زندگانی سیّد اسماعیل جرجانی

اسماعیل بن حسن بن محمد بن احمد حسینی، معروف به سید اسماعیل جرجانی، ‌پزشک و دانشمند نامدار شیعه مذهب ایرانی است که در قرون پنجم و ششم هجری می زیست (بیهقی، ، ‌ص172؛ ‌ابن ابی اصیبعه، ج2، ‌ص31).
يکشنبه، 20 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگانی سیّد اسماعیل جرجانی
زندگانی سیّد اسماعیل جرجانی

 

نویسنده: دکتر علی اکبر ولایتی




 

اسماعیل بن حسن بن محمد بن احمد حسینی، معروف به سید اسماعیل جرجانی، ‌پزشک و دانشمند نامدار شیعه مذهب ایرانی است که در قرون پنجم و ششم هجری می زیست (بیهقی، ، ‌ص172؛ ‌ابن ابی اصیبعه، ج2، ‌ص31).
برای او، ‌القاب و کنیه هایی ذکر کرده اند: ابوابراهیم، ابوالفتح، ‌ابوالفضائل، ‌الامیرسید الامام، زین الدین، شرف الدین، علوی حسینی، ‌سپاهانی گرگانی، طبیب علوی، که هریک از آن ها مرتبه ی علمی و قدر و جایگاه او را نشان می دهد (بیهقی، همان جا، یاقوت حموی، ‌ج2، ‌ص54؛ ‌ابن فضل الله عمری، ‌سفر 9، ‌ص258؛ ‌دانش پژوه، ‌ج3، ص755؛ ‌صهبا، ‌ص241-243).
به رغم اهمیت فراوان او در تطوّر دانش پزشکی در ایران، درباره ی زندگانی او آگاهی مفصلی در دست نیست. مهم ترین و موثق ترین اطلاع درباره ی زندگی جرجانی، گزارش ظهیرالدین ابوالحسن علی بن زید بیهقی (- 565 ق)، مورخ ‌مشهور و نویسنده ی کتاب تتمة صوان الحکمه، و نوشته ی ابوسعد عبدالکریم بن محمد سمعانی (-562 ق)، نسب شناس مشهور و نویسنده ی کتاب الانساب، ‌است که هر دو هم روزگار جرجانی بوده و با او دیدار داشته اند. پاره ای اطلاعات درباره ی زندگی جرجانی نیز از لابه لای آثار متعدد او به دست آمده است.
جرجانی در گرگان یا جرجان، در شمال شرقی ایران کنونی، به دنیا آمد. ویرانه های آن شهر قدیمی هنوز در سمت غربی شهر گنبد قابوس یافت می شود (جرجانی، 1380، مقدمه ی ولایتی، ‌ص ده). گفته اند از سادات اصفهان بوده؛ از این رو، او را «سپاهانی گرگانی» خطاب کرده اند، اما از این که پدر و اجدادش که بوده اند و چگونه و چه زمانی از اصفهان به گرگان مهاجرت کرده اند، ‌چیزی نمی دانیم (دانش پژوه، ‌ج3، ‌ص755؛ نجم آبادی، ‌ج2، ‌ص719؛ ‌بهپور اسکویی(الف)، ص56).
تاریخ دقیق تولد جرجانی دانسته نیست، اما چون خود او (نک: جرجانی، ‌1355، ‌ص2) از ورودش به خوارزم در 504 یاد کرده و نیز در مقدمه ی نسخه ی عربی ذخیره ی خوارزمشاهی (نک: ره آورد، ‌ص222). سن خود را هنگام نگارش آن کتاب یا هنگام ورود به خوارزم، 70 سال گفته است، ‌برخی سال تولد او را 434 ق دانسته اند (نجم آبادی، همان جا؛ صفا، ج2، ‌ص314).

تحصیلات، سفرها، ‌استادان

جرجانی در زادگاه خود علوم مقدماتی را فراگرفت و در همان جا به تحصیل طب پرداخت. از دوران جوانی او آگاهی چندانی در دست نیست؛ ‌همین اندازه می دانیم که در اوایل جوانی به نیشابور که مرکز خراسان بود رفت. نیشابور در آن زمان مرکز عمده فرهنگی به شمار می رفت. جرجانی حدیث را از محضر امام ابوالقاسم قشیری (-465ق)، فقیه و عارف نیشابوری قرن پنجم، و مؤلف رساله ی قشیریه، از مهم ترین متون عرفانی، فراگرفت و از کتاب اربعین و دیگر کتب او روایت می کرد و دیگر آن که از سمعانی، ‌محدث و نسب شناس، که از فحول فضلا و فقهای عصر بود، حدیث شنید و طب را نزد ابوالقاسم عبدالرحمان بن علی بن احمد بن ابی الصادق نیشابوری معروف به ابن ابی صادق، ملقب به بقراط ثانی، آموخت (جرجانی، ‌1355، ‌مقدمه سیرجانی، ‌ص دو). با توجه به این نکته که قشیری فقیه و ابن ابی صادق فیلسوف و طبیب در نیشابور می زیسته و مجلس درس داشته اند می توان نتیجه گرفت که بخش عمده ای از دوران جوانی و ایام دانش پژوهی او در نیشابور گذشته است و ظاهراً این دوران در اوایل نیمه ی دوم قرن پنجم هجری بوده است (همان جا؛ نیز: صهبا، ص243-244). سیریل الگود، نویسنده ی تاریخ پزشکی ایران، آورده است: «وقتی ابن ابی صادق به سن کهولت رسیده بود جوانی از جرجان بر او وارد شد که می خواست تعلیمات ابن سینا را نزدش بیاموزد. نام این شاگرد جوان اسماعیل بن حسن بن محمد بن محمود بن احمد الحسینی، کنیه اش ابوابراهیم و لقبش شرف الدین یا زین الدین بود» (الگود، ص 247-248).
جرجانی در نیشابور به خدمت ابن ابی صادق نیشابور (ـ 470 ق)، از پزشکان نامدار ایران و شاگرد ابن سینا، درآمد و از این رو می توان گفت جرجانی با یک واسطه، شاگرد ابن سینا بود (جرجانی، 1384، ‌ج3، ‌ص سی). با توجه به سال مرگ ابن ابی صادق نیشابوری، احتمالاً جرجانی در زمان مرگ استاد خود 36 ساله بوده؛ بنابراین، می توان تصور کرد که جرجانی بین 25-35 سالگی مدتی را در نیشابور و در خدمت این استاد بزرگ بوده و به تکمیل دانش پزشکی خود پرداخته است (همان، ص سی و یک). جرجانی چندین بار از ابن ابی صادق، در ذخیره ی خوارزمشاهی(جرجانی، 1355، ‌ص34-35) نام برده و او را با احترام کامل و با عبارت «رحمه الله» یاد کرده است.
او همچنین، چندین بار در ذخیره ی خوارزمشاهی، در بخش چشم (شرح آب میان طبقات مختلف چشم)، ‌از شخص دیگری با نام استاد احمد فرخ، ‌با لفظ رحمة الله علیه، چنین یاد می کند: «اما استاد احمد فرخ رحمة الله علیه اندر کتاب خویش می گوید آب یا میان طبقه ی عنبیه و طبقه ی عنکبوتیه باشد یا میان قرنیه و عنبیه یا اندر عصب مجوف» (جرجانی، ‌همان، ص361) و «استاد احمد فرخ رحمة الله در کتاب خویش آورده است که مقدار وزن شیر نیم من باید و می گوید این جانوران را که شیر او دهند به کوه باید داشت تا گیاه کوهی خورند و آب باران باید داد» (همان، ص416).
وقتی نویسنده ای از شخصیتی بزرگ با عباراتی چون «رحمة الله علیه» یاد می کند آن شخص کسی است که با او تقریباً هم روزگار بوده یا از محضرش بهره برده و یا به یک واسطه شاگردش بوده است. از این مطلب می توان برداشت کرد که در یکی از شهرهایی که جرجانی برای علم آموزی سفر کرده استاد احمد فرخ از استادان پزشکی او بوده است. درباره زندگی و آثار استاد احمد فرخ چیزی نمی دانیم؛ اما احتمالاً که این شخص همان کسی است که محمد قزوینی در چهار مقاله ی نظامی (ص70)، با نام احمد فرج(فرّخ؟) صاحب کتاب کفایه، ‌به آن اشاره کرده است(جرجانی، ‌1384، ‌ج1، ‌ص سی و دو).
جرجانی به غیر از پزشکی در علوم اسلامی هم مراتب والایی داشت، ‌چنان که سمعانی (ج1، ص91)و یاقوت حموی (ج2، ص54) بدان اشاره کرده اند که وی در نیشابور از محضر ابوالقاسم قشیری 40 حدیث فرا گرفت و به ابوسعد عبدالکریم بن محمد سمعانی اجازه ی روایت حدیث داد (یاقوت حموی، همان جا).
جرجانی برای تحصیل یا تحقیق پزشکی سفرهایی به ری و فارس و فرغانه کرد (جرجانی، 1384، ‌همان جا). احتمال می رود که وی سفری هم به خوزستان کرده و مدتی مصاحب پزشکان آن جا بوده باشد (همان، ج1، ‌ص سی و پنج).
ظاهراً جرجانی به قم نیز سفر کرده؛ زیرا در ذخیره ی خوارزمشاهی (1355، ‌ص644) آورده است که کوشیار گیلی دانشمندی منجم و بزرگ بود و در شهر گرگان در زمان امیر قابوس به سر می برد و در خدمت او به احترام می زیست. سپس، ادامه می دهد که فرزندان کوشیار گیلی همچون پدر خود به نجوم اشتغال دارند و اکنون (در زمان جرجانی) در حدود نواحی قم زندگی می کنند. جرجانی به دیدار آنان بدان شهر رفته و احتمالاً هدف او از این سفر، دیدن کتاب هایشان بوده است؛ زیرا آورده است که در نزد فرزندان کوشیار کتاب هایی را به خط آن دانشمند بزرگ دیده است. جرجانی در ذخیره (همان جا)، ‌همچنین از اشتغالش به تیمارداری (سرپرستی و ریاست) داروخانه ی بهاء الدوله در خوارزم و این که به علت اشتهارش در طب مردم بسیاری به او مراجعه می کردند، سخن گفته است.
برخی گفته اند که جرجانی پس از نیشابور به مرو سفر کرده و سالیانی در آنجا به طبابت و تحقیق مشغول بوده، چنان که بارها در ذخیره ی خوارزمشاهی از تجربه ها و دانسته هایی یاد کرده که آن ها را در مرو کسب کرده است (جرجانی‌، 1384، ج1، ‌ص سی و هفت- سی و هشت). همچنین احتمال می رود در ایامی که جرجانی در مرو به سر می برد، از آموزگاران قطب الدین محمد خوارزمشاه بوده است (نک: جرجانی، 1355، ‌مقدمه ی سیرجانی، ‌ص5-6، ‌پانوشت 24). برای آشنایی جرحانی با قطب الدین محمد خوارزمشاه در شهر مرو شاهدی وجود دارد و آن این که، ‌قطب الدین محمد خوارزمشاه مدتی را در مرو به مکتب رفته و بنا به نوشته ی مؤلف کتاب نامه ی دانشوران (ج8، ‌ص2)، جرجانی در 465 ق رساله ای در باب «حفظ صحت» به نام قطب الدین محمد خوارزمشاه تألیف کرده و چون جرجانی در زمان تألیف کتاب ذخیره، در 504 ق، ‌در خوارزم به سر می برده، احتمالاً آشنایی وی با قطب الدین محمد از شهر مرو آغاز شده است (نک: بهپور اسکویی (الف)، ‌ص66).
در 504 ق، مقارن چهاردهمین سال حکومت قطب الدین محمد خوارزمشاه، ‌جرجانی وارد خوارزم شد و به دربار این پادشاه رفت. قطب الدین محمد از سال 490 تا 521 ق در خوارزم حکومت می کرد و دوران حکومت مقتدر 30 ساله او در شهر خوارزم فرصتی را برای اهل علم بود که از حمایت دربار برخوردار شوند، چنان که دربار قطب الدین پیوسته مزین به وجود شاعران و نویسندگان و دانشمندان بود (جرجانی، 1384، ج1، ‌ص سی و نه؛ بهپور اسکویی(الف)، ‌ص68؛ ‌صهبا، 248).
علت سفر جرجانی به خوارزم را می توان آب و هوای خوب آن سرزمین، ‌ویژگی های اخلاقی و سیاسی قطب الدین محمد و امنیت حاکم در آنجا دانست. چنان که جرجانی در ابتدای کتاب خود (1355، ‌ص2) با صراحت به این نکته اشاره کرده، و همین عوامل را علت اقامت خود در خوارزم دانسته است.
هنگامی که جرجانی به خوارزم رسید، پادشاه از او به گرمی استقبال کرد و سرپرستی داروخانه ی بهاء الدوله را به او سپرد و ماهیانه هزار دینار برای او مقرری تعیین کرد و از جرجانی درخواست کرد که کتابی در طب بنویسد (جرجانی، 1384، ‌ج1، ‌ص سی و نه، چهل). ابن ابی اصیبعه نیز در کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطباء (ج2، ‌ص 31-32) به میزان مقرری ماهیانه ی جرجانی اشاره کرده، ‌اما به اشتباه، ‌پادشاه معاصر جرجانی را علاء الدین محمد خوارزمشاه (حکومت 596-617ق)از آخرین پادشاهان خوارزمشاهی، ‌دانسته است، که این اشتباه به علت خَلط نام علاء الدین که لقب قطب الدین محمد هم بوده رخ داده است (قاسملو، ‌ج10، ‌ذیل «جرجانی»).
جرجانی پس از مرگ قطب الدین محمد خوارزمشاه (522ق)، به خدمت پسرش علاء الدوله اتسز (حکومت 522-551ق) درآمد و علاء الدوله اتسز بن قطب الدین محمد، خوارزمشاه دوم، که هم در دوران ولیعهدی و هم در زمان حکومت، برای جرجانی احترام خاصی قائل بود، از او خواست که کتاب بزرگ ذخیره را خلاصه کند، ‌تا همه بتوانند از آن استفاده کنند و جرجانی کتاب ذخیره را در دو جلد کوچک به قطع طویل (کشیده) خلاصه کرد تا طبیبان بتوانند آن را در موزه (چکمه) پنهان کنند و به هنگام نیاز از آن بهره گیرند. جرجانی این کتاب را، ‌به احترام لقب اتسز که علاء الدین یا علاء الدوله بود، ‌خُفی علائی نام نهاد (جرجانی، 1369، مقدمه ی مصححین، ص نُه؛ نظامی، ‌ص238).
جرجانی چند سالی را در خوارزم زندگی کرد، سپس دوباره رهسپار مرو شد. مرو در آن روزگار پایتخت سلطان سنجرسلجوقی و از مراکز بزرگ علمی به شمار می رفت؛ چنان که گفته اند ده کتابخانه ی بزرگ در آن شهر وجود داشت. این امر می تواند علتی برای جذب جرجانی به این شهر بوده باشد. سلطان سنجر سلجوقی که به عدالت و دانش دوستی معروف بود، با جرجانی با احترام و تکریم رفتار کرد (جرجانی، 1380، مقدمه ی ولایتی، ص پانزده).##
البته این سؤال مطرح است که چرا جرجانی پس از یک اقامت طولانی بیست و چند ساله در خوارزم، در حالی که بیش از 90 سال عمر داشته، عزم سفر به مرو را می کند و رنج سفر طولانی بین خوارزم و مرو را بر خود هموار می سازد؟ متأسفانه در منابع پاسخی به این پرسش داده نشده است و حتی زمان این بازگشت نیز مشخص نیست؛ ولی اوضاع سیاسی و اجتماعی خوارزم و ناآرامی متأثر از شورش اتسز خوارزمشاه بر سلطان سنجر در سال 530 ق چه بسا علتی برای سفر جرجانی بوده باشد که ترجیح می داده اواخر عمر را در آسایش و آرامش و احترام بگذراند (بهپور اسکویی، ص73).
گزارش جالب دیگری از ابوالحسن بیهقی در تتمة صوان الحکمه (ص172) آمده است که خبر از دیدار شخص وی (یعنی بیهقی) با جرجانی در شهر سرخس (شهری در مسیر شهرهای بزرگ مرو و نیشابور) می کند که این دیدار در سال 531 ق، هنگامی که جرحانی در سن کهولت به سر می برده، رخ داده است. به نظر می رسد این آخرین سفر جرجانی بوده است (بهپور اسکویی الف، ص74).

مذهب جرجانی

جرجانی مسلمانی شیعه بود. شیعه بودن او را با چند دلیل می توان مشخص کرد: اول آن که نسب او به سادات اصفهان می رسد (جرجانی، ‌1380، ‌مقدمه ولایتی، ‌ص شانزده)؛ دوم، او القابی چون (علوی حسینی) و «طبیب علوی» داشته است (همان جا، صهبا، ‌ص241-242)؛ سوم، ‌آقا بزرگ طهرانی در کتاب الذریعه الی التصانیف الشیعه (ج10، ‌ص10) او را در شمار دانشمندان شیعه معرفی کرده؛ چهارم، خطبه ی کتاب ذخیره: «بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد الله رب العالمین حمد الشاکرین و الصلوة علی النبی محمد المصطفی و علی آله الطاهرین اجمعین» دلیل روشنی است بر این که جرجانی شیعه امامیه بوده است (جرجانی، ‌1380، همان جا)؛ پنجم، در مقدمه ی فصل پنجم کتاب الاغراض الطبیه و المباحث العلائیه تألیف جرجانی چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اَعِن وَ یسر الحمدلله الّذی اَذهَبَ عَنّا الحَزَن و اَحسنَ معنا بالخُلقِ الحسن ثمَّ الصلوة و السّلام عَلی محمّد و آله اَبی الحسن و علی اولادِهِما الحسین و الحسن وَ مَن بَعدهم الائمة المعصومین حَتّی صاحبِ الزّمانِ محمد بن الحسن علیهم الصلوة و السّلم و عَلی جمیعَ المهاجرینَ و الانصار و سلّم تسلیماً کثیراً» (همان، ص هفده). که این مطلب نیز شاهدی است بر این که جرجانی شیعه ی امامیه بوده است.

وفات و مزار

سال وفات جرجانی را نمی توان به دقت ذکر کرد. یاقوت حموی (ج2، ‌ص 54) و عبدالکریم سمعانی (ج1، ‌ص90-91)، ‌مرگ او را در سال 531 ق در 97 سالگی ذکر کرده اند و آورده اند که در مرو درگذشت. حاجی خلیفه در کشف الظنون (ج1، ‌ص 716، ‌824) سال درگذشت جرجانی را به اختلاف 530و 531 و 535 ق آورده و آقابزرگ طهرانی، در الذریعه الی التصانیف الشیعه (ج10، ‌ص10) مرگ او را در 531 و یا 535 ق ذکر کرده است. البته با توجه به ادامه زندگی جرجانی تا دوران حکومت مستقل اتسز در خوارزم سال 531 ق صحیح به نظر نمی رسد (قاسملو ، ‌ج10، ‌ذیل «جرجانی»).

شخصیت علمی و اخلاقی

سیداسماعیل جرجانی افزون بر نگارش کتاب های ارزشمندش در علم طب، حکیمی شناخته شده و عالمی ربّانی بود. این دانشمند بزرگ در حکمت و ادب و فقه و اصول سرآمد اقران به شمار می آمد. او با تحریر کتب گوناگون در فقه، اصول، حکمت و اخلاق توان بالای خود را در این علوم نیز نشان داد. شهرت جرجانی را به «امام» می توان شاهدی بر مهارت و معروفیت او در علوم اسلامی دانست. او در الهیات و فلسفه نیز مهارت داشت. افزون بر این ها، ‌او معلم بزرگ اخلاق در زمان حیاتش بود (معطر، فرامرز، ‌ص402-403؛ ‌بهپور اسکویی(الف)، ‌ص64).
از ویژگی های شخصیتی و علمی او این که مردی دقیق (در حد وسواس) و موشکاف بود. وی در دربار، ‌افزون بر مقام علمی، ‌مشاور و رایزن دربار و در رشته های گوناگون علوم پاسخ گوی سؤالات و مشکلات بزرگان دربار بود و حتی پزشک نظامی (جنگی) بود و زخم های سوارکاران و بیماری ها و آسیب های ناشی از جنگ آنان را درمان می کرد. او پزشک مردم نیز بود از احوال مردم فرودست غافل نبود.
در اخلاق او را مردی خوش خو، خوش برخورد و اهل تعادل و میانه رو توصیف کرده اند و از صفات او، ‌یاری و همراهی با دیگران و سخاوتش را ستوده اند (جرجانی، ‌1380، ‌مقدمه ی ولایتی، ص پانزده؛ ولایتی ص3-4). بیهقی (-565 ق)، ‌نیز که در سال 531 ق در سرخس با جرجانی دیداری داشته است، وارستگی و دانش او را ستوده است (بیهقی، ‌ص172-173).

جرجانی و اخلاق پزشکی

مبحث اخلاق پزشکی از مواردی است که جرجانی بدان بسیار توجه داشت و خود مقید به اجرای آن بود. او در بخش دوم از کتاب خفی علائی در مقاله اول، در مبحث «وصیت هایی که طبیب را گوش بدان باید داشت»، ‌مفصلاً به اخلاق پزشکی پرداخته است. او علم پزشکی و دیدار از بیماران را حرفه ای مقدس و الهی می دانست و بر آن بود که پزشک باید شروط امانت دینی و شفقت مردمی را به جای آورد و چشم و گوش و دست و زبان را از همه ناپسندی ها حفظ کند (جرجانی، 1369، ‌ص123).
مسئله ی گرفتن شرح حال از بیمار و توجه به تاریخچه ی بیماری را که اکثراً از ابداعات پزشکان غربی تصور می کنند، ‌جرجانی بیش از ده قرن پیش مطرح کرده و دقت به آن را از نکات مهم اخلاق پزشکی دانسته است. چنان که آورده است: «پس احوال آن روز و روز گذشته بپرسد و بداند که تا قوت بیمار امروز همچون قوت دیروز هست یا کمتر است یا بیشتر، اگر سه روز یکسان باشد حکم کند بر بیماری که به نهایت رسیده است، و اگر هر روزی فزاید، ‌بگوید هنوز در تزاید است و اگر روز به روزی می کاهد، ‌بگوید که بیماری در انحطاط است و به پایان رسیده است، ‌تدبیرها در خور آن کند» (معطر، فریبرز، ص404، ‌405).
جرجانی امیدوار و دل خوش کردن بیمار را از ارکان اصلی درمان موفق و یکی از مبانی مهم اخلاق پزشکی می داند. او با توجه به روحیات مردمان مشرق زمین دلخوشی دادن به بیمار را در تسریع روند بهبودی بسیار باارزش تلقی کرده و در این مورد آورده است: «و اندر همه ی بیماری ها، ‌دلخوشی بیمار باید جست و با مراد ایشان بباید ساخت و تدبیر قوت بباید کرد، به هر چه ممکن گردد و از غم و دل، ‌ناخوشی دور بباید داشت»(همان، ص406).
از دیگر ویژگی های اخلاق علمی او رعایت امانت در نویسندگی و احترام به استادانش است. جرجانی در تمامی آثار خود نام دانشمندانی را که مطالبی از آن ها آورده ذکر می کند و از بین دانشمندان یونان و روم از جالینوس و بقراط و بولس و از بین دانشمندان اسلامی از محمد بن زکریای رازی و ابن سهل و ابن سینا با ذکر نام و حفظ احترام نقل قول کرده است (همان، ص409).
جرجانی در اخلاق نظری هم مطالعاتی داشته، چنان که بیهقی در تتمة صوان الحکمه و شهرزوری در نزهة الارواح، تألیف رساله ای کوچک و پرمعنا را در اخلاق بدو منسوب می کنند (جرجانی، 1384، ‌ج1 ص چهل و هفت).
منبع مقاله: ولایتی، علی اکبر؛ (1390)، سید اسماعیل جرجانی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.