«اثبات» های نظام جمهوری اسلامی ایران (2)

از اول انقلاب اسلامی و پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی، بسیاری سعی کرده اند مساله ولایت فقیه را نادرست، بد و بر خلاف واقع معرفی کنند؛ برداشتهای خلاف واقع و دروغ و خواسته ها و توقعات غیر منطبق با متن نظام
يکشنبه، 27 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«اثبات» های نظام جمهوری اسلامی ایران (2)
«اثبات» های نظام جمهوری اسلامی ایران (2)

 






 

نظام ولایت فقیه و نقش آن در حاکمیت اسلامی

از اول انقلاب اسلامی و پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی، بسیاری سعی کرده اند مساله ولایت فقیه را نادرست، بد و بر خلاف واقع معرفی کنند؛ برداشتهای خلاف واقع و دروغ و خواسته ها و توقعات غیر منطبق با متن نظام سیاسی اسلام و فکر سیاسی امام بزرگوار. این که گاهی می شنوید تبلیغاتچی های مجذوب دشمنان این حرفها را می پراکنند، مربوط به امروز نیست؛ از اول، همین جریانات و دست آموزها و تبلیغات دیگران این حرفها را مطرح می کردند. عده ای سعی می کنند ولایت فقیه را به معنای حکومت مطلقه فردی معرفی کنند؛ این دروغ ا ست. ولایت فقیه - طبقه قانون اساسی ما - نافی مسؤولیتهای ارکان مسؤول کشور نیست. مسؤولیت دستگاههای مختلف و ارکان کشور غیر قابل سلب است. ولایت فقیه، جایگاه مهندسی نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیری از انحراف به چپ و راست است؛ این اساسی ترین و محوری ترین مفهوم و معنای ولایت فقیه است. بنابراین ولایت فقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتی محض و احیاناً نصیحت کننده است - آن طوری که بعضی از اول انقلاب این را می خواستند و ترویج می کردند - نه نقش حاکمیت اجرایی در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسؤولان اجرایی، قضایی و تقنینی دارد و همه باید بر اساس مسئولیت خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوی مسؤولیتهای خود باشند.
نقش ولایت فقیه این است که در این مجموعه پیچیده و درهم تنیده تلاشهای گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد. نباید به چپ و راست انحراف پیدا شود. پاسداری و دیده بانی حرکت کلی نظام به سمت هدفهای آرمانی و عالی اش، مهم ترین و اساسی ترین نقش ولایت فقیه است. امام بزرگوار این نقش را از متن فقه سیاسی اسلام و از متن دین فهمیده و استنباط کرد؛ همچنان که در طول تاریخ شیعه و تاریخ فقه شیعی در تمام ادوار، فقهای ما این را از دین فهمیدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها برای تحقق آن فرصت پیدا نکردند، امّا این را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همین طور هم هست. این مسؤولیت بسیار حساس و مهم، به نوبه خود، هم از معیارها و ضابطه های دینی و هم از رأی و خواست مردم بهره می برد. یعنی ضابطه های رهبری و ولایت فقیه، طبق مکتب سیاسی امام بزرگوار ما، ضابطه های دینی است؛ مثل ضابطه کشورهای سرمایه داری، وابستگی به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نیست. آنها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابطشان انتخاب می کنند، اما ضوابط آنها این است، جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، که اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند.
در مکتب سیاسی اسلام، ضابطه، اینها نیست؛ ضابطه، ضابطه معنوی است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت. علم، آگاهی می آورد؛ تقوا، شجاعت می آورد؛ درایت، مصالح کشور و ملّت را تامین می کند؛ اینها ضابطه های اصلی است بر طبق مکتب سیاسی اسلام. کسی که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکی از این ضابطه ها از او سلب شود و فاقد یکی از این ضابطه ها شود، چنانچه همه مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد. رأی مردم تاثیر دارد، اما در چارچوب این ضابطه. (1)

ولایت فقیه که همان ولایت رسول الله است

ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور، که مبادا یک پای خطایی بردارد. نظارت کند بر نخست وزیر که مباد یک کار خطایی بکند. نظارت کند بر همه دستگاهها، بر ارتش، که مبادا یک کار خلافی بکند. جلو دیکتاتوری را ما می خواهیم بگیریم، نمی خواهیم دیکتاتوری باشد، می خواهیم ضد دیکتاتوری باشد. ولایت فقیه، ضد دیکتاتوری است؛ نه دیکتاتوری. (2)
قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است. همان ولایت رسول الله هست. (3)
ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیه ای است که خدای تبارک و تعالی داده است. ... این ولایت فقیه هست، ولایت فقیه برای شما یک هدیه الهی است. (4)
این که در این قانون اساسی یک مطلبی- ولو به نظر من یک قدری ناقص است و روحانیّت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آ قایان برای این که خوب دیگر خیلی با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقداری کوتاه آمدند - این که در قانون اساسی هست، این بعض شؤون ولایت فقیه هست نه همه شؤون ولایت فقیه. و از ولایت فقیه آن طوری که اسلام قرار داده است، به آن شرایطی که اسلام قرار داده است، هیچ کس ضرر نمی بیند. یعنی آن اوصافی که در ولیّ است، در فقیه است که به آن اوصاف خدا او را ولیّ امر قرار داده است و اسلام او را ولیّ امر قرار داده است با آن اوصاف نمی شود که یک پایش را کنار یک قدر غلط بگذارد. اگر یک کلمه دروغ بگوید، یک کلمه، یک قدم بر خلاف بگذارد آن ولایت را دیگر ندارد.
استبداد را ما می خواهیم جلویش را بگیریم. با همین مادّه ای که در قانون اساسی است که ولایت فقیه را درست کرده این استبداد را جلویش را می گیرند. آنهایی که مخالف با اساس بودند می گفتند که این استبداد می آید. استبداد چی می آورد. استبداد با آن چیزی که قانون تعیین کرده نمی آورد. (5)

اثبات توأم بودن دین با سیاست و حکومت

دشمنان اسلام و سعادت بشر، در طول قرون متمادی تلاش بسیار کردند تا دین را از صحنه اجتماع و هدایت جامعه کنار بزنند. در یکی دو قرن اخیر، بویژه در ایران که حضور روحانیت شیعه نقش بسیار برجسته و موثر داشت، این تلاشها با شدّت و با استفاده از ابزارهای پیچیده و متنوع ادامه یافت و متأسفانه در طول مشروطه و حکومت پهلوی، تا حدودی موفق شدند این تز استعماری را جا بیندازند. انقلاب اسلامی خط بطلان بر این تلّقی استعماری کشید و برکات فراوان مستتر در همراهی و توأم بودن سیاست و حکومت با دین را نشان داد.
شما آقایان و همه ملت باید توجه کنید که سابقاً ما را آن طور تربیت کرده بودند، و به واسطه تبلیغاتی که قدرتهای چپاولگر درست کرده بودند که ما را از سیاست جدا کنند و ما دخالت در هیچ امر اجتماعی مردم، در هیچ امر سیاسی مردم نکنیم، و آنهایی که می خواهند انجام بدهند وظیفه شان را برای ابر قدرتها، به دست بگیرند سیاست را و حکومت را و همه چیزها را، و بکشانند مردم را به طرف آن مرتبه ای، آن چیزی که خودشان می خواهند و قدرتهای بزرگ می خواهند؛ یعنی ما را بکشانند یا به دامن شرق و یا به دامن غرب، و این سیاست، سیاست شیطانی است. و بر فرض این که اینها سیاست انسانی هم داشته باشند، بیش از یک بُعدش را ندارند. تمام ابعادش را انبیا داشته اند و از آنها ارث رسیده است به علمای متعهّد. ما نباید [خیال کنیم]، خیال نکنید که این قدرتهای بزرگ از ما دست برداشته اند. الان همه حیله ها در کار است که شما را از سیاست کنار بزنند، شما را نگذارند در امور اجتماعی دخالت بکنید، شما را نگذارند در حکومت هیچ دخالتی بکنید. بله، ما یک وقتی که در نجف بودیم این کلمه را گفته ام من که علما مرتبه شان بالاتر از این است که داخل بشوند در امور اجرایی. لکن در وقتی که افرادی باشد که آن افراد، متعهد به اسلام باشند و بتوانند کارها را روی موازین اسلامی اجرا کنند، نه این که اگر هیچ کس هم نباشد و اشخاصی باشند که نتوانند روی مجاری اسلامی عمل کنند یا نخواهند روی مجاری اسلامی عمل کنند، باز هم آقایان بروند کنار بنشینند و تماشاچی باشند که آنها ما را بکشانند به آن جایی که خودشان می خواهند.
مسأله این نیست. مسأله این است که اگر سیاستمدارانی باشند که همان معنایی را که مسلمین می خواهند - ولو در همین یک بعدش، ولو در همین بعد دنیایی اش - آنها طوری سیاست را انجام بدهند که ما استقلالمان و آزادیمان محفوظ بماند، و ما به طرف شرق یا به طرف غرب کشیده نشویم، البته آنها بکنند، هیچ مانعی ندارد و علما هم می روند.
وقتی دیدند که اینها هستند، می روند مشغول کارهای خودشان می شوند که آن هم سیاست است منتها سیاست روحانی. امّا وقتی که ما ببینیم که این طور نیست که تمام این پستها را و تمام این قدرتها را اینها اگر دستشان بیاید صرف می کنند در این که جامعه ما را به جامعه مستقل و آزاد بکشند، ناچاریم ما که اشخاصی که متعهّد هستند و ما را نمی کشانند به این طرف و آن طرف، دخالت بدهیم در امور، نظارت بدهیم در امور. و همه ما و همه شما و همه نسلهای آتیه، آنها باید چشم و گوششان را باز کنند که دوباره هی شیطانها نیایند تزریق کنند که آقا، علما را چه به سیاست. علما را چه به دخالت در امور مملکتی. این یک نقشه شیطانی است که الان هم مشغول پیاده کردن آن هستند و مشغول تبلیغاتش هستند و بناء علیه بر شما ائمه جمعه و جماعت و بر همه ائمه جمعه ها و جماعتها در همه قطرهای (6) اسلامی، در همه ممالک اسلامی این مطلب لازم است بلکه فرض است که مردم را بیدار کنید و به مردم بفهمانید این معنا را که این نغمه ای که در همه ممالک اسلامی بلند است که علما نباید دخالت در سیاست بکنند، این یک نقشه ای است مال ابرقذدرتها. مجری اش اینها هستند که در داخل کشورها هستند. به حرف اینها گوش ندهید. و بخوانید به گوش ملّت که ملت بفهمد این معنا را که این نغمه، نغمه ای است که می خواهند علما را از سیاست کنار بزنند؛ و آن بکنند که در زمانهای سابق بر ما گذشته است. بیدار باشیم و همه توجّه به این معنا داشته باشیم. و نسلهای آینده هم توجّه به این معنا داشته باشند که راهشان را یک وقت، این راهی که الآن مسلمین خودشان این راه را پیدا کرده اند، این راه را گم نکنند آنها. (7)

اثبات مردم گرایی واقعی

نظامهای لیبرال دموکراسی همواره این گونه ترویج می کردند که آنها نظامی برآمده از مردم و برای مردم هستند. انقلاب اسلامی مردم سالاری دینی را فرا روی انظار عالمیان قرار داد و در عمل ثابت شد که این مردم سالاری واقعی است و مردم سالاری ادعایی غرب، یک چیز سطحی و نمایشی و فریب سرمایه داری است. آنان تمامی تلاش خود را برای وارد آوردن انواع تهمتها به این نظام متکی به آراء و حضور مردم به کار بستند و نشان دادند که آنها تحمّل یک نظام واقعی مردم سالار دینی را ندارند چرا که با دین و حضور مردم مخالفند و نباید این نظام برای مردم دنیا الگو شود.
اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیین کننده بودن اراده انسان. در مکتب سیاسی امام هویت انسانی هم ارزشمند و دارای کرامت است هم قدرتمند و کارساز است. نتیجه ارزشمندی و کرامت داشتن این است که در اداره سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسی ایفا کند. لذا مردم سالاری در مکتب سیاسی امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردم سالاری حقیقی است؛ مثل مردم سالاری آمریکایی و امثال آن، شعار و فریب و اغواگری ذهنهای مردم نیست. مردم با رأی خود با اراده خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب می کنند. مسؤولان خود را هم انتخاب می کنند. لذا دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که امام اصل نظام برآمده از انقلاب را به رأی مردم گذاشت. شما این را مقایسه کنید با رفتاری که کودتاگران نظامی در دنیا می کنند، رفتاری که حکومتهای کمونیستی می کردند و رفتاری که امروز آمریکا می کند. امروز آمریکا بعد از پانزده ماه که با اشغال نظامی عراق را گرفته است، هنوز به مردم این کشور اجازه نمی دهد که بگویند برای حکومت خود چه چیز و چه کسانی را می خواهند. نماینده سازمان ملل دیروز مصاحبه می کند و می گوید چون آمریکاییها در عراق حضور نظامی دارند، باید رأی حاکم آمریکایی در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دموکراسی اینها این است. نام دموکراسی، اغواگری است. دموکراسی حتی در کشورهای خودشان هم، یک مردم سالاری حقیقی نیست؛ جلوه فروشی به وسیله تبلیغات رنگین و پولهای بی حسابی است که در این راه خرج می کنند؛ لذا آراء مردم گم است. در مکتب سیاسی امام رأی مردم به معنای واقعی کلمه تأثیر می گذارد و تعیین کننده است. این، کرامت و ارزشمندی رأی مردم است. از طرف دیگر امام با اتکا به قدرت رأی مردم معتقد بود که با اراده پولادین مردم می شود در مقابل همه قدرتهای متجاوز جهانی ایستاد و ایستاد. در مکتب سیاسی امام، مردم سالاری از متن دین برخاسته است؛ از «امرهم شوری بینهم» (8) برخاسته از «هو الذی ایدک بنصره و بالمؤمنین» (9) برخاسته است. ما این را از کسی وام نگرفته ایم. عده ای می خواهند وانمود کنند که نقش مردم در اداره حکومتها را باید غریبها بیایند به ما یاد بدهند! غربیها خودشان هنوز در خم یک کوچه گرفتارند!
همین آمریکاییها و همین مدعیان دموکراسی، دیکتاتورهایی از قبیل محمدرضا پهلوی را - که سی و پنج سال در این مملکت دیکتاتوری مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بیست سال در این کشور دیکتاتوری کرد - در آغوش گرفتند و پشتیبانی کردند و از آنها حمایت کردند، اینها طرفدار دموکراسی اند؟ دروغ می گویند! هر کس می خواهد دموکراسی اینها را ببیند به عراق برود. برود رفتار آنها را با مردم مظلوم افغانستان ببیند. برود دموکراسی آمریکایی را از حمایت بی دریغ آمریکا از شارون جنایتکار ببیند. دموکراسی آنها این است. ما از اینها دموکراسی یاد بگیریم! اینها برای انسان نقش و ارزش قائلند؟ شما ببینید امروز در فلسطین چه فجایعی دارد اتفاق می افتد. آیا فلسطینیها انسان نیستند؟ آیا صاحب سرزمین خود نیستند؟ آیا حق ندارند رأی و عقیده داشته باشند؟ امروز زشت ترین و فجیع ترین رفتار در فلسطین و عراق و افغانستان - و قبل از این در بسیاری از مناطق دیگر - دارد صورت می گیرد. آن وقت همان کسانی که این رفتارهای زشت را انجام می دهند، خجالت نمی کشند و ادعای دموکراسی می کنند! (10)

اثبات نگاه بین المللی و جهانی بودن انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی، همچون مکتب اسلام، یک حرکت جهانی است و محدود به مرزهای جغرافیایی خاص نیست.
پیام انقلاب اسلامی، یک پیام انسانی، الهی و جهانی است که هر جا فطرت پاک و آزادی باشد، جذب می شود و تحول می آفریند. امروز دنیای غرب نگران اقبال و رویکرد شتاب آلود انسانها و جوامع غربی و شرقی به سوی اسلام و پیام انقلاب اسلامی است. جنگ روسری در غرب و وحشت مستکبرین از این رویکرد دینی و معنوی نشانه رشد اسلامگرایی است. تلاش غرب در تمسخر مقدسات اسلامی، نشانه مهمّی در درماندگی غرب در برابر پیام و تفکّر اسلام انقلابی است. بیداری بشر و بیداری مسلمانان، حاصل پیام جهانی انقلاب اسلامی است.
مخاطب امام در سخن و ایده سیاسی خود، بشریت است؛ نه فقط ملّت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزّت و استقلال خود را به دست آورد؛ امّا مخاطب این پیام، همه بشریت است. مکتب سیاسی امام این خبر و استقلال و عزّت و ایمان را برای همه امّت اسلامی و همه بشریت می خواهد؛ این رسالتی است بر دوش یک انسان مسلمان. البته تفاوت امام با کسانی که برای خود رسالت جهانی قائلند، این است که مکتب سیاسی امام با توپ و تانک و اسلحه و شکنجه نمی خواهد ملتی را به فکر و به راه خود معتقد کند.
آمریکاییها هم می گویند ما رسالت داریم در دنیا حقوق بشر و دموکراسی را توسعه دهیم. راه گسترش دموکراسی، کاربرد بمب اتم در هیروشیماست؟! توپ و تانک و جنگ افروزی و کودتاگری در آمریکای لاتین و افریقاست؟! امروز هم در خاورمیانه این همه دغلبازی و فریبگری و ظلم و جنایت به چشم می خورد. با این وسایل می خواهند حقوق بشر و رسالت جهانیشان را گسترش دهند! مکتب سیاسی اسلام فکر درست و سخن نو خود را با تبیین در فضای ذهن بشریت رها می کند و مثل نسیم بهار و عطر گلها در همه جا می پیچد. کسانی که شامه درستی داشته باشند، آن را استشمام می کنند و از آن بهره می برند؛ همچنان که امروز در بسیاری از کشورهای دنیا بهره آن را برده اند. فلسطینیها می گویند ما حیات دوباره و بیداری خود را از پیام امام گرفته ایم؛ لبنانیها می گویند ما پیروزی خود بر ارتش رژیم صهیونیستی و اخراج صهیونیستها را از مکتب امام درس گرفته ایم؛ مسلمانها در هر نقطه دنیا - جوانهای مسلمان، روشنفکران مسلمان، نخبگان مسلمان- فتوحات فکری خود در میدانهای سیاسی را برخاسته و برآمده از مکتب فکری امام می دانند؛ توده های امّت اسلامی با نام اسلام احساس عزّت می کنند، این همان نگاه بین المللی مکتب امام به مسائل بشر است؛ مخصوص دنیای اسلام هم نیست، لذا امروز مساله فلسطین برای ما یک مساله اصلی است؛ مصایب امت اسلامی برای ما دردناک است. آنچه در دنیای اسلامی اتفاق می افتد، برای ملّت ایران و کسانی که به نام و یاد امام بزرگوار دلبسته و دلخوش هستند. مسائل اساسی است؛ نمی توانند نسبت به این مسائل بی تفاوت بگذرند. برای همین است که دنیای استکبار می خواهد بزرگترین جنایتها را نسبت به ملّتهای مسلمان انجام دهد؛ در حالی که دیگر ملّتهای مسلمان نبینند، نفهمند و تصمیم نگیرند. حتی اعتراض هم نکنند. ملّت ایران می بیند، می فهمد، اعتراض می کند، موضع می گیرد و نسبت به مسائل دنیای اسلام بی تفاوت نمی ماند. (11)

اثبات استقلال و آزادی واقعی و نپذیرفتن تحمیل کشورهای قدرتمند

تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، استکبار جهانی، دنیا را به دو بخش تقسیم کرده بود: بخش سلطه گر و بخش سلطه پذیر یا تحت سلطه!
انقلاب اسلامی این تقسیم بندی را بر هم ریخت. در مرحله اول خود به استقلال واقعی رسید. استقلالی که هیچ قدرتی نمی تواند ادّعای نفوذ و تأثیرگذاری بر تصمیم گیریها و حرکت نظام جمهوری اسلامی را داشته باشد. چه بسا کشورهایی در شرق یا غرب که به ظاهر مستقل هستند ولی در لایه های حکومتی می بایستی از سیاستهای مستکبرانه غرب بویژه آمریکا و صهیونیسم تبعیت نمایند. ایران اسلامی، صلای استقلال و جرأت ایستادگی در برابر زیاده خواهیها و قلدریهای آمریکا و صهیونیسم و انگلیس را سر داده است و تا کنون شجاعانه بر این استقلال ایستاده و مواضع حق طلبانه خود را بدون خوف طرح کرده و پیش می برد. بسیاری از کشورها و اندیشمندان و مردم اینک با امید در برابر تجاوزگریهای غرب می ایستند و این مرهون نظام جمهوری اسلامی است.
امروز در جمهوری اسلامی، دو خصوصیتی که آرزوی همه ملّتهاست، به بهترین وجهی وجود دارد: یکی استقلال و دیگری آزادی. استقلال جمهوری اسلامی در دنیا کم نظیر است؛ اگر نگوییم بی نظیر. ما کشورهای قوی و بزرگی را می شناسیم که صنعتی و پُر ادعا و دارای پیشرفتهای گوناگونند که با تمام این خصوصیّات، با کشوری معامله ای کرده و چند قلم جنس به یک کشور فروخته و پولش را هم گرفته است؛ اما وقتی می خواهد جنس را تحویل بدهد، آمریکاییها از آن طرف دنیا اشاره می کنند که تحویل بدهند، این دولت هم دیگر جرأت نمی کند جنس را تحویل بدهد! این کشور، اروپایی و صنعتی و پیشرفته هم است و اگر به او بگویید شما مستقل نیستی، رگهای گردنش بیرون می زند!
ما استقلال را درست معنا می کنیم. استقلال، یعنی جمهوری اسلامی و وضعیتی که ما امروز داریم. هیچ ابر قدرت و قدرتی در طول این یازده سال، در هیچ یک از امور و شؤون، نتوانسته کوچکترین چیزی را بر ما تحمیل کند. این، مفهوم استقلال است. هیچ کشوری این استقلال را ندارد. من می خواهم بگویم حتی کشورهایی مثل آمریکا هم این استقلال را ندارند. لابد بعضی تعجّب خواهند کرد. نه، تعجّب ندارد. دولت آمریکا هم به سرمایه داری های صیهونیست بین المللی وابسته است. اگر چه ممکن است از لحاظ ملّیت خود آن سرمایه دارها هم آمریکایی باشند، اما دولت وابسته است. اگر یک رئیس جمهور در آمریکا، آن جایی که منافع سرمایه دارها ایجاب نمی کند، یک قدم کج بردارد - مثل کندی و امثال او - پایش را از دایره بیرون می کنند و پدرش را در می آورند.
استقلال، یعنی آنچه که امروز در جمهوری اسلامی وجود دارد. هیچ قدرت و دولت و تشکیلاتی در دنیا نتوانست این نظام را وادار کند که بر خلاف آنچه که تشخیص می دهد مصلحتش است - همانی که مسؤولان تشخیص می دهند - قدمی بردارد. آزادیی هم که امروز در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد، در هیچ جا نیست. مردم آزادند و حرفشان را می زنند و آرای خود را اظهار می کنند. این توده مردمند که در نماز جمعه ها و راهپیماییها و در جنگ و مراسم گوناگون و در همه آن چیزهایی که مربوط به مسایل سیاسی و عمومی است، حضور داشتند و دارند. حرف مردم، همان حرفی است که ما از زبانشان می زنیم. حرف آنها، همان چیزی است که مسؤولان مورد اعتماد مردم از زبان مردم می گویند. خود آنها هم، همینها را تکرار می کنند. (12)
ما برای حیات زیر سلطه غیر، ارزش قائل نیستیم. ما ارزش حیات را به آزادی و استقلال می دانیم. دستورات مذهبی ما، که مترقی ترین دستورات است، راه ما را معیّن فرموده است. ما با آن دستورات و تحت رهبری بزرگمرد دنیا، محمد (صل الله علیه و آله و سلم) با تمام قدرتهایی که بخواهند تجاوز کنند به مملکت ما، مبارزه خواهیم کرد امروز مثل روزهای سابق نیست که یک نفر بر یک امّت سلطه داشته باشد، و این یک نفر هم دست نشانده اجانب باشد، و بخواهند به مملکت ما با دست او خیانت و تجاوز کنند. امروز اراده ملت است؛ و ملت با اراده قوی خود و ایمان به دستورات اسلامی موظف است که هر قدرتی باشد، در دفاع از ملّت، دفاع از کشور خود، با هر قدرتی مبارزه کند. (13)
انقلابهایی که در دنیا واقع شده است یا گرایش به راست داشته اند، راستیها با او موافقت می کرده اند و اگر مخالفتی بوده است از چپیها بوده است. یا گرایش به چپ داشته اند؛ بالعکس بوده است. لکن اسلام چون نه شرقی و نه غربی است و صراط مستقیم است، جمهوری اسلامی هم با همان برداشت از اسلام محقق شده است و امروز چون نه چپی است، چپیها با او مخالفند و نه راستی است، راستیها با او مخالفند و ملاحظه می فرمایید که تمام رسانه های دنیا - به استثنای کمی از آنها - و تمام رسانه های بزرگ دنیا الآن یا با صراحت و یا با تلویح با این جمهوری اسلامی و اسلام مخالفت می کنند، و در هر شب و روز ساعات بسیار را برای سرکوبی جمهوری اسلامی صرف می کنند. (14)
ما البته اگر الان هم تسلیم هر کدام از قدرتها بشویم، هر چه بخواهیم به ما می دهند. الآن هم اگر شما دولتتان، ملتتان تسلیم بشوید به آمریکا، سرشار همه چیز به شما می دهند. اما چی؟ همان چیزی را می ادهند که به حیواناتشان می دهند، همان چیزی را می دهند که به اسبهایشان می دهند، همان چیزی را می دهند که به نوکرهایشان می دهند. امّا اگر ما بایستیم بگوییم «نه» ما نه شرقی هستیم و نه غربی؛ نه این را می خواهیم، نه آن را می خواهیم و با هیچ کس هم دعوا نداریم، هر کس با [ما] مصالحه دارد و حاضر است که ما با استقلال خودمان زندگی کنیم، ما با او هم روابط داریم و هر کس این معنا را ندارد، ما نمی خواهیم روابط داشته باشیم.
بالاخره، اساس یک کشوری با اتحاد مردمش [محکم] می شود. استقلال یک کشوری اگر بخواهد حفظ بشود، باید مردم احساس کنند که ما استقلال می خواهیم.
آزادی یک کشور باید مردم احساس کنند که ما آزادی می خواهیم، تنفر [داشته باشند] از این که ما در تحت رهبری و - نمی دانم - در تحت ذلت کشورهای دیگر باشیم برای شکممان، باید ملّت این را احساس کند که ما عروسک خارجی را نمی خواهیم که به ما عروسک بدهید و ما خودمان را تسلیم کنیم. ما این زرق و برق خارجی که برایمان بیاید، نمی خواهیم. ما می خواهیم مستقل باشیم؛ خودمان درست کنیم. اگر این را ملّت احساس کرد، هیچ وقت این آزادی و این استقلال را از دست نمی تواند بدهد. (15)

اثبات خودباوری و استقلال فرهنگی و فکری

وابستگی و غربزردگی یکی از بدترین عوارض رژیم ستمشاهی بود که هنوز هم تار و پودش در جای جای ایران اسلامی و رفتارهای مردمی دیده می شود. انقلاب اسلامی این نوار تلخ کامی را برید و استقلال فکری، فرهنگی و خودباوری را جایگزین خودباختگی و وابستگی نمود. ناتوانیهای فکری و علمی، نتیجه وابستگی شدید به غرب و غربزده بار آمدن قشرهای تأثیرگذار مانند سیاستمداران و تحصیل کرده ها بود. این ناتوانی با دمیدن روح امید و خودباوری و اتکا به نصرت الهی به توانمندی و کارآیی مبدّل شد. امروز توانستن شعار ملّت ایران است. امروز پیشرفتهای فنی و علمی ایران زبانزد دنیا شده است و این همه رشد و بالندگی در سایه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی حاصل شده است.
ما باید استقلال فکری داشته باشیم. ما باید پیوند فکریمان را از غرب جدا کنیم. اگر بخواهیم خودمان زندگی بکنیم، خودمان مستقل باشیم، پیوند به آن جا نداشته باشیم. باید استقلال فکری پیدا بکنیم، استقلال فکری به این است که هیچ چیزمان مربوط به آنها نباشد. همه چیزمان مستقل باشد. افکارمان مستقل باشد. رادیویمان مستقل باشد. تلویزیونمان مستقل باشد. سینمایمان مستقل. جدا بشود از آن مسائل غربی، خودمان علی حده برای خودمان یک زنگی داشته باشیم. نترسید از این که به شما بگویند «کهنه پرست» نترسید از این که یک روزنامه نویسی یا یک مقاله نویسی - که نمی دانم چه حالی در او هست، چه فکری می کند - انتقاد بکند. از انتقاد نترسید. اینها انتقاد می کنند. (16)
شما چنانچه باورتان آمده باشد که نمی توانید صنعت درست بکنید و نمی توانید صنایع بزرگ و کوچک را و چیزهایی که احتیاج به غرب بوده است خودتان آنها را درست کنید، تا این باور هست، نمی توانید که انجام بدهید. اوّل باید خودتان را درست کنید؛ اول باید باورتان بیاید که ما هم انسانیم، ما هم قدرت تفکر داریم، ما هم قدرت صنعت داریم. این قدرت در همه افراد بشر بقوه هست، اگر این باور برای شما پیدا شد [موفق خواهید بود]، با این تجربه ای که در این دو سال شماها کردید، دیدید که آن حرفهایی که گفته می شده است تبلیغات بوده است و مسائل آن طور نبوده است. این تبلیغات بوده است که در مقابل قدرتهای بزرگ نمی شود نفس کشید و باید تسلیم قدرتهای بزرگ شد.
شما در این مدتی که انقلاب کردید و قیام کردید خودتان باورتان آمد و به دولتهای مستضعف و ملّتهای مستضعف هم باوراندید که می شود در مقابل آمریکای جهانخوار و شوروی جهانخوار ایستادگی کرد. شما دو سال است که قیام مردانه کردید و در مقابل آنها ایستادید و همه آنها را دستشان را از کشور خودتان قطع کردید و دیدید که یک مطلبی است که امکان دارد و شما خودتان می توانید. (17)
مهم این است که ما بفهمیم که دیگران به ما چیزی نمی دهند، ما خودمان باید تهیه کنیم. اگر این کشاورزها این معنا را حالیشان بشود، باورشان بشود که خارج به ما چیزی نمی دهد، خود کشاورزها کار را انجام می دهند؛ خود ملت انجام می دهند. از قراری که شنیدم در چین یک وقتی در پشت بامهایشان هم گندم می کاشتند. علاوه بر زمینهایشان، توی حیاطهاشان، در پشت بام هم گندم می کاشتند. یک مملکت اگر بخواهد خودش به پای خودش بایستد، مستقل بشود در همه ابعاد چاره ندارد جز این تفکر که «ما باید از خارج چیز وارد کنیم» از کله اش بیرون کند. مغزش توجه به این بکند که ما از خارج نباید وارد بکنیم. اگر یک چیزی نداریم، از خارج برایمان نمی آورند آن [را] فلان کار را انجام نمی دهیم، تا خودمان درست کنیم. اگر یک وقت دیدیم که ما چنانچه یک کارخانه ای را نمی توانیم راه بیندازیم، اتکال به این نکته نکنیم که برویم از خارج بیاوریم. خودمان دنبالش برویم تا کار انجام بگیرد، و انجام می گیرد. (18)
باید ما فکر کنیم که چنانچه خودمان بخواهیم کار بکنیم می توانیم. افکارمان را باید به کار بیندازیم. شما ملاحظه می کنید در همین چند وقتی که این جنگ بوده است بسیاری افکار خودشان را به کار انداخته اند و بسیاری از چیزها را درست کرده اند. می توانیم در طول یک مدت دراز ما از همه چیز مستغنی بشویم، از همه کس مستغنی بشویم. وقتی که ما می توانیم خودمان را مستغنی کنیم، جوانهایمان را مستغنی کنیم، باید کوشش بکنیم.
باید همه مان دست به هم بدهیم تا این که این وابستگی به خارج را از بین ببریم. آنها هم همیشه با تبلیغات به ما حکومت می کنند. خارجیها با تبلیغ حکومت می کنند به ما و دامنه تبلیغاتشان هم بیشتر راجع به این مسائل زیاد بود. شاید بسیاری از این اساتیدی که خیلی بند و باری نداشتند و متمایل به غرب یا شرق بودند، اینها هم این تبلیغات را می کردند که: «ما باید وابسته باشیم، زندگی نمی شود کرد بدون وابستگی». خیر، مساله این طور نیست. (19)
شما سعی کنید از متخصصین متدیّن و متعهّد استفاده کنید. ما بارها گفته ایم که ما متخصص می خواهیم، ولی متخصص متعهد ولی دشمنان فریاد زدند که اینها با تخصص مخالفند. البته یک متخصص منحرف از هر کس خطرناکتر است. خلاصه مطلب، ما باید این را بفهمیم که همه چیز هستیم و از هیچ کس کم نداریم. ما که خودمان را گم کرده بودیم باید این «خود» گم کرده را پیدا کنیم و این فکر که بر ما تحمیل شده بود که «اگر دست خارج کوتاه شود، می میریم» را با تمام قدرت از بین ببریم. و دیدید که ملتی با دست خالی در مقابل ابرقدرتها و قدرتها ایستاد و این حرکت موجی برداشت که به امید خدا، به این زودیها نمی ایستد.
امیدوارم همه آقایان کمک کنند تا فرهنگمان و فرهنگ اسلامیمان، فرهنگی که شیخ الرئیس را درست کرده است را بازیابیم، تکرار می کنیم ما باید باورمان شود که چیزی هستیم. اگر اعتقاد پیدا کردیم که می توانیم هر کاری را انجام دهیم، توانا می شویم.
شما هم اعتقاد پیدا کنید که می توانید. مغزها باید شستشو شود و مغزهایی که به خود متکی است جای آن را بگیرد. (20)
فرهنگ اساس ملّت است، اساس ملّیت یک ملّت است، اساس استقلال یک ملّت است و لهذا آنها کوشش کرده اند که فرهنگ ما را استعماری کنند. کوشش کردند که نگذارند انسان پیدا بشود. آنها از انسان می ترسند، از آدم می ترسند. آنها کوشش کردند در این سالهای طولانی، و خصوصاً در این پنجاه و چند سال، که رجال در ایران پیدا نشود. تحصیلات را به طوری قرار دادند که رشد تحصیلی و انسانی پیدا نشود. ما را همچو ترساندند، همچو با تبلیغات خودشان ماها را ترساندند که از خودمان می ترسیدیم، به خودمان اعتقاد نداشتیم. اگر یک کسی مریض می شد می گفتیم باید برود به خارج، در صورتی که طبیب داشتیم، همچو با ما رفتار کردند و ما را لرزاندند و ما را تهی کردند که اگر می خواستیم یک راهی را آسفالت کنیم می گفتیم باید از خارج بیاید با آن که داشتیم باید ارتش ما را خارجیها اداره کنند، باید نفت ما را خارجیها بیایند اداره کنند با آن که ما داشتیم همه چیز؛ این برای این بود که ما را از این که بودیم تهی کردند؛ مغزهای ما را شستشو کردند. اعتماد به نفس را از بین بردند. برادرها! جوانها را با اعتماد به نفس، با استقلال نفسانی بار بیاورند. معلّمها! جوانها را مستقل، آزاد بار بیاورید؛ معتمد به نفسشان کنید. ما همه چیز داریم. (21)
این فرهنگ باید متحوّل بشود. فرهنگ استعماری فرهنگ استقلالی بشود. باید معلّمینی که در این فرهنگ یا در تمام قشرهای اساتید و - عرض می کنم - اینها باشد انتخاب بشوند و اشخاص صحیح، سالم. کسانی که جوانهای ما را تربیت صحیح بکنند نه این که یک تربیت انگلی بکنند؛ چنانچه تا حالا بنا بر این بوده است که اینها را غربی بار بیاورند، غربزده کنند. باید استقلال داشته باشید؛ باید هیچ توجّه نداشته باشید که در غرب چه می گذرد. در غرب خیلی بد می گذرد! شما گمان نکنید که در غرب خیلی خبر هست، خودشان می گویند «در غرب خبری نیست»! خبرها هست لکن خبرهای رشد فکری و رشد انسانی کم است. شما باید مستقل باشید و رشد انسانی پیدا بکنید. بچه ها را جوانهای ما را رشد انسانی بدهید. دولت باید درست توجه بکند که رؤسایی را که انتخاب می کند برای دانشگاهها، برای مدارس، معلّمینی را که انتخاب می کنند آنها برای تربیت اطفال، اینها باید همه متحوّل بشود از حال سابق؛ و کسانی که سابق در خدمت اشخاص بیگانه بودند یا در خدمت طاغوت بودند، حالا ثانیاً نیایند و بچه های ما را باز به عقب برانند. این هم یک مطلبی است که در فرهنگ بسیار مهم است. و بالاخره باید فرهنگ متحوّل بشود به یک فرهنگ سالم، به یک فرهنگ مستقل، و به یک فرهنگ انسانی. (22)

پی‌نوشت‌ها:

1- رهبر معظم انقلاب اسلامی، مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، به تاریخ 1383/3/14.
2- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 10، ص 311.
3- همان، ص 308.
4- همان، ج 10، ص 407.
5- همان، ج 11، ص 464.
6- نواحی، سرزمینها.
7- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 13، صص 433 و 434.
8- سوره شوری: آیه 38.
9- سوره انفال: آیه 62.
10- رهبر معظم انقلاب اسلامی، مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی ، به تاریخ 1383/3/14.
11- رهبر معظم انقلاب اسلامی، مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی، به تاریخ 1383/3/14.
12- رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج 3، صص 256 و 257.
13- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 6، صص 219 و 220.
14- همان، ج 16، ص 250.
15- همان، ج 17، صص 125 و 126.
16- حضرت امام خمینی، صحیفه امام، ج 9، صص 158 و 159.
17- همان، ج 14، ص 307.
18- همان، ص 116.
19- همان، ج 15، ص 432.
20- همان، ص 310.
21- همان، ج 7، ص 57.
22- همان، ج 6، ص 396.

منبع مقاله: (1388)، ساخت حقوقی و حقیقی نظام جمهوری اسلامی ایران، تهران: قدر ولایت، چاپ اول.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما