اهل مدینه فاضله فارابی

فارابی مردمی را که از ناحیه این گونه ریاست ها اداره می شوند، مردمی فاضل و نیکو و خوشبخت می شناسد و آنان را امت و ملت فاضله می خواند.
چهارشنبه، 4 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهل مدینه فاضله فارابی
اهل مدینه فاضله فارابی

 

نویسنده: احمد راسخی لنگرودی




 

فارابی مردمی را که از ناحیه این گونه ریاست ها اداره می شوند، مردمی فاضل و نیکو و خوشبخت می شناسد و آنان را امت و ملت فاضله می خواند.(1)
و از آنجا که اساس و محور مدینه فاضله را رئیس و شرط لازم ریاست را داشتن حکمت به شمار می آورد، لذا بر این عقیده است که اهل مدینه فاضله کسی است که برخوردار از شناخت است؛ سبب اول و سبب های پیشین و گوهرهای آسمانی، طبیعی و مادی و نیز چگونگی فیض گیری آدمی از عقل فعال و حق و تکلیف خود و بسیاری از مقولات دیگر را به درستی می شناسد و تا معرفت به این امور حاصل نشود و این قبیل امور در قلمرو شناخت در نیاید کسی اهل مدینه فاضله نخواهد بود؛ البته معرفت اعضای مدینه بر دو گونه است:
1.معرفت به ذات و حقیقت امور و نقش بستن آنها آن گونه که هستند در جان آدمی که بدان معرفت یقینی گویند.
2.تجلی حقایق در نیروی خیال، چونان تصویر چیزی در آب یا آئینه که به آن معرفت اقناعی گفته می شود.
هر کدام از این دو معرفت به طبقه ای از مدینه فاضله اختصاص دارد؛ معرفت یقینی در خور حکیمان است. این دسته از مردم نسبت به مبادی موجودات و سعادت و سایر امور معرفت یقینی حاصل می کنند؛ به چشم جان امور را می بینند و نسبت به ذات و حقیقت امور معرفت عقلانی دارند.
طبقه ای دیگر از مدینه فاضله، امور را همانطور که هستند در پرتو بینش و اندیشه فیلسوفان و با پیروی از آنان می نگرند.
طبقه ای دیگر امکان راه یابی به معرفت یقینی را ندارند و از طریق مثالات و تقالید معرفت می کنند. البته این دسته از تنوع معرفتی برخوردارند، برخی امور را با مثال های نزدیک به حقیقت می شناسند و برخی دیگر با مثال های دورتر. اختلافی که در این دسته دیده می شود از برداشت های مثالی آنها از حقایق ناشی می شود، اما در عین حال جملگی در پی یک سعادت اند.(2)
نظر به مراتب معرفتی است که فارابی قائل به سلسله مراتب برای طبقات مختلف مدینه می شود. در دیدگاه او طبقات مردم متناسب با اندیشه های متفاوت و نیز بر حسب فطرت و استعداد آنان شکل می گیرد. آنان دارای مراتب اند، برخی مقدم اند و برخی مؤخر. نخستین مرتبه به رئیس نخست تعلق دارد و رئیس نخست چنان که گفته شد کسی است که همه طبقات مردم را با ترتیب خاص نظام می دهد و هر فردی را از هر گروهی در مرتبتی که لایق آن است، تربیت کرده به نظام می آورد.(3)فارابی در سیاست مدینه مراتب مختلف مدینه را بر حسب دوری یا نزدیکی با مرتبه ریاست اول تعیین می کند و بر این عقیده است که:« مراتبی وجود دارد که نزدیک به مرتبت رئیس اول است؛ و هم مراتبی وجود دارد که کمی دور از مرتبت اوست، و مراتبی وجود دارد که خیلی با مرتبت رئیس اول فاضله دارد؛ و بدین صورت مراتب ریاسات منظم می باشد، و بنابراین به طور متنازل از عالی ترین مرتبت متدرجاً فرودتر می شود تا آنجا که به مرتبت و مراتب خدمت، تنزل یابد، تا آن مرتبتی خدمت که نه پایین تر از آن می توان مرتبتی باشد و نه جنبه ریاست در آن وجود دارد.»(4)
هدف فارابی از طبقه بندی نمودن اهل مدینه آن است که تکلیف رئیس در امر فرماندهی مشخص نماید. بدین معنا که «هرگاه بخواهد در مورد امری دستور و اندرزی بدهد که مردم مدینه و یا گروهی از مردم مدینه بدان عمل نمایند و به سوی انجام آن وادار شوند، باید به نزدیک ترین مراتب به خود دستور دهد و القا کند و سپس آنان به مرتبت نزدیکتر به خود دستور دهند و به همین ترتیب تا برسد به آن گروهی، که برای آن خدمت تربیت شده اند.(5)
فارابی در «فصول المدنی» مشخصاً طبقات اجتماعی مدینه فاضله را چنین بر می شمرد:
1.اهل فضایل و حکمت که به حقایق موجود معرفت دارند و ایشان به دلیل برتر بودن سمت ریاست مدینه را عهده دار می شوند.
2.صاحبان سخن، یعنی روحانیان و شعرا و نویسندگان که مروجان اصول رئیس اول محسوب می شوند.
3.مقدران که شامل حسابداران، هندسه دانان و منجمان می شود و ایشان قوانین عدالت را در مدینه فاضله حفاظت می کنند.
4.مبارزان که به حراست و مراقبت از حریم مدینه اشتغال دارند.
5.بازاریان و صنعت کاران که به معاملات و صنعت اشتغال دارند و تهیه ارزاق طبقات دیگر را عهده دار می باشند.(6)
جامعه آرمانی فارابی اگر چه چونان افلاطون نشان از ساختار طبقاتی دارد و از مقامی تحت عنوان ریاست اول سخن می راند که افراد عادی امکان احراز آن را ندارند، اما در مقایسه با افلاطون از انعطاف پذیری نسبی برخوردار است. دست کم در آرمانشهر او امکان تحرک اجتماعی افراد وجود دارد. افراد می توانند بر حسب استعداد و علایق خود نقش های مختلف اجتماعی را ایفا کنند و موقعیت های مختلفی را کسب نمایند. همه استعدادها و فطرتها می توانند در جهتی که مایلند تربیت شوند و از آنها بهره گیری شود.
اهالی جامعه خیالی فارابی نسبتی با جنگ و نزاع ندارند؛ چرا که همه حظّی از معرفت فلسفی برده اند. این دارایی امکان نبرد را به آنان نمی دهد. از این رو فارابی در طراحی مدینه فاضله خود، آنجا که اوصاف مدینه را بر می شمرد و از خصایص اعضای مدینه سخن می راند، وارد این قلمرو نمی شود. شاید مادام که جامعه به جسمی زنده تشبیه گردد و اعضای این کالبد زنده را افراد مدینه تشکیل دهند، دیگر جایی برای جنگ و خونریزی اعضا باقی نمی ماند؛ اعضایی که همه تابع رئیس اند و در پرتو تعالیم او مسیر واحدی را بر می گزینند و سرانجام به مقصود نائل می آیند!
به طور کلی باید گفت مدینه فاضله فارابی برخلاف مدینه فاضله افلاطون مدینه ای است که در عالم معقول و مجردات جای دارد. «فارابی در مدینه خود، در آنچه مربوط به حیات عادی سیاسی و مدنی می شود، به بیان صفات رئیس و امتیاز طبقات و اصناف اهل مدینه اکتفا می کند و درباره مسکن و لباس و اموال و آداب آنها چیزی نمی گوید»(7)، و به حدود جغرافیایی و وضع مدینه و مساکن اهل آن نمی پردازد. در حالی که افلاطون به مدینه باز می گردد تا عادات و رفتار عادی مردم مدینه را دگرگون نماید و آداب مبتنی بر نظام عقلی را جایگزین آنها سازد.(8)
و دیگر اینکه مذاق فارابی هیچ قرابتی با مدینه های دیگر غیر از فاضله نشان نمی دهد و آنجا که تحقق مدینه فاضله با مشکل روبرو می شود هیچ طرحی ارائه نمی دهد. «چنان می نماید که یا باید مدینه فاضله ذهنی وی تحقق پیدا کند و یا هیچ. هیچ گونه مقام دیگری را نمی پذیرد، لذا اعتدال در نظام فکری وی دیده نمی شود.»(9)

نوابت

فارابی به خوبی توجه دارد در مدینه فاضله جماعت یا جماعت هایی را می توان شاهد بود که با روح مدینه بیگانه اند. مدینه اگر چه عنوان فاضله را بر جبین خود دارد؛ اما افرادی در مدینه فاضله دیده می شوند که افراد عقب مانده و کم استعدادند و چونان خار و علف های هرز در کشتزار، زیان آورند و موجبات اذیت و آزار اهل مدینه را فراهم می آورند. فارابی به آنان عنوان نوابت را اطلاق می کند، و مراد از نوابت افرادی هستند که در مدینه فاضله حضور دارند اما خودرو و خودسرند. نوابت انواعی دارند که مهمترین آنها عبارتند از: (10)

1.غربیان:

به کسانی گفته می شود که عملشان نیک است، اما هدف نیک در سر نمی پرورانند، تنها تظاهر به نیکی کردن و نیکو بودن می کنند.

2.محرفه:

جماعتی را گویند که به اهداف و اغراض مدینه جاهله گرایش دارند و طبق هوای نفس خود مبادرت به تفسیر قوانین مدینه فاضله می کنند.

3 .مارقه:

بر جماعتی اطلاق می شود که در پی تحریف قوانین نیستند، اما معنای منحرف و نادرستی از آن استنباط می کنند. چون اهل عناد نیستند می توان به هدایت آنها دل بست؛ هر چند اعمال آنان خارج از خواست ریاست مدینه فاضله می باشد.

4 .شکارچی:

این عنوان منسوب به جماعتی است که برای نیل به مقام و ثروت تظاهر به فضیلت می کنند، اما اعمال خود را با ظاهری آراسته می پوشانند. هدفشان هیچ گاه رسیدن به سعادت نیست.

5.لجباز:

به جماعتی گفته می شود که باطل و ستیزه گرند، آمادگی پذیرش فضیلت را ندارند. هدف های جاهلی را تعقیب می کنند، فرصتی دست دهد مردم را به انحراف می کشانند.

6 .دگراندیش:

جماعتی را گویند که طالب حقیقتند و از ذهنی پویا برخوردارند. به لحاظ حقیقت جویی و ژرفانگری به اندیشه های اهل مدینه فاضله و ظواهری که عامه بدان دل بسته اند، قانع نمی شوند و به نقد آنها می پردازند؛ البته این کارها را برای عناد با مدینه نمی کنند، بلکه چنان که گفته شد طالب حقند. فارابی خاطر نشان می نماید باید این جماعت را به مرتبه بالاتر از متخیلات موجودشان هدایت کرد و چهره عقلانی حقایق را آن چنان که هست به ایشان نمایاند. وی یادآور می شود:
«... اگر قانع شدند که مطلوب حاصل است و رها می شوند، و اگر نشدند و مجدداً به موارد شک و ایراد و عنادی که ممکن است بیابند واقف شدند و ایراد کردند باز هم به وسیله امور متخیلی بالاتر باید با آنها بحث شود؛ و همین طور تا آن گاه که به وسیله اموری از این نوع، نهایت در مراتب بالاتر قانع شوند؛ و هرگاه چنین پیش آید که مطلقاً به وسیله ی این گونه اموری که فراخور آنهاست و از متخیلات و تمثیلات است قانع نشوند باید به وسیله طرح حقایق و طرح مسایل و دیگر عقلی با آنها وارد بحث شد تا حقایق بدانها تفهیم شود، که قهراً در اینجا استقرار رأی و عقیده یابند.»(11)
به زعم فارابی بر ریاست مدینه فاضله است که گروه های خودسر را شناسایی نموده و متناسب با حالشان اصلاح نماید. «حال به وسیله اخراج از جامعه و مدینه و یا عقاب و کیفر، و یا گماردن به کاری و شغلی؛ هر چند که کار مفیدی انجام ندهند و برای آن کار مناسب نباشد، و یا به زندان و حبس افکند.»(12)
فارابی در نتیجه گیری کلی دو گونه برخورد را با آنان شایسته می داند، یا باید به صورت حیوانات اهلی مفید برخورد کرد تا در خدمت انسانهای دیگر قرار گیرند که این شیوه به گروهی از نوابت تعلق می گیرد یا باید برخوردی همانند حیوانات موذی و درنده با آنان داشت و تصمیم به قتل و نابودی آنها گرفت. معلوم نیست چرا فارابی مسئله تعلیم و تربیت را که برای اعضای مدینه فاضله لازم می شمرد و آن را در پاره ای چیره بر فطرت می داند، در برخورد با نوابت از یاد می برد و خیلی ساده شیوه دفع را در برابر آنان توصیه می کند. این شیوه با روح کلی مدینه فاضله فارابی که با تعلیم و تربیت در آمیخته است و به عمل انسانی ناظر است قدری بیگانه به نظر می رسد.

پی نوشت ها :

1-السیاسة المدنیه، ص 247.
2-آراء اهل المدینة الفاضله، صص 106-107.
3-السیاسة المدنیه، ص 250.
4-همان، ص 251.
5-همان.
6-فصول المدنی، فصل 53، به نقل از فارابی فیلسوف فرهنگ، ص 165.
7-فارابی فیلسوف فرهنگ، ص 94.
8-همان.
9-السیاسة المدنیه، ص 59.
10-همان، صص 277-281.
11-السیاسة المدنیه، ص 279.
12-همان، ص 281.

منبع مقاله :
راسخی لنگرودی، احمد؛ (1390)، افق های ناکجاآباد، (سیری انتقادی در مدینه های فاضله)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط