بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد

بخت و اقبال بد و نامبارک از دهان زیبا و کوچک معشوق به من عاشق نشانی نمی دهد و اقبال و سعادت از راز پنهانی دهان او مرا آگاه نمی سازد.بخت نامساعد عاشق، نشانی از قبول و عنایت و توجه معشوق دریافت نمی کند آری او نسبت
شنبه، 23 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد
 بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد*** دولت، خبر از راز نهانم نمی دهد
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم*** اینم همی ستاند و آنم نمی دهد
مُردم درین فراق و دران پرده راه نیست*** یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین*** کآنجا مجال بادوزانم نمی دهد
چندانکه بر کنار چو پرگار می شدم*** دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد
شکّر به صبر دست دهد عاقبت ولی*** بد عهدی زمانه زمانم نمی دهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست*** حافظ آه و ناله امانم نمی دهد

تفسیر عرفانی
1.بخت و اقبال بد و نامبارک از دهان زیبا و کوچک معشوق به من عاشق نشانی نمی دهد و اقبال و سعادت از راز پنهانی دهان او مرا آگاه نمی سازد.بخت نامساعد عاشق، نشانی از قبول و عنایت و توجه معشوق دریافت نمی کند آری او نسبت به من بی توجه است.
2.برای دریافت یک بوسه ی شیرین از لبان لعل گونه ی معشوق جان می دهم و او هم جانم را می گیرد، ولی بوسه ای ارزانی نمی دارد و من عاشق به چنین وصالی نمی رسم؛ برای آشنایی با عالم معنا و درک اسرار آن جان هم می دهم.
3.در اشتیاق دیدار معشوق و از غم دوری از او جانم به لب رسید و مُردم، ولی با این حال به سراپرده ی او راه نیافتم و به وصال او نرسیدم.شاید راهی وجود دارد ولی نگهبان بارگاه یار، آن را به من نشان نمی دهد.
4.نسیم صبحگاهی زلف پر پیچ و تاب معشوق را در دست گرفت و با خود برد.پستی و فرومایگی روزگار را ببین که حتی به قدر باد صبا هم به من فرصت و مجال نمی دهد که به زلف پریشان یار دستی بکشم.
5.هر چه قدر مانند پایه ی گردان و متحرک پرکار از کنار حرکت می کردم و حیران و سرگردان بودم، روزگار به من فرصت و مجالی نمی داد که به میان دایره راه یابم و مانند نقطه ی وسط دایره در مرکز اسرار عشق باشم و لحظه ای آرام بگیرم.
6.برای دستیابی به خوشی ها و لذات زندگی باید صبر و تحمل داشته باشم، ولی بی وفایی روزگار را نگاه کن که به من فرصت نمی دهد تا از این خوشی ها استفاده کنم.زمانه در اختیار من نیست و عمر می گذرد و زمانی برای صبر کردن نمی ماند.
7.با خود گفتم که به خواب می روم و روحم آرام می گیرد و چهره ی زیبای معشوق را می بینم، ولی حافظ با آه و ناله ی خود به من امان نمی دهد و این فرصت را از من می گیرد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط