چو مانده نو ره بیچارگان نظّاره *** زند به گوشه ی ابرو و در نقاب رود
شب شراب، خرابم کند به بیداری*** و گر به روز شکایت کنم به خواب رود
طریق عشق پر آشوب و فتنه است ای دل*** بیفتد آن که درین راه با شتاب رود
گدایی در جانان به سلطنت مفروش *** کسی ز سایه این در به آفتاب رود؟
سواد نامه ی موی سیاه چون طی شد*** بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود
حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر*** کلاه داریش اندر سر شراب رود
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز*** خوشا کسی که درین راه بی حجاب رود
تفسیر عرفانی
1.وقتی بر گیسوی زیبا و تابدارش دست نوازش می کشم، با خشم خود را کنار می کشد و از من دور می شود و هنگامی که از در صلح و آشتی در می آیم و از او عذرخواهی می کنم، به ملامت و سرزنش من می پردازد و پرخاش می کند.
2.معشوق زیبای ماهرو برای یک لحظه نقاب را کنار می زند و گوشه ی ابروی هلالی خود را نشان می دهد؛ عاشقان بیچاره و مشتاقانی را که به تماشای او ایستاده اند و غرق زیبایی اویند، از راه به در می برد و آنها را گرفتار خود می سازد و به ناگاه نقاب را می اندازد و از دیده ها خود را پنهان می سازد.
3.در شب باده نوشی، معشوق با بیدار نگه داشتن من، مست و پریشان حالم می کند و اگر روز بعد به خاطر این پریشانی از او گله و شکایت کنم، خود را به خواب می زند و اظهار بی اطلاعی می کند.
4.ای دل!پیمودن راه عشق با فتنه و آشوب همراه است و آن کس که این راه را شتابان و با عجله طی کند، مطمئناً گرفتار فتنه خواهد شد و از ادامه ی راه باز خواهد ماند.
5.ای عاشق!گدایی و بندگی درگاه معشوق را به سلطنت و تخت و تاج پادشاهی مفروش و آن را بی ارزش ندان.آیا کسی از سایه ی درگاه معشوق به آفتاب می رود؟!یعنی وصال یار بسیار با ارزش تر و برتر از داشتن سلطنت و پادشاهی است.
6.زمانی که سیاهی موی تو تمام شد و دوره ی جوانی سپری گشت و دوران پیری فرا رسید، دیگر نه تنها سفیدی موهایت کم نمی شود، بلکه رو به فزونی هم می رود، اگر چه بارها و بارها آنها را بکنی.
7.وقتی باد غرور و تکبّر در سر حباب بیفتد، سروری و غرورش به هنگام نوشیدن شراب از بین خواهد رفت.
8.ای حافظ!وجود مادّی (جسم)تو مانعی است برای رسیدن به معشوق؛ پس بلند شو و این جسم مادی را فنا کن.خوشا به حال کسی که در راه عشق بی حجاب و مانع رود.
/م