چکیده
نیمه نخست قرن سوم هجری برای تشیع دوران سختی بود؛ زیرا از یک طرف فشار دستگاه حکومت و از طرف دیگر، پدید آمدن فرقه ها و انشعابات، مشکلات را دو برابر کرد. عمده فرقه های شیعه در این زمان، فرقه زیدیه، فطحیه و واقفیه بودند که نقش مهمی در تحولات آن دوره داشتند.فرقه ی زیدیه، از همه مهم تر بود زیرا در زمینه سیاسی فعالیت و علیه دولت عباسی قیام کردند؛ گرچه اکثراً منجر به شکست زیدیه شد ولی با پشتوانه این قیام ها به رشد و نمو خود ادامه دادند و بالاخره موفق به تشکیل دولت در طبرستان شدند. از سوی دیگر فعالیت های علمی چشم گیری داشتند. شخصیت های برجسته ای مثل قاسم رسی ظهور کردند که پایه گذار اندیشه مکتب زیدیه بود. واقفیه فرقه دیگری است که در جامعه شیعی زندگی می کردند و به خاطر نفوذی که داشتند از لحاظ علمی از همه فعال تر بودند و فعالیت عمده آنان، ترویج احادیث مهدویت بود. اسماعیلیه در این زمان مخفیانه فعالیت می کردند گزارشی از فعالیت های آنان ذکر نشده است. فطحیه فرقه ی دیگری بود آن ها با وجود انحرافاتی که داشتند نقش مهمی در احادیث شیعه ایفا کردند. این نوشتار در صدد بررسی زمینه فعالیت فرقه های شیعی در این نیم قرن است به ویژه زیدیه که هم زمان، فعالیت سیاسی و علمی را انجام می دادند.
واژگان کلیدی
قرن سوم، تشیع، زیدیه، واقفیه، فطحیه.مقدمه
مشکلات سیاسی و سخت گیری هایی که خلفای عباسی برای امامان شیعه به وجود آوردند، خصوصاً از زمان شهادت امام رضا(علیه السّلام) به بعد، در برقراری رابطه منظم ائمه با شیعیان، نابه سامانی هایی را ایجاد کرد. این مشکل به ویژه در فاصله شهادت یک امام و جانشینی امام بعدی رخ می داد. عده ای از شیعیان در شناخت امام خود دچار تردید می شدند و مدتی طول می کشید تا فرقه های انشعابی و افکار و اندیشه های ناروا رو به افول نهاده، امام جدید کاملاً استقرار یابد. گاهی این مشکلات به قدری شدید بود که جناحی از شیعه را کاملاً از بدنه اصلی آن جدا می کرد. پیدایش و مقاومت زیدیه، واقفیه، فَطَحیه و حتی اسماعیلیه را می توان از مصادیق آن به شمار آورد. لذا این مقطع زمانی، به این سبب بیشتر اهمیت دارد که در آن زمان، فرقه کیسانیه نزدیک به انقراض بود؛ زیدیه مبارزات سیاسی را ادامه دادند و علاوه بر این در این زمان، به فکر تدوین اندیشه هایشان افتادند. فرقه های واقفیه و فطحیه در زمینه علمی و در میان امامیه، حضور داشتند و فعالیت خود را ادامه می دادند.فرقه های شیعه
فرقه های شیعه در این دوره عبارتند از:الف)کیسانیه
کیسانیه یکی از شاخه های اصلی شیعه بود. این اسم به طور سنتی بر گروهی از شیعه نهاده شد که در چند سال بعد از عاشورا، قیامی را به رهبری مختار سامان دادند. درباره پیدایش، تداوم، انشعابات و انقراض آن بسیار اختلاف است و به راحتی نمی توان درباره آن سخن گفت و به نتیجه قطعی رسید. چون در گزارش های تاریخی، در این مورد اختلاف زیاد است و این گزارش ها با هم متناقص هستند. فقط همین قدر می توانیم بگوییم که این اولین فرقه ای بود که بعد از قیام مختار به وجود آمد و به امامت محمد بن حنفیه قائل بودند. اگرچه تاریخ و چگونگی شکل گیری این فرقه با توجه به دوام نداشتن آن ها در قرون بعدی، ابهام ویژه ای دارد، فقط می توان گفت که آغاز و ابتدای این فرقه، به اواخر قرن اول برمی گردد و تا اواخر قرن دوم، به طور وضوح موجود بود و از این به بعد کم رنگ شد. به طوری که در گذر زمان، به تدریج عده ای از این فرقه به امامیه و فرق دیگر شیعه پیوستند و برخی از آنان به غلات روی آوردند. بخشی از آنان هم به جنبش عباسیان پیوستند؛ به گونه ای که عملاً پس از تشکیل و استقرار حکومت عباسیان، کیسانیه کم رنگ شدند. و به تعبیر مادلونگ خاورشناس، «کیسانیه و شاخه های گوناگونش پس از ظهور عباسیان از هم پاشیده شد». (3)قسمت عمده کیسانیه سلف قرامطه قلمداد شدند. (4) نوبختی، شیخ مفید، سید مرتضی، شهرستانی و ابن حزم به انقراض آن ها تصریح کرده اند، ولی تاریخ انقراض آن ها را یادآور نشده اند.(5) اگر بپذیریم که قسمت عمده این فرقه سلف قرامطه قرار گرفتند، در این صورت می توان حدس زد که انقراض این فرقه اواسط قرن سوم بوده است.
عوامل متعددی انقراض این فرقه را سبب شده؛ از جمله: نداشتن شخصیت قدرتمند و پایگاه اجتماعی و اندیشه کلامی و نیز سختی و فشار دستگاه خلافت. این علل باعث گسترش نیافتن این فرقه و انقراض آن شد.
ب)زیدیه
این فرقه به زید بن علی بن الحسین (علیه السّلام) انتساب دارد.(6) فرقه ای است که بعد از قیام و شهادت زید بن علی به وجود آمد و پیروان این فرقه، به امامت او معتقدند.(7) زیدیه امامت را تنها در اولاد فاطمه می دانند و بر این باورند که هر فاطمی عالم، زاهد، شجاع و سخی تنها که دعوی امامت کند و خروج نماید، امام«واجب الطاعه» است- خواه از اولاد حسن (علیه السّلام) و یا امام حسین(علیه السّلام) باشد.(8) علاوه بر این، ایشان برخلاف امامیه، به رجعت قائل نیستند. (9) زیدیه عمدتاً بر همین تفکر در خلافت اموی و سپس عباسی، قیام هایی انجام دادند که بیشتر به شکست انجامید ولی با پشتوانه این قیام ها به رشد و نمو خود ادامه دادند و به تدریج از بدنه امامیه جدا شدند؛ به طوری که در نیمه نخست قرن دوم، در زمان امامت صادقین(علیهما السلام) به دلایل سیاسی، از نظام امامت پی در پی و منصوص خارج گردیدند.زیدیه در علم کلام، به معتزله نزدیک شدند چون بنابر گفته بعضی، زید شاگرد واصل بن عطا بود.(10) علاوه بر این، بسیاری از معتزله، از قیام وی حمایت کردند. حتی به گفته ملطی، بسیاری از سران معتزله بغداد زیدی بودند و به امامت مفضول با وجود فاضل اعتقاد داشتند.(11) و از سوی دیگر، در فقه به مکتب فقهی ابو حنیفه نزدیک شدند. شاید به این علت که زید از شیوخ ابوحنیفه بود،(12) و با او بیعت کرد و ابوحنیفه پیوسته مردم را به یاری زید می خواند که خروج زید مانند خروج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ بدر بود.(13) وی ده هزار درهم به واسطه فضیل بن زبیر برای او فرستاد و مردم را به یاری اش برانگیخت.(14) به همین سبب، وی به مخالفت عباسیان پرداخت و در زمان منصور به زندان افتاد.(15) پس به طور خلاصه می توان گفت که از زمان قیام زید تا اواخر قرن دوم، زمان پیدایش و شکل گیری زیدیه است. در اواخر قرن دوم زیدیه، قیام هایی کردند که منشأ قیام در آغاز قرن سوم شد. این قیام ها عبارتند از:
1-قیام ابوالسرایا
اولین قیام زیدیه در آغاز قرن سوم، قیام ابوالسرایا در کوفه و در ادامه قیام محمد بن ابراهیم بود. این قیام مهمترین و خطرناک ترین حرکت علویان بر ضد خلافت عباسی به شمار می رفت. وی به نام رضا من آل محمد دعوت می کرد. در نتیجه این قیام یمن، حجاز و عراق (غیر از بغداد) از دست حکومت عباسی خارج شد. (16) سرانجام ابوالسرایا در سال 200 قمری دو ماه (17) یا ده ماه(18) بعد از قیام زندانی شد و به قتل رسید.(19) در این قیام، بسیاری از سادات علوی کشته شدند؛ از جمله محمد بن محمدبن زید، حسن بن حسین بن زید، حسن بن اسحاق بن علی بن حسین، محمد بن حسین بن حسن بن علی بن علی بن حسین و علی بن عبدالله از نسل عبدالله بن جعفربن ابی طالب.(20)اگرچه مأمون توانست این قیام را سرکوب کند، عاملان علوی او در نقاط مختلف که از طرف وی حکومت می کردند.(21) شورش را شروع و اعلام استقلال نمودند و در نتیجه این قیام، منشأ قیام های دیگر از جانب علویان شد. که در ادامه به آن ها اشاره می شود.
1. 1. قیام محمد بن جعفر:
حسین بن حسن افطس در مکه شورش کرد. و برای محمدبن جعفر ملقب به دیباج، از مردم بیعت گرفت.(22) مردم مدینه با وی بیعت کردند. وی عنوان امیرالمؤمنین به خود گرفت و ادعای مهدویت کرد.(23) گروهی از آل ابی طالب در رکاب محمدبن حسن معروف به سیلق، علی بن حسین حسینی و علی بن جعفر صادق (علیه السّلام) نیز همراه او بودند.(24)1 . 2. قیام ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السّلام):
وی در یمن قیام کرد و آنجا را به تصرف خود درآورد و عامل مأمون را از آنجا اخراج کرد.(25)1 . 3. قیام زیدبن موسی بن جعفر(علیه السّلام):
وی در بصره قیام کرد و بسیاری از خانه های عباسیان و پیروان آنان را در بصره آتش زد؛ به همین سبب به « زید النار» شهرت یافت. هم چنین اموال مردم را مصادره کرد. (26) پس از آن نیروهای عباسی او را دست گیر کردند و نزد مأمون فرستادند و او زید را نزد امام رضا (علیه السّلام) فرستاد و امام (علیه السّلام) او را آزاد کردند. (27)1. 4. قیام محمدبن سلیمان در مدینه:
وی در مدینه قیام کرد (28) و سرانجام توسط عاملان عباسی سرکوب شد. این قیام ها قبل از ولایت عهدی امام رضا (علیه السّلام) بود و آن حضرت نه تنها اینکه از این قیام ها حمایت نکردند، بلکه با موضع غیرجانب دارانه، افراد قیام کننده را نصیحت می کردند. ایشان در مکه بر محمد بن جعفر وارد شدند، و فرمودند « ای عمو جان، پدر و برادرت را تکذیب مکن، امر خلافت تو سرانجام نخواهد داشت !» و سپس بیرون آمدند. (29)همین طور وقتی در زمان ابوالسرایا، محمدبن سلیمان علوی در مدینه قیام کرد و از امام برای مشارکت دعوت نمود، امام (علیه السّلام)فرمود که « بعد از بیست روز خواهم آمد»، و قبل از بیست روز قیام سرکوب شد.(30)
شاید عظمت شخصیت امام و موضع غیرجانب دارانه ایشان بود که مأمون را واداشت تا امام را از مدینه به خراسان فرا خواند و برای ولایت عهدی انتخاب کند و به این وسیله در مقابل قیام های علویان چاره جویی نماید. و این قیام ها را کنترل کرده، مشروعیت حکومت خود را تثبیت سازد. به همین علت، امام رضا (علیه السّلام) را پذیرش ولایت عهدی مجبور کرد و امام (علیه السّلام) برخلاف میل خود، این منصب را در سال 201 قمری پذیرفتند.
2. قیام عبدالرحمان بن احمد
در سال 209 قمری، عبدالرحمان بن احمدبن عبدالله بن محمدبن عمربن علی بن ابی طالب در یمن خروج کرد و به « الرضا من آل محمد» دعوت نمود. مردم یمن با او بیعت کردند. مأمون یکی از موالی خود را به نام دینار به نبرد با او فرستاد. عبدالرحمان امان خواست. دینار امانش داد و او سر بر خط فرمان نهاد.(31) و به گفته ابن خلدون، از این به بعد خروج زیدیان در حجاز، عراق، جبال و دیلم روی در فزونی نهاد. جماعتی به مصر گریختند و جماعتی از ایشان دستگیر شدند ولی رشته دعوت گسسته نگردید. (32)3. قیام محمد بن قاسم
محمد بن قاسم بن عمربن علی زین العابدین در سال 219 در طالقان استقرار یافت و مردم را به امامت خود دعوت کرد. همه زیدیاندعوتش را پذیرفتند. علاوه بر این بسیاری از مردم خراسان با او همراهی کردند. (33)عبدالله بن طاهر صاحب خراسان، برای سرکوبی او سپاه
فرستاد و او را مغلوب و زندانی کرد و نزد معتصم فرستاد. معتصم به زندانش افکند. او در زندان وفات نمود و به گفته برخی، زهرش دادند.(34)
4. قیام یحیی بن عمر
یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید در کوفه در زمان مستعین قیام کرد. وی عده ای از اعراب و گروهی از ساکنان کوفه را به گرد خود جمع نمود و بعد از حمله، وارد شهر کوفه شد و به دعوت رضا من آل محمد پرداخت. ولی او موفق نشد و سرانجام کشته شد.(35)5. قیام حسن بن زید
حسن بن زید، یکی از فرزندان حسن بن علی بن ابی طالب در سال 250 قمری در دیلم خروج کرد. او را داعی علوی و داعی کبیر می خواندند. وی در آن سال طبرستان و جرجان و نواحی وابسته به آن را تصرف کرد. او و شیعیانش که همه از زیدیه بودند، موفق شدند و در آن منطقه، دولتی مستقل از عباسیان تشکیل دهند. (36)دولت های زیدیه
دولت های زیدیه عبارتند از:1. ادریسیان
ادریس بن عبدالله، بعد از شکست قیام صاحب فخ به مصر فرار کرد در طنجه-در مغرب دور -مستقل شد. وی قبایل آنجا را به دور خود جمع نمود و پس از دعوت و بیعت با قبایل، دولت مستقلی به نام ادریسیان در سال 172قمری تأسیس کرد. این نخستین حکومت زیدیه بود. ادریس در سال 177قمری با دسیسه هارون به قتل رسید.(37) ادریس قبلاً با کنیزی از مردم بربر ازدواج کرده و از او باردار شده بود. پس از تولد فرزند، وی را هم ادریس نامیدند. ادریس دوم در سال 213 درگذشت و پس از او پسرش محمدبن ادریس به وصیت او به امارت رسید. محمدبن ادریس کشور پدر را میان برادران خود تقسیم کرد و آنان را در پادشاهی خود شرکت داد. محمدبن ادریس در سال 221درگذشت. وی هنگام بیماری، پسرش علی را به جای خود نهاد. علی بن محمد بن ادریس در سال 234پس از 13سال فرمان روایی در گذشت. او برادر خود یحیی بن محمد را به جانشینی برگزید. یحیی در سال 245قمری درگذشت و پسرش یحیی بن یحیی جای او را گرفت. این یحیی مردی بد سیرت بود و دست تطاول به حریم مردم گشود. پس عامه بر او شوریدند. عبدالرحمان بن ابی سهل الحزامی سرکردهشوریان بود. یحیی را از عدوة القرویین به عدوة الاندلسیین راند. وی دو شب در آن جام متواری زیست و در همان جا از شدت اندوه بمرد. از این پس پادشاهی از اعقاب محمد بن ادریس خارج شد. (38)
2. علویان طبرستان
حسن بن زید در سال 250قمری به همراه نمایندگان مردم آمل از ری به طبرستان رفت و مردم آن منطقه با وی بیعت کردند و به او لقب داعی کبیر دادند. او با حمایت مردم آن منطقه، قیام کرد و موفق شد تا حکومت مستقلی تأسیس کند. (39)تدوین مکتب فقهی و عقیدتی
نظریه پردازهای زیدیه پس از شهادت زید و بیش از همه در قرن سوم هجری آشکار شد که به مذهب زیدیه و نظریه ویژه آنان در مورد امامت سر و سامان داد. چون زیدیه از زمان شکل گیری و در سال های نخست حیات، بیشتر تلاش های خود را به مبارزات سیاسی متمرکز کردند، کمتر به فکر تدوین اندیشه ها بودند. نیمه نخست قرن سوم هجری به همین سبب اهمیت دارد که در این زمان، برخی افراد زیدیه به فکر تدوین اندیشه های خویش افتادند در این زمینه، شخصیتی همچون قاسم رسی (246) با تبیین جزئیات و ابراز نظریه های مختلف از جمله درباره امامت، نقش بارزی داشت.(40) می توان گفت او نخستین کسی است که بیشترین تلاش در این زمینه انجام داد. نام کامل وی قائم بن ابراهیم بن حسن بن علی بن ابی طالب بود.(41) وی مذهب زیدیه را پایه گذاری کرد.(42) کسانی که بعد از او آمدند، آن را توسعه بخشیدند و به بیان جزئیاتش پرداختند. او را پایه گذار مذهب فقهی قاسمیه نیز خوانده اند. (43) وی کتاب ها و رسایل متعددی در زمینه های فقهی، کلامی و اخلاقی نوشت که امروزه به صورت یک مجموعه چاپ شده است. (44)شخصیت های دیگر در این زمان احمد بن عیسی بن زید (157-247)، یحیی بن حسن بن جعفر (214-277)، ابو عبدالله محمدبن القاسم الراسی (200-284) و ابوعبدالله حسین بن حکم بن مسلم الحبری (م284) هستند که تألیفات در موضوعات مختلفی داشتند و نقش بسیار مهمی ایفا کردند. (45)
موضع ائمه در مقابل زیدیه
زیدیه از لحاظ عقیدتی و فقهی، از امامیه فاصله گرفت و به اهل سنت نزدیک شد. شاید علت اصلی آن، جدایی روش ائمه (علیه السّلام) باشد که سیاست تقیه را در پیش گرفتند و پیروان خود را از قیام نهی می کردند. زیدیه و امامیه از زمان امام صادق (علیه السّلام) به بعد با یکدیگر برخورد خصمانه ای داشتند. در زمان ولایت عهدی امام رضا (علیه السّلام) برخی از زیدیان به سبب موفقیت امام رضا (علیه السّلام) و به امید بهره مندی از پایگاه ایشان، از روی خودسازی به آن حضرت گرویدند و مدتی پیرو امام بودند. آنان پس از شهادت امام رضا(علیه السّلام) به مذهب قبلی خود برگشتند.(46) این نشان دهنده تعصب خاص این افراد به مذهب خود است. این گروه نزد ائمه شیعه همانند ناصبه تلقی شدند و مورد لعن و نفرین اهل بیت قرار گرفتند. منصور از امام هادی (علیه السّلام) روایت می کند که فرمودند: « زیدیه و واقفیه و ناصبیان همگان یکی هستند.»(47) عبدالله بن مغیره می گوید:به حضرت ابوالحسن (علیه السّلام) عرض کردم: من دو همسایه دارم یکی ناصبی و دیگری زیدی و من نا گزیرم با آن ها رفت و آمد داشته باشم. با کدام یک آمد و شد کنم؟ امام (علیه السّلام)فرمود:« هردو بد هستند؛ هر که آیه ای از کتاب خدا را تکذیب کند، اسلام را پشت سر خویش رها کرده است و همه قرآن و انبیا و پیامبران را تکذیب نموده.» امام (علیه السّلام) سپس فرمود: « این یکی [ناصبی]دشمن توست و آن زیدی دشمن ما.»(48)
علاوه بر این، برخی دانش مندان در رد این فرقه کتاب های نوشتند، از جمله، الرد علی الزیدیه، نوشته حسین بن اشکیب سمرقندی. (49)
در مقابل برخورد امامیه با این گروه، زیدیه پیروان ائمه (علیه السّلام) را با عنوان رافضه یاد می کردند.(50) و ائمه (علیهم السلام) را به سازش و همکاری با خلفا متهم می ساختند. بلکه گاهی نزد دستگاه خلافت از امام (علیه السّلام) سعایت می کردند.(51) در آغاز قرن سوم به ویژه از زمان امام جواد (علیه السّلام) به بعد، این تنازعات میان امامیه و زیدیه به اوج خود رسید. آنان انتقادات تند و تیز بر شیعیان می کردند. مثل قاسم رسی که نقد و ردیه های درباره دیدگاه های تشیع در دو رساله خود با عنوان الرد علی الرافضه و الرد علی الروافض من اهل الغلو نوشت.
این تعصب زیدیه باعث شد که در این زمان، بین اصحاب امام جواد (علیه السّلام)، امام هادی (علیه السّلام) و امام حسن عسگری (علیه السّلام) زیدی مذهب بسیار کم به چشم بخورد که از این سه امام روایت نقل کنند. اگرچه برخی افراد این فرقه، بعد از دیدن معجزات ائمه به مذهب امامیه گرویدند؛ از جمله آنان قاسم بن عبدالرحمان،(52) علی بن خالد زیدی(53) و محمد بن ابراهیم ثقفی(54) بودند.
ج)اسماعیلیه
فرقه اسماعیلیه یکی از شاخه های کهن و بزرگ شیعه است و نام های گوناگونی دارد. ظهور این فرقه، نتیجه اختلاف بعد از شهادت امام صادق (علیه السّلام) است که بعد از شهادت ایشان، شیعیان به شش دسته تقسیم شدند. گروهی مدعی بودند که اسماعیل بن جعفر زنده و پنهان است و نمرده و نخواهد مرد و او مهدی است. این گروه، به اسماعیلیه خالص معروفند. گروهی دیگر گفتند پس از امام جعفر صادق (علیه السّلام) نوه ایشان محمد بن اسماعیل امام است.(55) این گروه به مبارکی معروفند. (56) اسماعیلیه مبارکیه معتقد بودند که بعد از امام جعفر صادق (علیه السّلام) چون پسرش اسماعیل پیش از پدر درگذشت، امامت به محمدبن اسماعیل منتقل شد که سابع تام بود و دور هفت به او خاتمه یافته است بعد از آن امامان اسماعیلی پنهان شدند، در حالی که داعیانشان کار دعوت را آشکارا بر عهده گرفتند.(57) به اعتقاد اسماعیلیان، در دوره ستر(یا غیبت امام) دعات موظفند که ابلاغ امر کنند. در این دوره، فقط باب و نخبگان قادر به رؤیت امام هستند. آنان دوره ستر را از دوره محمد اسماعیل تا قیام عبیدالله المهدی در قیروان می دانند.(58) گروه های اسماعیلی نخستین، مرکزشان در کوفه بود و اعضای معدودی داشتند. از زمانی که اسماعیلیان با برپایی نهضت واحد اندکی پس از اواسط قرن سوم ناگهان در صحنه تاریخ اسلام ظاهر گردیدند، اطلاعات زیادی در دست نیست. به نظر می رسد که طی این یک قرن، رهبرانی در خفا و به استمرار برای ایجاد یک نهضت واحد و پویا در میان گروه های اسماعیلی نخستین فعالیت داشته اند.(59) این رهبران احتمالاً امامان همان دسته ای بوده اند که با مرگ محمدبن اسماعیل از مبارکیه منشعب شده و تداوم امامت را پذیرفته بودند.کوشش های پنهانی این رهبران، عاقبت پس از نزدیک به یک قرن در حدود سال260 قمری به نتیجه رسید و از همان موقع، شبکه ای از داعیان اسماعیلی ناگهان در بلاد مختلف اسلامی پدیدار گشتند و فعالیت گسترده ای را برای بسط دعوت اسماعیلیه آغاز کردند. (60)
در این دوره، برخی شیعیان کتاب هایی علیه اسماعیلیه نوشتند؛ از جمله آن ها الرد علی قرامطه نوشته فضل بن شاذان نیشابوری،(61) و الرد علی الاسماعیلیه نوشته فارس بن حاتم قزوینی.(62) این نشان می دهد که اسماعیلیه در میان جامعه شیعه وجود داشتند.
د)واقفیه(63)
در اصطلاح خاص مقصود از واقفه انحصاراً کسانی هستند که بر امام کاظم (علیه السّلام) توقف کردند و امامان پس از ایشان را نپذیرفتند.(64) این فرقه را ممطوره و موسویه نیز خوانده اند. (65) به هر حال واقفیه در صورت اطلاق به عدم قرینه در اصطلاح رجالی شیعه، به همان فرقه موسویه اطلاق می شود.(66) در این زمان فرقه واقفیه ای موجود بود که بر امام موسی کاظم (علیه السّلام) توقف کردند و در زمینه های مختلف فعالیت داشتند. چون در این عصر برخی از اصحاب ائمه (علیهم السلام) واقفی مذهب بودند. و در زمینه های مختلف کتاب هایی نوشتند؛ از جمله، احمد بن الحسن الحسین قزاز (م261) که کتاب الصنعة فی مذهب الواقفة، را نوشت. (67) به گفته مادلونگ، « جریان فکری واقفه، شمار زیادی و شاید هم بیشترین محدثان امامی کوفه در سده سوم را در برگرفته است که از این میان بنی سماعه یعنی محمد بن سماعه بن موسی، پسران وی حسن، ابراهیم، جعفر و نیز نوه اش معلی بن حسن، از جمله مشهورترین واقفی مسلکان هستند. »(68)ترویج فرهنگ مهدویت
این فرقه از لحاظ علمی، فعال ترین فرقه شیعه در این دوره به شمار می آمدند و از جهات مختلف، دارای امتیاز بودند. سران این فرقه دانشمندان برجسته ای بودند. که علمای امامیه به آنان اعتماد داشتند و بیشتر آنان را ثقه می دانستند؛ همان طور که در کتب رجالی شیعه ذکر شد. برای مثال، حسن بن محمدبن سماعه، واقفی به شمار می آمد ولی در حدیث ثقه بود. (69) علاوه بر این، برخی از این افراد در زمان امام موسی بن جعفر(علیه السّلام) وکلای آن حضرت به شمار می آمدند. و با مردم در ارتباط بودند و از این لحاظ، در بین مردم نفوذ داشتند و از نظر اجتماعی، از موقعیت بالایی برخوردار بودند. به همین سبب، مشکلات جدی برای امام رضا(علیه السّلام)پدید آوردند. آنان از موقعیتی که داشتند، به نفع خود استفاده کردند و کتاب هایی نوشتند. تلاش این فرقه این بود که احادیث مهدویت را بین مردم منتشر کنند و امام کاظم (علیه السّلام)را مصداق آن احادیث قرار دهند. اگر در کتب فهرست نگاه کنیم، کتاب هایی که به نام الغیبه در این دوره نوشته شده، بیشتر نویسندگان آن واقفی هستند. از جمله حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی که از وجوه واقفه بود و کتابی به نام القائم الصغیر و الغیبة نوشت.(70) همچنین حسن بن محمد بن سماعه (م 263)که وی بالغ بر سی کتاب نوشت که از جمله الغیبه. (71)واقفیه بدین وسیله، احادیث مهدویت را در جامعه شیعه منتشر کردند. در کتب روایی شیعه، بخش زیادی از احادیث در مورد مهدویت، از واقفیه نقل شده است. مانند کتاب الغیبه شیخ مفید.
این نشان می دهد که واقفیه، رابطه خوبی با شیعیان امامی نداشتند. این گروه در مذهب خود تعصب می ورزیدند. تعداد روایاتی که افراد واقفی از ائمه (امام رضا به بعد) نقل کردند، بسیار کمتر از روایاتی است که دیگران نقل کرده اند. از سوی دیگر، امامیه برخورد تند با این فرقه داشتند و نظریات آنان را رد می کردند. همچنین کتاب هایی بر ضد آنان نوشته شد؛ از جمله، الرد علی اهل وقوف نوشته حسن بن موسی بن خشاب(72) و الرد علی اهل وقوف نوشته محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین.(73) علاوه بر این، افراد امامیه فرقه واقفیه را لعن می کردند. ابراهیم بن عقبه، از اصحاب امام هادی (علیه السّلام) بود از آن حضرت سؤال کرد: «آیا در نماز (قنوت)می توانیم بر واقفیه لعن کنم چون آنها گمراه هستند؟ امام پاسخ دادند: «بله می توانی در نماز بر آنان لعن کنی!»(74)
هـ) فطحیه
بزرگ ترین گروه از پیروان امام جعفر صادق (علیه السّلام)بعد از ایشان، مسن ترین فرزندآن حضرت، یعنی عبدالله افطح را به جانشینی ایشان برگزیدند. شماری اندک از آنان که امام راستین را می شناختند، از عبدالله درباره حلال و حرام و دیگر چیزها سؤال کردند تا او را بیازمایند. چون در نزد او دانشی نیافتند، از پذیرفتن امامت او سرباز زدند.(75) دسته ای که به امامت عبدالله بن جعفر گراییدند، به فطحیه معروف شدند. (76) بیشتر بزرگان شیعه و فقیهان ایشان به این مذهب گرویدند و در امامت وی شک نکردند و گفتند: پسر او نیز پس از وی امام است ولی چون عبدالله درگذشت و از او پسری نیافتند، همگی آنان جز اندکی، بازگشتند و به حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام)گراییدند.(77) ولی در سلسله امامت آنها میان امام صادق و امام کاظم (علیه السّلام) امام دیگر وجود دارد. آنان به انتقال امامت از یک برادر به برادر دیگر قائل بودند و این اندیشه میان افراد این گروه باقی ماند. پس از شهادت امام حسن عسگری (علیه السّلام) جریان نوفطحیه ظهور کرد که به امامت جعفر پسر امام هادی (علیه السّلام) قائل بودند. به عقیده آنان، این امامت از طریق امام حسن عسکری (علیه السّلام) به برادرشان جعفر می رسید.(78)این افراد در میان امامیه به عنوان فطحیه ماندند، به طوری که در سده سوم (تا زمان امام حسن عسگری (علیه السّلام)) برخی از مهمترین افراد در شهر کوفه همانند بنوفضال از جمله فطحیان به شمار می آمدند.(79) از جمله آنان احمدبن حسن بن علی (م260) (80) و علی بن حسن بن فضال (م290) بود که تألیفات او بالغ بر سی کتاب می شد. کتاب الرجال از جمله کتبی است که در اثبات امامت عبدالله بن جعفر افطح نوشته شده است.(81)
بعد از امامیه بیشتر افراد فطحی مذهب بودند که مستقیماً از امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری (علیه السّلام) حدیث نقل می کردند. برای نمونه، افراد بنوفضال از اصحاب این دو امام آخر بودند و مستقیماً از آنان نقل حدیث می کردند. اگرچه این افراد دارای عقیده ناسالم بودند، روایات و گزارش های آنان پذیرفته می شود. امام حسن عسکری (علیه السّلام) درباره خاندان بنوفضال فرمودند:
بدانچه آن ها از ما روایت می کنند، تمسک کنید ولی به عقیده آن ها اعتنایی نداشته باشید.(82)
افراد امامیه کتاب هایی بر رد این فرقه نوشتند؛ از جمله کتاب رد علی بن اسباط نوشته علی بن مهزیار.(83) علاوه بر این دانشمندان فرقه ها با یکدیگر مجادلاتی هم داشتند؛ برای مثال، عبدالله بن محمد حجال در مباحث امامت، مجادلاتی با مخالفان زمان خود داشت. مجادلات او با هم عصرانش مانند حسن بن فضال و علی بن ساباط چندان بود که وی را «اجدل الناس » به شمار آوردند.(84) علی بن اسباط در آغاز فطحی مذهب بود اما در اثر نامه هایی که بین او و علی بن مهزیار رد و بدل شد، از این عقیده برگشت. (85)
نتیجه
نیمه نخست قرن سوم هجری، دوران فرقه های مهم زیدیه، فطحیه، واقفیه و زیدیه بود. کیسانیه در آن زمان در حال انقراض بودند و نقش چندانی در تحولات آن زمان نداشتند. زیدیه فعالیت سیاسی را ادامه دادند و به تدوین اندیشه های خود پرداختند. فطحیه و واقفیه در زمینه علم و فرهنگ تشیع نقش مهمی ایفا کردند، خصوصاً واقفیه که در ترویج فرهنگ مهدویت نقش اساسی داشتند. در این زمان تعاملات بین فرقه ها بیشتر در زمینه علمی و فرهنگی بود.پی نوشت ها :
1-استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد دهاقان.
2-دانش پژوه کارشناسی ارشد تاریخ اهل بیت (علیهم السلام) جامعة المصطفی العالمیة (Ahussain 207@gmail.com)
3-نک: مادلونگ، فرقه های اسلامی، ص 128.
4- جلال الدین سیوطی، تاریخ خلفا، ص 220.
5-قاضی وداد، الکیسانیه فی التاریخ و الادب، ص 265و 267.
6-رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص 35.
7-نوبختی، فرق الشیعه، ص 53؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج2، ص 92.
8-شهرستانی الملل و النحل، ص 150.
9-نوبختی، فرق الشیعه.
10-ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون.
11-ملطی، التنبیه و الرد علی أهل الأهواء و البدع، ص29.
12-محمد ابوزهره، ابوحنیفه عصره و حیاته، ص 39 و 70.
13-همان، ص 39.
14-ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 141.
15-تاریخ ابن خلدون، ج4، ص 6.
16-تاریخ یعقوبی، ج2، ص 445.
17-تاریخ طبری، ج 8، ص 535.
18-ابن مسکویه، تجارب الامم، ج 4، ص 118.
19-ابن حبیب، المحبر، ص 489؛ تجارب الامم، ج 4، ص 118.
20-مقاتل الطالبیین، ص 422و 423.
21-تاریخ ابن خلدون، ج4، ص 13.
22-تاریخ طبری، ج 8، ص 537- 540.
23-مقاتل الطالبین، ص 440.
24-همان، ص 440.
25-تاریخ طبری، ج 8، ص: 536؛ تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 13.
26-مقاتل الطالبیین، ص 436.
27-شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 233.
28-همان، ص 208.
29-همان، ص 207.
30-همان، ص 208.
31-تاریخ ابن خلدون، ج4، ص 14.
32-همان.
33-مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص 464و 465.
34-تاریخ ابن خلدون، ج4، ص 14.
35-مقاتل الطالبیین، ص 506، تاریخ طبری، ج 9، ص 266.
36-تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 14.
37-مقاتل الطالبیین، ص 407و 408.
38-تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 16- 21.
39-تاریخ طبری، ج 9، ص 271 و 275؛ تاریخ ابن خلدون ، ج 4، ص 29.
40-ابن ندیم، الفهرست، ص 44.
41-حمید الشهید، الحدائق الوردیه، ج 2، ص 1.
42-موسوی نژاد، تراث الزیدیه، ص 45.
43-الفهرست، ص 274.
44-نک: مجموع کتب و رسائل القاسم بن ابراهیم الرسی.
45-تراث الزیدیه، ص 51- 53.
46-فرق الشیعه، ص 87.
47-مجلسی، بحار الانوار، ج 65، ص 260.
48-کلینی، اصول کافی، ج 8، ص 236.
49-نجاشی، رجال نجاشی، ص 44.
50-بحار الانوار، ج 35، ص 34.
51-ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص 304.
52-اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 50.
53-شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 289.
54-شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 51.
55-فرق الشیعه، ص 68.
56-بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 70.
57-الملل والنحل، ص، 154 بیروت: دارالفکر، 1419 ق.
58-ابوزهره تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص 51، مصر: درالفکر العربی.
59-فرهاد دفتری، اسماعیلیه، ص 12، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
60-فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه، فریدون بدره ای، تهران: نشر و پژوهش روز فروزان، 1376 ش،
61-نجاشی، همان، ص 307.
62-نجاشی، همان، ص 310.
63-اسم عام برای هر گروهی است که برخلاف جمهور، در یکی از مسائل امامت در قبول رأی اکثریت توقف می کرده اند. هنگامی که واقفه را در معنای عام آن به کار می بریم. این عنوان همه گروه هایی را در بر می گیرد که بر هر امامی توقف کردند، هر چند به دلایل و از جهاتی دیگر، نام خاص دیگری نیز داشته باشند. به هر روی مقصود ما از اصطلاح واقفه، مفهوم عام آن و شامل هر طایفه و گروهی است که بر یکی از امامان شیعه بیش از امام دوازدهم(عج الله تعالی فرجه الشریف )توقف کرده و جانشین آن را نپذیرفته باشند. و به طور طبیعی، این اصطلاح نخواهد توانست برخی از گروه هایی را در برگیرد که پس از رحلت امامی از امامان شیعه به رغم پذیرش این رحلت کسی دیگر را بیرون از سلسله امامان دوازده گانه به امامت خود برگزیند. این اصطلاح هم چنین کسانی را که بر کسی جز امامان دوازده گانه توقف کردند، شامل نمی شود. (تاریخ فرق اسلامی، ج 2، ص 296).
64.فرق الشیعه، ص 81.
65-ملل و نحل، 136، بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 70.
66-محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 454، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1368ش.
67-خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 86، مرکز نشر ثقافه الاسلامیه، 1413 ق.
68-مادلونگ، فرقه های اسلامی، ترجمه دکتر ابوالقاسم سری، ص 132.
69-رجال نجاشی، ص 41.
70-نک: رجال نجاشی.
71-تفرشی، نقدالرجال، ج 2، ص61.
72-طوسی، فهرست طوسی، ص 99.
73-نجاشی، همان، ص 334؛ رجال طوسی، ص 250.
74-خوئی، معجم رجال الحدیث، ج1، ص 259.
75-نوبختی، فرق الشیعه، ص 77.
76-همان، ص 78.
77-همان؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق الاسلامی، ص 253.
78-فرق الشیعه، ص 106.
79-مادلونگ، فرقه های اسلامی، ص 132- 133.
80-نجاشی، همان، ص 34.
81-نجاشی، همان، ص 159.
82-طوسی، الغیبه، ص 389.
83-نجاشی، همان، ص 254.
84-رجال کشی، ص 223.
85-خوئی، معجم رجال الحدیث، ج11، ص 261.
1.ابن حبیب، ابوجعفر محمد المحبر، بیروت: دارالآفاق الجدیدة، بی تا.
2.ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، مصر، قاهره.
3.ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، 1988/1408.
4.ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، تاریخ فخری، بیروت: دارالقلم العربی، ط الأولی، 1977/1418.
5.ابن عماد حنبلی، شهاب الدین ابوالفلاح عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت: دارابن کثیر، ط الأولی، 1986/406.
6.ابن مسکویه، ابوعلی مسکویه الرازی، تجارب الامم، تهران: سروش: چاپ دوم، 1379 ش.
7.ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، بیروت.
8.ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.
9.ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، مصر: دارالفکر العربی، بی تا.
10.___، ابوحنیفه عصره و حیاته، قاهره: دارالفکر العربی، 1390ق.
11.اربلی. علی بن عیسی، کشف الغمه، تبریز: انتشارات بنی هاشم، 1381ق.
12.بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمشرق، 1992 م.
13.تفرشی، نقدالرجال، قم: مؤسسه آل البیت، 1418 ق.
14.حمید الشهید، احمد بن محمد، الحدائق الوردیه، صنعاء: مکتبه البدر، 1423 ق.
15.خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، مرکز نشر ثقافه الاسلامیه، 1413 ق.
16.دفتری، فرهاد، اسماعیلیه، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
17.___، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه، فریدون بدره ای، تهران، نشر و پژوهش روز فروزان 1376ش.
18.رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، بیروت: دارالعلم، 1382 ق.
19.سیوطی، جلال الدین، تاریخ خلفا.
20.شهرستانی، الملل والنحل، بیروت: دارالفکر، 1419 ق.
21.شیخ صدوق، ابوجعفر، محمد بن علی، عیون الأخبار الرضا، تهران: نشر جهان، 1378 ق.
22.شیخ صدوق، ابوجعفر محمدبن علی، من لایحضرالفقیه، قم: جامعه المدرسین، 1404 ق.
23.شیخ مفید، ابی عبدالله محمدبن نعمان، الارشاد، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
24.طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، بیروت: مکتبه الاعلمی، 1387 ق.
25.طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، قم: مؤسسه معارف اسلامی، 1411ق.
26.___، فهرست طوسی، مشهد: دانشگاه مشهد، 1351 ش.
27.___، رجال طوسی، نجف: انتشارات حیدریه، 1381 ق.
28.قاسم رسی، مجموع کتب و رسائل القاسم بن ابراهیم الرسی، صنعاء، مؤسسه امام زیدبن علی، 1421 ق.
29.قاضی وداد، الکیسانیه فی التاریخ والادب، بیروت: دارالثفافه، 1974م.
30.کشی، ابی جعفر محمد بن حسن، رجال کشی، (اختیار معرفه الرجال)، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ش.
31.کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران: انتشارات اسلامیه، 1362 ش.
32.مادلونگ، فرقه های اسلامی، ص 133/132، ترجمه دکتر ابوالقاسم سری، ایرانشهر: انتشارات اساطیر 1380 ش.
33.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران: انتشارات اسلامیه بی تا.
34.مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، قم: دارالهجرة، چاپ دوم، 1409.
35.مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1368 ش.
36.ملطی، ابن عبدالرحمان، التنبیه و الرد علی أهل الأهواء والبدع، قاهره: مکتبه مدبولی، 1413 ق.
37.موسوی نژاد، علی، تراث الزیدیه، قم: معهدالادیان و المذاهب الاسلامیه، 1384ش.
38.نجاشی، رجال نجاشی، قم: مؤسسه نشر الاسلامی، 1416 ق.
39.نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران: مکتبه الصدوق، 1397 ق.
40.نوبختی، ابوحسن محمدبن موسی، فرق الشیعه، نجف الاشرف، 1345.
41.یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارالصادر، بی تا.
منبع مقاله :
فصلنامه علمی - تخصصی سخن تاریخ، س5، ش 12، بهار 1390