دارم من از فراقش در دیده صد علامت *** لَیْسّتْ دُموُع عَینی هذا لَنا العَلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم *** مَنْ جَرَّبَ المُجرَّبْ حَلّتْ بِهِ النِّدامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا *** فی بُعدِها عذابُ فی قُربِها السَّلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم *** وَالله ما رَأیْنا حُبّاً بِلا مَلامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین *** حَتّی یَذوقَ مِنه کأساً مِنَ الکَرامه
تفسیر عرفانی
1. نامه ای به معشوق خود نوشتم، چنان نامه ی غمزده ای که انگار آن را با خون دل و با اشک خونین نوشته ام که:من در فراق تو دنیا را چون روز قیامت می بینم. دور از معشوق، دنیا مانند روز قیامت، ترسناک است.
2. از دوری معشوق در چشمم صد نشانه و علامت وجود دارد؛ آیا این اشک های چشم من برای درد فراق، علامتی نیست؟
3. هر چه توانستم او را آزمودم، ولی وصال او ممکن نشد و سودی برایم نداشت؛ کسی که آزموده را بار دیگر بیازماید، پشیمانی نصیب او می شود. وصال معشوق، آرزویی دست نیافتنی است.
4. از طبیب و انسان دل آگاهی احوال یار را سؤال کردم. در پاسخ گفت:اگر تو از او دور باشی، عذاب است و اگر به او نزدیک باشی، برای تو سلامت و آرامش است. دوری از معشوق، به صلاح عاشق است.
5. گفتم:اگر در اطراف معشوق بگردم، مورد سرزنش و مؤاخذه قرار می گیرم؛ سوگند به خدا که ما عشق را بدون ملامت ندیده ام. عاشق از سرزنش های دیگران هیچ هراسی ندارد و آنها را با جان و دل قبول می کند.
6. حافظ خواهان آن شد که در بهای نوشیدن جام شرابی، جان شیرین خود را فدا کند؛ تا از آن جام، باده ای از کرامت و محبت معشوق بنوشد.
/م