چوگان در تاریخ ابن بی بی

کتابِ اَلأوامر العلائیه فی الامور العلائیه، ‌که به اختصار تاریخ ابن بی بی خوانده شده، درباره ی سلاجقه ی روم، ‌از آغاز قرن هفتم تا سال 679 هجری، ‌اطلاعات مبسوطی به دست می دهد. این کتاب‌، که به نثر متکلّف مصنوع و با
يکشنبه، 26 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چوگان در تاریخ ابن بی بی
 چوگان در تاریخ ابن بی بی

 

نویسنده: ژاله متحدین




 

کتابِ اَلأوامر العلائیه فی الامور العلائیه، ‌که به اختصار تاریخ ابن بی بی خوانده شده، درباره ی سلاجقه ی روم، ‌از آغاز قرن هفتم تا سال 679 هجری، ‌اطلاعات مبسوطی به دست می دهد. این کتاب‌، که به نثر متکلّف مصنوع و با استشهاد به آیات و احادیث و خطبه ها و شواهد شعری فارسی و عربی نوشته شده، ‌از جهات گوناگون، به خصوص از جهتِ احتوای بر بسیاری لغات و تعبیرات و اصطلاحاتِ درگاه و دیوان و آداب و رسوم و جزئیات زندگی دربار و مردم آن سامان شایان توجه است.
نویسنده این کتاب به خانواده ای از معتبرانِ صاحب نام و با علم و فرهنگِ خراسان تعلّق داشته؛ از این رو، ‌کتاب او، علاوه بر آن که شامل بسیاری کلمات و اصطلاحات از زبان های عربی و ترکی و مغولی و رومی و گرجی و دیگر زبان ها و لهجه های متداول آن زمان در آسیای صغیر است، ‌از جهت تعبیرها و واژه های اصیل ادبی و محلی خراسان نیز بسیار غنی است. از جمله، در آن، ‌توصیف هایی درباره ی بازی چوگان و استفاده های گوناگون از چوگان دیده می شود و نکته ای در اصطلاح چوگان دار در بر دارد که بررسی آن خالی از فایده نیست.
بازی چوگان، که پیدایش آن را به گذشته های دور تاریخ ایران نسبت می دهند، ‌در دوره ی اسلامی، نخست به اراده ی هارون الرشید در دربار خلافت بغداد مرسوم شد. این ورزش بازی، ‌که همواره بین ایرانیان هواخواهان بسیار داشت، ‌به روزگار غزنویان و سلجوقیان، ‌که با سوارکاری و اسب مأنوس بودند، ‌هم چنان مورد توجهِ تمام بود. در تاریخ سلاطین و ملوک و مصر و شام، ‌در قرن های هفتم و هشتم نیز، از برگزاری باشکوه این بازی، در میدان هایی که به همین منظور جزو مجموعه ی ساختمان قصرها و قلعه ها احداث می شد، ‌به دفعات یاد شده است. (مقریزی، ‌کتاب السلوک، ‌قسم ثانی جزء اول، ‌ص 123، ‌341، الخطط، ‌ج3، ‌ص 118)
در تاریخ ابن بی بی، ‌علاوه بر ترکیب ها و تعبیرهای کنایی، ‌چون«گوی زمین را سرگردانِ حکم خویش گردانید»یا «به چوگانِ ثروت و امکان گوی کامرانی می زد»، به توصیف چگونگی برگزاری چند مورد از این بازی بر می خوریم. جایی، ‌در احوال سلطان علاء الدین کیقباد، می خوانیم که
روز دیگر سحرگه سلطان به میدان مَیَلان فرمود.

آسمان شد همچو گویی تا به چوگان ادب***فتنه ی آخر زمان را از سرش بیرون کنند

و بعضی را از سروران لشکر اختصاصِ حرفت میدان وگوی و چوگان ارزانی داشت. سواران تازنده ی نغزباز و جوانانِ تازنده ی رزم ساز به هم برآمیختند، ‌گَرد از میدان به کیوان رسانیدند.

شهنشه چو خورشید گیتی نورد***که تابد ازین گنبدِ لاجورد
به آهنگِ نیرو به زخم گران ***همی گوی می برد تا آسمان
(ابن بی بی، ‌ص 239)

در موردی دیگر، آمده است:
روز دیگر، سلطان عزم شهر فرمود. چون نزدیک دروازه رسیدند، ملک اشرف از اسب فرو آمد و غاشیه ی سلطان بر دوش گرفت و جمله ملوکِ شام پیاده گشتند و، ‌تا عرصه ی میدان، ‌در رکاب سلطان، ‌پیاده می رفتند. چون سلطان رای چوگان فرمود و به یکران راهِ جولان نمود و حُرَفا منقسم شدند و در گوی زدن شروع کردند، هر لحظه که، ‌اتفاق را، چوگان از دست سلطان بیفتادی، ملک اشرف پیاده شدی و چوگان را به اطراف محاسنِ شریف از غبار بستردی و بعد از تقبیل به دست سلطان دادی. فی الحال جنیبتِ سلطان در کشیدندی. ملک اشرف زمین بوس کردی و سوار شدی (1). آن روز، ‌اتفاق را، ‌دو سه کرّت، بغیرِ اختیار، ‌چوگان از دست شهریار بیفتاد.
(ابن بی بی، ‌ص 390)
در این توصیف، ابن بی بی به نمایش عظمت مقام سلطان علاء الدین کیقباد نزد ملوک شام و مراتب بندگی و طاعت داری ِملک اشرف تأکید دارد. اما ارج و احترامی که به چوگان سلطان گذاشته می شود، با توجه به نکته ای دیگر در همین نوشته، ‌متضمن نکته ای خاص است که بدان خواهیم پرداخت.
می دانیم که چوگان چوب بلندی است با سر کفچه دار. در بازی چوگان، ‌سوار، ‌با آن وی را از دیگران می رباید، ‌روی زمین می غلتاند و با خود می برد یا گوی را، ‌با آن، به هوا پرتاب می کند و باز، با چوگان، آن را به اختیار می گیرد. اما به یاد داریم که همه ی ورزش ها و بازی ها و رقص های رایج بین اقوام جهان، در اصل از حرکاتی سرچشمه گرفته که هنگام کارِ روزمره یا در نبرد و مبارزه پدید می آمده است. چوگان نیز، ‌پیش از آن که به صورت وسیله ی بازی در آید، حربه میدان نبرد بوده است. به این منظور، چوب بلند محکمی را بر می گزیدند تا در برابر ضربه های سخت تاب بیاورد و نشکند. چوگان باز نیز، ‌برای به کارگیری، می بایست طریقه ی استفاده درست از آن را، ‌با همه ی شگردها و فوت و فن ها، ‌به دقت بیاموزد و، ‌با چابکی و مهارت بسیار، در حمله و گریز، آن را به کار برد.
در لغت نامه ی دهخدا، ذیل«چوگان»، ‌شواهد بسیاری از شعر و نثر فارسی در این باره گرد آمده است که باید هر دو معنای چوگان باختن، ‌هم در بازی و هم هنگام نبرد، ‌را در آنها در نظر داشت. در تاریخ ابن بی بی نیز، ‌به صراحت از چوگان، در ردیف دیگر جنگ افزارها، ‌نام برده شده است:«جمله سلاح ها را از گرز و کمان ونیزه و چوگان کار فرمودی». (ابن بی بی، ‌ص 695)
استفاده از این حربه بین همه ی اقوام رایج بوده است. در عربی، به چنین چوبی، با سرِ کج، عصا می گویند. قلقشندی، ‌هنگام برشمردن انواع سلاح ها (جزء ثانی، ‌ص 135، ‌جزء رابع، ص 54) نوشته است که عصا چوبی باشد سودمند در کارزار و فایده آن چون دبوس و چماق است. چماق یا تیاق به زبان ترکی همان چوب دست و عصاست که هنگام مقابله با دشمن به کار گرفته می شده. در سنسکریت، ‌لت، ‌به معنی چوب دست، ‌نامی دیگر برای چوگان وعصاست که به متون فارسی نیز راه یافته. از این وسیله نیز در جنگ، مبارزه، ‌شکنجه و بازی استفاده می شده و، همانند چماق، از انواع سلاح های ساده شمرده شده است(یادنامه ی ابوالفضل بیهقی، ص213). شاید به دلیل همین رابطه ی چوگان با زدن و کوفتن بوده است که چوبِ طبل و کوس را نیز چوگان می گفته اند. با این همه، یاد کردن از این وسیله با لفظ چوگان در تاریخ ابن بی بی جالب توجه می نماید.
اکنون به کاربردی دیگر از چوگان اشاره می کنیم که جز در تاریخ ابن بی بی در جای دیگر از آن یاد نشده است. در این کتاب، ضمن شرح احوال رکن الدین سلیمان شاه، ‌می خوانیم: سخای او به جایی بودکه پنج ساله خراج لشکری را به یکبار به خدمتش آوردند. در حضور رسولان او[=لشکری یا تئودور لاسکاریس]، هم در حال، ‌به سر چوگان، بر خاص و عام تفرقه کرد و رسولان را از آن به حصه ی وافر فایز گردانید. (ابن بی بی، ‌ص 60)
بخشش به سرِ چوگان تعبیری است که نظیر آن در بخشیدن به سر تازیانه در شعر و ادب فارسی فراوان آمده است(رواقی). در این هر دو تعبیر، ‌نخست اشاره است به رسم در دست گرفتن تازیانه و چوگان که اولی هنگام سواری و نزد پادشاهان و پهلوانانی معمول بوده که بیشتر اوقات سوار بر اسب به نبرد می پرداخته اند. در دست داشتن چوگان، که در جای دیگر نیامده و به احتمال تنها نزد سلاطین سلجوقی روم به این نام خوانده می شده، ‌در فرهنگ ایران باستان سابقه ای دیرین داشته است.
در اساطیر ایرانی و نیایش های زردتشتی، ‌درباره ی جمشید می خوانیم که اهورامزدا به زرتشت پاسخ داد که من نخستین بار با جم سخن گفتم و به او دو ابزار دادم. یک نگین زرین (سورا) و یک عصای زرنشان (اشترا) و جم بدین وسیله دارای اقتدار گردید. هنگامی که زمین... پر شد، جم در نیمروز به سوی فروغ روی نمود و به راه خورشید در آمد. با نگینِ زرینِ خویش زمین را بسود و با عصای زرنشان بر آن کشید و گفت: ای سپندار مذ، ‌پیش رو... پس زمین دامن بگشود. (پشت ها، ‌ج1، ‌ص 182)
بنابراین، هم چنان که تازیانه برای نامداران و پهلوانانِ شاهنامه نشانه و نمادی از آبرو و اعتبار و حشمت و قدرت بوده است، ‌عصای سلطنت یا چوب دستِ آراسته ی زرنشانی که فرمانروایان، ‌هنگام تاجگذاری‌، و بزرگان دین، از جمله در دربار واتیکان، ‌هنگام انتصاب به مقامات روحانی، در دست می گیرند، کم و بیش با این پیشینه ی باستانی ربط پیدا می کند که در فرهنگِ بیشتر اقوام سابقه دارد.
اما آنچه در اشاره ی ابن بی بی درباره ی بخشش به سرِ چوگان بیشتر اهمیت دارد نامیده شدن این چوب دستِ یا عصای سلطنت به چوگان است. در این جا این پرسش پیش می آید که آیا باید آن را واژه ای نوساخته در دربار سلجوقیان روم به شمار آورد یا کاربردِ این کلمه سابقه ای دیرین و فراموش شده داشته که، ‌در آن روزگار، ایرانیانِ اصیل دوباره آن را زنده کرده اند؟ حضور این اشخاص، نه تنها در دربار سلجوقیان روم که در تاریخ همه ی نواحی غرب ایران و آسیای صغیر، ‌در آن ایام، ‌بسیار بارز است.
اگر چنین باشد، ‌شاید بتوان گفت که به دلیل همین اهمیتِ نمادین چوگان یا عصای سلطنت به عنوان نشانه و نماد قدرت و حشمت بوده است که در مراسم و تشریفات با شکوه، پیشاپیش سلطان، ‌همراه با درفش و چتر و علَم، ‌کوکبه ای را به حرکت در می آورده اند. کوکبه نیز چوب بلند سرکجی همانند چوگان است که آن را می آراسته و گوی فولادین صیقلی شده ای بر سر آن می آویخته اند. بدین سان، کوکبه ظاهراً یادآور بازی چوگان است. با این همه، ‌نمی توان پذیرفت که این پیکرِ تکمیل شده و تزیین یافته ی تشریفاتی، ‌در اصل، ‌اشاره به چوگان و عصای سلطنت نداشته باشد که، ‌در عین حال، ‌همواره می توانسته است به عنوان حربه ای در دسترس قرار گیرد.
آیا می توان گمان برد که چوگاندار، ‌که از او به عنوان دارنده ی چوگان و آن که چوگان حمل می کند(انوری، ‌ص 28) یاد شده، ‌هنگام برگزاری مراسم، کوکبه را در دست می گرفته و برافراشته می داشته است؟
در متون، هیچ اشاره ای به این نکته نیست. روشن ترین و قدیم ترین توضیح درباره ی چوگاندار را در صبح الاعشی، اثر قلقشندی، ‌می خوانیم. در آن جا، ‌چوگاندار از القاب محدثه ی عجمی خوانده شده که مرکّب است از دو لفظ فارسیِ «چوگان»و «دار»، در عصر حیاتِ نویسنده ی کتاب (نیمه ی دوم قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری) عامه ی عرب این کلمه را جکندار و جکندر می گفته اند و آن لقبِ کسی بوده که، ‌هنگام بازی گوی، ‌چوگان سلطان را حمل می کرده است. در کتاب مذکور، ‌تنها به استفاده از چوگان در بازی و گوی زدن اشاره شده است. (قلقشندی، ‌جزء خامس، ‌ص 430)
پس از قلقشندی، ‌همه آنچه در توضیح چوگاندار و منصب چوگانداری به ما رسیده مستند به قول اوست. از جمله، کاترمر، ‌مستشرق فرانسوی، در ترجمه ی کتاب السلوک لمعرفة دول الملوک مقریزی، ‌ضمن تحقیقی مبسوط درباره چوگان در مصر و شام، همان توضیح قلقشندی را تکرار می کند و وظایف چوگاندار را در آماده سازی و حفظ وسایل چوگان سلطان شرح می دهد. مصطفی زیاده مصحّح عربِ همین کتاب نیز در افزودن تعلیقات و شرح متن، با استناد به مترجم فرانسوی، به توضیح قلقشندی و توصیف او از چوگاندار اکتفا کرده است(مقریزی، ‌السلوک، ‌قسم اول، جزء اول، ‌حاشیه ی ص 435) در اصطلاحات دیوانی دوره ی غزنوی و سلجوقی و یادنامه ی بیهقی(ص 635)، ‌نیز، ‌از چوگاندار به صورت کسی که گوی و چوگانِ سلطان نزد او بوده یاد شده است.
البته تأکید بر این جنبه از موقعیت دیوانیِ چوگاندار و وظایف او با آنچه در متون گذشته، ‌ضمن بیان تاریخ، ‌آمده است هماهنگی و هم خوانیِ بسیار دارد. برای مثال، ما در تاریخ بیهقی به بگتکین به عنوان چوگاندار محمودی بر می خوریم یا درباره ی بایتکین می خوانیم:«مردی جلد، ‌کاری و سوار، ‌به شورانیدن همه ی سلاح ها استاد، ‌چنان که انباز ندارد به بازی گوی. و امروز... خدمت می کند، ‌خدمتی خاص تر و آن خدمت چوگان و سلاح و نیزه و تیرانداختن و دیگر ریاضت هاست. »(ص 561) در مقریزی (قسم اول، جزء ثانی، ‌ص 77، ‌قسم ثانی، ‌جزء ثانی، ‌ص 371:قسم ثانی، ‌جز اول، ‌ص 435) نیز چوگانداران را سرشناس و با انتساب به نام سلطان مشهور می یابیم:الامیر سیف الدین بکتمر الجوکاندار المنصوری؛ الامیر قجماس الجوکندار المنصوری؛ امیر بدر الدین بکتوب الجوکندار المعزّی.
از خلال احوال این اشخاص یا اشاراتی درباره شغل های مربوط به نشاط و شراب و چوگان یا جنگ و سواری و طاب طاب و دیگر آداب این کار، ‌چنین استنباط می شود که لااقل بخشی از وظایف چوگاندار انجام دادنِ امور خصوصیِ سلطان هنگام نشاط و ورزش و بازی و فراگیری و آمادگیِ دایم سلطان در کاربرد جنگ افزار بوده است. طبعاً، ‌برای احراز این منصب، بزرگانی انگشت شمار، که ورزیده و ماهر و در عین حال بسیار مورد اعتماد بودند، ‌برگزیده می شدند. ایشان اغلب به مقامات بلند مملکتی، ‌چون نیابت سلطنت و امارت نواحی مهم، ‌می رسیدند و، ‌به ناچار، مدت ها درباره را ترک می کردند. با این همه، عنوان چوگاندار سلطان، که مقامی بسیار بلند و معتبر بود، تا پایان زندگی برایشان می ماند و موجب افتخار بود.
اما در تاریخ ابن بی بی با موقعیتی جز این رو به رو می شویم. شمار چوگانداران را بسیار می یابیم و آنان را، در صنوف سپاهی، رده ای خاص می بینیم:
روز دیگر جمری را به آیین و رونق تمام با سرهنگان بسیار و چوگانداران بی شمار و جانداران آراسته و سلاحداران و جامه داران سوار گردانیدند و گرد شهر سیران کردند. (ص 696)
این دسته ی سپاهی، به احتمال، کسانی بوده اند که به فرمان سلطان و دستور امیرداد گناهکاران را، ‌به ضرب چوگان، ‌شکنجه می کرده اند:
سلطان عزم قیصریه ساخت و آنجا هدمِ بنیان وجود امرا را اول مقدمه این فرمود که شمس الدین قزوینی، امیر پرده داران خاص، را بر در درگاه پنجاه چوگان زدند، بدان بهانه که چرا حواشی امرا را با سلاح و انبوهی در بارگاه راه می دهد(ص 267). سلطان... فرمود که هنوز این جماعت خاکساران باد فضول از سر بیرون نمی کنند. امیرداد را فرمان داد تا، ‌به چوگان، هر سه را از میدان براندند و اسباب و تجملاتِ بیوتات ایشان را بغارتیدند و از ممالک روم نفی کردند.
(ص 271)
در تاریخ ابن بی بی، ‌در اندک مواردی، ‌از چوبدار نیز یاد شده؛ اما، به نظر می رسد که وظیفه ی این چوگانداران در دربار سلجوقیان روم همان باشد که خواجه نظام الملک در سیاست نامه به چوبدار نسبت داده است. وی آنان را جزو مأموران امیرِ حرس شمرده که حدود پنجاه تن، بیست با چوب زر و بیست با چوب زر و بیست با چوب سیم و ده با چوب های بزرگ، ‌مدام بر درگاه به نگهبانی می ایستاده اند(ص127). ایشان، علاوه بر آن که جنبه تشریفاتی مهمی داشتند، به هنگام لزوم، با حربه های چوبینِ آراسته خود به حمله و دفاع می پرداختند. دسته ای دیگر از ایشان، ‌که حفظ نظم شهر را بر عهده داشتند، ‌به فرمان امیر، یاغیان را به چوب می بستند یا در دیوان خانه، به دستور امیرداد و محتسب یا شحنه و عسس، شرابخواران وعربده کشان را حد شرعی می زدند(بوستان، ص150-197). در ادب فارسی، ‌از این مأموران گاه با لفظ نقیب و چماقدار نیز یاد شده است. (اسرار التوحید، ص 527) بنابراین، ‌به نظر می رسد که، ‌لااقل در دربار سلجوقیان روم، ‌علاوه بر امیر یا امیران مورد اعتماد و برگزیده ای که امور مربوط به ورزش و نشاط و بازی چوگان سلطان را بر عهده داشتند، ‌دسته ای از مأموران زیر نظرِ امیر حرس نیز چوگاندار خوانده می شدند.
کوتاه سخن آن که هر چند، به دلیل شهرت بازی چوگان و اقبال خاصی که بدان می شده و در فرهنگ و ادب فارسی صور خیالِ ادیبانه و شاعرانه اغلب معانی دیگر آن را پنهان نگه داشته، در تاریخ ابن بی بی شواهدی هست که نشان می دهد چوگان به حربه ای چوبی و هم چنین ابزاری تشریفاتی مخصوص سلطان، که اهمیت و اعتبار بسیار داشته، ‌نیز گفته می شده است. با چوگان نه تنها گوی که گناهکاران را نیز می زده و تنبیه و شکنجه می کرده اند. چوگاندار نیز نه تنها بر فردی آماده در خدمت بازی چوگان سلطان که بر دسته ای از سپاهیان مأمور حفظ نظم و اجرای احکام اطلاق می شده است.
منابع تحقیق:
ابن بی بی، ‌حسین بن محمد، ‌الأوامر العلائیه فی الامور العلائیه، ‌نسخه ی خطی، ‌اسرار التوحید، ‌محمد بن منوّر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، ‌2 ج، ‌نشر آگاه، ‌تهران؛ انوری‌، حسن، ‌اصطلاحات دیوانی دوره ی غزنوی و سلجوقی، ‌طهوری، تهران 1355؛‌ بوستان، ‌سعدی شیرازی، تصحیح غلامحسین یوسفی، انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی، ‌تهران 1359، ‌تاریخ بیهقی، ‌چاپ غنی و فیاض، ‌تهران 1324، ‌رواقی، ‌علی:«شب تاریک و بیم موج... (2) کلک، ‌شماره 20، آبان 1370، ‌سیاست نامه، خواجه نظام الملک، ‌تصحیح هیوبرت دارک، ‌بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، تهران 1347، قلقشندی‌، محمد حسین شمس، ‌صبح الأعشی فی صناعة الانشاء، ‌دارالکتب العلمیه، ‌بیروت 1407 ق، ‌المقریزی، ‌احمد بن علی:1. کتاب السلوک لمعرفة دول الملوک، محمد مصطفی زیاده، ‌لجنة التألیف و الترجمه و النشر، ‌قاهره 1957، ‌2. الخطط المقریزیه المسماة بالمواعظ و الاعتبار، ‌منشورات دارالعرفان، لبنان، ‌بی تا؛ یادنامه ی ابوالفضل بیهقی، دانشگاه مشهد، مشهد 1350، ‌یشت ها، ‌ابراهیم پور داود، ‌به کوشش بهرام فره وشی، ‌تهران 1356.
منبع مقاله :
نشریه نامه ی فرهنگستان، 4/3.




 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط