رابطه ی دین و اجتماع در اندیشه ی برخی دینداران

در میان اندیشمندان مسلمان و یا اسلامی انواع شیوه های برقراری رابطه بین دین و علوم انسانی و یا جامعه شناسی وجود دارد. برخی از آنان مانند ابن خلدون بیشتر به واقعیت خارجی تکیه دارند و حداکثر ارتباطشان با اسلام از طریق
يکشنبه، 29 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه ی دین و اجتماع در اندیشه ی برخی دینداران
رابطه ی دین و اجتماع در اندیشه ی برخی دینداران

 

نویسنده: دکتر سید سعید زاهد زاهدانی*




 

رابطه ی دین و اجتماع در اندیشه ی برخی دینداران

در میان اندیشمندان مسلمان و یا اسلامی انواع شیوه های برقراری رابطه بین دین و علوم انسانی و یا جامعه شناسی وجود دارد. برخی از آنان مانند ابن خلدون بیشتر به واقعیت خارجی تکیه دارند و حداکثر ارتباطشان با اسلام از طریق جامعة مسلمانان است. برخی دیگر همچون شریعتی نگاهی ادیب گونه دارند و با تمسک به تمثیلات اسلامی در پی گونه شناسی حرکت های اجتماعی هستند. طباطبائی و مطهری را می توان از نظر رابطة بین دین و افکار اجتماعی شان در یک گروه دیگر قرار داد.

۱- مقدمه

۱-۱- طرح مسئله

جامعه شناسی با هدف مهندسی جامعه (از دیدگاه اگوست کنت و پیروانش) و یا شناخت واقعیت اجتماعی (از دیدگاه دورکیم و دیگران) در غرب به صورت امروزی خود پا گرفت. این علم امروزه با رشد و گسترش خویش در ابعاد و زمینه های مختلف ادعای ادارة همة امور اجتماعی در همة گوشه ها و زوایای آن را دارد. امور “کلان” و “خرد” یعنی “جامعه” و “کنش گر” یا “ساخت” و “عامل” در حیطة مطالعات جامعه شناختی قرار دارند و تلاش امروزی جامعه شناسان غرب در ترکیب نمودن فرد و جامعه، ساخت و عامل و به عبارت کلی تر خرد و کلان، روز افزون است. اندیشمندان عمدة این نظریه های ترکیبی پیر بوردیو ی فرانسوی، گیدنزِ انگلیسی و هابرماسِ آلمانی می باشند.
قبل از اندیشمندان غرب ابن خلدون برای پی بردن به طبیعت پدیده های اجتماعی و به کارگیری آن در علم تاریخ جهت دریافت اخبار سره از ناسره (ابن خلدون: ۱۳۵۷، ۶۶-۶۵)، این علم را تحت عنوان علم عمران بنیان گذاشت. وی با اصل گرفتن عامل انسجام اجتماعی که از نظر او “عصبیت” بود، به تحلیل جوامع پرداخت. بعد از او با اشاعه و گسترش این علم در اروپای بعد از قرن هجدهم و سپس نفوذ آن در قارة آمریکا اهداف تبیین های جامعه شناختی گسترش یافت به طوری که امروزه در جوامع مختلف بحث برنامه ریزی اجتماعی و جامعه برنامه ریزی شده رونق دارد(Becker, 1961: 267). در حال حاضر کاربرد علم جامعه شناسی به همة زوایای زندگی بشر کشیده شده و وجود یک دانش اجتماعی مبتنی بر همة واقعیت های بشری و بدور از پیش فرض های مخل، به مراتب بیشتر احساس می شود.
اداره و برنامه ریزی در جامعه همواره تابع سلایق، شرایط و پیش فرض های گوناگون بوده است. وجود فرهنگ های مختلف خود حکایت از همین تفاوت دریافت ها و نگرش های به واقعیت های اجتماعی دارد. به علت وجود نگرش های گوناگون، علم جامعه شناسی هم نظریّات متفاوت یافته و اندیشه های مختلف بر اساس مبانی گونه گون وجود یافته اند. به تدریج مکتب های مختلف جامعه شناختی بر اساس و مبتنی بر پیش فرض های خاصی وجود یافته اند. شاید بتوان گفت که اندیشه های ماکس وبر و کارل مارکس بیشترین تأثیر را بر نظریات جامعه شناسی بر جای گذاشته باشند. اندیشه های هر دو این علمای اجتماعی نیز به نوبة خود از پیش فرض های هستی شناختی و شناخت شناسی متفاوتی سیراب شده اند.
ادیان الهی منجمله اسلام، مدعی ارائه روش زندگی برای جوامع بشری هستند. آنان وجود خود را برای ادارة جوامع بشری معرفی می کنند. کثرت قواعد و قوانین و پایه گذاری سنت ها و مراسم های گوناگون ارائه شده توسط آنان نیز به گونه ای است که هر کدام برای خود فرهنگ و یا حداقل خرده فرهنگ های متفاوتی را به وجود آورده اند. هر چند به علت وجود مبانی مشترک بین ادیان الهی فرهنگ های ناشی از آنان وجه تشابهاتی با یکدیگر دارند. دین اسلام به عنوان آخرین دین الهی از قواعد و قوانین مبسوط تری برخوردار است. ادعای اسلام این است که برای همة امور مردم از تولد تا مرگ، از بام تا شام و از خرد تا کلان دستور العمل خاص دارد. این دین خود را واجد یک فرهنگ تمام و کمال می داند.
مطالعه تاریخ تمدن جهان نشان می دهد که این دین در تاریخ بشری تمدن بزرگی را به وجود آورده که هنوز آثار آن زنده و پویاست. هنوز آثار دانشمندان اسلامی در دانشگاه های جهان مورد توجه و بررسی است. این دین که تقریباً یک چهارم جمعیت جهان به آن معتقدند، اگر بخواهد دستور العمل های خویش را در جامعه، اجرائی و عملیاتی کند نمی تواند از دانش اجتماعی بی نیاز باشد.

۱- ۲- ضرورت این تحقیق

به طوری که گفته شد جامعه شناسی رایج در جهان امروز برای اداره جامعه و برنامه ریزی اجتماعی به وجود آمد. این رشته در غرب رشد یافته و متناسب با قواعد اجتماعی آن دیار تنظیم گشته است. به عبارت دیگر از نظر هستی شناسی و نظریه پردازی عمدتاً متکی به مشاهدات اندیشمندان غرب از جوامع خود و از نظر شناخت شناسی و روش شناسی متکی بر مبانی فلسفی و روشی علوم پا گرفته در آن بخش از جهان، به خصوص بعد از رنساس می باشد. همچنین گفته شد که دین اسلام دارای یک نظام اجتماعی متفاوت از نظام های اجتماعی هدایت شده توسط اندیشة بشری است. از این رو منطقی به نظر می رسد که ادعای اندیشمندان پا نهاده در این وادی را بی اساس ندانیم و احتمال دهیم که این مکتب هم می تواند برای خود دانش اجتماعی خاص داشته باشد. اگر این دانش اجتماعی را جامعه شناسی اسلامی بنامیم می باید بر اساس پیش فرض های اسلامی و هماهنگ با معاف الهی شکل گیرد و کار برد عملی خویش را نیز نشان دهد.

۱- ۳- نظریه تحقیق

هستی شناسی اجتماعی و شناخت شناسی دو رشته از موضوعات فلسفی هستند که اختلاف نظر در آنان موجب اختلاف در انواع جامعه شناسی ها می شود. در مباحثات فلسفی و در انواع فلسفه های موجود دریافت از جامعه به عنوان یک هست، متفاوت است و مبانی روش شناسی در مکاتب متفاوت نیز مختلف می باشد. به این ترتیب اسلام به عنوان مکتبی که برای خود هستی شناسی و شناخت شناسی مستقل دارد مبانی خاصی را برای علم جامعه شناسی تدارک می بیند. اختلاف نظر در افکار زیربنائی فلسفی اختلاف در روبنا ها به وجود می آورد. این مطلب نه تنها در بین مکاتب مختلف بلکه در بین نحله های متفاوت در یک مکتب فلسفی واحد هم مشهود است. این اختلاف نظر در اندیشة اندیشمندان اجتماعی اسلامی هم به گونة ای تجلی یافته است. هر یک از متفکرین اجتماعی اسلامی به شیوة خاصی به هستی جامعه می نگرند و از نظر روش شناسی روش خاصی را دنبال می کنند.
هر اندیشمند اسلامی متعهد است اندیشه های عقلی خویش را به گونه ای به معارف دینی و اسلامی مستند سازد تا اصالت افکار خویش را نشان داده و حفظ کند. شیوة برقراری رابطه بین اندیشه های دینی و اجتماعی در اندیشمندان مختلف متفاوت است. به عبارت دیگر آنان بین اندیشه های دینی و دریافت های عقلی اجتماعی خود به گونه های متفاوتی رابطه برقرار می نمایند.

۱- ۴- روش تحقیق

در این مقاله تلاش ما بر این است تا به بررسی نوع رابطه بین دین و جامعه شناسی یا اندیشه های اجتماعی برخی از اندیشمندان اجتماعی و اسلامی بپردازیم. می خواهیم بدانیم که اندیشمندان زیر بین دین و اندیشه های اجتماعی خویش چگونه رابطه برقرار می نمایند و افکار اجتماعی خویش را به چه نحو به مبانی اسلام مستند و مستدل می سازند. آنچه امروز به عنوان اسلام در اختیار ماست در متن قرآن کریم و سیره ی مسلم معصومین نهفته است. کسانی که یافته های عقلی و تجربی خود را با استفاده از موازین یکی از علوم اسلامی رایج به قرآن کریم و یا روایات معصومین مستند می نمایند از دید این تحقیق توانسته اند یافته ی خود را به دین اسلام مستند سازند. تلاش ما بر این است تا دریابیم آنان بر چه بنیانی از هستی شناسی به نظریه پردازی مبادرت می ورزند و بر چه پایه ای از شناخت شناسی روش تحقیق خود را قرار می دهند و نسبت هستی شناسی و شناخت شناسی آنان با دست آورد های علوم رایج اسلامی چیست.
در این تحقیق به بررسی دیدگاه شش اندیشمند اجتماعی اسلامی یا مسلمان یعنی ابن خلدون، شریعتی، طباطبائی، مطهری، مصباح یزدی، حائری شیرازی و سید منیرالدین حسینی الهاشمی می پردازیم. روش این تحقیق سندی و با مراجعه به آراء اندیشمندان یاد شده است. از روش مقایسه ای هم استفاده نموده ایم. به این صورت که پس از مراجعه به نوشته های اندیشمندان فوق به بررسی مبانی اسلامی نوشته های اجتماعی آنان پرداخته ایم و سپس در یک مقایسه تفاوت و یا تشابه بین آنان را مورد توجه قرار داده ایم. می خواهیم بدانیم که این اندیشمندان مسلمان تا چه اندازه توانسته اند مبانی دینی را در کار خود دخالت دهند و چگونه.

۲- متن تحقیق

ابتدا نظر اندیشمندان مورد نظر را از متون آنان استخراج کرده و در نهایت با یکدیگر مقایسه می کنیم.

۲- ۱- ابن خلدون:

ابن خلدون علم تازه ای را بنا نهاد و نام آنرا علم عمران گذاشت. هدف وی از تدوین علم تازه طراحی وسیله ای بود که با آن بتواند صحت و سقم اخبار تاریخی را باز شناسد (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۶۶-۶۵). به نظر او اگر به طبیعت جامعه پی ببریم می توانیم با احالة اخبار رسیده به آن طبیعت دریابیم که اساساً چنین اتفاقی می توانسته مطابق با واقع شود یا خیر (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۶۵). بنابراین هدف ابن خلدون تدوین علمی است که به وسیلة آن راست بودن اخبار تاریخی را دریابد.
وی برای بیان نسبت میان علم جدید و علم دین از تفاوت در اخبار شرعی و اخبار تاریخی سخن می گوید. به عقیدة او برای بازشناسی سره از ناسرة اخبار شرعی می باید به عدالت راوی بپردازیم. اگر راوی عادل باشد اخباری را که بیان می دارد صحیح تلقی می شود. اما در مورد اخبار تاریخی به عقیدة او باید خبر را با واقعیت محک بزنیم (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۶۸). به همین مناسبت وی معتقد است که اگر روشی برای تمیز اخبار واقعی از غیر واقعی داشته باشیم می توانیم صحت خبر تاریخی را دریابیم. از این رو به تدوین مبانی علم عمران که امروز به جامعه شناسی مشهور است می پردازد. در این میان واضح است که او علم نو بنیاد خود را به واقعیت تاریخی و اجتماعی ملتزم می نماید نه دین و یا اخبار دینی.
به نظر وی عصبیت پایة اصلی انسجام اجتماعی و مشروعیت دستگاه های سیاسی است و هر چه این عصبیت قوی تر باشد آثار اجتماعی آن قوی تر، باشکوه تر و گسترده تر خواهد بود (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۳۰۲-۳۰۱). او در بیان انواع عصبیت از عصبیت خویشاوندی و عصبیت دینی سخن می گوید (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۳۰۴-۳۰۱). از نظر او چون عصبیت دینی قوی تر و گسترده تر از عصبیت خویشاوندی است می تواند آثار اجتماعی قوی تری را موجب شود و کشور پهناور تری ایجاد نماید (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۳۰۲-۳۰۱). اما این عصبیت دینی در تاریخ فقط در دورة پیامبر اکرم (ص) و خلفای راشدین وجود یافته و بعد از آن دیگر حکومت کشور های اسلامی به پادشاهی تبدیل شده است (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۳۸۷).
در مورد رابطة دین و علم عمران ابن خلدون به همین مقدار بسنده می کند. به عبارت دیگر جامعة دینی از نظر او فقط در زمان پیامبرم اکرم (ص) و خلفای راشدین ایجاد شده و جامعه دینی را فقط در همان زمان ها باید جستجو کرد. همان طور که گفته شد از نظر ابن خلدون ملاک صحت در علم عمران تطبیق با واقع است (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۶۸). بنابراین در زمانی که عصبیت دینی در بین مسلمانان از میان رفت جامعه به اجتماعی مبتنی بر عصبیت خویشاوندی تبدیل شد. او معتقد است روزگار تشکیل جامعة دینی گذشته و کسانی که بخواهند بر اساس عصبیت دینی جامعه را تحلیل کنند دچار اشتباه شده اند (ابن خلدون، ۱۳۵۷: ۴۱۶).
پر واضح است که اندیشة ابن خلدون خود را ملتزم به دین نمی داند و تنها به فکر تبین واقعیت خارجیِ اتفاق افتاده است. در بحث نظریه پردازی و مبحث روش شناسی، ابن خلدون هیچ یک را به منابع دینی مستند نمی نماید.

۲- ۲- شریعتی:

متن هائی که از شریعتی در دست است عمدتاً سخنرانی های اوست که از نوار پیاده شده و منتشر گردیده است. شریعتی تلاش می کند برداشت خود از اسلام را در چارچوب دریافت هایش از جامعه شناسی بیان کند. او قالب منطقی رایج در جو روشنفکری زمان خودش را که نوعی دیالکتیک است انتخاب نموده و سعی می نماید مفاهیم اسلامی و اجتماعی را در آن چارچوب توضیح دهد.
برای مثال رابطة هابیل و قابیل را به عنوان چارچوب تضاد زمینه ای برای توضیح جریانات مختلف اجتماعی و توصیف خوب و بد های اجتماعی به کار می برد (شریعتی، اسلام شناسی، بی تا: ۱۰۹-۶۹). یا اختلاف در دو نوع شیعة پویا و راکد و متحجر را در قالب تضاد میان مفاهیم شیعة علوی و صفوی بیان می نماید (شریعتی، جامعه شناسی ادیان، بی تا: ۳۲۵-۳۲۴). وی همچنین از حوادث صدر اسلام استفاده کرده جریانات روز جامعه مسلمانان را تفسیر می کند (شریعتی، قاسطین، مارقین و ناکثین، بی تا). اشارة او به گروه های قاسطین، مارقین و ناکثین از این دست است. در واقع کار شریعتی استفاده از تمثیلات برگرفته از قرآن کریم و یا حوادث صدر اسلام و قالب سازی آنان برای تفسیر و توضیح مسائل اجتماعی جوامع مسلمانان است.
شریعتی در انتخاب و برگرفتن تمثیلات از دانش عمومی خویش از اسلام کمک می گیرد و در تفسیر اجتماعیات نیز به تجربة اجتماعی خویش از مسائل اجتماعی مسلمانان اکتفا می کند. به عبارت دیگر کار او نه در حیطة استفاده از مفاهیم اسلامی از دید علمای دین تخصصی محسوب می شود و نه در کار برد اجتماعی آنان از نظر جامعه شناسان. بیشتر می توان گفت که آثار او از نظر ادبی ارزشمند و دارای شور انقلابی است.

۲- ۳- طباطبائی:

طباطبائی در میان اندیشمندان دینی معاصر شاید اولین کسی باشد که به صورت مبسوط و سازمان یافته به بحث های عقلی پیرامون مسائل اجتماعی از زاویة دانش اسلامی پرداخته است. او در کتاب تفسیر المیزان در تفسیر آیات آخر سورة آل عمران ذیل آیة ۲۰۰ به بحث پیرامون روابط اجتماعی در اسلام می پردازد. در این مبحث اندیشة اجتماعی ایشان قابل دستیابی است. طباطبائی با ارائة تحلیل ها و تفسیر های عقلی از آیات الهی تلاش می نماید تا قواعد اجتماعی اسلامی را بیان نماید.
ایشان اجتماعی بودن را از فطریات هر فرد می دانند (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۵۵) و معتقدند که جامعه دارای تکامل تدریجی است (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۵۶). از نظر ایشان اولین جامعه ای که روی کره ی زمین به وجود آمده است جامعة خانواده می باشد و پدیدة استخدام عامل ایجاد جوامع می باشد (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۵۶). طباطبائی اسلام را به عنوان تنها دینی می شناسد “که اساس آئین خود را خیلی صریح و روشن بر پایة اجتماع قرار داده است”(علامة طباطبائی، بی تا: ۱۵۸). از نظر ایشان تعلیمات اسلامی “نخستین ندائی است که بشر را به سوی اجتماع دعوت کرده و به جامعه شخصیت مستقل واقعی داده است” (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۵۹).
از نظر طباطبائی رابطة بین فرد و جامعه یک رابطة حقیقی است و خواص فرد در سطح جامعه نیز تجلی پیدا می کند. از این نظر همانطور که برای فرد اصل، شعور، فهم، عمل، طاعت و معصیت وجود دارد برای جامعه نیز اینگونه صفات وجود دارد (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۶۲). به نظر ایشان رابطة حقیقی بین فرد و جامعه “موجب یک سلسله قوا و خواص اجتماعی می گردد که از هر جهت بر قوا و خواص فرد برتری داشته و در صورت تعارض بر آن غالب شده مقهورش می سازد” (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۶۴). ایشان سه عامل را ضامن اجرائی برای تحقق و حفظ شعائر اسلام در عمل می دانند: سازمان حکومتی اسلامی، فریضة امر به معروف و نهی از منکر و “مراقب جدی باطنی” (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۶۵-۱۶۴).
طباطبائی در ذیل سؤال “آیا روش اجتماعی اسلام قابل دوام و شایسته از برای اجراء می باشد؟” ضمن اعلام این مطلب که اسلام قادر به سرپرستی امور دنیوی و اجتماعی مردم است، به نقد نظام های اجتماعی غرب که ارادة اکثریت را ملاک عمل قرار داده اند می پردازند. از نظر ایشان اکثریت و نافذ بودن آن در قاموس طبیعت نهاده شده است و حق است اما پیروی از رأی اکثریت در واقع تبعیت از هوا و هوس اکثریت است (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۸۰-۱۶۵). از نظر اوکشور های غربی انسان ها را ورای قانون آزاد می گذارند اما برای همة امور قانون وضع می کنند به نحوی که آزادی فقط در حیطة فردی و فکری تحقق می یابد. از نظر ایشان یک نظام متمرکز قهار کنترل همه چیز را در غرب به دست می گیرد اما نظام اسلامی، در صورت فراهم شدن زمینه های تحقق عینی آن، با ایجاد تربیت درونی، خود فرد را مکلف به رعایت اصول و ارزش های اسلامی می گرداند (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۸۶-۱۸۰). به عقیدة طباطبائی در جامعة اسلامی منطق تعقل حاکم می شود و در نظام های غربی منطق احساس (علامة طباطبائی، بی تا: ۱۹۲-۱۸۹).
به نظر طباطبائی تکامل حقیقی فقط در جامعة اسلامی تحقق می یابد و در نظام های غربی تحولات به وجود آمده در واقع رفع نواقص جامعة قبلی و داخل شدن در نوع دیگری از جامعة ناقص می باشد. ایشان نسبت بین جامعة استبدادی سلطنتی و دموکراسی و یا کمونیسم را این چنین تفسیر می نمایند (علامة طباطبائی، بی تا: ۲۰۰). او جامعة اسلامی و دموکراسی غربی را در دو قطب کاملاً مقابل هم می بیند و می گوید در جوامع استبدادی و دموکراسی هدف بهره برداری مادی است و در نظام اسلامی هدف اقامة دین به صورت دسته جمعی می باشد. (علامة طباطبائی، بی تا: ۲۰۷-۲۰۶). طباطبائی علامه معتقد است در جامعة اسلامی همه امر به خوبی ها و نهی از بدی ها می کنند و رتبه بندی اجتماعی بر اساس برتری جوئی های مادی وجود ندارد (علامة طباطبائی، بی تا: ۲۰۹-۲۰۸). در چنین جامعه ای روش مدیریت بر اساس مشورت مسلمین با یکدیگر خواهد بود (علامة طباطبائی، بی تا: ۲۱۰).
طباطبائی در اندیشه ورزی اجتماعی خود همراه با تفسیر عقلی با استناد به آیات الهی درک اجتماعی خود را بیان می دارد. به عبارت دیگر آنچه از اجتماعیات در جریان تفسیر آیات الهی به نظر ایشان می رسد بیان می کنند. در این میان نقد جوامع غربی و مقایسة این گونه از جوامع با نظام اسلامی موجود در اندیشه های ایشان کمک به کشف قانون مندی های اجتماعی برای ایشان می نماید. نقد جوامع غربی توسط ایشان با مراجعه به واقعیت های این گونه از جوامع بر اساس مشاهدة علمی و یا دیگر روش های جمع آوری اطلاعات رایج در روش های تحقیق جامعه شناسی موجود صورت نگرفته است بلکه درکی کلی از پدیده های کلان در این جوامع مورد توجه ایشان می باشد. در واقع می توان گفت که بیان اجتماعیات توسط ایشان، چه در مورد جوامع غربی و چه برای اجتماع اسلامی، نوعی بیان فلسفی و تفسیری است. با توجه به چنین روشی ارزیابی ما از آنچه توسط طباطبائی در مورد اجتماعیات ارائه می گردد دریافت های عقلی در چارچوب درک تفسیری ایشان از وحی الهی است.

۲- ۴- مطهری:

مطهری در کتاب جامعه و تاریخ دو مقولة جامعه و جامعه شناسی و تاریخ و علم تاریخ را مورد توجه قرار می دهند. ایشان با استفاده از آیات الهی تلاش می نمایند برداشت منطبق با اسلامی از هر دو این مقوله ها ارائه نمایند. ابتدا جامعه را تعریف می کنند و سپس به بحث پیرامون اصالت فرد و جامعه می نشینند (مطهری، ۱۳۵۹: ۲۶-۱۶). در تعریف جامعه ایشان دو تعریف مکمل ارائه می نمایند. “مجموعه ای از افراد انسانی که با نظامات وسنن و آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند” (مطهری، ۱۳۵۹: ۱۱) از نظر ایشان جامعه را تشکیل می دهند. در تعریف دوم می فرمایند: “جامعه عبارت است از مجموعه ای از انسانها که در جبر یک سلسله نیاز ها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطه ورند.” (مطهری، ۱۳۵۹: ۱۲) این دو تعریف مکمل یکدیگرند و بحث بعدی مطهری در مورد اصالت فرد و جامعه را در بر می گیرند. از همین دو تعریف می توان استنباط نمود که اصالت “رابطه” نیز در تعریف جامعه از نظر مطهری نهفته است. نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص از یک سو و یک سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمان ها از سوی دیگر پیوند دهنده فرد و جامعه می باشند. (زاهد زاهدانی، ۱۳۶۹: ۲۰-۵)
مطهری در ادامه دیگر مفاهیم مهم اجتماعی را از دیدگاه فلسفة اسلامی تشریح نموده نظر اسلام را با استناد به آیات الهی بیان می دارند. این مفاهیم عبارت اند از مدنی الطبع بودن انسان، جامعه وسنت،‌ جبر واختیار انسان در مقابل جامعه، قطب بندی های اجتماعی، و آینده جوامع بشری (مطهری، ۱۳۵۹: ۵۶-۱۲).
در قسمت دوم کتاب بحث ایشان پیرامون تاریخ و ماهیت آن است (مطهری، ۱۳۵۹: ۶۵-۵۸). همچنین در این قسمت انواع شیوه هائی که می توان با آنان به شناسائی تاریخ رفت را بیان می دارند (مطهری، ۱۳۵۹: ۶۵-۵۸). از نظر ایشان می توان به صورت نقلی و یا علمی به تاریخ پرداخت و یا با درکی فلسفی به سراغ تاریخ رفت و فلسفة تاریخ را تدوین نمود. در واقع کار مطهری در کتاب جامعه و تاریخ پرداختن به هستی شناسی اسلامی در مورد جامعه و تاریخ است. به عبارت دیگر ایشان با استفاده از فلسفة اسلامی به بررسی ماهیت جامعه و تاریخ می پردازند. کار ایشان را می توان در رشتة فلسفة جامعه شناسی و فلسفة تاریخ شناسی اسلامی دسته بندی نمود. لازم به ذکر است که استنادات ایشان برای توصیفات اسلامی همه به قرآن کریم است.

۲- ۵- مصباح یزدی:

مصباح یزدی مؤسس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه که اکنون به پژوهشکدة حوزه و دانشگاه تبدیل شده است برای برقرار کردن رابطه میان دین و رشته های علوم انسانی بر آنند که می باید از طریق انسان شناسی به این کار مبادرت ورزید. از نظر ایشان بین فرهنگ، ایدئولوژی و علوم انسانی رابطة تنگاتنگی وجود دارد. فرهنگ را “مجموعة فرآورده های فکری بشر” (مصباح یزدی، ۱۳۷۸: ۷۶) تعریف می کنند و ایدئولوژی را در داخل آن می بینند. از نظر ایشان ایدئولوژی عبارت است از “یک نظام فکری هماهنگ در باره آنچه انسان می اندیشد و معتقد می شود، خواه متعلَق این شناخت و اعتقاد واقعیت های خارجی باشد، خواه رفتار انسان و آنچه را می بایست انجام بدهد” (مصباح یزدی، ۱۳۷۸: ۷۵). به عقیدة ایشان در اسلام فرهنگ، ایدئولوژی و علوم انسانی با یکدیگر هماهنگ هستند. ایدئولوژی جزئی از فراورده های فکری بشری است و انسان شناسی در هر فرهنگی به صورت خاص همان فرهنگ است. از نظر ایشان اگر بنا باشد فرهنگ اسلامی داشته باشیم می باید ایدئولوژی اسلامی را انتخاب کنیم و برای رشد زندگی اجتماعی لازم است علوم انسانی اسلامی را پایه گذاری کنیم. علوم انسانی اسلامی بر اساس تعریف اسلامی از انسان حاصل می شود (مصباح یزدی، ۱۳۷۸: ۷۵). به عقیده ایشان برای رسیدن به تعریف انسان از دیدگاه اسلام باید از روش های وحیانی استفاده کنیم. به عقیدة ایشان هدف علم اجتماعی اسلامی به شرح زیر است:

۱- شناخت خدا از راه جلوه های او در اجتماع به عنوان آیات الله.
۲- شناخت سنتهای الهی که در جامعه به وقوع می پیوندد، به عنوان افعال الله و تدبیرات او.
۳- تقویت ایمان از راه پی بردن به وقوع پیشگوئی های اسلام و سنت های الهی که از مبدء وحی القاء شده است.
۴- استفاده از این علم برای حفظ جامعه از خطر های اجتماعی (صیانت جامعه).
۵- اصلاح جامعه انسانی از مفاسد اجتماعی (اصلاح جامعه).
۶- ارضاء خواست حقیقت جویی انسان در زمینه شناخت واقعیات اجتماعی با استفاده از روش های مطمئن تحقیق.
۷- شناخت بعد اجتماعی انسان در ارتباط با ویژگی های جامعه.
۸- بهره گیری از نتایج حاصل از این علم در جهت توسعه و گسترش تحقیقات اجتماعی.
۹- بهره گیری از نتایج حاصل از این علم در جهت بهبود کیفی وضع حرف و مشاغل مختلف.
۱۰- کمک به تدابیر سیاسی و برنامه ریزی های اجتماعی(دفتر حوزه و دانشگاه ۱۳۶۳: ۵۳-۵۲).

هدف های فوق چنین نشان می دهند که از نظر دفتر حوزه و دانشگاه علم جامعه شناسی اگر اهداف خود را الهی و اسلامی کند به علم جامعه شناسی اسلامی مبدل می گردد. به عبارت دیگر علم جامعه شناسی متداول روز ابزاری است که با به کارگیری آن در راه درک آیات الهی و یا خدمت رسانی به جامعه اسلامی می تواند اسلامی گردد. ” البته به ضعم آنان می توان با اضافه کردن روش های تحقیق اسلامی به آن، آن را جامع تر و گسترده تر کرد.” (زاهد زاهدانی ۱۳۸۳: ۶۵).
در مورد روش تحقیق در رشتة جامعه شناسی، این گروه معتقدند که اگر “روش های قیاسی” و “مسلم فرض نمودن دست آورد های وحی” یا “راه وحی” را به مجموعة روش های موجود در رشتة جامعه شناسی امروز اضافه کنیم نواقص آن برطرف می گردد (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه ۱۳۶۳: ۱۶۹-۱۶۲). استفاده از راه وحی به طور مستقیم و غیر مستقیم می تواند به محقق جامعه شناس در راه دست یابی بهتر و مطمئن تر به واقعیات اجتماعی کمک کند. در این مسیر استفاده از دانش انسان شناسی، حقایق تاریخی و دیگر دست آورد های وحی دانش متداول جامعه شناسی را پر بار تر کرده از اشتباهاتی که تا کنون مرتکب شده است باز می دارد (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه ۱۳۶۳: ۱۹۲-۱۸۱).
مصباح در کتاب جامعه و تاریخ که در سال ۱۳۶۸ به طبع رسیده است نمونه ای از این نوع جامعه شناسی را ارائه می نمایند. در این کتاب مصباح پس از بیان مقدمات فلسفی مربوط به اصالت فرد و جامعه با انتخاب اصالت فرد وارد بحث های جامعه شناختی شده و به مواردی از قبیل تفاوت های اجتماعی، نهاد های اجتماعی و دگرگونی های اجتماعی می پردازند. ایشان پس از ارائة بحث های عقلی به استدلالات نقلی نیز می پردازند و مطالب خویش را با آیات الهی مستند می نمایند (زاهد زاهدانی ۱۳۸۳: ۶۵).
کار ایشان نوعی فلسفه ورزی اسلامی در مورد علوم انسانی اسلامی است به همین مناسبت به جزئیّات روش شناسی علوم انسانی اسلامی کمتر نزدیک شده اند. از نظر نظریه پردازی نیز با توجه به اصالت انسان یا فرد به جامعه می نگرند اما تاکنون در خصوص ارائة نظریة بدیلی در مقابل اندیشه های نظریه پردازان امروزی رشتة جامعه شناسی متداول، کار مدونی ارائه ننموده اند.

۲- ۶- حائری شیرازی:

حائری از انسان شناسی اسلامی آغاز می کنند. از نظر ایشان رابطة دین و علوم انسانی در همین جا برقرار می شود. ایشان با توسل به انسان های توصیف شده در قرآن کریم مانند هابیل و قابیل، موسی و فرعون، و یوسف و زلیخا گونه شناسی انسانی خود را با بحث انسان فطرت گرا و انسان طبیعت گرا تکمیل می نمایند. ایشان با استفاده از روش تمثیل، گونه شناسی انسانی خود را وسیله ای برای شناخت انسان ها و پدیده های مختلف اجتماعی قرار می دهند. از نظر حائری کسانی که به ندای وجدان خویش گوش فرا می دهند و کار های خویش را الهی و بر اساس عقل سلیم تنظیم می کنند انسان های فطرت گرا هستند. دیگرانی که به وسوسه های شیطانی تمسک می جویند و کفر می ورزند تاریکی را انتخاب کرده اند و طبیعت گرا شده اند (حائری شیرازی ۱۳۶۳). بنابراین در هستی شناسی اجتماعی از نظر حائری شیرازی انسان اهمیت می یابد و برای اتصال دانش خویش به مکتب مراجعة به قرآن و روایات با روش های تفسیری و فقهی را پیشنهاد می نمایند.
به عقیدة حائری شیرازی لازم است انسان نیرو های طبیعی خویش را به مدیریت فطرت بسپارد و آنان را با فرمان فطرت به کار گیرد. در نظام تعلیم و تربیت لازم است این روش به کار گرفته شود و افراد فطرت گرا تربیت شوند. در اقتصاد با گرفتن راهنمائی از احکام و قرآن همین روّیة فطرت گرائی را می باید در جامعه حاکم کرد. از نظر ایشان حاکم کردن ولی فقیه در نظام اجتماعی نیز مانند حاکم کردن عقل سلیم در وجود یک انسان است. او راهنمای جامعه برای رسیدن به سرمنزل مقصود رشد و تعالی خواهد بود (برگرفته از مباحثات علمی در محضر ایشان).
از نظر روش شناسی در موضوعات اجتماعی نظر ایشان بر استفاده از روش های رایج در جامعه شناسی متداول است. باتوجه به اینکه در شناخت انسان به عقیدة ایشان می باید از روش های فقهی و تفسیری استفاده کرد و در مطالعات عینی اجتماعی به روش های جامعه شناسی متداول روز استناد نمود می توان به این نتیجه رسید که در قسمت نظریه پردازی استناد ایشان به وحی به درجة اعتبار دانش های تفسیر و فقهی است که به کار می گیرند اما در مطالعات میدانی وسواسی برای متصل کردن روش تحقیق خویش به وحی ندارند.

۲- ۷- سید منیرالدین حسینی الهاشمی

مرحوم حسینی برای تمام کردن رابطة اندیشة اجتماعی خود و دین از فلسفه ای نو بنیاد آغاز می نمایند. ایشان از بحث اصالت ذات شروع نموده و سپس از اصالت ربط گذر کرده به اصالت تعلق و سپس به اصالت فاعلیت می رسند (نرم افزار مهندسی تمدن اسلامی:۱۱-۱۰). حسینی بر اساس بحث اصالت فاعلیت معتقد است که هر کنش یا پدیدة اجتماعی نیاز به یک فاعل محوری، یک فاعل تصرفی و یک فاعل تبعی دارد (نرم افزار مهندسی تمدن اسلامی: ۱۴) و به این ترتیب اصل ولایت را در کلیة موجودات عالم ساری و جاری می بیند. به عبارت ساده تر از نظر ایشان هر پدیدة اجتماعی دارای سه فاعل است: فاعل اصلی که منشاء تغییر است؛ فاعل تصرفی که از طریق فاعل اصلی وسیلة تغییر در عامل سوم می شود؛ و فاعل تبعی که در واقع فاعلیت خویش را با پذیرش تغییر در یک رابطة خاص بروز می دهد. مثلاً در یک خانواده عرفی در جامعه ما پدر به عنوان سرپرست خانوار فاعل اصلی است. زمینة همة فعالیت های اهل منزل توسط گستره ای که او با شغل و شخصیت اجتماعی خویش در جامعه فراهم می کند رقم زده می شود. مادر فاعل تصرفی است. با زمینه ای که پدر فراهم می کند زندگی خانوادگی را سامان می دهد. فرزندان محصولات این زندگی مشترک هستند. آنان در خانواده پرورده می شوند و آماده مستقل شدن و رفتن به صحنة اجتماعی می گردند. آنان پدر و مادر های آینده خواهند بود. به عقیدة حسینی همین نسبت ها بین نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه برقرار است. یعنی نظام سیاسی فاعل اصلی، نظام فرهنگی فاعل تصرفی و نظام اقتصادی فاعل تبعی است.
برای تمام کردن رابطة دین و جامعه شناسی حسینی از مبحث ولایت استفاده نموده کلیت اصالت فعل را به اثبات می رسانند و سپس با پذیرش علم فقه به عنوان معیین کننده رابطة میان “انسان و انسان” و “انسان و موضوعات” به بسط و عملیاتی کردن نظریة خویش می پردازند. از نظر ایشان در علم اصول در مبحث اصول لفظیه، منطق سیستمی بر قرار است (زاهد زاهدانی ۱۳۷۰: ۱۰۹) و چون این علم در اصل توسط امام جعفر صادق (ع) به وجود آمده است به کارگیری این منطق حکم الهی در شیوة اندیشیدن می باشد. ایشان با همین منطق رابطة میان سه بعد فاعلی پدیده های اجتماعی را بررسی و قواعد حاکم بر آنان را بیان می دارد. پایه های نظریه پردازی ایشان در فلسفة تازه ای است که خود ساخته است. و از نظر روش شناسی بر بنیان های روش های علم اصول تکیه دارد.

۳- نتیجه گیری

با توجه به آنچه آمد می توان چنین نتیجه گرفت که در میان اندیشمندان مسلمان و یا اسلامی انواع شیوه های برقراری رابطه بین دین و علوم انسانی و یا جامعه شناسی وجود دارد. برخی از آنان مانند ابن خلدون بیشتر به واقعیت خارجی تکیه دارند و حداکثر ارتباطشان با اسلام از طریق جامعة مسلمانان است. برخی دیگر همچون شریعتی نگاهی ادیب گونه دارند و با تمسک به تمثیلات اسلامی در پی گونه شناسی حرکت های اجتماعی هستند. آنان به طور ضعیفی بین مبانی دینی و جامعه شناسی خود ارتباط برقرار می نمایند. از این رو با توجه به نظریه ی این تحقیق به کار های آنان نمی توان عنوان اسلامی داد.
طباطبائی و مطهری را می توان از نظر رابطة بین دین و افکار اجتماعی شان در یک گروه قرار داد. ایشان با نگرشی عقلی تلاش می نمایند بین علم تفسیر، در مورد طباطبائی، و فلسفة اسلامی، در مورد مطهری، با جامعه شناسی رابطه برقرار کنند. هر دو این اندیشمندان با استفاده از متون دینی به ویژه قرآن کریم هستی شناسی اجتماعی را بیان می دارند. طباطبائی به امور خرد تر نیز با مشی فلسفی اشاره می کند و مطهری در توصیف کلان مسائل اجتماعی باقی می ماند. با توجه به نظریه ی این تحقیق مناسب تر می نماید که به آنان فیلسوف های اجتماعی اسلامی لقب دهیم.
مصباح یزدی و حائری شیرازی نیز بر یک سیاق میان دین و علوم انسانی رابطه برقرار می دارند. هر دو اندیشمند برآنند که از طریق انسان شناسی اسلامی می توان به علوم انسانی اسلامی دست یافت. آنان معتقدند با شناخت ویژگی های انسان از طریق روش های وحیانی مانند فلسفه، تفسیر و فقه، می توان علوم انسانی اسلامی را تدوین نمود. مصباح در این کار بیشتر به روش های فلسفی متمسک می گردد و حائری از علم تفسیر، فقه و تمثیلات قرآنی و عقلی استفاده می کند. هر دو اندیشمند در مطالعات میدانی به کارگیری روش های جامعه شناسی متداول را رد نمی نمایدند. از این دو اندیشمند کار علمی عملی مشخصی در مورد پدیده های اجتماعی مشاهده نشده است. برخی اظهار نظر های کلی از آنان شنیده می شود اما تا کنون هیچ یک جنبه ی کاربردی در موضوعات اجتماعی به خود نگرفته است.
حسینی الهاشمی رابطة دین و جامعه شناسی را از بحث ولایت آغاز می نماید. ابتدا با تدوین فلسفة تازه ای بر اساس تسری ولایت به کلیّة موجودات عالم یک قاعدة زیر بنائی طراحی می نماید. سپس با استفاده از این فلسفه به جامعه شناسی در چارچوب احکام دین که معتقد است با روش فقاهت قابل حصول است، می پردازد. تأکید ایشان در استخراجات فقهی بر احکام اجتماعی است. ایشان در نظریه پردازی متکی به فلسفة ولایت و در روش تحقیق مقید به تبعیت از قواعد فقهی می باشد. در مجموعه ی سخنرانی های ایشان نیز اظهار نظر هائی پیرامون مسائل اجتماعی به چشم می خورد. کار های انجام شده از جانب ایشان که هم اکنون توسط شاگردانشان در دست پی گیری است کلیاتی از موضوعات اجتماعی را در بر می گیرد. اما در سطح خرد هنوز رسماً اندیشه ای متکی به فلسفه و روش این اندیشمند ارائه نگردیده است.
در مجموع می توان گفت ابن خلدون و شریعتی کارشان نوعی بررسی جوامع اسلامی است نه جامعه شناسی اسلامی. طباطبائی و مطهری به فلسفة اجتماعی می پردازند و نه جامعه شناسی. هر چند کار مطهری در فلسفة اجتماعی بی بدیل است. مصباح و حائری بر انسان شناسی اسلامی متکی هستند و کارشان بیشتر اخلاق و عرفان اجتماعی اسلامی را نتیجه می دهد. و حسینی نوعی اندیشه ی اجتماعی ابداعی متکی به متون و دانش های اسلامی را عرضه می نماید.
کتابنامه:
منابع فارسی
1، ابن خلدون، عبدالرحمان. (۱۳۵۷)، مقدمة ابن خلدون، تهران: مؤسسة فرهنگی علمی.
2، حائری شیرازی، حجت الاسلام محی الدین. (۱۳۶۲)، مقدمه ای بر علوم انسانی اسلامی، شیراز: انتشارات نوید.
3، دفتر فرهنگستان علوم اسلامی، (۱۳۸۲) نرم افزار مهندسی تمدن اسلامی، قم: معاونت پژوهشهای بنیادی، دفتر فرهنگستان علوم اسلامی.
4، زاهد زاهدانی، سید سعید، (۱۳۶۹) رابطه فرد و جامعه: مقایسه دو دیدگاه، شیراز، مجله علوم اجتماعی و انسانی، دانشگاه شیراز، دوره پنجم، شماره دوم.
5، زاهد زاهدانی، سید سعید، (۱۳۸۳) انواع جامعه شناسی اسلامی، مجید کافی، دین و علوم اجتماعی، قم: پژوهشکدة حوزه و دانشگاه، صص ۷۴-۶۱٫
6، شریعتی، علی. (بی تا)، جامعه شناسی ادیان، تهران: بی جا.
7، شریعتی، علی. (بی تا)، قاسطین، مارقین و ناکثین، تهران: بی جا.
8، طباطبائی، سید محمد حسین (بی تا)، ترجمة تفسیر المیزان، ترجمة سید محمد باقر موسوی همدانی، قم: مؤسسه مطبوعات دارالعلم.
9، مصباح یزدی، محمد تقی. (۱۳۶۸)، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
10، مصباح یزدی، محمد تقی. (۱۳۷۸) رابطة ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی با علوم انسانی. حوزه و دانشگاه. قم، پژوهشکدة حوزه و دانشگاه، صص ۹۰-۷۴٫
11، مصباح یزدی، محمد تقی. (۱۳۷۸) علوم و دین (رابطه، مرزهای دلالت و انتظارات). حوزه و دانشگاه، قم، پژوهشکدة حوزه و دانشگاه، صص ۱۲۵-۱۱۲٫
12، مطهری، مرتضی (۱۳۵۹)، جامعه و تاریخ، قم، انتسارات صدرا.
منبع انگلیسی
1، Becker, Howard and Harry Elmer Barens, (1961) Social Thought From Lore
* استادیار بخش جامعه شناسی و برنامه ریزی اجتماعی دانشگاه شیراز


منبع مقاله:
وبلاگ تفکر ناب در علوم انسانی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.