زین خوش رقم که بر گل رخسار می کشی *** خط بر صحیفه ی گل و گلزار می کشی
اشک حرم نشین نهانخانه ی مرا *** زان سوی هفت پرده به بازار می کشی
کاهل روی چو باد صبا را به بوی زلف *** هر دم به قید سلسله در کار می کشی
هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست *** از خلوتم به خانه ی خمّار می کشی
گفتی سر تو بسته ی فتراک ما شود *** سهل است اگر تو زحمت این بار می کشی
با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم *** وه زین کمان که بر من بیمار می کشی
باز آ که چشم بد ز رُخت دفع می کند *** ای تازه گل که دامن ازین خار می کشی
حافظ دگر چه می طلبی ازنعیم دهر *** مِیْ می خوری و طُرّه ی دلدار می کشی
تفسیر عرفانی
1. ای معشوق! با این نقش و نگار زیبا که بر چهره چون گل خود می کشی، گویی بر صفحه گل و گلزار خط بطلان می کشی.
2. اشک مرا که در خلوت سرای چشم، حرم نشین و پنهان است از آن سوی هفت پرده ی چشم بیرون می آوری و مرا رسوای عام و خاص می کنی.
3. ای معشوق! با بوی خوش گیسوی تابدار و پیچیده ات، بیماری چون باد صبا را هر لحظه به حرکت و تکاپو وا می داری و به کار می کشی.
4. ای یار! هر لحظه به یاد آن لب سرخ شراب گون و آن چشم مست و خمارت مرا از خلوت سرای خود به سوی خانه ی می فروش و خرابات می کشانی.
5. ای مشعوق! گفتی که شایسته است سر تو به فتراک زین اسب ما بسته شود؛ برای من آسان است اگر تو زحمت این بار را بکشی.
6. ای یار! با این چشم و ابروی زیبا که تو داری، چه تدبیری می توانم برای این دل عاشق خود بکنم؟ شگفتا از این کمان ابرویی که بر من بیمار می کشی.
7. ای معشوق! ای تازه گل زیبا که از خار خود روی می گردانی و می گریزی! به سوی من بیا تا این خار بی مقدار چشم زخم ها را از تو دور کند.
8. ای حافظ! اکنون که شراب می نوشی و دست بر زلف یار می کشی، دیگر از نعمت روزگار چه می خواهی؟
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول