خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم

خوشا آن روزی که از این منزل ویران و خراب بروم و در کوی محبوب خود، آرامش خاطر و آسایش خیالی پیدا کنم. خوشا آن روزی که این دنیا را به سوی عالم معنی ترک کنم.
سه‌شنبه، 16 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم
خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم *** راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب *** من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت *** رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت *** به هواداری آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت *** با دل زخم کش و دیده ی گریان بروم
نذر کردم گر ازین غم به درآیم روزی *** تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
به هواداری او ذرّه صفت رقص کنان *** تا لب چشمه ی خورشید درخشان بروم
تازیان راغم احوال گران باران نیست *** پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون *** همره کوکبه ی آصف دوران بروم

تفسیر عرفانی
1. خوشا آن روزی که از این منزل ویران و خراب بروم و در کوی محبوب خود، آرامش خاطر و آسایش خیالی پیدا کنم. خوشا آن روزی که این دنیا را به سوی عالم معنی ترک کنم.
2. گر چه می دانم که انسان غریب و ناآشنا راه به جایی نمی برد و به مقصود خود نمی رسد، ولی من در آرزوی آن زلف خوشبو و پریشان معشوق می روم. من با آرزوی دیدار معشوق خواهم رفت.
3. از ترس و وحشت زندان اسکندر، دلم گرفته و آزرده شده است؛ پس بار سفر را می بندم و تا سرزمین سلیمان، کوی معشوق خود می روم.
4. آهسته و با احتیاط به سراغ محبوب خود خواهم رفت. در اشتیاق دیدار او مانند نسیم صبا -که ملایم و آهسته می وزد -با تن رنجور و دل بی قرار می روم.
5. اگر قرار است که در راه رسیدن به او قدمی بردارم و حرکتی نمایم، مانند قلم با دل مجروح و دیده ی گریان با سر خواهم رفت.
6. قرار کردم که اگر روزی از این غم هجران و غربت رها شوم و فراق محبوب پایان پذیرد، غزلخوان و شادان به سوی میکده و محفل رندان عاشق بروم.
7. در آرزوی دیدار معشوق، مانند ذره غباری که در نور آفتاب معلق است، رقص کنان به سوی او می روم.
8. سوارکاران و کسانی که دنیا بر مرادشان است، از حال مسافران در راه مانده خبر ندارند و غمی به دل راه نمی دهند. ای پارسایان! ای خداپرستان! یاری ام کنید که این سفر را خوش و آسان به پایان برسانم.
9. اگر مانند حافظ نتوانم از این بیابان راهی به بیرون پیدا کنم و رها شوم، به همراه جلال و شکوه آصف زمان (جلال الدین تورانشاه)خواهم رفت.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.