حسین رضویان (2)
چکیده
یکی از ویژگی های سبک شناسی نوین، توصیف متن بدون استفاده از کلماتی مانند خوب، عالی، نازل، سست و... است. نگارندگان این مقاله می کوشند تا نشان دهند چگونه می توان با به کارگیری الگوی سبک شناسی روایت سیمپسون (2004) و با بررسی مؤلفه های گفتمان و عناصر روایت مطرح در آن، سبک داستان های کوتاه صادق چوبک را تعیین کرد. به این منظور، سه داستان کوتاه چوبک به صورت تصادفی انتخاب و بررسی شده است.نتایج تحقیق نشان می دهد به جای استفاده از واژگان محدودی برای بیان ویژگی های سبک شناختی متن یا نویسنده، می توان از توصیفات و توضیحاتی مبتنی بر شواهد متن استفاده کرد. بنابراین، توصیفی از داستان های چوبک براساس مؤلفه های الگوی سیمپسون، تصویری روشن و عینی از نثر او فراروی خواننده قرار می دهد و ویژگی های سبکی آن را مشخص می کند. برای نمونه، چوبک در داستان هایش به ترتیب از فرایندهای مادی، رابطه ای و رفتاری بیش از سایر فرایندها استفاده کرده است. براساس این، شخصیت های داستان های چوبک کنشگرهایی رفتارگرا هستند. همچنین، زاویه ي دید در داستان های او از نوع سوم شخص روایتگر است و این گزینش با بسامد اندک فرایندهای ذهنی انطباق دارد. از لحاظ ساختار متنی، داستان های چوبک همگی فاقد چکیده اند. همچنین، در دو داستان از مجموع سه داستان برگزیده او پایانه وجود ندارد. روابط بینامتنی موجود در داستان های او اغلب از نوع ضرب المثل های معروف فارسی است. بنابراین، می توان با به کارگیری الگوی سبک شناسی روایت سیمپسون و عناصر مطرح در آن یعنی رسانه متنی، رمز جامعه شناسی زبان، شخصیت پردازی، زاویه ي دید، ساختار متنی، بینامتنیت و مشخصه های سبکی موجود در هر یک از آن ها که در این الگو مطرح شده اند، سبک داستان های کوتاه صادق چوبک را تعیین کرد.
واژه های کلیدی:
سبک شناسی، داستان کوتاه، صادق چوبک، «چشم شیشه ای»، رمز جامعه شناسی زبان، شخصیت پردازی، زاویه ي دید.1- مقدمه
امروزه، سبک شناسی علاوه بر استفاده از همه زمینه ها و علوم مختلف به شاخه ای تخصصی در زبان شناسی تبدیل شده و مبنای علمی و عملی استوارتری یافته است (carter & simpson, 2005:14) . بنابراین، سبک شناسی زمینه ای علمی است که هم بسیار گسترده است و هم بسیار پیچیده، ولی با پرهیز از پراکنده گویی و پیچیده کردن توصیف و با تلاش در جهت سامانمند کردن روش توصیف علمی، می توان به دستاوردهای چشمگیری در مطالعه ادبیات که یکی از برجسته ترین و وسیع ترین حوزه های کاربرد زبان است، دست یافت. به مدد رویکردهای مطرح در زبان شناسی برای بررسی همه انواع متون، از قبیل متون علمی، حقوقی، سیاسی و غیره کاربرد دارد؛ اما بررسی متون ادبی یکی از مهمترین زمینه های سبک شناسی است.بسیاری از پژوهش ها در حوزه سبک شناسی با رویکردی سنتی انجام شده اند. برخی از تحقیقات سال های اخیر نیز اگرچه با رویکردهایی نوین انجام شده، فقط به ابعاد محدودی از سبک پرداخته اند، به عبارت دیگر، در این حوزه فقدان رویکرد و پژوهشی که جنبه های مختلف سبک در آن لحاظ شده باشد، مشهود است. از این رو، به دلیل جامعیت نسبی الگوی سیمپسون (2004) این الگو به عنوان چارچوب نظری این پژوهش انتخاب شده است.
هدف مقاله، بررسی سبک شناختی داستان کوتاه «چشم شیشه ای» اثر صادق چوبک براساس الگوی سبک شناسی روایت سیمپسون است. به عبارت دقیق تر، در پی آنیم که با استفاده از عناصر سبکی و اجزای گفتمان روایت که در الگوی سیمپسون مطرح شده اند، ویژگی های سبکی داستان های کوتاه فارسی را تعیین کنیم و به طور مشخص به این سؤال پاسخ دهیم که چگونه می توان با استفاده از عناصر سبکی و اجزای گفتمان روایت که در الگوی سیمپسون مطرح شده اند، ويژگي هاي سبكي روايت را در داستان هاي كوتاه فارسي مشخص كرد. براي اين منظور، ارائه شواهد عینی و دقیق از متن و پرهیز از برداشت های شخصی و تفسیرهای بی پایه مورد نظر بوده است. بنابراین، داستان براساس مؤلفه های موجود در الگوی سیمپسون تجزیه و تحلیل شده است.
2- چارچوب نظری تحقیق: الگوی سبک شناسی روایت سیمپسون
سبک شناسی روایت یکی از رویکردهای سبک شناسی است. روایت توالی ادراک شده ای از وقایع است که به صورت غیراتفاقی با هم مرتبط هستند (تولان، 1386: 16). این وقایع می توانند واقعی یا تخیلی باشند (نوروزی، 1388: 14). روایت ها در چارچوب یا طی نوعی دوره ي زمانی صورت می گیرند. این دوره ي زمانی می تواند بسیار کوتاه، مانند قصه کودکانه یا بسیار طولانی، مانند برخی رمان ها و افسانه باشد (آسابرگر، 1380: 18). روایت در کمینه ترین شکل خود، از دو بند (3) تشکیل شده است که از لحاظ زمانی مرتب شده اند و تغییر در ترتیب آن ها، به تغییر در شیوه ي تفسیر وقایع می انجامد (Simpson, 2004: 18). مثال زیر نمونه ای از یک روایت ساده است:«علی بشقاب ها را انداخت و رضا ناگهان خندید».
دو بند روایی بالا سیر زمانی دو عمل را نشان می دهد. ما از روایت بالا نه تنها می فهمیم که عمل علی قبل از عمل رضا روی داده؛ بلکه در می يابیم که کار علی علت خندیدن رضا بوده است. وقتی بندها را جابه جا می کنیم، تفسیر ما نیز دستخوش تغییر می شود. یعنی از جملات «رضا ناگهان خندید و علی بشقاب ها را انداخت» چنین فرض می کنیم که عمل رضا قبل از عمل علی روی داده و علت انداختن بشقاب ها، خنده رضا بوده است. البته، اغلبِ روایت ها از رمان تا داستان کوتاه و حتی روایت های روزمره بیش از دو بند دارند. روایت به بسط و تفصیل و پرداخت نیاز دارد و این پرداخت فردی و هنرمندانه در قالب سبک ها، صداها یا روش های متمایز نویسندگان مختلف تجلّی می یابد. داستان هایی که فاقد چنین پرداختی اند، اغلب یکنواخت و خسته کننده اند. ویلیام لباو عقیده دارد روایت ها دارای عناصر ساختاری ضروری و مشخصی هستند که نبودشان به بدساختی روایت می انجامد. (Simpson, 2004: 19)
سبک شناسی روایت ناظر بر شیوه و ابزار عمل روایت است، به این معنا که با کاربرد عناصر و ابزارهای سبک شناختی، عمل روایت امکان پذیر می شود. به عبارت دیگر ، نویسنده با استفاده از تمهیدات و روش هایی که ویژه ي رسانه ي خاصی است، طرح را به قصه تبدیل می کند. سیمپسون (2004) در مدل پیشنهادی خود برای ساختار روایت، شش واحد سبک شناختی را در توصیف روایت، با عنوان حوزه سبک شناسی (4) مطرح می کند. این عناصر به ترتیب عبارت اند از: رسانه ي (واسطه) متنی (5)، رمز زبانی- جامعه شناختی (6)، شخصیت پردازی الف: اعمال و وقایع (7)، شخصیت پردازی ب: زاویه ي دید (8)، ساختار متنی (9) و بینامتنیت (10). به عقیده سیمپسون، این عناصر سبکی گفتمان روایت را می سازند و با بررسی ا ین عناصر می توان ویژگی های سبکی و ساختار روایی متون را مشخص کرد.
سیمپسون دو بخش اصلی روایت را از هم متمایز می کند: طرح روایت (11) و گفتمان (12) روایت (2004:20). او طرح روایت را معادل داستان(13) به کار می برد و گفتمان روایت را معادل سوژه(14). طرح روایت سیر انتزاعی داستان یک روایت است که هسته درونی روایت را شکل می دهد. اما گفتمان روایت شیوه و ابزار عمل طرح روایت را شامل می شود. در طرح روایت، همه وقایع و شخصیت ها خلاصه وار و با کمترین توجه به مواردی مثل پیچیدگی های توالی بیان می شود. گویی با مواد یا اجزای خام جانشینی سر و کار داریم؛ یعنی بعد هم نشینی- توزیع خطی ارائه ي وقایع و شخصیت ها، افشای داستان، طول و تفصیل ها و غیره- به شدت تضعیف شده است. به عبارت دیگر، داستان بر آن گونه الگوهای اصلی واقعه و شخصیت در روایت تأکید می کند که پیش هنری و وابسته به گونه ها و سنت های ادبی است و جایی برای تقابل ها و تمایز هایی ارزیابی کننده باقی نمی گذارد، به این معنا که در این سطح به ظاهر هویت نویسنده مسئله ي چندان مهمی نیست. در گفتمان روایت، پرداخت هنرمندانه و فردی گونه ها، سنت های ادبی و الگوهای اصلی داستان بررسی می شود که در قالب سبک ها، صداها یا روش های متمایز نویسندگان مختلف تجلّی می یابند. برای علاقه مندان ادبیات داستانی، گفتمان روایت قابل توجه ترین حوزه از فنون روایت است (تولان، 1386: 24).
بنابراین، گفتمان روایت با کاربرد ابزارهای سبک شناختی امکان پذیر می شود. برای تعیین ابزارها و عناصر سبک شناختی، از مدل سیمپسون (2004) می توان بهره گرفت. سیمپسون با طرح این مدل برای ساختار روایت، واحدهای اساسی سبک شناختی را در توصیف روایت معرفی، و حدود آنها را تعیین کرده است. مدل پیشنهادی سیمپسون به این صورت است
شكل 1: انگاره ي ساختار روايت سيمپسون
1-2- رسانه ي متنی
مجرای فیزیکی ارتباط که از طریق آن داستان روایت می شود، رسانه ي متنی نام دارد. فیلم، داستان بلند و پویانمایی (انیمیشن) نمونه هایی از مجرای فیزیکی ارتباط هستند. در رمان و داستان کوتاه، ماهیت کلامی (15) رسانه پیام را انتقال می دهد و همین ماهیت کلامی است که روایت داستانی را از روایت در دیگر رسانه ها مثل فیلم، رقص یا پانتومیم متمامیز می کند (ریمون- کنان، 1387: 11). گاهی نیز هم زمان از چند رسانه استفاده می شود.2-2- رمز زبانی- جامعه شناختی
دومین بخش از الگوی سبک شناختی سیمپسون، به رمز زبانی- جامعه شناختی اختصاص دارد. رمز زبانی- جامعه شناختی بستر و پس زمینه تاریخی، فرهنی و زبان شناختی شکل دهنده روایت را از طریق زبان بیان می کند. زمان و مکان روایت یا بافت فرهنگی و اجتماعی روایت نیز با رمز زبانی- جامعه شناختی نمایانده می شود. ایجاد بستر داستانی روشن و مشخص برای اکثر خوانندگان اولویت روان شناختی زیادی دارد. هنگام خواندن روایت دوست داریم بدانیم کجا هستیم و به دنبال نشانه های زمانی و مکانی واضحی از زمان و مکان یک واقعه هستیم (تولان، 1386: 165). همچنین، گونه های زبانی به کار رفته در روایت، در قالب لهجه ها(16) و گویش های(17) مختلف راوی و شخصیت ها و لهجه ي فردی(18) در این بخش بررسی می شود. (Simpson, 2004: 21)مطالعه سیاق (19) (گونه ي کاربردی) سخن نیز در این بخش انجام می شود. اینکه در هر موقعیت از کدام گونه ي زبانی خاص استفاده شود، به عوامل اجتماعی گوناگونی بستگی دارد. به طور کلی، سه مشخصه بافتی سیاق سخن را می سازند: زمینه(20)، مخاطب(21) و شیوه(22). زمینه به هدف، موضوع و بستر تعامل اشاره دارد. موضوع اصلی و موضوعات فرعی داستان نیز از عناصر سازنده ي زمینه هستند. مخاطبان (عاملان سخن) به روابط بین شرکت کنندگان مکالمه اشاره دارد. چه کس با چه کسی سخن می گوید و موضوع چگونه مبادله می شود؟ منظور از شیوه، نوع رسانه ي ارتباطی (گفتاری، نوشتاری و ...) است. برای مثال، گفتمانی در زمینه ي شیمی را در نظر بگیریم که بین استاد و دانشجو برقرار می شود و اغلب از نوع کتبی است. تفاوت در بافت اجتماعی سخن یا سیاق سخن- که شامل زمینه، عاملان (مخاطبان) و رسانه است- سبب می شود گونه ي زبانی افراد در موقعیت های مختلف تغییر کند.
ضدّ زبان(23) اصطلاح دیگری است که سیمپسون در این بخش مطرح می کند (Ibid,104). ضد زبان ها، زبان های نیمه رمزی هستند که در خرده فرهنگ ها و در میان اعضای گروه های جامعه ستیز(24) و اغلب برای اشاره به مواد مخدر، اعمال جنسی، جرائم و ... به کار می روند.
جدول1- مشخصات رمز زبانی- جامعه شناختی
مشخصه ي رمز زبانی- جامعه شناختی |
نمونه ها در متن |
توضیحات |
|
لهجه |
معیار؟ |
|
|
غیرمعیار؟ |
|
|
|
گویش |
معیار؟ |
|
|
غیر معیار؟ |
|
|
|
موضوع |
موضوع اصلی گفتمان؟ |
|
|
موضوع(های) دیگر گفتمان؟ |
|
|
|
شرکت کننده |
شرکت کننده اصلی گفتمان؟ |
|
|
شرکت کننده (های) دیگر گفتمان؟ |
|
|
|
شیوه |
|
|
|
واژگان ضد زبانی؟ |
|
|
|
لهجه ي فردی (مشخصه های کلام فردی)؟ |
|
|
3-2- شخصیت پردازی الف: اعمال و وقایع
بخش اول عناصر شخصیت پردازی و توصیف شخصیت یعنی اعمال و وقایع، توصیف کننده ي این مطلب است که چگونه تحول و تکامل شخصیت با اعمال و وقایع موجود د ر داستان، رابطه ي دو سویه و تنگاتنگی دارد. کاربرد انواع فرایندهای معنایی در داستان مانند مادی، ذهنی، رفتاری، کلامی و... که به راوی یا شخصیت مربوط هستند در این بخش بررسی می شوند. همچنین، توجیه و تبیین شیوه هایی که روایت توسط آنها با انواع خاصی از فرایندها شبکه ي در هم تنیده ای ایجاد می کند، در این بخش صورت می گیرد.سیستم از مفاهیم بنیادی است که در دستور نقشگرا مطرح است. در این دستور، زبان به صورت سیستمی از معناها در نظر گرفته می شود که با صورت همراه است. سیستم در تقابل با ساخت، بازنمود روابط جانشینی است (Halliday, 1985: xxvii). بند که واحد اولیه ي مطالعه در دستور نقشگراست، دارای سه بعد معنایی جداگانه و در عین حال مرتبط است که فرانقش(25) نامیده می شود. نقش های اصلی زبان در ارتباط با محیط اجتماعی و روان شناختی پیرامون، بازنمای درک پیرامون و تعامل با افراد است. بازنمایی درک و تجربه ي ما از هستی به فرانقش اندیشگانی اختصاص دارد که خود دارای دو جزء است: فرابخش تجربی و فرانقش منطقی(26). بازنمایی تعامل مشارکین در ارتباط زبانی ذیل فرانقش بینافردی(27) بررسی می شود. همچنین، برقراری و تثبیت روابط اجتماعی به این فرانقش مربوط می شود (Halliday & Matthiessen, 2004:29). ارتباط این دو فرانقش و بازنمایی شیوه سازمان دهی خود زبان بر عهده فرانقش متنی(28) است. به عبارت دیگر، این فرانقش بین آنچه که گفته یا نوشته می شود و جهان واقعی از یک سو و ساخت های دیگر زبانی از سوی دیگر ارتباط برقرار می کند (Boolr & Bloor, 1997:7). به این معنا، زبان میان خود و بافتی که در آن جاری است پل می زند تا به تناسب آن بافت متن آفرینی کند (مهاجر و نبوی، 1376: 27).
امکان و قابلیت دستوری برای بازنمایی تجربه در زبان، نظام گذرایی نامیده می شود. در این مقاله، منظور از گذرایی، مفهومی نیست که در دستورهای سنتی به کار رفته است. در دستورهای سنتی به فعل هایی که مفعول می پذیرند، فعل گذرا گفته می شود، اما در مقاله ي حاضر، گذرایی در چارچوب دستور نقشگرا استفاده شده است و به شیوه ي بازنمایی انواع فرایندها و معانی در جمله اطلاق می شود (Simpson, 2004:22). فرایند خود شامل سه عنصر کلیدی است که نظام گذرایی آنها را از میان گزینه های موجود در نظام زبان انتخاب می کند. در نظام زبان، پس از گزینشی از میان گزینه های سیستم، دوباره با سیستمی رو به رو می شویم که باید گزینش دیگری از میان امکانات آن داشته باشیم. این گزینش ها همین طور ادامه پیدا می کند تا شاهد شکل گیری یک ساختار زبانی براساس معنای مورد نظر گوینده و نویسنده باشیم (مهاجر و نبوی، 1376: 15-17).
عناصر هر فرایند عبارت اند از: 1- خود فرایند؛ 2- شرکت کننده های(29) فرایند؛ 3- موقعیت های(30) (شرایط) مربوط به فرایند. فرایند عبارت است از یک رخداد، کنش، احساس، گفتار یا بود و نبود. مشارکین فرایند عناصر دست اندرکار فرایند هستند که زمان، مکان، شیوه، اسباب و شرایط فرایند را تعیین می کنند. فرایندها، مشارکین و بتسر وقوع رخدادها معمولاً به ترتیب در قالب گروه های فعلی، اسمی و قیدی در دستور زبان بازنمایی می شوند. فرایندها به شش دسته تقسیم می شوند که شامل سه فرایند اصلی (مادی، ذهنی و رابطه ای) و سه فرایند فرعی (رفتاری، کلامی و وجودی) هستند. معیار تشخیص فرایندها از یکدیگر حس مشترک و مشخصه های دستوری است. با حس مشترک رویدادها را تشخیص می دهیم و دستور نیز تأییدی برای حس مشترک و تعیین مقوله ي دستوری است. (Thomson, 2004: 89)
4-2- شخصیت پردازی ب: زاویه ي دید و شیوه های بازنمایی گفتار و تفکر
بخش دوم توصیف شخصیت و شخصیت پردازیِ روایت به زاویه ي دید و شیوه های بازنمایی گفتار و تفکر می پردازد. در این بخش، ارتباط بین شیوه ي روایتگری و زاویه ي دید راوی یا شخصیت بررسی می شود. منظور از شیوه ي روایتگری، اول شخص، سوم شخص و حتی دوم شخص است و منظور از زاویه ي دید، منظری است که از آن به وقایع داستان نگاه می شود. این منظر ممکن است متعلق به شخصیت خاص، راوی و یا هر دو باشد. شیوه های بازنمایی گفتار و تفکر در روایت نیز در این بخش بررسی می شود.سیمپسون با پیروی از طرح آسپنسکی- فاولر، زاویه ي دید را در چهار سطح قابل بررسی می داند. سطوح ایدئولوژیک(31)، زمانی(32)، مکانی(33) و روان شناختی(34) (Simpson, 2004: 77-80)؛ در واقع او زاویه ي دید را به چهار مقوله تقسیم می کند. به عقیده ي سیمپسون، در شکل گیری سبک یک متن روایی، فرانقش بین فردی به موازات فرانقش تجربی عمل و ایفای نقش می کند (Ibid, 123). ترکیب این دو فرانقش شاخص سبکی مهمی به شمار می رود. همان گونه که از نام آن برمی آید، فرانقش بین فردی چگونگی جهت گیری، شکل گیری و ارزیابی پاره گفتارها را به منزله ي گفتمان نشان می دهد. این فرانقش به وسیله ي نظام دستوری وجهیت(35) بیان می شود. نظام دستوری و جهیت بخشی از زبان است که به کاربران اجازه می دهد تا عقیده، نگرش، اطمینان و اجبار را به گفته یا نوشته ي خود اضافه کنند. از نظر او، با بررسی وجهیت می توان زاویه ي دید روان شناختی هر متنی را تعیین کرد. سیمپسون انواع مختلف و قابل شناسایی وجهیت را به دو گرایش اصلی تقسیم می کند: وجهیت مثبت و وجهیت منفی (Ibid, 46-83). البته، هر دوی این ها را باید در تقابل با شقّ سومی، یعنی غیاب تقریباً کامل وجهی سازی قرار داد که می توان آن را در گزاره های صریح، مقوله ای و غیرشخصی دید. این شقّ سوم وجهیت خنثی نامیده می شود. سیمپسون در الگوی سبک شناختی خود در بخش بازنمایی گفتار و تفکر از مدل لیچ و شورت (1981) استفاده می کند.
5-2- ساختار متنی
ساختار متنی نحوه ي چینش و ترتیب واحدهای مجزای روایت را در سازمان داستان نشان می دهد. بررسی سبک شناختی درباره ي ساختار متنی ممکن است روی واحدهای بزرگتر طرح(36) داستان یا واحدهای کوچکتر انجام شود. به عبارت دیگر، در مطالعه ي ساختار متنی، سازمان کلان متن به همراه سازمان خرد آن موردنظر است Simpson)، 2004:21). او دو الگوی پراپ و لباو را مطرح، و به عنوان الگوهای مورد استفاده برای تحلیل ساختار متنی معرفی کرده و زیربخش های مربوط به هر کدام را شرح داده است (Ibid, 70). لباو برای هر روایت شفاهیِ کاملاً شکل یافته ساختاری شش بخشی قائل است که همه بخش ها به هم مرتبط اند و این ارتباط در تصویر لوزی وار و مشهوری که لباو از نحوه ي گسترش روایت شفاهی ارائه داده، مشهود است.شکل 2- نحوه ي گسترش روایت لباو
6-2- بینامتنیت
آخرین واحد الگوی سیمپسون، بینامتنیت است. براساس این، انواع نوشته های مختلف در خلأ تاریخی و اجتماعی و انزوای مطلق به وجود نمی آیند و در خلأ نیز ادراک نمی شوند. داستان ها نیز به عنوان گونه ای از روایت، همین ویژگی را دارند؛ به این معنا که در داستان آثار نویسندگان هم عصر و دوره های پیشین به عنوان یکی از عناصر ساختاری و شکل دهنده ي داستان به صورت ضمنی یا آشکار حضور دارند. در بخش بینامتنیت، روابط بینامتنی بررسی می شود (Ibid,21).3- تحلیل سبک شناختی داستان کوتاه «چشم شیشه ای»
داستان کوتاه «چشم شیشه ای» درباره ي پسرکی است که به دلیلی- که در داستان ذکر نمی شود- یکی از چشمانش تحت عمل جراحی قرار گرفته و چشم مصنوعی در کاسه ي چشمش گذاشته شده است. در این داستان، چوبک نوع رفتار پدر، مادر، دکتر و خود پسرک را با این اتفاق- تعبیه ي چشم مصنوعی- به تصویر می کشد. داستان مربوط به دهه ي چهل خورشیدی است و وقایع در مطب پزشک و خانه پسرک روی می دهد. اشاره به مکان روایت به صورت صریح در داستان وجود دارد؛ ولی زمان روایت را از تاریخ نگارش و نشر کتاب و نیز وضعیت و امکانات موجود در مطب پزشک می توان حدس زد. بنابراین، به نظر می رسد زمان داستان، دهه ي سی و چهل قرن چهاردهم خورشیدی باشد. دکتر، پسرک، پدر و مادر پسرک به همراه کودک شیرخواره که نویسنده جنسیت آن را به خواننده نمی گوید، شخصیت های داستان را تشکیل می دهند.تفکیک صدای راوی از صدای شخصیت به آسانی قابل تشخیص است؛ زیرا مشخصه های زبانی مربوط به نثر عامیانه فقط در گفتار شخصیت ها بازتاب یافته و نثر راوی فاقد فرایندهای آوایی، نحوی و دیگر نشانگرهای نثر عامیانه است. به عبارت دیگر، نثر راوی با وجود استفاده از واژگان ساده و پرهیز از کاربرد واژگان پرطمطراق، نثری رسمی است. این تفاوت در نمونه های زیر مشهود است. مثال اول مربوط به گفتار یکی از شخصیت ها و مثال دوم مربوط به نثر راوی است:
باز صدای پدر بلند شد. «مادر، مگه نه؟ مگه نه که چشای علی جان مثه روز اولش شده؟». (چوبک، 1384: 28)
حالا دیگر شب بود و مادر و پسرک چشم شیشه ای و پدرش تو خانه دور یک میز نشسته بودند. کودک شیرخواره ي دیگری به پستان مادر چسبیده بود. (همان، 27)
استفاده از کلمات و اصطلاحات خاصی مانند «چشم خانه»، «پرشگفت»، «موی لای پلکش نمی رود» و «مُفش را بالا کشید» نثر چوبک را متمایز و برجسته کرده است. او پس زمینه ي فرهنگی و تاریخی خانواده ي متوسط و پایین تر از متوسط ایرانی را به خوبی می شناسد و این فضا را به خواننده انتقال می دهد. مشخصات رمز زبانی- جامعه شناختی این داستان در جدول زیر آمده است:
جدول 2- مشخصات رمز زبانی- جامعه شناختی در داستان «چشم شیشه ای» صادق چوبک
مشخصه ي رمز زبانی- جامعه شناختی |
نمونه در متن |
توضیحات |
|
لهجه |
معیار |
«دکتر گفت: ببین اندازه ي اندازه س. مو لای پلکاش نمی ره». (همان، 27) |
|
گویش |
معیار |
«مرد سایه ي گرم زن را پشت سر خود حس کرد و با صدای اشک خراشیده ای گفت: من دیگه طاقت ندارم....». (همان، 28) |
|
موضوع |
موضوع اصلی گفتمان؟ |
|
تعبیه ي چشم شیشه ای (مصنوعی) در کاسه ي چشم یک کودک و برخورد او و اطرافیان با این مسئله. |
موضوع (های) دیگر گفتمان؟ |
|
شیوه ي رفتار والدین و پزشک با پسرک چشم شیشه ای، رابطه والدین با کودک بیمار. |
|
شرکت کننده |
شرکت کننده اصلی گفتمان؟ |
|
پسرک چشم شیشه ای |
شرکت کننده (های) دیگر گفتمان؟ |
|
پدر، مادر و پزشک |
|
شیوه |
|
نوشتاری |
|
واژگان ضد زبانی؟ |
|
ـــــــــــــ |
|
لهجه ي فردی (مشخصه های کلام فردی)؟ |
« ]دکتر [ سپس رو کرد به پدر و مادر پسرک و گفت: ببین اندازه ي اندازه س. مو لای پلکاش نمی ره». (همان، 27). |
وجود فرایندهای آوایی فراوان در کلام شخصیت ها استفاده ي نویسنده از کلمات و عباراتی مانند «چشم خانه»، «پرشگفت»، «مُفش را بالا کشید» و ... در متن داستان. |
بررسی شخصیت پردازی این داستان نشان می دهد فرایندهای مادی و رفتاری و سپس رابطه ای بیش از سایر فرایندها در متن به کار رفته است. نتایج بررسی دقیق افعال و فرایندهای موجود در داستان «چشم شیشه ای» در جدول زیر آمده است:
جدول 3- تعداد و درصد فرایندها در داستان «چشم شیشه ای» صادق چوبک
نوع فرایند |
تعداد |
درصد |
فرایند مادی |
36 |
35/3 |
فرایند ذهنی |
7 |
9/6 |
فرایند رابطه ای |
19 |
18/6 |
فرایند رفتاری |
27 |
26/5 |
فرایند کلامی |
8 |
7/8 |
فرایند وجودی |
5 |
4/9 |
مجموع فرایندها |
102 |
100 |
بررسی ترتیب وقوع رخدادهای داستان نشان می دهد هیچ کاربردی از تأخر و تقدم در داستان دیده نمی شود و رخدادهای داستان به ترتیب وقوعشان در دنیای واقعی در داستان نقل شده اند. داستان با سرعتی هماهنگ با دنیای واقعی و رویدادهای دیگر موجود در آن نقل شده است. مواردی از حذف و درنگ توصیفی نیز در داستان مشاهده نمی شود و تمام داستان به شیوه و سرعت صحنه روایت می شود. چوبک سه بار از بسامد مکرر استفاده کرده است:
«]دکتر[ گفت: ببین اندازه ي اندازه س. مو لای پلکاش نمی ره». (همان، 27)
«مادر آن طرف تر، میان مطب ایستاده بود و .... و پیش نیامد که ببیند «اندازه س و مو لای پلکاش نمیره». (همان جا)
در نمونه دیگری از بسامد مکرر در این داستان یک جمله با اندکی تغییر در سه جای داستان تکرار شده است:
«علی جانم حالا دیگه چشات مثه اولش شده....». (همان، 28)
«مادر، مگه نه؟ مگه نه که چشای علی جان مثه روز اولش شده؟». (همان جا)
«مادرک .... با صدای خفه ای گفت: آره، مثه اولش». (همان جا)
در کاربرد آخر این نوع بسامد در داستان، نویسنده رویداد دیگری را سه بار نقل کرده است:
«مرد... گفت: من دیگه طاقت ندارم. تنهاش بذار. برو پیشش». (همان جا)
«زن..... نالید: من دارم می افتم. اگه می تونی تو برو پیشش!». (همان جا)
«]مرد[ آهسته دست زن را گرفت و گفت: نکن، بیا بریم پیشش». (همان، 29).
رخدادهای دیگر داستان با بسامد منفرد روایت شده است.
زاویه ي دید در داستان «چشم شیشه ای» از نوع سوم شخص روایتگر است. چوبک در این داستان، بی طرفانه به خواننده می گوید شخصیت های داستان که از بیرون دیده می شوند- چه کارهایی انجام می دهند و چه چیزهایی می گویند. بنابراین، داستان از منظر شخصیت های خاصی گزارش نمی شود. وجهیت به کار رفته در کل متن مثبت است. چوبک از تردید، ناراحتی و اضطراب پدر و مادر پسرک در مورد جایگزینی چشم شیشه ای به جای چشم واقعی آگاه است و با لحنی مسلط آن را به خواننده منتقل می دهد. کاربرد فراوان وجه امری در این داستان نیز این نتیجه را تأیید می کند. چند نمونه از شواهد زبانی برای وجهیت مثبت داستان ارائه می شود:
دکتر گفت: باز کن، چشمتو باز کن، حالا ببند، ببند... (همان، 27)
مرد سایه ي گرم زن را پشت سر خود حس کرد و با صدای اشک خراشیده ای گفت: من دیگه طاقت ندارم.... (همان، 28)
]مرد[ آهسته دست زن را گرفت و گفت: «نکن، بیا بریم پیشش. امشب از همیشه خوشحال تره. ندیدی و خندید؟» (همان، 29).
]مادر[ سپس شتابان کودک شیرخواره را بغل زد و پا شد و ا و را برد و تو گهواره گوشه اطاق خواباند. (همان جا)
چوبک در نشان دادن گفتار و تفکر در این داستان، فقط از شیوه گفتار مستقیم استفاده کرده است. به عبارت دقیق تر، نُه نمونه از گفتار مستقیم در داستان به کار رفته است و نمونه ای از شیوه غیرمستقیم و آزاد وجود ندارد. به چند نمونه از کاربرد گفتار مستقیم توجه کنید:
سپس ]دکتر[ رو کرد به پدر و مادر پسرک و گفت: «ببین اندازه ي اندازه س مو لای پلکاش نمی ره». (همان، 27)
باز صدای پدر بلند شد: «مادر، مگه نه؟ مگه نه که چشای علی جان مثه روز اولش شده؟». (همان، 28)
زن گفت: «اگه این جوری ببیندت دق می کنه. اشکاتو پاک کن». (همان جا)
سایر قسمت های داستان نیز به شیوه گزارش روایی محض روایت شده است. نویسنده مانند شاهد ماجرا، اعمال و وقایع گوناگون داستان را که شخصیت ها درگیرشان هستند، به طور دقیق بازگو می کند.
براساس مقوله های موجود در ساختار متنی در الگوی لباو، داستان «چشم شیشه ای» چکیده ندارد. داستان با جهت گیری آغاز می شود. خواننده در همان بندهای نخست در می یابد که چه کسانی در داستان حضور دارند، چه رویدادی در حال وقوع است و این رویداد کجا اتفاق می افتد. بنابراین پسرک، پدر، مادر، پزشک، مطب پزشکی و رویداد تعبیه چشم شیشه ای در کاسه چشم همگی در دو بند نخست به خواننده معرفی می شوند. کنش گره افکن داستان زمانی آغاز می شود که پدر و مادر پسرک در تلاش اند تا برای حفظ روحیه ي او چشم شیشه ای را مثل چشم واقعی وانمود کنند. این تلاش چندین بار در داستان انجام می گیرد. در بند زیر، چوبک کنش گره افکن داستان را مطرح می کند و در ادامه آن را گسترش می دهد:
حالا دیگر شب بود و مادر و پسرک چشم شیشه ای و پدرش تو خانه دور یک میز نشسته بودند. کودک شیرخواره دیگری به پستان مادر چسبیده بود. سبیل سیاه و کلفت مرد به رومیزی پلاستیک خم مانده بود و نگاهش، یک وری به صورت پسرک چشم شیشه ای خواب رفته بود.
«علی جانم حالا دیگه چشات مثه اولش شده. مثه چشای ما شده». پدر گفت و پا شد از روی طاقچه یک آینه کوچک برداشت و بردش پیش پسرک..... (همان جا).
سرانجام، پسرک آینه را روی میز می گذارد و چشم شیشه ای خود را از چشم خانه بیرون می کشد. این اتفاق به عنوان راه حل یا نتیجه ي داستان مطرح می شود. به نظر می رسد چوبک در قسمتی از داستان، ارزیابی را با توصیف رفتار پسرک بیان می کند: «بچه زُل زُل تو آینه خیره ماند. چشم شیشه ای او بی حرکت و آبچکان، پهلوی آن چشم دیگر که درست بود، رو آینه زُل زد. بعد ناگهان تو رو باباش خندید» (همان جا). در واقع، نویسنده با آوردن جملات بالا، بیهوده بودن تلاش پزشک و پدر و مادر پسرک را در واقعی جلوه دادن چشم شیشه ای نشان داده است. همچنین چوبک از پایانه استفاده نکرده است. در این داستان، فقط در یک مورد بينامتنیت به کار رفته است: «]دکتر[ سپس رو کرد به پدر و مادر پسرک و گفت: ببین اندازه ي اندازه س. مو لای پلکاش نمی ره». (همان، 27). خواننده با خواندن جملات بالا، ضرب المثل «مو لای درزش نمی ره» را به یاد می آورد (به این معنا که از هر جهت نگاه کنی، سالم و دقیق است و هیچ ایرادی ندارد).
4- نتیجه گیری
همان طور که مشاهده شد، توصیف سبک شناختی روایت عاری از کلماتی مانند خوب، عالی، نازل، سست و ... است. توصیف هایی که از داستان کوتاه «چشم شیشه ای» چوبک براساس مؤلفه های الگوی سبک شناسی سیمپسون بیان شد، تصویری دقیق و روشن از نثر او در این داستان به خواننده نشان داد و ویژگی های سبکی آن را مشخص کرد. چوبک در این داستان به ترتیب از فرایندهای مادی، رفتاری و رابطه ای بیش از سایر فرایندها استفاده کرده است. براساس این، شخصیت های داستان چوبک کنشگرهایی رفتارگرا هستند. همچنین، زاویه ي دید داستان از نوع سوم شخص روایتگر است و این گزینش با بسامد اندک فرایندهای ذهنی انطباق دارد. چوبک انتخاب شیوه های بازنمایی گفتار مستقیم و مستقیم آزاد را در داستان هایش هوشمندانه انجام داده است؛ زیرا شیوه های گزینش شده با زاویه ي دید انتخابی سوم شخص روایتگر هماهنگی دارد. به عبارت دیگر، راوی به درون ذهن شخصیت ها راهی ندارد و نمی تواند تفکر آن ها را باز نمایاند؛ از این رو برای ابراز عقاید و احساسات شخصیت ها به شیوه بازنمایی گفتار روی آورده است. از لحاظ ساختار متنی، این داستان فاقد چکیده و پایانه است. روابط بینامتنی موجود در داستان هم اغلب از نوع ضرب المثل های معروف فارسی است. بنابراین، با بررسی مؤلفه های گفتمان و عناصر روایت مانند رسانه متنی، رمز زبانی- جامعه شناختی، شخصیت پردازی، زاویه ي دید، ساختار متنی و بینامتنیت که در الگوی سیمپسون مطرح شده اند و با به کارگیری شاخص های سبکی در هر یک از آنها، می توان ویژگی های سبکی روایت را در داستان های کوتاه فارسیتعیین کرد.
فهرست منابع تحقيق:
- آسا برگر، آرتور (1380)، روایت در فرهنگ عامیانه، رسانه و زندگی روزمره. ترجمه محمدرضا سیروای. تهران: سروش.
- تولان، مایکل (1386)، روایت شناسی، درآمدی زبان شناختی- انتقادی. ترجمه ي فاطمه علوی و فاطمه نعمتی. تهران: سمت.
- چوبک، صادق (1384). روز اول قبر. تهران: جامه دران.
- ریمون- کنان، شلومیت (1387). روایت داستانی: بوطیقای معاصر. ترجمه ابوالفضل حری. تهران: نیلوفر.
- مهاجر، مهران و محمد نبوی (1376). به سوی زبان شناسی شعر: رهیافتی نقشگرا، تهران: نشر مرکز.
- نوروزی، داریوش (1388). تحلیل ساختاری داستان های کهن فارسی. تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
- Boolr, T. & M. Bloor (1997). The Functional Analysis of English: A Hallidayan Approach. 2nd Ed. New York: Arnold.
- Carter, R. & P. Simpson (2005). Language, Discourse and Literature. London: Routledge.
- Halliday, M. A. K. (1985). An Introduction to Function Grammer. London: Edward Arnold Publishers Ltd.
- Halliday, M. A. K & C. Matthiessen (2004). An Introduction to Functional Grammar. 3rd Ed. London: Edward Arnold Publishers Ltd.
- Leech, G. & M. H. Short (1981). Style in Fiction: A Linguistic Introduction to English Fictional Prose. London: Longman.
- Simpson, P. (1993). Language, Ideology and Point of view. London: Routledge.
(2004). Stylistics: A Resource Book for Students. London: Routledge.
- Thomson, G. (2004). Introducing Funcitional Grammer. 2nd Ed. Oxford: Oxford University Press.
پي نوشت ها :
1- دانشیار گروه زبان شناسی، دانشگاه تربیت مدرس.
2- استادیار گروه زبان شناسی، دانشگاه سمنان.
3-clause .
4- domain of stylistics.
5- .textual medium
6- sociolinguistic code.
7- characterizations 1: action and events.
8- characterization 2: points of view.
9- textual structure .
10- .intertextuality
11- plot.
12- discourse.
13- story.
14- sjuzhet.
15- verbal.
16- accent.
17- .dialect
18- idiolect.
19- .register
20- .field
21- tenor.
22- .mode
23- anti language.
24- alternative societies.
25- metafunction.
26- logical metafunction.
27- .interpersonal metafunction
28- .textual metafunction
29- .participants
30- .circumstances
31- ideological.
32- temporal.
33- spatial.
34- psychological.
35- .modality
36- plot.
شعیری، حمیدرضا؛ (1391) نامه ی نقد: مجموعه ی مقالات دومين همايش ملّي نقد ادبي با رويكرد نشانه شناسي ادبیات، تهران: خانه ی كتاب، چاپ نخست