حماسه 33 روز مقاومت (1)

فرصتی دست داده تا به همراه اعضای کمیته حمایت ازانقلاب اسلامی مردم فلسطین، دیدار کوتاهی از سرزمین مقاوم پرور لبنان در ایام سالگرد پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه داشته باشیم.
سه‌شنبه، 29 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حماسه 33 روز مقاومت (1)
حماسه 33 روز مقاومت  (1)

 

ترجمه و تلخیص: اصغرعلی کرمی




 

ارزیابی پیامدهای جنگ به نقل از ناظران غربی

اشاره

فرصتی دست داده تا به همراه اعضای کمیته حمایت ازانقلاب اسلامی مردم فلسطین، دیدار کوتاهی از سرزمین مقاوم پرور لبنان در ایام سالگرد پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه داشته باشیم.
به هنگام بازدید از بیروت، با اوضاعی مواجه شدیم که تصور آن را نداشتیم. فقط ضاحیه و برخی مناطق خاص ویران شده بود و باقی شهر کماکان بیروت بود با همان وضع سابق؛ گویی دشمن نابکار حریف خود را در منطقه شیعه نشین جست و جو می کرد و از بین بردن تأسیسات حیاتی در لبنان را تنها با هدف مهارت شیردلان حزب الله پیگیری می نمود. به هر ترتیب جنگ تمام شده و درس ها و عبرت های زیادی برای همگان برجا گذاشته بود.
هم اکنون حزب الله قوی ترین جریان سیاسی، نظامی و مردمی در لبنان است. این جریان مردمی برای
دومین بار پس از سال 2000، اسطوره شکست ناپذیری صهیونیست ها را در هم کوبیده است. آنها به سازشکاران و برخی مزدوران فریب خورده در میان اعراب وابسته، نشان دادند که حل مسئله فلسطین بنا بر فرموده امام، جز با مسلسل های متکی بر ایمان میسر نمی شود و تنها سلاح زور است که در برابر این رژیم کار است.
همچنین پروژه بازسازی آثار برجای مانده از جنگ 33 روزه با الهام از نبرد «وعد صادق» «وعد» نامیده شده است و مسلمانان شیعه نشین ضاحیه، بیروت و صور با اشتیاق فراوان و اعتماد به مسئولان حزب اللهی این پروژه به امید تحویل منازلی محکم تر و مقاوم تر از پیش، با نوسازی از طریق پروژه وعد هستند.
در حال حاضر حزب الله پس از گذشت دو سال از این جنگ نابرابر، تئوری"ضاحیه در برابر تل آویو" را مطرح می کند و رژیم صهیونیستی را در قبال جنگی دیگر دچار یأس و دلهره کرده است.
توان امنیتی و نظامی حزب الله اگرچه با شهادت عماد مغنیه ضربه بزرگی تحمل کرد ولی هم اکنون ده ها «عماد» پرورش یافته همان مکتب، عمود خیمه حزب الله در لبنان را علیه رژیم صهیونیستی برپا کرده اند. رهبران حزب الله خود معترف هستند که این ظفرمندی جز با اتکال به خداوند متعال و عنایت معصومین و درس گرفتن از مکتب حسینی و پیروی از ولایت، میسر نشده و نمی شود.
حال برآنیم که ره آورد سفر اعضای کمیته را با ره آورد سفر 2 روزنامه نگار غربی تطبیق داده و اشتراکات زیبای آن را، نظاره کنیم.

مقدمه

به طور طبیعی، همه جنگ های دنیا حتی اگر نتیجه ای از پیش تعیین شده، داشته باشند و قواعد سنتی و اصول کلاسیک نظامی به طور کامل برفضای آن حاکم باشد و حتی اگر لحظه به لحظه شان، به طور کامل ثبت و ضبط شده را امکان بازنگری و داوری نامحدود هم فراهم باشد، باز هم در دنیای رسانه و مطبوعات با رویکردهای مختلف و گاهی متضاد هم روبه رو خواهند بود و هررسانه ای برای آنکه نتیجه را متناسب با منفعت و مصلحت خود و اندیشه حاکم یا
جریان های هماهنگ جلوه دهد، خواهد کوشید.
با چنین فرضی – آنچه در مورد جنگ 33 روزه اسراییل و لبنان و نیز جریان های بعد از آن روایت شد – در کنار موضع گیری های رسانه ها و جنجال های تبلیغاتی مربوط به آن، این بار نبردی مجازی در دنیای رسانه رقم خورد که ابعادی به همان گستردگی نبرد اول داشت؛ به این صورت که از یک سو فضای دست نیافتنی عملیات چریکی و جانفشانی های دور از چشم و دوربین رزمنده ها – طوری که تا مدت ها تصویر یک سرباز مسلح حزب الله را هیچ کس ندیده بود – و از سوی دیگر نتیجه شگفت انگیز و معجزه آسای این جنگ، هنوز هم استعداد و امکانات کافی برای تعریف الگوی بزرگ ترین چالش های رسانه ای و مطبوعاتی را با خود به همراه دارد.
متناسب با این رویکرد، پس از اعلان آتش بس و آرامش نسبی وضعیت گروه های خبری و برنامه سازان، بسیاری از رسانه های بزرگ و کوچک جهان راهی لبنان شده و هرکدام به فراخور دیدگاه و سیاست های شخصی خود و یا رسانه ای که از طرف آن اعزام شده بودند، اقدام به ثبت و ضبط دیده ها و شنیده هایشان کردند. خانم رافائلا آنجلینو نویسنده و خبرنگار
ایتالیایی به همراه آریالای مائوریتسو موسولینو همکارش نیز، با چنین هدفی از سوی «کمیته جلوگیری از فراموشی صبرا و شتیلا» به لبنان اعزام شدند؛ با این تفاوت که لبنان را پیش از جنگ، بارها دیده بودند و با شرایط فرهنگی – اجتماعی و حتی جامعه سیاست مداران و روشنفکران این کشور نیز آشنایی داشتند، بنابراین، روایت دوباره آنها از لبنان، در کتاب جمهور حزب الله تنها برمبنای یک نگرش کلی و ارزیابی شتاب زده نبوده و به همین دلیل بخش هایی از آن انتخاب و برای مخاطب فصلنامه خلاصه شده است.

درباره کتاب

گفتنی است که این دو روزنامه نگار ایتالیایی، برداشت های خود را درکتابی به نام جمهور حزب الله گرد آوری کردند که ترجمه دقیق تر آن «پشتوانه مردمی حزب الله» است.
ترجمه عربی کتاب حاضر با مقدمه ای از مانویلا بالیرمی در سال 2008 در بیروت به چاپ رسید که در این مقدمه آمده است:
چند روز بعد از توقف جنگ، این دونفر به جاهایی که قبلاً می شناختند برگشتند. این تنها یک سفر نبود، بلکه جست و جویی بود برای محله ها، خاطرات و انسان هایی که ممکن بود بر اثر خشونت اسراییل کشته شده و از بین رفته باشند. این اولین باری بود که لبنان را در میان جرثقیل ها و بلدوزرها و.... همچنین احساس افتخار و عزتی که روی پیشانی مردم نقش بسته بود، می دیدند. حزب الله مقاومت کرده و در عملیات بازسازی و آبادانی لبنان هم، بار دیگر به یاری مردم آمده و به آنها کمک های مالی می داد، تا برای خودشان خانه ای فراهم کنند.
بالیرمی در جای دیگر از این مقدمه می نویسد:
کتاب بسیار خوبی است با احترام و بدون شتاب زدگی و عجله، داستان کشوری را روایت می کند که به آن حمله شده است. لبنان قبلاً دارای چنین وضعیتی بوده است؛ هر بار توانسته است از مشکلات و رنج هایش رها شده و این بارهم خواهد توانست که روی پای خود بایستد.
نویسنده های کتاب، شک و ترس خود را در رابطه با آینده لبنان پنهان نکرده اند و از خود پرسیده اند : بعد از اینکه زندگی روزمره دوباره طغیان کند، چه می شود؟ بعد از آنکه روزهای افتخار و عزت و سربلندی و یکپارچگی به خاطر جنگ پایان یافت، بر سر لبنان چه خواهد آمد؟
نخستین فصل کتاب که در بردارنده مطالب جذاب و قابل توجهی در خصوص چگونگی سفر به لبنان و مقایسه وضعیت عمومی این کشور با دوران قبل از جنگ و همچنین اندیشه های بعضی روشنفکران و سیاست مداران لبنان است، درادامه می آید.

گشتی دربیروت پس از جنگ

سفر به کشوری که به تازگی زیر آتش جنگ بوده، کار آسانی نیست؛ از یک طرف ترس از ویرانی ها و درگیری های بعد از جنگ و از طرف دیگر نصیحت ها و هشدارهای خانواده و دوستانی که نمی خواهند به آنجا بروی، کار را سخت می کند. با همه اینها طبیعی است که
روزنامه نگارها بخواهند در دل خبر حضور داشته و به همه جای آن احاطه داشته باشند؛ هر چند که همه تلاش و دغدغه آنها تحقیق و جست و جو در باقی مانده اماکنی است که بارها از آن دیدار کرده اند. لبنان پس از جنگ هم از این قاعده، استثنا نمی شود. به همین دلیل تصمیم گرفتیم به کشوری که ویژگی های خاص خود را دارد، سفر کنیم... البته ممکن بود هیچ ویژگی منحصر به فردی در دنیای واقعیت وجود نداشته باشد.
این بار سختی های سفر از همان ابتدا آغاز شد؛ چگونه به آنجا برویم؟ با وجود اینکه دو هفته از آتش بس گذشته بود، اسراییل همچنان حریم هوایی و دریایی لبنان را در محاصره داشت و این برخلاف متن صریح و مشخص قطعنامه 1701 شورای امنیت درباره پایان دادن به محاصره هوایی و زمینی بود. به هر حال، این دلیلی بود که به خاطر آن هیچ پروازمستقیمی از اروپا به بیروت پیدا نمی شد و هواپیماهای معدودی نیز که به قصد بیروت حرکت می کردند، ناچار می بایست در فرودگاه شهر امان می نشستند. احساس می شد که یک پیمان نامه شبه علنی در این خصوص میان دولت اردن و اسراییل بسته شده است؛ چرا که مسئولان فرودگاه اردن با دقت عجیبی مسافران این پروازها را بازجویی و تفتیش می کردند، تا آنگاه اجازه پرواز به هواپیما از فرودگاه امان داده شده و بتواند در بیروت فرود بیاید. راه حل دیگری که پیش پای ما وجود داشت، استفاده از پرواز مستقیم ایتالیا به دمشق و سفرزمینی از دمشق به بیروت بود. در این حالت باید ویزای سوریه را هم می گرفتیم و گرفتن چنین ویزایی در آخرین لحظات تقریباً ناممکن بود؛ علاوه بر آن سفر زمینی به بیروت به علت موشک باران های اسراییل و ویرانی جاده ها و پل ها، مشکلات خود را داشت. سرانجام به لطف فشارهای بین المللی و مخصوصاً اقدام شگفت انگیز شرکت هواپیمای انگلستان که در یکی از پروازهای خود، محاصره هوایی اسراییل را نادیده گرفته و هواپیمایش را مستقیم در بیروت نشانده بود، محاصره هوایی شکسته شد. پروازهای خاورمیانه و لبنان از ایتالیا، بار دیگر به جریان افتاد و فرودگاه بیروت هم توانست پذیرای آنها باشد.
دوشنبه میانی ماه سپتامبر، با پرواز ساعت ده و پانزده دقیقه صبح از شهر «رم» حرکت کردیم. نشست فنی هواپیما در شهر «میلانو» باعث شد که پرواز طولانی شود. فضای داخل هواپیما غیرعادی بود؛ مردم به میهنشان بر می گشتند و در چشمشان امید به آنکه دوستان خود را زنده و املاک و دارایی هایشان را سالم و تخریب نشده بازیابند، موج می زد.
در هنگام جنگ بیش از یک میلیون لبنانی از میهن خود آواره شده بودند و در مقام مقایسه، این تعداد، حدود یک چهارم از ساکنان این کشور را تشکیل می داد؛ البته ثروتمندانی که توانایی ترک لبنان در زمان جنگ را داشتند.
در راه میلانو سکوت برفضای داخل هواپیما سایه انداخته بود. بسیاری از لبنانی ها و حتی کسانی که به تازگی با پرواز ساعت شش و چهل و پنج دقیقه سپیده دم، بیروت را ترک کرده بودند، هنوز داخل هواپیما بودند. هنگام توقف در فرودگاه «مالبینسا»شهر میلانو، به روشنی دریافتیم که چیز جدیدی در این سفر وجود دارد. معمولاً بیشتر مسافرهایی که از ایتالیا به لبنان می رفتند، از طایفه مارونی بودند؛ مردان کلیسا نیز درصد بالایی از آنها را تشکیل
می دادند؛ این بار هم همین طور بود؛ ولی چیز جدیدی که وجود داشت این بود که خیلی صحبت و پرحرفی می کردند. بارها با ما سر صحبت را باز کرده و مدام از « مأموریت» مان که از سوی «کمیته جلوگیری از فراموشی صبرا و شتیلا» (1) به عهده ما گذاشته شده بود. برایشان گفته و یادآوری می کردیم.
هم کلام های ما گمان می کردند که از دفعات پیش سردتر و خسته کننده تر هستند، اما برعکس، ازبرق چهره های بعضی از آنها و از گفته هایشان نوعی دلگرمی و محبت احساس می کردیم. این نخستین باری بود که پس از سال ها سفر به بیروت چنین چیزی رخ می داد.
همیشه در نگاه آنان، در رویارویی با ایتالیایی هایی که در سالگرد «صبرا و شتیلا» به لبنان
می رفتند، نوعی رنجش و آزار دیده می شد؛ کشتار در اردوگاه های «صبرا و شتیلا» که به دست ارتش اسراییل انجام شده و در آن، دو هزار شهروند فلسطینی ها که بیشترشان زنان و پیرمردان و کودکان بودند را لکه ننگی برای تاریخ خود می دانستند. اما این گونه مسائل تغییر کرده بود، هنگامی که از مأموریت مان می پرسیدند با افتخار و احساس وطن پرستی گردن راست می کردند. امکان نداشت رخدادهای دلخراش تابستان گذشته را به مقاومت دلیرانه و سرسختانه لبنانی ها در طول 33 روز جنگ در برابر یکی از قدرتمندترین ارتش های جهان، بی ربط دانست چنین احساسی را می شد با ورق زدن مجله ای که شرکت هواپیمایی «خاورمیانه » در اختیار مسافران قرار داده و روی جلدش عکس پرچم لبنان چاپ شده که با خط قرمز روی آن نوشته شده بود: «کشور شکست ناپذیر» درک کرد.
یک مرد لبنانی که درهواپیما با وی آشنا شده بودیم، برایمان تعریف می کرد که از دو سال پیش در ایتالیا زندگی کرده و در یکی از شرکت های وابسته به واتیکان کار می کند. وی از خانواده اش می گفت که در بیروت زندگی می کنند و تاکنون با وجود پایان یافتن جنگ به خانه خودشان بازنگشته اند. هنگام بمباران به خانه یکی از نزدیکانشان در کوهستان های نزدیک پایتخت رفته و آنجا مانده اند. این مرد لبنانی همچنین از بیماری یرقان و بی خوابی که خواهرش به خاطر حمله ها و بمباران ها و انفجارهای اسراییل به آن دچار شده بود و خرابی پل ها وسوختن وسایل حمل ونقل، امکان جابه جایی وی
را از آنها گرفته بود. برایمان گفت به نظر می رسید که همه اینها داستان هایی از روزگار پیش و گذشته دور است. چند لحظه بعد از آن کاپیتان هواپیما خبر داد که می خواهیم در فرودگاه بیروت فرود بیاییم. همه چشم ها به پنجره های هواپیما دوخته شده بود.
کم کم به زمین نشستیم؛ هوای بیروت گرمای شدید و رطوبت بالایی داشت. در وضعیتی ایتالیا را ترک کرده بودیم که پایان تابستانی بود و در بیروت گرمای هوا به 32 درجه می رسید. هواپیما از حرکت ایستاد و پیاده شدیم؛ سپس در راهروی طولانی و خلوتی به راه افتادیم و چند دقیقه بعد به گمرک رسیدیم. همیشه هنگام ورود به لبنان ویزای موقت می خواستیم که پانزده یورو قیمت داشت. دنبال برچسب ویزا رفتیم که آن را به پاسپورتمان بچسبانیم ولی یکی از مأموران فرودگاه به ما اشاره کرد که برویم؛ ورود مجانی بود، «ویزای مجانی».
این نکته مقدمه ای شد برای آنچه قرار بود بیرون فرودگاه به چشم ببینیم. چند ماه پیش، لبنان درگیر یک غوغایی از نوع دیگر بود. پس از جنگ های داخلی و گذشت حدود یک دهه از بازسازی و آباد سازی کشور، با وجود درگیری های دوسال اخیر و ترور رفیق حریری نخست وزیر آن، لبنان قطب توریستی و گردشگری در منطقه خاورمیانه شده بود. هتل های آن با همه بزرگی و تعداد زیادشان، برای گردشگران کافی نبود. ویزای ورود هم گویا به منزله مالیات جذابیت بی پایان و زیبایی روزافزون قطب تروریستی به شمار می رفت؛ ولی فرودگاه جدید امروز به شکل بختک به چشم می خورد. محله های تجاری همگی بسته بود و رفت و آمد نیروهای ارتشی چیزی به غیر از مکان پر سرو صدا و زرق و برقی که در گذشته از آن می شناختیم، ساخته بود. تنها نکته مثبت این بود که کیف هایمان را به سرعت گرفتیم. چمدان ها قبل از ما توسط نوار کششی به محل دریافت رسیده بودند و ما اینک در دروازه شهر بیروت بودیم.
تاریکی، چادرش را پهن کرده و دیدن آثار جنگ برایمان سخت بود. پس از اندکی حرکت در مسیر فرودگاه تا شهر بیروت، آثار باقی مانده از جنگ توسط «تابلوهای تبلیغاتی» بزرگی که در کناره جاده ها گذاشته شده بود، نمایان شد. دو دسته تابلو وجود داشت؛ یکی دسته تابلوهایی
که برخی صحنه های جنگ را نمایش داده و دیگری آنهایی بودند که تنها دوکلمه «پیروزی الهی» رویشان نقش بسته بود و هیچ امضا و نشانه ای از سازمان و افراد نصب کننده در آنها نبود و ما نیز بعدها فهمیدیم که چه کسانی در پس این حرکت وجود داشته اند.
جاده ای که به بیروت می آمد از وسط حاشیه جنوبی می گذشت و هیچ خانه ای در اطرافمان به چشم نمی خورد. راننده توضیح داد که پلی که به داخل شهر وصل می شد، توسط موشک های اسراییل منفجر شده و قسمتی از راه را باید از جاده خاکی برویم. درون شهر بیروت همه چیز عادی بود. بحران ترافیک همچنان در ساعت شش عصر به قوت خود باقی بود. به هتلی در خیابان تجاری«الحمرا» رسیدیم که این خیابان را اهل سنت لبنان در دست دارند (2) ولی هرکسی در آن تردد می کند؛ این جا هم اثری از جنگ نبود. یک ساعت بعد، نخستین
ملاقات ما با «طلال سلمان» از روشنفکران محبوب لبنان و مدیر روزنامه السفیر برگزار شد.
1. در واقعه صبرا و شتیلا، شبه نظامیان فالانژ با حمایت رژیم صهیونیستی در سال 1982 تعداد زیادی از فلسطینیان ساکن این اردوگاه را قتل عام کردند. برخی منابع، تعداد قربانیان را از 3 تا 5 هزار نفر تخمین زده اند.
2. معروف است که این منطقه، مسیحی نشین است.
منبع مقاله :
نشریه 15 خرداد، شماره21



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط