من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

من دوستدار چهره ی زیبا و شاد و موی آراسته هستم. من مدهوش و حیران چشم خمار و اسیر کننده و شراب ناب و زلال هستم.
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
 من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

من دوستدار روی خوش و موی دلکشم *** مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم
گفتی ز سرّ عهد ازل یک سخن بگو *** آنگه بگویمت که دو پیمانه درکشم
من آدم بهشتیم اما درین سفر *** حالی اسیر عشق جوانان مهوشم
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز *** اِستاده ام چو شمع مترسان ز آتشم
شیراز، معدن لب لعل است و کان حُسن *** من جوهری مفلسم ایرا مشوّشم
از بس که چشم مست درین شهر دیده ام *** حقّا که می نمی خورم اکنون و سر خوشم
شهری است پر کرشمه ی حوران ز شش جهت *** چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم
بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست *** گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم
حافظ، عروس طبع مرا جلوه آرزوست *** آیینه ای ندارم ازان آه می کشم

تفسیر عرفانی
1. من دوستدار چهره ی زیبا و شاد و موی آراسته هستم. من مدهوش و حیران چشم خمار و اسیر کننده و شراب ناب و زلال هستم.
2. گفتی که از راز عهد الست، آن پیمانی که بین خدا و بندگان بسته شده سخنی بگو. من زمانی می توانم این راز این پیمان عاشقانه را فاش نمایم که دو پیمانه شراب بنوشم و مست شوم.
3. من انسان اهل بهشت هستم که قرار بود در بهشت بمانم، اما لغزش هایی مرا به این دنیای خاکی کشاند و اکنون در این دنیا گرفتار عشق زیبارویان شده ام.
4. در عاشقی از سوختن و ساختن چاره ای نیست؛ مرا که در عشق خود پابرجا هستم از آتش مترسان؛ از سوختن در راه عاشقی ترس ندارم؛ برای سوختن آماده ام.
5. شیراز، معدن لب های زیبا و لعل گون است و زیبارویان بسیاری دارد؛ اما من مانند جواهرشناس تهیدستی هستم که این همه زیبایی ها را می بینم، اما از آنها بی نصیبم و به همین سبب آشفته و حیرانم.
6. آن قدر در این شهر زیبارویان، چشم مست و خمار دیده ام که شراب ننوشیده، سرمست و خوش هستم؛ دیدن این زیبایی ها آدم را مست می کند و نیازی به شراب نیست.
7. شیراز، شهری است که ناز و کرشمه ی زیبارویان بهشتی اش از هر طرف به چشم می خورد؛ اگر مال و منالی داشتم، خریدار کرشمه های دلفریب همه ی آنان می شدم.
8. اگر بخت مساعد مرا یاری کند تا من معشوق خود برسم، خود را در بهشت می یابم که حوریان بهشتی، فرش زیر پای مرا می روبند، آن هم با گیسوی خود نه با جارو.
9. ای حافظ! طبع شعر من مانند عروس زیبایی است که در آرزوی جلوه گری می باشد، ولی من آینه ای برای نشان دادن آن ندارم و به این سبب آه می کشم. در غربت و در میان رقیبان و حسودان، شعرم جلوه ای ندارد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط