چه مستی است ندانم که رو به ما آورد *** که بود ساقی و این باده از کجا آورد
تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر *** که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن *** که باد صبح نسیم گره گشا آورد
رسیدن گل و نسیرین به خیر و خوبی باد *** بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است *** که مژده طرب از گلشن سبا آورد
علاج ضعف دل ما کرشمه ی ساقی است *** بر آر سر که طبیب آمد و دوا آورد
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ *** چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم *** که حمله بر من درویش یک قبا آورد
فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند *** که اِلتجا به در دولت شما آورد
تفسیر عرفانی
1. نمی دانم که این چه عشق است که ما را گرفتار خود کرده و مست نموده است؟ و ساقی این شراب مست کننده چه کسی بود و این باده را از کجا آورده بود؟
2. تو هم پیاله ی شرابی برای خود فراهم کن و از این محیط پر هیاهو بیرون برو و راهی صحرا شو، زیرا مرغ خوشخوان ساز خوشنوازی با خود آورده است.
3. ای دل! همچون غنچه ای عاشق که آرزوهایش برآورده نشده و کارش گره خورده، نومید و غمگین نباش، چرا که باد صبا با وزش نسیم ملایم خود، گره از کار می گشاید و بوی گل را همراه خود می آورد.
4. با آمدن فصل بهار، گل سرخ و نسرین زیبا هم به باغ آمده اند که رسیدنشان به خیر و خوشی باد، بنفشه شاد و خوشبو نیز آمد و یاسمن هم با آمدنش به باغ صفا و طراوت بخشید.
5. نسیم سحری که برای صاحبدلان، پیام آور شادی های سرزمین عاشقان است، مژده ی شادی و نشاط از آن گلشن سبا آورده است. باد صبا مانند هدهد سلیمان، مژده ای از سرزمین سبا آورد.
6. درمان غم عشق و دلتنگی من، عنایت و غمزه ی معشوق است. ای دل! سربلند کن که طبیب درد عشق آمده و با خود دارو آورده است.
7. ای شیخ! از من به خاطر پیروی از پیر خرابات، غمگین نشو؛ زیرا تو تنها به من وعده ی دیدار معشوق و رسیدن به حقیقت دادی، ولی پیر مغان مرا با نوشان شراب حقیقی سرمست کرد و به دیدار معشوق رساند.
8. آفرین بر آن چشم خمار و زیبای معشوق دلربا که دل من عاشق تهیدست و بی چیز را ربوده است.
9. اکنون آسمان با میل و رغبت به غلامی حافظ گردن می نهد، زیرا که به شکوه و جلال درگاه تو پناه آورده است.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.
/ج