قصّه ی قوم یأجوج و مأجوج

آغاز جلسات قرائت، پس از بسم الله، داستانی از قرآن است. همیشه به بچّه ها می گوید: - من با این قصه ها بزرگ شده ام، زندگی کرده ام و همیشه آن ها را در صندوقچه ی قلبم نگهداری می کنم.
پنجشنبه، 26 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قصّه ی قوم یأجوج و مأجوج
قصّه ی قوم یأجوج و مأجوج

 






 

شهید علی اصغر کلاته سیفری
آغاز جلسات قرائت، پس از بسم الله، داستانی از قرآن است. همیشه به بچّه ها می گوید:
- من با این قصه ها بزرگ شده ام، زندگی کرده ام و همیشه آن ها را در صندوقچه ی قلبم نگهداری می کنم.
یکی از رزمنده ها. دستش را بلند می کند و می گوید:
- برادر کلاته، در جلسه ی قبل که قصّه ی یأجوج و مأجوج را برای بچه ها گفته بودی، من سرپرست نگهبانی بودم و این قصّه را شنیدم. امکان دارد یک بار دیگر بگویید؟
علی اصغر چشم هایش را باز می کند و می گوید:
- قصد من آموختن کلام خداوند است. حتی اگر یک قصه را در تمام عمرم تعریف کنم، لذّت می برم و خوشحالم که شما ابراز علاقه می کنید. این قصّه، مربوط است به آیاتی از سوره ی کهف. دوست دارم در جلسه ی بعدی، خود شما بیایی و داستان اول سوره ی کهف را تعریف کنی.
رزمنده، لبخند روی لب هایش می نشیند و بعد از کمی مکث، می گوید:
- کارهای سخت سخت به ما ندهید، برادر!
علی اصغر می خندد. چشم هایش برق مهربانی می زند:
- خواندن قرآن، ذکر خداست و هیچ سختی و دشواری در ذکر خدا نیست.
بعد قرآن را باز می کند و قصّه را روایت می کند:
- و از تو درباره ی ذوالقرنین می پرسند. بگو به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند. ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیز وسیله ای به او بخشیدیم. تا راهی را دنبال کرد. تا آن گاه که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که (خورشید) در چشمه ای گل آلود و سیاه فرو می شود و نزدیک آن طایفه ای را یافت. فرمودیم: ای ذوالقرنین [اختیار با توست] یا عذاب می کنی یا در میان شان نیکویی پیش می گیری. گفت اما هر که ستم ورزد، عذابش خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانیده می شود، آن گاه او را عذابی سخت خواهد بود. و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند، پاداشی [هر چه] نیکوتر خواهد داشت. و به فرمان خود، او را به کاری آسان واخواهیم داشت. سپس راهی [دیگر] را دنبال کرد.
همه به لب های علی اصغر خیره شده اند. انگار اولین بار است که این جمله ها را می شنوند. رزمنده ای که از او خواسته بود دوباره این داستان را تعریف کند، روی پاهایش جابه جا می شود و همچنان که داستان را گوش می کند، به خاکریزی های دوردست چشم می دوزد. کنار هر خاکریز، یکی دو چادر برای استقرار نیروها برپا شده است. صدای علی اصغر می پیچید توی گوش بچه ها:
- تا آن گاه که به جایگاه برآمدن خورشید رسید. [خورشید] را چنان یافت که بر قومی طلوع می کرد که برای ایشان در برابر آن پوششی قرار نداده بودیم. این چنین [می رفت] و قطعاً به خبری که پیش او بود، احاطه داشتیم. راهی را دنبال کرد. تا وقتی به میان دو سد رسید. در برابر آن دو، طایفه ای را دید که نمی توانستند هیچ زبانی را بفهمند. گفتند ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد می کنند، [آیا ممکن است] مالی در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدّی قرار دهی؟ گفت آن چه پروردگارم به من در آن تمکّن داده [از کمک مالی شما] بهتر است، مرا با نیروی [انسانی] یاری کنید[تا] میان شما و آن ها سدّی استور قرار دهم. برای من قطعات آهن بیاورید. تا آن گاه که میان دو کوه برابر شد، گفت بدمید. تا وقتی که آن [قطعات] را آتش گردانید. گفت مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم. [در نتیجه اقوام وحشی] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند. گفت این رحتمی از جانب پروردگار من است، و چون وعده ی پروردگارم فرا رسد، آن [سد] را در هم کوبد، و وعده ی پرورگارم حق است.
علی اصغر لحظه ای سکوت می کند و به چشم های کنجکاو رزمنده ها خیره می شود. یکی از آن ها که صورت سیاه سوخته ای دارد و با لهجه ی جنوبی حرف می زند، می پرسد:
- یعنی ما هم این جا بین دو سد گیر افتاده ایم و عراقی ها قوم یأجوج و مأجوجند؟
بچّه ها می خندند و علی اصغر می گوید:
- و رحمت خداوند همین ایمانی است که در قلب های شماست. باید به خودش متوسّل بشویم و دامن ائمه را بگیریم.
رزمنده ای دیگر می گوید:
- فقط باید مراقب باشیم این قوم یأجوج و مأجوج ناغافل ما را محاصره نکنند.
فرمانده با چشمان رزمنده ای که قصّه ی یأجوج و مأجوج را پرسیده بود، خیره می شود و می گوید:
- شما همین آیات را با صوت بخوان!
عصرگاه، خاکریزها غم دارد و چادرهای در زمین فرو نشسته، غرق در آوای آسمانی قرآن می شود....(1)

پی نوشت ها :

1. ایوان بهار، صص 29-26.

منبع مقاله :
(1389)، سیره ی شهدای دفاع مقدس 9، تهران: قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.