من که از آتش دل چون خُم می در جوشم

با اینکه از آتش دل، مانند خُم شراب در حال جوش و خروش هستم، ولی مُهر سکوت بر لب زده ام؛ خون دل می خورم، سخنی نمی گویم؛ برای درک اسرار عالم غیب، بیتابم اما سکوت را برگزیده ام.
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من که از آتش دل چون خُم می در جوشم
 من که از آتش دل چون خُم می در جوشم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

من که از آتش دل چون خُم می در جوشم *** مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن *** تو مرا بین که درین کار به جان می کوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم *** هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نه ام معتقد طاعت خویش *** این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علی رغم عدو روز جزا *** فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم، روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت *** من چرا مُلک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست *** پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم
من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خُم *** چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم
گر ازین دست زند مطرب مجلس ره عشق *** شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم

تفسیر عرفانی
1. با اینکه از آتش دل، مانند خُم شراب در حال جوش و خروش هستم، ولی مُهر سکوت بر لب زده ام؛ خون دل می خورم، سخنی نمی گویم؛ برای درک اسرار عالم غیب، بیتابم اما سکوت را برگزیده ام.
2. طمع بوسه زدن به لب شیرین معشوق، باعث نابودی و کشته شدن است. تو مرا ببین که برای رسیدن به این آرزو چگونه با تمام وجود خود می کوشم؛ آرزوی رسیدن به اسرار حق کار هر کسی نیست.
3. من کی می توانم از غم عشق زیبارویی رهایی یابم، در حالی که هر لحظه زلف تابدار او حلقه در گوش من می کند و مرا اسیر و بنده ی خود می سازد؟ عشق به معنی متعالی و عارفانه، هر دم آتش به جان می زند.
4. اگر چه طاعت و عبادت من در درگاه حق به حساب نمی آید، اما گاه گاه عنایتی از پروردگار، دلم را صفا می دهد.
5. امیدوارم که برخلاف میل دشمن -کسی که از عشق عارفانه ی من بی خبر است -در روز قیامت، فیض بخشش و احسان خداوندی بار سنگین گناه را بر دوشم نگذارد.
6. حضرت آدم، باغ بهشت را به دو گندم فروخت و از دست داد. من چرا این دنیای فانی را به یک جو نفروشم؟ من نیز فرزند خلف پدرم هستم و به راحتی از این دنیای مادی چشم می پوشم.
7. خرقه پوشیدن من، نشان از کمال دینداری من نیست؛ بلکه بر سر صد عیب پنهانی خویش پرده ای می کشم و آن را از چشم مردم مخفی می کنم.
8. من که خواهان نوشیدن شراب ناب و صاف سر خُم هستم، اگر سخن پیر مغان را که مرا به شراب نوشی فرا می خواند، گوش ندهم چه می توانم کرد؟ من می خواهم زود به مرتبه ی درک اسرار غیب برسم، اما پیر مغان می گوید:راه وصال درازتر از این است. دیری باید دُردکش بود و هنوز نوبت شراب صافی نیست.
9. اگر مطرب مجلس شادی به همین منوال، آهنگ و نغمه ی عشق را بنوازد، به هنگام رقص و پای کوبی، شعر حافظ مرا از هوش خواهد برد. اگر نوای عشق آسمانی این است، شعر حافظ با تأثیر آن به جایی می رسد که شنونده را مسحور می کند.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط