ز دست کوته خود زیر بارم *** که از بالا بلندان شرمسارم
مگر زنجیر مویی گیردم دست *** و گرنه سر به شیدایی برآرم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون *** که شب تا روز اختر می شمارم
بدین شکرانه می بوسم لب جام *** که کرد آگه ز راز روزگارم
اگر گفتم دعای می فروشان *** چه باشد حقّ نعمت می گزارم
من از بازوی خود دارم بسی شکر *** که زور مردم آزاری ندارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن *** به لطف آن سری امید دارم
تفسیر عرفانی
1.از ناتوانی و تهیدستی خود در رنج و عذابم،زیرا از اینکه خواسته های معشوقان زیباروی بلند قامت را نمی توانم برآورده سازم،شرمنده ام.
2.مگر معشوق و محبوبی که دارای زلف تابدار و حلقه وار است، دستم را بگیرد و زنجیر دل شیدای من باشد، و گرنه سرگردان و دیوانه خواهم شد.
3.اوضاع و احوال روزگار و امور دنیا را از چشم من بپرس، زیرا که شب تا به صبح خواب ندارم و بیدارم و ستاره ها را نظاره می کنم و می شمارم.
4.به شکرانه ی این که جام شراب، مرا از اسرار عالم آگاه کرد، بر لب آن بوسه می زنم.جام شراب، جام جهان نما است.
5.چنانچه پیر مغان و می فروشان -این راهنمای صاحبدلان و عاشقان -را دعا کردم، جای تعجب و گله ندارد؛ زیرا حق احسان و محبتشان نسبت به خودم را به جا می آورم .من همیشه سپاس گزار عاشقان هستم.
6.من از بازوی خود بسیار سپاس گزارم، زیرا که زور و قوّت مردم آزاری ندارم؛ من اگرچه زور و قدرتی دارم، اما هیچ گاه از آن راه مردم آزاری استفاده نمی کنم.
7.مانند حافظ سری مست دارم و اهل رندی و میگساری می باشم، ولی به لطف و عنایت از سوی پروردگار در آن جهان امیدوارم و آرزوی بخشایش دارم.من به لطف و مرحمت معشوق امید دارم.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول