چو خامه در ره فرمان او سر طاعت *** نهاده ایم مگر او به تیغ بر دارد
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه *** که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد
به پای بوس تو دست کسی رسید که او *** چو آستانه بدین در همیشه سر دارد
ز زهد خشک ملولم کجاست باده ناب *** که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را *** دمی ز وسوسه ی عقل بی خبر دارد
کسی که از ره تقوی قدم برون ننهاد *** به عزم میکده اکنون ره سفر دارد
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد *** چو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد
تفسیر عرفانی
1. آن کس که جمال و چهره ی زیبای معشوق را همیشه در پیش چشم دارد، بدون شک از نگاه و توجه خود بهره های بسیاری برده و بینایی اش پر فایده بوده است.
2. در راه خدمت و فرمانبرداری او مانند قلم، سر اطاعت و بندگی فرود آورده ایم. شاید او همان گونه سر قلم را با تیغ می تراشد و می بُرد، سر ما را نیز از تن جدا کند و ما در راه او کشته شویم. من سر به فرمان معشوق هستم؛ هرچه او بگوید همان می کنم.
3. آن کس اجازه ی رسیدن به تو را دارد و می تواند به وصال تو برسد که مانند شمع، زیر شمشیر تو سر ببازد و هر بار سری تازه بیرون آورد. از عاشقان تو کسی شایسته ی وصال توست که هر لحظه آماده ی جان باختن برای تو باشد و از مرگ نهراسد.
4. ای یار! کسی می تواند به وصل و پای بوسی تو برسد که مانند پیشگاه و آستانه ی در همیشه سر بر خاک درگاهت داشته باشد.
5. از زهد ریاکارانه و خالی از عشق، دلتنگ و آزرده خاطر هستم؛ کجاست باده ی خالص و ناب که بوی آن همیشه مرا با طراوت و نشاط کند؟
6. اگر از شراب، هیچ بهره ای و لذتی نصیب تو نمی شود، همین کافی نیست که از لحظه ای تو را از وسوسه ها و تحریک های این عقل دنیای دور نگه می دارد؟ باده نوشی، انسان را از وسوسه ها و تردیدهای عقل دنیایی دور می کند.
7. آن کس که از راه تقوی و پرهیزکاری قدمی فراتر نرفته، اکنون به قصد رفتن به سوی میخانه راه سفر را در پیش گرفته است. نور امیدی در راه زاهدان و واعظان ریاکار وجود ندارد، پس بهتر است که راه رندان میخانه نشین را در پیش بگیریم.
8. دل شکسته و آزرده حافظ، مانند لاله ی سرخ و داغدار، داغ عشقی را که بر دل دارد، با خود به خاک خواهد برد و به وصال تو نخواهد رسید.
/م