زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست

ای معشوق!هزاران دل در خم یک تار موی تو گرفتارند و رشته ی محبت توست که دل های عاشقان بی شماری را به دام انداخته است.آری آنها که به تار موی این محبوب ازل و ابد آویخته اند، گریزی و گزیری از این عشق ندارند و
دوشنبه، 19 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست
 زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست *** راه هزار چاره گر از چار سو ببست
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان *** بگشود نافه ای و درِ آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو *** ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
ساقی به چند رنگ، می اندر پیاله ریخت *** این نقش ها نگر که چو خوش در کدو ببست
یا رب چه غمزه کرد صُراحی که خون خُم *** با نعره های قلقلش اندر گلو ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع *** بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست *** احرام طواف کعبه دل بی وضو ببست
تفسیر عرفانی

1.ای معشوق!هزاران دل در خم یک تار موی تو گرفتارند و رشته ی محبت توست که دل های عاشقان بی شماری را به دام انداخته است.آری آنها که به تار موی این محبوب ازل و ابد آویخته اند، گریزی و گزیری از این عشق ندارند و راهشان از همه طرف بسته است.
2.معشوق ازلی، عنایتی کرد و شمه ای از بوی زلف گره گیر خود را در عالم پراکند و عارفان و عاشقان را مجذوب خود ساخت، اما حقیقتی از جمال خود بر آنها نگشود تا عاشقان در غم رسیدن به معشوق جان دهند.
3.من به آن دلیل عاشق و شیفته شده ام که معشوقم ابروی کمانی و مانند هلال ماه نو خود را نشانم داد و عشوه گری کرد و بلافاصله رویش را پوشاند و پنهان شد.
4.ببین که ساقی ازل در پیاله ی آفرینش، جلوه های گوناگون می کند و نقش های زیبایی می آفریند؛ آری در این جام، شراب های رنگارنگ در کنار یکدیگرند و رنگ های آن -که کثرت این جهان مادی است -در هم نمی آمیزد و هر یک جلوه و جلای خود را دارد.
5.کوزه ی شراب آفرینش، چند رنگ شراب را در پیاله ی این جهان ریخته و رازها را از پرده بیرون افکنده است.همه ی آن رنگ ها نباید از این کوزه به بیرون بریزد، به همین خاطر، خون خم در گلویش گیر کرده و قلقل گلوی صراحی از این است.
6.این چه نغمه ی زیبایی بود که معشوق در مجلس، عشق خواند و اهل شور و حال را چنان مجذوب آهنگ و آواز خود کرد که زبان از های و هو و نعره های مستانه بستند و خاموش شدند؟ آنها گویی به رازهایی آشنا شده اند که اگر بگویند، مانند صراحی، نعره های قلقل در گلویشان گیر می کند!زیرا که راز حق را با این گلو و با این زبان نمی توان گفت.
7.ای حافظ!هر کس که لاف عشق زد و در راه معشوق، وجود خود و همه ی علائقش را ترک نکرد و خواهان وصال یار شد، مانند کسی است که قصد طواف کعبه ی دل را کرده باشد، اما تن و دل خود را از ناپاکی ها پاک نساخته باشد.عشق باید همراه با پاکی ظاهر و باطن همراه باشد نه با ادعا و لاف زدن.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط