عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم

مدت زیادی است که در آرزوی درک عالم معنی هستم و به این منظور به دنبال انسان نیکنامی هستم که با هدایت و ارشاد او به مقصد برسم. امیدی به زاهدان ریاکار و صوفیان خانقاهی ندارم.
دوشنبه، 15 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم
عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم *** دست شفاعت هر زمان در نیکنامی می زنم
بی ماه مهر افروز خود تا بگذرانم روز خود *** دامی به راهی می نهم مرغی به دامی می زنم
اورنگ کو؟ گلچهر کو؟ نقش وفا و مهر کو؟ *** حالی من اندر عاشقی دا و تمامی می زنم
تا بو که یابم آگهی از سایه ی سرو سهی *** گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می زنم
هر چند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل *** نقش خیالی می کشم فال دوا می زنم
دانم سر آرد غصّه را رنگین بر آرد قصّه را *** این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می زنم
با آنکه از وی غایبم وز می چو حافظ تائبم *** در مجلس روحانیان گه گاه جامی می زنم

تفسیر عرفانی
1. مدت زیادی است که در آرزوی درک عالم معنی هستم و به این منظور به دنبال انسان نیکنامی هستم که با هدایت و ارشاد او به مقصد برسم. امیدی به زاهدان ریاکار و صوفیان خانقاهی ندارم.
2. برای گذراندن این روزگار طلب، فکر می کنم و می کوشم، اما مثل هر عاشقی سرگردانم؛ در فراق، آشفته و سرگردان و حیرانم.
3. قصّه ی عاشقان این دنیا می گذرد و از وفا و بی وفایی آنها نیز نشانی نمی ماند؛ اما من می خواهم کمال عاشقی را در این سیر عارفانه ی خود نشان دهم.
4. به امید آنکه از معشوق سرو قامت خود خبری بیابم، از هر طرف آواز عشق سر می دهم. عشق های این جهانی را می آزمایم تا روزی سایه عنایت پروردگار به من پناه دهد. عاشق می شوم تا مورد عنایت واقع شوم.
5. اگر چه می دانم که آن معشوق آرام کننده ی دل، کام دلم را نمی دهد و مرا به آرزویم نمی رساند، ولی در عالم خیال، تصویر زیبایش را نقش می بندم و برای دوام آن فالی می زنم، یعنی همیشه امیدوارم.
6. امیدوارم که این غصّه ی فراق محبوب پایان پذیرد و سرانجام خوشایندی داشته باشد؛ چرا که من هر صبح و شام با دل خونین از این آرزو سخن می گویم و این آه، بی اثر نمی تواند باشد.
7. با آنکه از معشوق خود دورم و مانند حافظ از نوشیدن شراب توبه کرده ام، ولی گاه گاه در محفل روحانیان و صاحبدلان، جام شرابی می نوشم. گاه گاهی از درک عالم معنا بهره ای دارم.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط