که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

چه کسی از من گدای عاشق به سوی پادشاهان این پیام را می برد که:در کوی باده فروشان دو هزار پادشاه با عظمتی چون جمشید به قدر یک جام شراب ارزشی ندارد.
شنبه، 20 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
 که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

که بَرَد به نزد شاهان ز من گدا پیامی *** که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی
شده ام خراب و بد نام و هنوز امیدوارم *** که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن *** که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود *** نه به نامه ای پیامی نه به خامه ای سلامی
اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته *** به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
زر هم میفکن ای شیخ به دانه های تسبیح *** که چو مرغ، زیرک افتد نَفِتد به هیچ دامی
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش *** که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت *** که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ *** که چنان کُشنده ای را نکند کس انتقامی

تفسیر عرفانی
1. چه کسی از من گدای عاشق به سوی پادشاهان این پیام را می برد که:در کوی باده فروشان دو هزار پادشاه با عظمتی چون جمشید به قدر یک جام شراب ارزشی ندارد.
2. مست و خراب و رسوا شده ام، ولی هنوز امیدوارم که به یاری دعا و تلاش دوستان عزیز و گرامی بتوانم به خوشنامی و سعادت برسم.
3. تو که اکسیر و کیمیا می فروشی، نگاه عنایتی به سوی قلب ما بینداز و ما را مورد لطف خود قرار بده؛ زیرا که سرمایه ای نداریم و دام طمع گسترده ایم.
4. شگفتا از وفاداری معشوق چون جان عزیز که نه با نامه ای به سویم پیامی و نه با قلمی برایم سلامی فرستاد.
5. اگر این شراب، خام و ناپخته و آن همنشین بد حریف، پخته و با تجربه است، این شراب خام هزار بار بهتر و عزیزتر از آن دوست ریاکار پخته و کارآزموده است.
6. ای شیخ ریاکار! مرا با دانه های تسبیح و عبادت ظاهری خود گمراه مکن که اگر انسان، زیرک و هوشیار باشد، هرگز در دامی گرفتار نخواهد شد.
7. ای معشوق! قصد خدمت کردن به تو دارم؛ مرا با لطف و عنایت خود بخر و از دست مده؛ زیرا که بنده ی خوش یمن و مبارکی چون من کمتر به دست می آید.
8. ای یار! به کجا شکایت ببرم؟ با چه کسی این ماجرا را در میان بگذارم که لب شیرین تو مایه ی حیات ما بود، ولی افسوس که دوامی نداشت.
9. ای معشوق! تیر مژگان خود را پرتاب کن و خون حافظ عاشق را بریز؛ زیرا هیچ کس از چنین قاتلی انتقام نخواهد گرفت.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما