمین منافع شخصی خود نخواهد بود. (16) ممکن است این پیشنهاد سیسموندی را بیان پیش از وقت کمال مطلوبی دانست که قوانین بزرگ بیمه ‌های اجتماعی کشورهای اروپا در پنجاه سال اخیر برقرار کرده ‌اند. اگر هم، چنین تصوری جایز باشد فقط قسمتی از آن صحیح است، زیرا به نظر سیسموندی تأمین این وظیفه بایستی بر عهده ‌ی کارفرما باشد و نه جامعه. چنانکه ایراد او به قوانین خیریه و کمک ‌های اجتماعی انگلستان و مخصوصاً به قانون معروف گدایان از این جهت است که وظایف امدادی کارفرمایان را بر عهده گرفته و بدین وسیله موجب تشجیع کارفرمایان در بی ‌اعتنایی به وضع کارگران و تنزل دستمزدها شده ‌‌اند.
به طور خلاصه در پیشنهادهای اصلاحی سیسموندی مانند اعتقادات او از اقتصادشناسان حالت تردید و دودلی و عدم تصمیم نمایان است و این خود ناشی از کشمکش دائمی عقل و احساس او است. او بسی عاقل ‌تر از آن است که ثمرات و برکات نظام جدید صنعتی را درک نکند، بسی حساس‌ تر از آنکه از بعضی نتایج دردناک آن متأثر نگردد و بسی محافظه ‌کارتر و دوراندیش ‌تر از آن که طالب انقلاب و زیر و رو شدن اساس جامعه باشد. از ناتوانی بشر در برابر زشتی و بدی حیرت ‌زده و غمگین است، ولی در خود توانایی آن را نمی‌ بیند که چاره ‌ی درد را کشف کند و این حقیقت را با فروتنی و بیانی ساده و مؤثر اقرار می ‌نماید:
«من اقرار می ‌کنم پس از آنکه به عقیده‌ی خود معلوم کردم که اصل چیست و عدالت کجاست در خود این نیرو را نمی ‌بینم که وسایل اجرای آن را معلوم کنم. توزیع ثمرات کار بین کسانی که در تولید همکاری دارند به نظر من معیوب و فاسد است ولی شاید مافوق قدرت بشری باشد که بتواند نظام مالکیتی بکلی متفاوت با آنچه تجربه نشان داده است تصور کند» (17) (اصول جدید، ج 2، ص 364).
***
نکته‌ی قابل توجه اینست که در اندیشه‌ های سیسموندی جرثومه‌ی رشد یافته‌ ی بسیاری از افکار و عقاید دیده می‌ شود که در جریان قرن نوزدهم اهمیت روزافزون حاصل می ‌کنند و وقایع بعد از جنگ بین ‌المللی اول نیز آن ‌ها را جزء مسائل روز قرار می ‌دهد. او نخستین مخالف ‌خوانی است که مکتب کلاسیک بر سر راه خود می ‌یابد و ملخص همه ‌ی انشعاباتی است که مکتب مزبور بعدها با آن ‌ها وارد جدال می‌ شود و سرانجام جای او را در افکار عمومی می‌ گیرند. آیا همان کتاب ‌های سیسموندی است که باعث این تحولات و تمایلات جدید شده است که احتمال چنین تأثیری درباره ‌ی آن ‌ها صحیح به نظر نمی ‌رسد، زیرا اثر مستقیم و فوری آن‌ ها بسیار محدود و ناچیز بود و چنانکه بزودی خواهیم دید فقط در مورد سوسیالیست‌ ها ظاهر گردید. تألیفات او بزودی در محاق فراموشی فرو رفت، تا آنکه در زمان او مجدداً متوجه اهمیت آن شدند. نزدیک ‌تر به حقیقت اینست که بگوییم در جریان قرن نوزدهم و باز تازه ‌تر از آن در سنوات اخیر تجدید حیات و شکفتگی نوینی برای آراء و اندیشه ‌های سیسموندی پیدا شده است. با همه ‌ی اینها او اولین کسی است که جرأت بلند کردن صدا علیه اصولی پیدا می ‌کند که به تدریج جزء معتقدات عمومی شده بود، اولین کسی است که، علی ‌رغم افکار حاکمه، درباره‌ ی اموری اصرار می ‌ورزد که با نتیجه ‌گیری ‌های عمومی و ساده‌ ی دانشمندان سلف ناسازگار نیست. بنابراین اگر سیسموندی رئیس مکتب ‌های جدید که بزودی ظاهر می‌ شوند نباشد، پیشرو همه‌ ی آن ‌ها است، زیرا افکار آنان از همان احساسات سرچشمه می ‌گیرند و همان نظریه‌ ها و عقاید را اظهار می‌ دارند.
نخست با روش مطالعه ‌اش سیسموندی پیشقدم مکتب تاریخی است. (18) تعریفی که از دانش اقتصاد می ‌کند و آن را «فلسفه‌ ی تاریخ» (19) می ‌نامد، پس از آنکه به وسیله ‌ی نویسندگان دیگر مانند روشر (20) و کنیس (21) و هیلدبراند (22) تأیید و تکرار می‌ گردد توفیق کامل می ‌یابد. دعوتش به مطالعه ‌ی حقایق امور و انتقادش از روش ‌های قیاسی و ساختن کلیات شتاب‌ آمیز به وسیله‌ ی لوپله (23) در فرانسه و شمولر (24) در آلمان و کلیف لسلی (25) و توین ‌بی (26) در انگلستان تجدید می ‌شود. بنیان ‌گذاران مکتب تاریخی آلمان که در بدایت امر اطلاعات کافی راجع به مؤلفان خارجی نداشتند سیسموندی را سوسیالیست می ‌دانستند (27) ولی مکتب تاریخی نوین انصاف را در حق او رعایت کرده و او را از نخستین نمایندگان خود می ‌شناسد.
با توسلش به عواطف و احساسات، با دلسوزیش برای طبقات کارگر، با انتقادش از نظام صنعتی و ماشین ‌ها و رقابت و نفع شخصی به عنوان یگانه محرک اقتصادی. سیسموندی پیشآهنگ عکس ‌العملی ‌های تند و شدید احساسات عمومی علیه بی ‌اعتنایی و بی ‌تأثری مکتب رسمی سنت ‌پرستان است. گویی طنین صدای روسکین ‌ها (28) و کارلایل‌ ها (29) و همه مسیحیان اجتماعی که به نام احسان و مروت مسیحایی و تعاون انسانی علیه عواقب اجتماعی نظام صنعتی جدید به اعتراض برخواهند خواست، در آهنگ کلام او شنیده می‌ شود. مانند او پیروان مکتب مسیحیت اجتماعی (30) پرچم مخالفت برخواهند افراشت ولی نه بر ضد دانش اقتصاد به خودی خود، بلکه علیه تمایلات سرمایه ‌داری و خاطرهای از هر جهت آسوده‌ ی آموزگاران آن اقامه ی دعوی اجتماعی خواهند کرد، نه بر ضد دانش بلکه بر ضد بدخواهی و نیات باطنی نمایندگان رسمی آن و علیه جامعه که از آراء و نظریات آنان برای تجویز خیرخواهی‌ های خویش استفاده می ‌کند.
بالاخره با دعوت دولت به مداخله، سیسموندی واکنش دیگری علیه آزادی ‌طلبی مطلق اقتصادیون آغاز می‌ کند، واکنشی که همواره و لاینقطع در طول قرن 19 وسیع ‌تر می‌ شود و قاطع ‌ترین مبین خود را در سوسیالیست‌ های اصحاب کرسی (31) و سوسیالیست‌ های دولتی (32) می ‌یابد. سیسموندی اولین کسی است که در فرانسه تقاضای وضع قوانین کارگری می ‌کند و می‌ خواهد که دولت مقام و مداخله ‌ی مؤثری در اداره و هدایت امور اقتصادی داشته باشد. پس از او عدم امکان برکناری دولت از امور اقتصادی روز به روز صریح ‌تر و مسلم‌ تر می‌ شود، منتهی سیسموندی در این مورد فقط بیان میل و آرزویی می‌ کند، بدون آنکه نقشه و ترتیبی برای آن معلوم بدارد.
بدین ترتیب تلقینات و نظریه ‌های او در سه جهت مختلف، سه جریان نیرومند افکار به وجود می‌آورد. بنابراین تعجب آور نیست که علاقه و توجه به آثار او به مروز زمان و به نسبتی که تمایلات جدید نیرو می ‌گیرد بیشتر شده باشد.
و نیز نباید فراموش کنیم، مسائل نظری که او راجع به دوران درآمدها و بحران ‌های اقتصادی مطرح کرده است، اینک در زمان ما مجدداً با بیاناتی نظیر و شبیه همان اصطلاحات او به وسیله ‌ی دانشمندان اقتصادی سوئد و انگلیس از سر گرفته شده است. با آنکه اینان راه‌ حل‌ ها و توضیحات رضایت‌ بخش‌ تری اظهار داشته ‌اند، مع ‌الوصف افتخار سبقت با سیسموندی است.
تأثیر مستقیم و بلافاصله‌ی سیسموندی بر روی اقتصادشناسان معاصرش بسیار کم بود. برخی از آنان مجذوب دل گرم و شفقت او نسبت به ضعفاء و ترحم و دلسوزیش درباره ‌ی طبقه‌ ی کارگر می ‌شدند، ولی آن را به هیچ ‌وجه دلیل کافی برای رد و انکار آزادی‌ طلبی اقتصادی استادان سلف نمی ‌دانستند، بلانکی مخصوصاً معتقد به تعدیل جمودت اصل «بگذار بشود» (33) بود. به نظر می ‌رسد که تئودورفیکس (34) و دروز (35) پیرو سیسموندی شده باشند. حتی خود او زمانی تصور می‌ کرد که مجله ‌ی ماهانه‌ ی اقتصاد سیاسی تأسیس شده در 1832 به وسیله ‌ی فیکس مدافع افکار و عقاید او خواهد بود، ولی این مجله بزودی تعطیل گردید و قبل از تعطیل هم به صف طرفداران مکتب سنت پیوسته بود. تنها یک مؤلف یعنی بوره (36) در کتابش به نام «سیه‌ روزی طبقات زحمتکش در فرانسه و انگلستان» خود را پیرو سیسموندی اعلام کرد و در واقع هم‌ چنین بود. شاید جایز باشد به این نویسندگان ویلنوف بارژه‌ مون (37) مؤلف کتاب «اقتصاد سیاسی مسیحی» را اضافه کنیم که در سال 1834 منتشر گردید و اغلب قسمت ‌هایش ملهم از نظریات سیسموندی بود.
برعکس سیسموندی که سوسیالیست نبود، آثارش را بسیاری از سوسیالیست ‌ها خوانده و درباره‌ ی آن‌ اندیشیده ‌اند. تأثیر او در این قسمت بیشتر و بهتر از هر جا نمایان است. چه جای تعجب است؟ مگر نه تمام بخش انتقادی کتاب ‌های او، علیه رقابت و علیه عدم تساوی ثروت، شدید‌ترین ادعانامه ‌ها است؟ لوی بلان آن ‌ها را به دقت خوانده و از آن‌ ها دلائل بسیار علیه رقابت بدست آورده است. بیشتر از لوی بلان، دو سوسیالیست مشهور آلمان، رودبرتوس (38) و مارکس از اندیشه‌ های او بهره گرفته ‌اند. رودبرتوس نظریه ‌ی راجع به بحران ‌های اقتصادی خود و این نظریه را که فایده ‌ی ترقی و پیشرفت اجتماعی فقط عاید طبقه‌ی مالکان و سرمایه ‌داران می‌ شود از او اقتباس کرده است. مارکس بیش از اینها مدیون او است. ولی در صورتی که رود برتوس گفتار او را نقل می‌ کند و نام او را نمی ‌برد، مارکس بدون تردید در منشور معروف کمونیست (بندهای 60 و 61) (39) حق او را رعایت کرده با تصریح نام او آنچه را مدیون تجزیه و تحلیل اثربخش او است بیان می‌ دارد. در میان آراء و نظریاتی که مارکس از سیسموندی استفاده کرده مهمترین آن‌ ها نظریه‌ ی تمرکز ثروت ‌ها در دست عده ‌ی محدودی از سرمایه ‌داران و رنجبر شدن تدریجی توده‌ های عظیم کارگران است. این اندیشه که محور اصلی منشور کمونیست‌ و از پایه ‌های اساسی نظام اجتماعی مارکسی است، متعلق به این اقتصادشناس سویسی است. ولی معتقد نیستیم که مارکس نظریه ‌ی استثمار کارگر را به وسیله ‌ی سرمایه‌ دار، از سیسموندی گرفته باشد، لااقل جرقومه ‌ی توضیح و تشریح آن را در آثار او یافته است. چنان ‌که می ‌دانیم، مارکس سود کارفرما را چنین توضیح می ‌دهد که کارگر محصول کار خود را به او نمی‌ فروشد بلکه نیروی کار خود را مورد معامله قرار می‌ دهد. سیسموندی هم در این مورد مکرر گفته است که کارگر «نیروی کار» خود و «زندگی» خود را در معرض فروش می‌ گذارد (جلد 2، ص 257) ولی سیسموندی از این عبارات بی ‌شک نتیجه ‌ی قطعی و دقیق در نظر نداشته است، اگرچه‌ ی عبارات مذکور ممکن است موجب تلقین بعضی از اندیشه ‌های خاص مارکس شده باشد.
و نیز این را هم باید اضافه کنیم که امروزه بسیاری از سوسیالیست‌ ها، برهان‌ های سیسموندی را تکرار می ‌کنند بدون آنکه نام او را ببرند (و یا شاید بدون آن ‌که بدانند). همان برهان‌ ها که او در زمان خود برای به رقت آوردن معاصران خود به کار می ‌برد.

پی نوشت ها :

1- Interventionnistes
2- سیسموندی راجع به تنزل نرخ بهره ‌ی سرمایه همان اصول را به کار می‌ برد که راجع به توسعه ‌ی تولید ثروت و یا راجع به ماشین ‌ها قائل است. می ‌گوید: «افزایش سرمایه‌ ها مطلوب نیست مگر به نسبتی که امکان سرمایه‌ گذاری و بهره‌ برداری از آن ‌ها توسعه یافته باشد. هر زمان که بهره ‌ی سرمایه تنزل می ‌کند قرینه ‌ی مسلمی است که خاصیت آن به نسبت کمیت آن تنزل پیدا کرده است. این کاهش بهره که همواره به سود اشخاصی است همواره به زیان افراد دیگر هم هست، به زیان هموطنانی که درآمدهای سرمایه ‌ی آن ‌ها کم می ‌شود و یا به زیان خارجیانی که کار آن‌ ها را تعطیل می ‌نماید» (اصول جدید، ج 1، ص 393).
3- مجله ‌ی سن سیمونیان به نام «تولید کنند»، ج 4، ص 557.
La revue des Saint Simoniens Le Producteur
4- Sainte Beuvet, Nouveaux Lundis- ج 6 ص 81.
5- Gandalin
6- مطالعات اقتصاد سیاسی، ج 1، ص 61-60
7- اصول جدید، ج 1، ص 341، و ج 2، صفحه 459.
8- اصول جدید، ج 2، ص 415 و 435 و همچنین، مطالعات اقتصادی، ج 1، ص 25
9- اصول جدید، ج 1، ص 363.
10- اصول جدید، ج 2، ص 365 و 366.
11- Owen، Thomson و Fourier
12- Corporation
13- Cooperation
14- اصول جدید، ج 2، ص 451.
15- اصول جدید، ج 2، ص 327.
16- اصول جدید، ج 2، ص 661.
17- راجع به نظریات سیسموندی در برابر جنبش‌ های کارگری زمان خود، مثلاً در مورد شورش ‌های 1831 در شهر لیون، مراجعه شود به مقاله‌ ی جالب آقای فستی (Festy) در مجله‌ ی اقتصاد سیاسی، فوریه و آوریل 1918.
18- Ecole Historigue.
19- مراجعه کنید به صفحه ‌ی 277 منبع این مقاله، یادداشت شماره ‌ی (1).
20- Wilhelm Rorcher (1896-1817) اقتصادشناس آلمانی منکر وجود قوانین طبیعی اقتصادی، از سران کتب تاریخی و مؤلف کتاب‌ های سبک اقتصاد سیاسی و تاریخ اقتصادی آلمان (مترجم).
21- Karl Knies (1898-1821) اقتصادشناس آلمانی از پیروان مکتب تاریخی (مترجم).
22- Bruno Hildebrand (1878-1812) اقتصادشناس مکتب تاریخی آلمان استاد دانشگاه برسلو، دانش اقتصاد را علم تحولات اقتصادی ملل می ‌داند و منکر وجود قوانین اقتصادی طبیعی است (مترجم).
23- Frederic Leplay (1882-1806) اقتصادشناس معروف فرانسه، مؤلف کتاب اصطلاحات اجتماعی در فرانسه (La Reforme sociale en France) بنیان اقتصاد اجتماعی را مبتنی بر خانواده و مذهب و مالکیت می ‌داند (مترجم).
24- Gustav Schmoller، اقتصادشناس آلمانی (1917-1838) از سران مکتب تاریخی، استاد اقتصاد در دانشگاه هال و استراسبورگ (مترجم).
25- Cliffe Leslie، اقتصادشناس آلمانی (1882-1825)، استاد دانشگاه بلفاست، مؤسس مکتب تاریخی در انگلستان (مترجم).
26- Arnold Toynbee (1883-1852) اقتصادشناس و اصلاح ‌طلب معروف انگلستان، مؤلف کتاب انقلاب صنعتی The Industrial Revolution (مترجم).
27- کنیس با کمال تعجب او را از سوسیالیست ‌ها می‌ داند.
28- John Ruskin (1900-1819) منتقد و نویسنده ‌ی بزرگ انگلیسی.
29- Thomas Carlyle (1881-1795) نویسنده ‌ی شهیر انگلستان، صاحب کتاب قهرمانان و قهرمان‌ پرستی.
30- Christianisme Social.
31- سوسیالیست ‌های اصحاب کرسی (Socialisme de la chaire) نامی است که به سوسیالیست‌ های مجتمع در کنگره‌ ی ایزه ناخ Eisenach (1872) داده شده است که مرکب از اقتصادشناسان و استادان دانشگاه‌ ها و مستخدمین دولتی بود. این نام به این جهت داده شده است که اکثریت با استادان بوده است.
32- Socialisme d’Etat
33- Adolf Blanqui (نویسنده و منتقد و اقتصادشناس فرانسوی 1854-1798 در کتابش «تاریخ اقتصاد سیاسی در اروپا» اعلام می ‌کند که منتسب به «مکتب جدید» است و آن را چنین توصیف می ‌کند: «این مکتب نمی ‌خواهد دیگر تولید ثروت را مانند یک امر کلی و نظری و مستقل از سرنوشت کارگران مورد مطالعه قرار دهد، برای او کافی نیست که ثروت تولید بشود. بلکه لازم است منصفانه توزیع گردد». مقدمه، چاپ سوم، صفحه‌ی 21.
34- Theodore Fix (1846-1800) اقتصادشناس سویسی، مؤلف کتاب «وضع طبقات کارگری» (Situation des classes ouvrieres).
35- Francois Xavier Droz مورخ و اقتصادشناس فرانسوی (1850-1773) در 1829 کتابی به نام «اقتصاد سیاسی و یا اصول علم ثروت ‌ها»، ou principles de la science des Richesses Economie Politique منتشر کرد که در آن این عبارت مشهور شده است: «با خواندن کتاب بعضی از اقتصادشناسان باید معتقد شد که ثروت‌ ها برای آدم‌ ها ایجاد نشده بلکه آدم‌ ها برای ثروت ‌ها خلق شده ‌اند.»
36- Buret مؤلف کتاب La misere des classes laborieuses en France et en Angleterre در دو جلد. (مترجم)
37- Villenuve-Bargemont مؤلف کتاب Economie politique chretienne
38- Johann Karl Rodebertus اقتصادشناس و رجل سیاسی آلمان (1875-1805) یکی از اولین اقتصادشناسان معروف سوسیالیسم.
39- منشور کمونیست (Manifeste Communiste) اعلامیه‌ی معروفی که مارکس و فردریک انگلس مشترکاً در سال 1848 منتشر کردند.

منبع: ژید، شارل؛ ریست شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد اول)، ترجمه ی کریم سنجانی، تهران، دانشگاه تهران مؤسسه انتشارات و چاپ، چاپ چهارم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.