ز در درآ و شبستان ما منوّر کن

ای معشوق! از در وارد شو و قدم به شبستان تیره و تاریک ما بگذار و آن را روشن کن و هوای مجلس روحانیان را معطّر ساز.
پنجشنبه، 18 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز در درآ و شبستان ما منوّر کن
 ز در درآ و شبستان ما منوّر کن

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

ز در درآ و شبستان ما منوّر کن *** هوای مجلس روحانیان معطّر کن
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز *** پیاله ای بِدهش گو دماغ را تر کن
به چشم و ابروی جانان سپرده ام دل و جان *** بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن
ستاره ی شب هجران نمی فشاند نور *** به بام قصر برآ و چراغ مَه برکن
بگو به خازن جنّت که خاک این مجلس *** به تحفه برسوی فردوس و عود مجمر کن
ازین مُزوّجه و خرقه نیک در تنگم *** به یک کرشمه ی صوفی و شم قلندر کن
چو شاهدان چمن زیر دست حُسن تواند *** کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن
فضول نفس حکایت بسی کند، ساقی *** تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن
حجاب دیده ی ادراک شد شعاع جمال *** بیا و خرگه خورشید را منوّر کن
طمع به قند وصال تو حدّ ما نبود *** حوالتم به لب لعل همچو شکّر کن
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده *** بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن
پس از ملامت عیش و عشق مهرویان *** ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن

تفسیر عرفانی
1. ای معشوق! از در وارد شو و قدم به شبستان تیره و تاریک ما بگذار و آن را روشن کن و هوای مجلس روحانیان را معطّر ساز.
2. اگر فقیه تو را نصیحت کند که عاشق نشو و عشق ورزی مکن، جام شرابی به او بده و بگو از این خشکی زهد و ادعای پرهیزکاری بیرون بیا، سرمست و با نشاط شو.
3. دل و جان خود را به چشم و ابروی معشوق سپردم و عاشق او شدم، بیا و بیا چشم و ابروی زیبای تو را تماشا کن.
4. ستاره های خوشبختی و سعادت در شب هجران بی فروغ هستند؛ ای معشوق! به بالای قصر برو و جلوه گری کن؛ زیرا این جلوه ی تو با طلوع ماه برابر است و در واقع جانشین آن می شود.
5. به نگهبان بهشت بگو که خاک این مجلس را به رسم تحفه و ارمغان به بهشت ببرد؛ خاک این مجلس چنان خوشبو است که با سوزاندن آن هوای بهشت عطرآگین می گردد.
6. از این کلاه و خرقه ی صوفیان ریاکار، دل آزرده و دلتنگم. ای معشوق! با یک ناز و غمزه ای که مانند عارفان حقیقی، پاک و بی ریا است، مرا قلندر و وارسته کن.
7. ای معشوق! حالا که همه ی درخت ها و گل های باغ در زیبایی زیر دست تواند و تو از همه ی آنها زیباتری، پس به باغ بیا و جلوه گری کن و بر آنها فخر بفروش.
8. ای ساقی! این نفس فضول، حرف های بیهوده می زند و یاوه گویی می کند، تو به حرف های او گوش فرا نده و همچنان به کار خود ادامه بده و شراب در جام ما بریز.
9. ای یار! نور زیبایی تو چندان خیره کننده است که خود به صورت حجابی، مانع از ادراک و دیدار تو می شود؛ تو آنی که خیمه و خرگاه خورشید را هم -با آن همه نورانیت -منوّر می کنی؛ زیبایی تو حیرت آور است.
10. ای معشوق! حالا که رسیدن به قند وصال تو در حد و اندازه ی ما نیست، پس دست کم مرا به لب شیرینت حواله کن و بوسه ای بده؛ اگر وصال ممکن نیست، بوسه ای به ما بده.
11. ای معشوق! لب جام شراب را ببوس و آنگاه آن را به عاشقان مست بده و با این کار لطیف و ظریف خود، دوستان باده نوش خود را سرمست و با نشاط کن و آنها را سرحال بیاور.
12. پس از پرداختن به عیش و شاد و عشق ورزیدن به زیبارویان از جمله کارهایی که باید انجام بدهیع این است که شعر حافظ را از حفظ کنی.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما