دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد

اگر قرار است لحظه ای با غم و اندوه سپری کنی، آن لحظه تمام عالم هم ارزشی ندارد. خرقه ی ما را به بهای یک جام می -که داروی غم است -بفروش، زیرا ارزش آن بیش از این نیست.
چهارشنبه، 24 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد

 

به کوشش: رضا باقریان موحد





 
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد *** به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمی گیرند *** زهی سجاده ی تقوی که یک ساغر نمی ارزد
رقیبم سرزنش ها کرد کز این باب، رخ برتاب *** چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در و درج است *** کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی ارزد
چه آسان می نمود اول غم دریا به بوی سود *** غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی *** که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر *** که یک جو منّت دونان دو صد من زر نمی ارزد

تفسیر عرفانی
1. اگر قرار است لحظه ای با غم و اندوه سپری کنی، آن لحظه تمام عالم هم ارزشی ندارد. خرقه ی ما را به بهای یک جام می -که داروی غم است -بفروش، زیرا ارزش آن بیش از این نیست.
2. آفرین بر این سجاده ی تقوی ریایی که به جرعه ی شرابی هم نمی ارزد و در میکده همه ی اینها در برابر صفا و صداقت عاشقان و صاحبدلان بهایی ندارد.
3. رقیب، مرا سرزنش های بسیار کرد و گفت:در پشت این درگاه نمان و از اینجا روی برگردان و برو من در مقابل این همه سرزنش گفتم:آیا سر من هم ارزش این را ندارد که خاک این درگاه باشد؟
4. تاج سلطانی داشتن و در دستگاه شکوهمند حکومتی راه یافتن هم زیبا و دلپذیر است و هم خطرناک؛ ولی این زیبایی به از دست دادن سر و به خطر انداختن جان نمی ارزد.
5. ابتدا تصور می کردم که سفر پر رنج و اضطراب دریا، به خاطر سود بسیاری که در پی دارد، قابل تحمل و آسان خواهد بود. معلوم شد که اشتباه کرده ام و تحمل و تماشای دریای طوفانی به هیچ سود و گنج و گوهری نمی ارزد.
6. ای معشوق من! بهترین کار این است که به مشتاقان روی خوش نشان ندهی و جلوه گری نکنی؛ زیرا با این حسن و زیبایی عالمگیر، افراد بسیاری را به خیل دوستداران و مشتاقان خود درخواهی آورد. آن گاه شادی این گونه جهانگیری به غم رتق و فتق امور این تعداد دوستدار نمی ارزد.
7. همچون حافظ گرفتار منافع دنیایی نباش تا منّت مردمی فرومایه که به تو چیزی می دهند و بر تو منّت می گذارند، نکشی. اگر بخشش آنها بسیار هم باشد و منّت زیادی هم بر سر تو نگذارند، باز هم بهتر است از این منافع بگذری و قناعت پیشه کنی.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط