ابروی دوست، گوشه ی محراب دولت است *** آنجا بمال چهره و حاجت بخواه ازو
ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار *** کآیینه ای است جام جهان بین که آه ازو
کردار اهل صومعه کرد می پرست *** این دود بین که نامه ی من شد سیاه ازو
سلطان غم هر آنچه تواند بگو بکن *** من برده ام به باده فروشان پناه ازو
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار *** گو بر فروز مشعله ی صبحگاه ازو
آبی به روز نامه ی اعمال ما فشان *** باشد توان سِتُرد حروف گناه ازو
حافظ که ساز مطرب عشّاق ساز کرد *** خالی مباد عرضه ی این بزمگاه ازو
آیا درین خیال که دارد گدای شهر *** روزی بود که یاد کند پادشاه ازو
تفسیر عرفانی
1. خط چهره ی زیبای معشوق که مانند ماه، چهره ی او را پوشانده، حلقه ی خوش و زیبایی است؛ ولی راهی از آن به بیرون وجود ندارد؛ همه ی دل ها اسیر خط زیبای معشوق هستند.
2. ابروی کمانی یار، گوشه ی محراب اقبال و خوشبختی است؛ چهره ی خود را بر آنجا بمال و از آن حاجت و نیاز خود را بطلب.
3. ای باده نوش و گدای مجلس جم! دل خود را از هوی و هوس پاک کن؛ زیرا دل مانند آیینه، جام جهان نمایی است که همه ی اسرار را نشان می دهد و شگفتا از این آیینه ی دل که جلوه هایی از عالم معنی را می توان در آن دید.
4. رفتار ریاکارانه ی صوفیان خانقاهی مرا باده نوش و می پرست کرد؛ اعمال بد آنها را ببین که چگونه سبب سیاه شدن نامه ی اعمال من شد. من با دیدن ریاکاری آنها از خانقاه رو گردان شدم و به عالم رندان روی آوردم.
5. به سلطان غم بگو که هرچه می خواهد در حقّ من انجام دهد؛ من از دست او به باده فروشان پناه برده ام تا با نوشیدن شراب، غم از دل بزدایم.
6. ای ساقی! چراغ درخشان باده را در راه خوشید قرار بده و به آن بگو تا مشعل صبحگاهی را با نور شراب برافروزد.
7. ای ساقی! برنامه ی اعمال ما شرابی بریز و آن را بشوی، امید است که با آن بتوان گناهان خود را پاک و محو کرد.
8. حافظ که ساز مطرب عاشقان را کوک کرد و نواخت، امیدوارم که هرگز این مجلس عیش و شادی از وجود او خالی نباشد. خدا کند که حافظ و شعر او همیشه در این بزم رندان و عاشقان باشد.
9. آیا می شود که روزی پادشاه از این گدای شهر با همه ی آرزوهایی که در سر دارد، یادی کند؟ چرا که من از او انتظار محبت دارم.
/م