ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

کیست که از سوی معشوق من نامه ای محبت آمیز بیاورد؟ اگر پیک صبا می خواهد لطف و بخششی به من کند، کجاست؟
يکشنبه، 21 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
 ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

ز دلبرم که رساند نوازش قلمی *** کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق *** چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی
بیا که خرقه ی من گرچه رهن میکده هاست *** ز مال وقف نبینی به نام من درمی
حدیث چون و چرا درد سر دهد ای دل *** پیاله گیر و بیا ساز عمر خویش دمی
طبیب راه نشین، درد عشق نشناسد *** برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم *** بِه آنکه بر در میخانه برکشم عَلَمی
بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند *** به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی
دوام عیش و تنعّم نه شیوه ی عشق است *** اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی
نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست *** به کَشته زار جگر تشنگان نداد نمی
چرا به یک نِی قندش نمی خرند آن کس *** که کرد صد شکر افشانی از نی قلمی
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست *** جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی

تفسیر عرفانی
1. کیست که از سوی معشوق من نامه ای محبت آمیز بیاورد؟ اگر پیک صبا می خواهد لطف و بخششی به من کند، کجاست؟
2. بین عقل و عشق مقایسه کردم و فهمیدم که چاره اندیشی عقل در برابر عشق مانند نشان و نقشی است که قطره ی شبنم بر روی دریا می کشد که از بین می رود.
3. بیا ببین که هر چند خرقه ی من در گرو میکده هاست، ولی از مال وقف به اندازه ی یک درهم به نام من نیست.
4. ای دل! قیل و قال و مجادله سبب درد سر و گرفتاری است؛ آن را رها کن و جام شراب بگیر و بنوش و مست شو و لحظه ای از عمر خود را به آسایش سپری کن.
5. طبیب دوره گرد و راه نشین، درد عشق را نمی شناسد. ای افسرده دل! برو مسیحا دمی را پیدا کن که کارش درمان دل باشد نه تن.
6. از فریب و پنهان کاری دلم گرفت و ملول شدم؛ بهتر آن است که آشکارا به خرابات بروم و شراب بنوشم.
7. بیا و ببین که عارفان وقت شناس، دو جهان را در ازای یک پیاله شراب و همنشینی با معشوق زیبارو می فروشند؛ تو نیز وقت را غنیمت بدان و به عیش و مستی بپرداز.
8. برخورداری دائمی از ناز و نعمت، راه و روش عشق ورزی نیست. اگر یار و همنشین مایی، نیش غم عشق را نیز بنوش و پذیرا باش.
9. شکوه ای ندارم، ولی ابر لطف و رحمت یار به کشتزار عاشقان تشنه لب و مشتاق نمی زداد؛ عاشقان نتوانستند از معشوق برخوردار گردند و مورد لطف و عنایت او قرار گیرند.
10. چرا آن کسی را که با قلم خود صد گونه سخنان شیرین و شیوا می گوید، به اندازه ی یک نی قند ارزش قایل نیستند و نمی خرند.
11. ای شاه! حافظ به جز دعای شبانگاهی و راز و نیاز سحرگاهی چیزی که لایق تو باشد، در اختیار ندارد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.