نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی *** که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش *** که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین می دهدت پند، ولی *** و عظمت آنگاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است *** حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصّه دنیا به گزاف *** گر شب و روز درین قصّه ی مشکل باشی
گر چه راهی است پر از بیم ز ما تا بَرِ دوست *** رفتن آسان بُوَد اَر واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد *** صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
تفسیر عرفانی
1. فصل بهار رسیده است. وقت را غنیمت بدان و بکوش تا شاد و خوش باشی؛ زیرا چه بسیار گل ها بروید و تو در خاک خفته باشی.
2. من نمی گویم که اکنون با چه کسی همنشین و همدم باش و چه چیزی را بنوش؛ زیرا اگر خود باهوش و عاقل باشی، این نکته را به خوبی درک می کنی؛ فصل بهار، فصل شراب نوشی است.
3. چنگ در پرده همین پند را می داد، ولی زمانی وعظ او تأثیر دارد و سودمند است که تو پذیرا و لایق آن باشی.
4. در باغ، هر برگی مانند دفتری است که از حالات خاص و واردات الهی سخن می گوید. حیف است که تو از کار همه ی این حال ها بی خبر و غافل بمانی. روییدن و پژمردن و فروریختن برگ ها همه پند و عبرت است.
5. همیشه در فکر داستان مشکلات زندگی باشی، غم و غصّه ی دنیا عمر گرانبهای تو را بیهوده از بین خواهد برد.
6. هر چند بین ما و معشوق راهی دراز و پر خطر است، ولی اگر به مراحل و منزل های راه آگاه باشی، طی کردن آن آسان است.
7. ای حافظ! اگر بخت و سعادت بلند، تو را یاری کند، در دام آن معشوق زیباروی دلربا گرفتار خواهی شد.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول