حالیا مصلحت وقت در آن می بینم

اکنون صلاح وقت در این است که به میخانه نقل مکان کنم و در آنجا ساکن شوم و به عیش و شادی پرداخته و سرمست شوم و مستانه بنشینم.
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حالیا مصلحت وقت در آن می بینم
حالیا مصلحت وقت در آن می بینم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

حالیا مصلحت وقت در آن می بینم *** که کشم رَخْتْ به میخانه و خوش بنشینم
جام مِی گیرم و از اهل ریا دور شوم *** یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
جز صُراحی و کتابم نبود یار و ندیم *** تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
سر به آزادگی از خلق بر آرم چون سرو *** گر دهد دست که دامن ز جهان در چینم
بس که در خرقه ی آلوده زدم لاف صلاح *** شرمسار از رخ ساقی و مِیِ رنگینم
سینه ی تنگ من و بار غم او هیهات *** مرد این بار گران نیست دل مسکینم
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر *** این متاعم که همی بینی و کمتر زینم
بنده ی آصف عهدم دلم از راه مبر *** که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم
بر دلم گر دستم هاست خدایا مپسند *** که مکدّر شود آیینه ی مهر آیینم

تفسیر عرفانی
1. اکنون صلاح وقت در این است که به میخانه نقل مکان کنم و در آنجا ساکن شوم و به عیش و شادی پرداخته و سرمست شوم و مستانه بنشینم.
2. پیاله ی شراب در دست بگیرم و از ریاکاران و تزویرگران دور شوم؛ یعنی از میان مردم جهان، پاکدلی همچون جام شراب روشن و صاف را برگزینم.
3. به جز تُنگ شراب مستی بخش و کتاب، یار و همدمی برایم وجود ندارد. برای اینکه دوستان حیله گر و دو رو و یاران مدّعی لاف زن را در دنیا کمتر ببینم.
4. چنانچه بتوانم که دست از این عالم بردارم و گوشه ای خلوت برگزینم و در میان مردمان آن نباشم، مانند سرو سر خود را با آزادگی و سرافرازی در میان دیگران بلند نموده و افتخار خواهم کرد.
5. از بس که در خرقه ی ریایی زاهدانه و آلوده به گناهم، ادّعای تقوی و تظاهر به پاکدامنی کردم، از روی ساقی پاکدامن و شراب سرخ صاف شرمنده ام.
6. افسوس که سینه ی تنگ و کوچک من هرگز نمی تواند بار غم عشق او را بکشد؛ زیرا این دل بیچاره توان بردن آن را ندارد.
7. من اگر رند خراباتی و یا زاهد و پارسای شهرم، کالا و دارایی من همین است که می بینی و حتی کمتر از آن هستم که فکر می کنی.
8. من بنده و غلام هر کسی نیستم، بلکه فقط بنده و خدمت گزار آصف عهد (وزیر نیکوکار شاه شجاع)هستم؛ مرا فریب مده و گمراه مکن که اگر کوچک ترین اشاره و گلایه ای بکنم، انتقام مرا حتی از فلک کج مدار و هنرمند ستیز هم می گیرد.
9. گرد و غبار ستم بر روی دلم نشسته و آن را تیره کرده است. خدایا! راضی مشو که آیینه ی دل پر از محبت من، تیره و تار گردد.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.