نظام روایی و نشانه های متعالی از دیدگاه نشانه- معناشناسی سیّال در داستان «طوطی و بازرگان» مثنوی

نظام روایی «طوطی و بازرگان»

داستان های مثنوی مولوی قائل به مراتبی در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را بالاتر از عقل و استدلال می داند. در این پژوهش قصد داریم با روش نشانه- معناشناختی، یکی از داستان های مثنوی را تحلیل کنیم. رویکرد
يکشنبه، 15 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظام روایی «طوطی و بازرگان»
 نظام روایی «طوطی و بازرگان»

 

نويسنده: مرضیه اطهاری نیک عزم (1)




 

 نظام روایی و نشانه های متعالی از دیدگاه نشانه- معناشناسی سیّال در داستان «طوطی و بازرگان» مثنوی

چکیده

داستان های مثنوی مولوی قائل به مراتبی در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را بالاتر از عقل و استدلال می داند. در این پژوهش قصد داریم با روش نشانه- معناشناختی، یکی از داستان های مثنوی را تحلیل کنیم. رویکرد نشانه- معناشناسی ادعا ندارد که جانشین رویکردهای ادبی و نقدهای متعدد شده است؛ بلکه برخی مسائل و پیچیدگی های متن را حل می کند و به بررسی روند تولید معنا می پردازد. این رویکرد به یاری مردم شناسی، پدیدارشناسی، فن بلاغت، زبان شناسی و سبک شناسی، سؤال های جدیدی مطرح می کند و با پاسخ به آن ها، به درک متن و رسیدن به شناخت یاری می رساند.
داستانی را که از مثنوی برگزیده ایم، حکایت «طوطی و بازرگان» است. به ظاهر، در این داستان با گفتمانی روایی و روایتی از سفر سرو کار داریم؛ ولی آنچه بیشتر مورد توجه واقع شده، طوطی است که سبب تولید ارزش های والا و متعالی شده است و حتی کنشگر را به شناخت خود می رساند.
در این مقاله، علاوه بر تحلیل ساختار روایی متن، سعی داریم نشان دهیم چگونه طوطی بازرگان می تواند ارزش های جدیدی به دست آورد و بازرگان چگونه و به چه نوعی از شناخت می رسد. طوطی- فاعل کنشی و شوشی- فراتر از یک مرغ شده، به راح روح، روضه و ریحان، و ترجمان فکرت و اسرار تبدیل می شود؛ آن قدر بالا می رود که از عناصر مادی دور شده، به نوعی روح می شود تا آنجا که این طوطی درون هر فرد نهان است. در واقع، با تکیه بر دریافت حسی ادراکی، با انتقال نشانه ای نیز سر و کار داریم: «طوطی تاجر» به «طوطی جان» و «طوطی های هندوستان» به «طیور ارواح» و در نهایت رهایی روح از قفس تن و شناخت شهودی بازرگان.

واژه های کلیدی:

نشانه- معناشناسی، پدیدارشناسی، مثنوی، «طوطی و بازرگان»، شناخت، ارزش.

1- مقدمه

داستان «طوطی و بازرگان» مانند بسیاری از گفتمان ها دو نوع ساختار دارد: یکی ساختار روایی به این دلیل که با تغییر و تحول و گذر از مرحله ای به مرحله ي دیگر همراه است که منطقی است و دیگری ساختاری غیرروایی و شوشی که رخدادی است و به شناخت منتهی می شود. این گفتمان پویاست؛ زیرا مجموعه عوامل تشکیل دهنده ي آن حرکتی رو به جلو دارند و همواره از وضعیتی ابتدایی به وضعیتی ثانوی می رسیم. در گفتمان، بازرگان و طوطی، هر دو عوامل مرکزی و منحصر به فرد داستان هستند و هم زمان هویت های مختلفی پیدا می کنند: فاعل کنشی (2)، فاعل شناختی (3) و فاعل احساسی (4) و با حضور این سه هویت، روند روایی داستان شکل می گیرد. فاعل کنشی در طول داستان اعمالی انجام می دهد. فاعل شناختی دانشی را منتقل می کند و نیز دانشی به دست می آورد و در مقام ناظر نقش ایفا می کند و یا از اعمال خود انتقاد می کند. سرانجام، فاعل احساسی و عاطفی ناراحتی و درد و پشیمانی خود را ابراز می کند که همه ي آن ها نشان از شکل گیری یک سوژه ي احساسی و شوشی در دل سوژه ي کنشی دارد. بنابراین، با به وجود آمدن حالت های متعدد، فاعل ها یا کنشگرانی پیچیده و در حال تغییر مداوم در روایت ظاهر می شوند. به هم پیچیدگی بین صورت های مختلف و سیر مراحل متعدد به ما این امکان را می دهد که چند وجهی بودن عوامل روایی را درک کنیم که هویت های متعددی از خود بروز می دهند و تکثر پیدا می کنند. در برابر این بی ثباتی کنشگران، گفته یاب نیز دعوت شده است تا زاویه های دید گوناگونی را تجربه کند. آنچه موردنظر ماست، شیوه های گوناگون حضور کنشگران و بی ثباتی هر یک از آن هاست که سرانجا، به ویژه در مورد طوطی، به نشانه های دیگری تبدیل می شود. برای آن که هر کدام از این هویت ها را مشخص کنیم، باید هر سیر را جداگانه بررسی کنیم تا حالت های مختلف کنشگران روشن شود. در این داستان سه مرحله وجود دارد که مطابق با سه تغییر وضعیت کنشگران در داستان است. این مقاله نیز از سه قسمت تشکیل شده که در آن سیر کنشی، شناختی و احساسی دو فاعل بررسی و نشان داده شده که چگونه «طوطی» از نشانه ي ثابت و معمولی (مرغ) فراتر رفته و به نشانه ای متعالی تبدیل شده که معنا و مفاهیم فلسفی- عرفانی عمیق در خود دارد.

فاعل کنشی، رفتن بازرگان به سفر/ در مقابل، طوطی فاعل احساسی (شوشی)

در ابتدا داستان با سفر آغاز می شود:
بود بازرگان و او را طوطی ای ... در قفس محبوس زیبا طوطی ای
چون که بازرگان سفر را ساز کرد ... سوی هندوستان شدن آغاز کرد
این سیر به تنهایی یک واحد گفتمانی مستقل را تشکیل می دهد که به معناسازی آن کمک می کند؛ زیرا سفر ترسیم کننده ي تغییر وضع فاعل از حالت قبلی به حالت جدید است و معمولاً برای به دست آوردن چیزی، بنابراین از همان ابتدا با گفتمانی پویا سر و کار داریم؛ گفتمان پویایی که با گذار از مرحله ای به مرحله ي دیگر انجام می شود و بحث «شدن» را به میان می آورد. براساس نظریه ي گرمس «شدن» پایه و اساس نشانه- معناشناسی را تشکیل می دهد؛ زیرا معنا هنگامی به وجود می آید که تغییری رخ دهد (ر.ک شعیری، 1381: 80-81). چون حرفه ي بازرگان تجارت است، به طور قطع برای کار و رفع «نقصان» مالی به هندوستان می رود. بازرگان بخشنده از کنیزان خود و حتی از طوطی محبوبش سؤال می کند چه چیزی برای سوغات برای آن ها بیاورد:
هر غلام و هر کنیزک را ز جود ... گفت بهر تو چه آرم، گوی زود
هر یکی از وی مرادی خواست کرد ... جمله را وعده بداد آن نیک مرد
گفت طوطی را: چه خواهی ارمغان ... که آرمت از خطه ي هندوستان
بازرگان آگاهانه در پی هویت جدید نیست؛ بلکه فقط می خواهد به کسب معاش بپردازد. گفته پرداز از چگونگی این سفر سخنی به میان نمی آورد؛ ولی نکته ي درخور توجه این است که در مقابل این فاعل، طوطی فاعل احساسی- عاطفی است که از «فراق» خود شکوه می کند. فاعلی که در حال رنج بردن و عذاب کشیدن (5) است. دو کنشگر در برابر هم که در دو دنیای متفاوت سیر می کنند؛ بازرگان که به کسب و کارش می اندیشد و در تدارک سفر به هندوستان است و طوطی که در فکر دوستانش است و می خواهد بازرگان احوالش را برای طوطیان دیگر توصیف کند. حتی طوطی، عامل احساسی، آن قدر در عذاب است که از دوستان خود راه چاره می جوید و به نوعی عامل شناختی هم به شمار می آید؛ زیرا از وضعیت خود کاملاً آگاه است و به آن شناخت دارد. این مسئله ما را از حضور ابعاد ساختاری مستقل در دل گفتمان روایی آگاه می کند. (Bertrand, 2000: 39).
گفت آن طوطی که: آنجا طوطیان ... چون ببینی، کن ز حال ما بیان
کآن فلان طوطی که مشتاق شماست ... از قضای آسمان در حبس ماست
بر شما کرد او سلام و داد خواست ... وز شما چاره و ره ارشاد خواست
پس از شنیدن شکوه های طوطی، بازرگان- عامل کنشی- بدون فکر و هیچ شناختی می پذیرد که سلام طوطی را به دوستانش برساند. از دیدگاه گفته پردازی، بازرگان گفته پرداز نیست؛ بلکه فاعل گفتمان مستقیم (گفت طوطی را چه خواهی ارمغان.....) و غیرمستقیم است که برنامه ي سفرش را اعلام می کند و قرار است مأموریت دیگری را در دل این سفر انجام دهد (سلام طوطی را به طوطی های هندوستان رساندن) و با این قراری که گذاشته می شود، مرحله ي اول به پایان می رسد.
مرد بازرگان پذیرفت این پیام ... که او رساند سوی جنس از او سلام
قبل از این بیت، گفته پرداز در وصف وضعیت طوطی و درد فراق و ... بیت های زیادی آورده است. علاوه بر آن گفته پرداز در مقام عامل شناخت اصلی، شباهت های طوطی با روح و جان انسان و درد جدایی او را از عالم بالا شرح می دهد. به عبارتی، پس از آنکه طوطی حال و روز خود را شرح می دهد و از دوری یارانش گله مند است، گفته پرداز از این فرصت استفاده می کند و گفتمان را به سمت دیگری سوق می دهد که از منطق روایتگری فاصله می گیرد.
همان طور که ژاک فونتنی در کتاب معروفش با عنوان نشانه- معناشناسی گفتمان (6) بیان می کند، همیشه گفتمان ها یک منطق روایی را دنبال نمی کنند؛ بلکه برای تغییر وضعیت ابتدایی به وضعیت ثانوی، منطق های متفاوتی وجود دارد. همیشه بعد عملی ، شناختی و عاطفی گفتمان به دنبال هم نیست؛ بلکه ممکن است یکی در دل دیگری باشد؛ برای مثال بعد عملی بین دو شناخت قرار بگیرد، یا برعکس بعد شناختی بین دو عمل باشد، یا بعد عاطفی بین دو بعد شناختی، یا شناخت بین دو بعد عاطفی گفتمان و غیره (Fontanille, 1998: 234-236). در این داستان نیز بین اعلام بازرگان، فاعل کنشی، برای رفتن به سفر و قبول مأموریت (رساندن سلام طوطی) که در واقع بعد عملی گفتمان است، گفته یاب وارد بعد شناختی نیز می شود؛ یعنی با گفتمان شناختی مواجه می شود که دیگر بازرگان و حتی طوطی در آن محوریت ندارد و گفته پرداز انفصال گفتمانی (7) را گسترده تر کرده و از نشانه های اولیه «طوطی و بازرگان» دورتر شده است؛ هرچند با این انفصال گفتمانی، اتصال در گفته پردازی (8) وجود دارد؛ زیرا گفته پرداز و طوطی با هم یکی می شوند (در مورد این مطلب در قسمت دوم توضیحات بیشتری داده شده است) و به باز آفرینی جریانی فراعاملی، فرازمانی و فرامکانی می پردازند و به این ترتیب، گفتمان از حصار خود خارج شده، به غیر منتظره ترین و ناممکن ترین زمان ها و مکان ها دست می یابد که خود گفته پرداز نیز به آن آگاه است:
یاد آرید ای مهان زین مرغزار ... یک صبوحی در میان مرغزار
یاد یاران یار را میمون بود ... خاصه کآن لیلی و این مجنون بود...
ای عجب آن عهد و آن سوگند کو! ... وعده های آن لب چون قند کو!....
سپس گفته پرداز بار دیگر از «طوطی» جدا شده، به توصيف «طوطی جان» می پردازد؛ یعنی از همان ابتدا نزد گفته پرداز «طوطی» مرغ معمولی نیست؛ بلکه نشانه ای متعالی است که خارج از هر نوع برنامه منطقی از پیش تعیین شده برای گفته پرداز، حضور معرفتی و شناختی دارد و برای او یادآور «لامکان ها» و فرازمان هاست:
صورتش بر خاک و جان بر لامکان ... لامکانی فوق و هم سالکان
لامکانی نی که در فهم آیدت ... هر دمی در وی خیالی زایدت
بل مکان و لامکان در حکم او ... همچو در حکم بهشتی چارجو
در اینجا می توان اذعان داشت که گفته پرداز «استراتژی جهال شمول» (9) دارد که:
از روایت و از پدیده های دیداری واقعیت بیرون بسیار فاصله گرفته و سعی دارد به شناخت کلی و به تسلط بر کل اشیاء عالم دست یابد و ارزش ها را به یک مجموعه ي منسجم و یا به عبارتی به یک کل نسبت دهد. (Fontanille, 1999: 51).
به این ترتیب، وارد عوالم شناختی دیگر می شود و از روایت طوطی و بازرگان بسیار فاصله می گیرد و خود به این امر کاملاً آگاه است؛ زیرا وقتی می خواهد به گفتمان باز گردد می گوید:
باز می گردیم از این ای دوستان ... سوی مرغ و تاجر و هندوستان
و با پذیرش مأموریت این مرحله به پایان می رسد. با پذیرفتن رساندن سلام طوطی به طوطیان دیگر، قراردادی (10) بین دو فاعل بسته می شود که در واقع آغازی است برای یک گفتمان روایی دیگر، منطقی، برنامه مدار و از پیش تعین شده. این بخش از گفتمان به این شکل خلاصه می شود:
عمل (بازرگان) ← احساس (طوطی) ← شناخت (گفته پرداز) ← عمل (بازرگان)

فاعل احساسی، پشیمان شدن بازرگان/ در مقابل طوطی، فاعل شناختی و کنشی

بازرگان در این مرحله از سیر تحولی خود، دو بار وضعیت روحی اش دگرگون، و از فاعل کنشی به فاعل احساسی تبدیل می شود:
1. همین که به هندوستان می رسد، سلام طوطی اش را به طوطیان دیگر می رساند؛ ولی در این میان یکی از طوطیان بی درنگ می میرد. با این کار او، بازرگان وارد مرحله ي جدیدی شده، به فاعل احساسی- عاطفی تبدیل می شود. در اینجا می توان گفت با «بیداری عاطفی» (11) نیز روبه روییم که طی آن کنشگر داستان، شوشی(12) می شود و در این سیر احساسی می تواند حالت های مختلفی داشته باشد: «شتاب یا کندی، دستپاچگی، سراسیمگی و ناراحتی، مزاحمت، تعلیق و یا عجله». .(Ibid, 79) در این گفتمان بیشتر با سراسیمگی و ناراحتی روبه روییم که به پشیمانی منجر می شود: به طوری که واژه ي «پشیمانی» در ابتدای گفتمان آمده است و به تک گویی درونی، سرزنش و سؤال از خود خاتمه می یابد. در واقع، گفته خوان نه تنها با بعد عاطفی گفتمان (13) (کاربرد واژه ي پشیمان) سر و کار دارد؛ بلکه بازرگان نیز در یک سیر احساسی- عاطفی قرار گرفته و گفته خوان کاملاً با تغییر وضع و حالت جدید روبه روست:
شد پشیمان خواجه از گفت خبر! ... گفت: رفتم در هلاک جانور!
این مگر خویش است با آن طوطیک؟ ... این مگر دو جسم بود و روح یک؟
گفته پرداز برای نشان دادن اوج ناراحتی و پشیمانی بازرگان، بازرگان را از فاعل گفتمان غیرمستقیم به فاعل گفتمان مستقیم تغییر می دهد و یک اتصال گفتمانی (14) نیز با به کارگیری شناسه «م» رخ می دهد:
این چرا کردم؟ چرا دادم پیام؟ ... سوختم بیچاره را زین گفت خام
در نتیجه، کلام گستردگی خود را از دست می دهد و محدودیتی در گفتمان ایجاد می شود و بر عامل محوری داستان متمرکز می شود. آن گونه که دنی برتراند توضیح می دهد، گفته های اتصالی که همواره با خود در ارتباط اند، مانند فریادهایی هستند که به بروز عواطف و هیجان ها منجر می شوند. (Bertrand, 2000: 58). بنابراین، عامل فعال داستان به عاملی منفعل و احساسی تبدیل می شود که دیگر عملی انجام نداده، بلکه سایه ای از خود بروز می دهد و دنیای به تصویر کشیده شده دنیای ذهنی مبهم سرشار از سؤال است که پشیمانی را در خود نهفته دارد. گویی در دل سفر در دنیای واقعی، لحظه ای بازرگان به درون خود نیز سفر کرده و از کار خود انتقاد کرده است. این تغییر وضع روحی (15) به دنبال تغییر وضعی در جهان بیرون (16) بوده است (مردن طوطی). (ر.ک Greimas, 1991) و رنج و پشیمانی با خود به همراه دارد. ولی گفته پرداز بسیار سریع وارد عمل می شود و مانند مرحله ي قبل با گفتمان هایی تودرتو روبه رو می شویم که در هم تنیده شده اند، ولی در عین حال گفته خوان را به گفتمانی شناختی دعوت می کنند که سرشار از پند و اندرز است؛ یعنی کاملاً بعد اتیک (اخلاقی- سلوکی) (17) دارد. این بار نیز با یک انفصال و گستردگی گفتمانی روبه روییم که تخیل ادبی به بهترین وجه ممکن صورت می پذیرد و این مسئله سبب تحرک و پویایی گفتمان می شود.
این زبان چون سنگ و هم آتش وش است ... و آنچه بجهد از زبان، چون آتش است
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف ... گه ز روی نقل و گاه از روی لاف...
عالمی را یک سخن ویران کند ... روبهان مرده را شیران کند
پس از این گفتمان که در واقع شرح و بسط همان حالت و وضع روحی بازرگان است آن هم به صورتی بسیار گسترده با همان استراتژی جهان شمول که در بالا توضیح داده شده، این امر می تواند تسکینی باشد برای درد و رنج بازرگان؛ زیرا بنابر طرح واره ي تنشی (Fontanille, 1998: 103-104)، هر قدر گستره ي شناختی بیشتر باشد، فشاره ي عاطفی کمتر است. گفتمان نیز با واژگان «سنگ» و «آتش» شروع می شود. عنصر آتش به ویژه که از فشار عاطفی بسیار بالایی برخوردار است و به «حلوا» ختمی می شود که در واقع عنصر خاک است و «شیرینی اش» بر لذت دانستن و شناخت تأکید دارد و در ارتباط با واژه ي «صبر» آمده است، صبر خود حالتی بالقوّه از دانستن است (Greimas, 1991).
صبر باشد مشت های زیرکان ... هست حلوا آرزوی کودکان
هر که صبر آورد، گردون بررود ... هر که حلوا خورد، واپس تر شود
پس از این مرحله بازرگان، فاعل احساسی و در عین حال کنشی، تجارت خود را به پایان می رساند و به سرزمینش باز می گردد و به هر کدام از کنیزان خود هدیه ای می دهد، در واقع برنامه ي روایی او نیز رو به اتمام است؛ زیرا پس از عقد قرارداد (رساندن سلام طوطی به طوطیان هندوستان) از فاز عملیات کنشی خود عبور می کند و وارد مرحله ي ارزیابی و شناخت می شود که این برنامه را می توان به صورت زیر نشان داد:
عقد قرارداد ــــــــ عملیات کنشی (توانش و کنش) ــــــ ارزیابی و قضاوت شناختی و عملی
آنچه در این روند در خور توجه است، کثرت هویت سوژه هاست که مراتب مختلفی را طی می کنند؛ یعنی به موازات سیر روایی داستان، یک سیر عاطفی- شناختی نیز در حال انجام است و دو عامل مرکزی در حال تغییر و تحول احساسی- شناختی اند. در واقع، آنچه در جهان بیرون رخ می دهد، بر آن ها تأثیر می گذارد. در اینجا «بازرگان» از طریق «بیداری عاطفی» تجربه ای به دست آورده و در بازگشت نیز همچنان فاعل احساسی است؛ زیرا به پشیمانی و حتی «بی دانشی» خود نزد طوطی اعتراف می کند:
گفت طوطی: ارمغان بنده کو؟ ... آنچه گفتی، و آنچه دیدی، بازگو!
گفت: نی من خود پشیمانم از آن ... دست خود خایان و انگشتان گزان!
من چرا پیغام خامی از گزاف ... بردم از بی دانشی و از نشاف
از نظر گفته پردازی «بازرگان» هم فاعل گفتمان مستقیم است و هم غیرمستقیم:
گفت: گفتم آن شکایت های تو ... با گروهی طوطیان همتای تو
در این بیت و بیت دیگر، به واسطه ي شناسه ي «م»، لحظه ای با اتصال گفتمانی مواجهیم، زیرا باز هم برای نشان دادن اوج احساسات فاعل، گفته پرداز بر آن متمرکز شده و راه دیگری نیست جز آنکه اتصال گفتمانی صورت پذیرد:
نظام روایی «طوطی و بازرگان»

در این ابیات و ابیاتی که پس از آن خواهد آمد، نوع گفته پردازی بسیار گسترده شده، منادا نیز تغییر کرده و عمومیت یافته است؛ به گونه ای که از بافت روایی داستان خارج می شویم و همان «استراتژی جهان شمول» تکرار می شود. برای انتقال این دانش، گفته پرداز از نشانه ها و شواهد دیگر نیز مدد می گیرد تا بتواند انسجام کل عالم را یادآور شود:
اولیا را هست قدرت از اله ... تیر جسته باز آرندش ز راه...
آیت انسوکم ذکری بخوان ... قدرت نسیان نهادنشان بدان
این مرحله از گفتمان را می توان به این شکل خلاصه کرد که دو بار اتفاق می افتد:
عمل ← احساس ← شناخت
2- پس از این مرحله از شناخت، این بار طوطی عملی انجام می دهد: «سرد شدن و افتادن»:
چون شنید آن مرغ که آن طوطی چه کرد ... پس بلرزید، اوفتاد و گشت سرد!
با دیدن این وضعیت بازرگان به اوج احساسات و عواطف می رسد و بسیار ناراحت می شود تا جایی که از شدت ناراحتی گریبان چاک کرده، مرتب خود را سرزنش می کند:
خواجه چون دیدش فتاده همچنین ... برجهید و زد کله را بر زمین
گفت: ای طوطی خوب و خوش حنین! ... این چه بودت؟ این چرا گشتی چنین؟
در این میان، «طوطی» ارزش های جدیدی کسب می کند که نشان از همان زاویه ي دید «جهان شمول» گفته پرداز دارد؛ زیرا طوطی برای بازرگان فراتر از یک مرغ می شود آن هم به این دلیل است که گفته پرداز با گرفتن استراتژی جهان شمول بر کل شرایط موجود و یا به عبارتی بر کل عالم تسلط می یابد و در واقع گفته پرداز این درک و دریافت خود را از زبان بازرگان بیان می کند. در اینجا به نوعی با اتصال در گفته پردازی مواجهیم، زیرا در آغاز گفته پرداز و بازرگان از هم جدا بودند: یکی فاعل گفته پردازی (21) بود و دیگری فاعل گفتمان(22) (بازرگان)، ولی در این مرحله که بیشتر حالت خطاب و ندا دارد، با التقاط و یا انسجام دو فاعل روبه روییم. این تجربه ي جهان شمولی که تجربه ي گفته پرداز بود، تجربه ي بازرگان نیز می شود. آنچه بسیار ظریف بیان شده، آن است که در خود گفتمان روایی «طوطی می افتد و سرد می گردد» و این موضوع نشان می دهد که برای به دست آوردن ارزش های جدید باید وضع اولیه را تغییر داد (ارتباط بین صورت و محتوا) بنابراین:
نظام روایی «طوطی و بازرگان»
وقتی انسجام به وجود آمد، استراتژی و زاویه ي دید نیز تغییر می کند، برای برجسته سازی «طوطی» که حالا دیگر عنصر آگاه کننده (25) شده است، با تغییر وضعیت اولیه، زاویه ي دید «جامع گرا» و یا «تسلسلی» (26) می شود و به شمارش خصوصیات ویژه ي طوطی می پردازد که در واقع دیگر یک ارزش نیست؛ بلکه «قالب ارزش ها» (27) و دالی برای همه مدلول ها، معناها و محتواهای ارزشمند است یا به عبارتی «فراارزش» است (ر.ک شعیری، 1388) که ارزش های زیادی را در خود جای می دهد. (Fontanille, 1998: 69-70):
ای دریغا مرغ خوش آواز من! ... ای دریغا همدم و همراز من!
ای دریغا مرغ خوش الحان من! ... راح روح و روضه و ریحان من!....
ای دریغا صبح ظلمت سوز من! ... ای دریغا نور روزافروز من!
ای دریغا مرغ خوش پرواز من! ... ز انتها پرید تا آغاز من....
طوطی من، مرغ زیرکسار من ... ترجمان فکرت و اسرار من
به این ترتیب حضور طوطی بسط داده می شود؛ گویی در حال اوج گیری است. در خود گفتمان نیز واژه ي «پرواز» و فعل «پریدن» به این حالت تجسم می بخشد و باز همان انفصال گفتمانی که در مراحل بالا رخ داده بود، اتفاق می افتد و گفته پرداز به استراتژی آغازین خود، یعنی جهان شمولی باز می گردد. پس از سلسله گفتمان هایی که بعد اتیک در آن ها غالب است، وارد مرحله ي سوم می شویم که بازرگان به شناخت می رسد و به اسرار طوطیان پی می برد.

بازرگان، فاعل شناختی، فهمیدن پیام طوطیان هندوستان/ در مقابل طوطی، فاعل کنشی (پرواز)

بس دراز است این، حدیث خواجه گو ... تا چه شد احوال آن مرد نکو
بازرگان، فاعل احساسی- عاطفی (خواجه اندر آتش و درد و حنین) که تصور می کند طوطی مرده است، او را از قفس بیرون می اندازد:
بعد از آنش از قفس بیرون فکند ... طوطیک پرّید تا شاخ بلند
در اینجا طوطی، که در مرحله ي قبل زودتر از بازرگان به شناخت رسیده بود، فاعل کنشی می شود و پرواز می کند. بازرگان هم بی درنگ به اسرار طوطیان پی می برد و بدون هیچ گونه منطق و استدلالی به شناخت آنی (شهودی) می رسد:
در چنین شناختی دیگر نشانی از استدلال چینش های عقلانی و دو دو تا چهار تای عینی نیست، یعنی نوع رابطه ای که شوشگر با دنیای بیرون برقرار می کند از نوع حسی- ادراکی است. نیازی به رجوع به دایره المعارف شناختی نیست. این حس است که ما را به جلو می برد و سبب ایجاد گونه ای از حضور می گردد (شعیری، 1388: 71).
این شناخت، اسطوره ای و شوشی نیز است؛ زیرا تعیین کننده ي رابطه ي حسی و تعاملی میان «طوطی» و «بازرگان» است.
شناخت اسطوره ای شناختی است که تعیین کننده ي شرایط حضور یا گونه زیستی ما در مقابل یک موضوع یا یک جریان است. این نوع «شناخت» با «شدن» ما در ارتباط مستقیم است و به همین دلیل ما آن را شوشی می خوانیم. ما در مقابل چیزی قرار می گیریم که دیگر شیء با عملکرد فنی نیست؛ بلکه بر فراز آن قرار دارد. حضور ما را پر می کند و به جای تأثیر بر دانسته های ما، باور ما را مورد هدف قرار می دهد. حضور اسطوره ای، حضوری قوی و قدرتمند است که دیگر نیاز به استدلال و صغری و کبری چیدن ندارد. پس شناخت اسطوره ای به جای آنکه دانش آفرین باشد، باور آفرین است. نوعی حضور که گریز از آن غیرممکن است، جنس آن رخدادی است (شعیری، 1385: 55-56).
بازرگان که ناظر صحنه است، در تعامل با طوطی به عنوان عنصر آگاه کننده (28) قرار می گیرد. دانشی که بازرگان به دست می آورد، به واسطه ي واقعیتی است که می بیند: «پرواز طوطی». هیچ چیزی برای توضیح و توصیف آن ندارد. فقط وابسته به یک عمل است: «دیدن»؛ عملی که او را به بینش و آگاهی و شناخت می رساند. این «دیدن» ادراکانه است:
خواجه حیران گشت اندر کار مرغ ... بی خبر ناگه بدید اسرار مرغ
در اینجا فعل «دیدن»، دیدن ساده ي بدون حضور نیست بلکه معانی دیگری دارد؛ از جمله «فهمیدن»، «درک کردن» و غیره؛ همچنین آن چیزی که دیده شده، شیء و یا وجودی حاضر در دنیای مادی ملموس نیست؛ بلکه «اسرار» مرغ را دیده است؛ یعنی چیزهای نادیدنی را به وسیله ي دیدنی ها می بیند و می فهمد. ولی پس از آن به دلیل «حیرانی»ای (واژه حیرانی دال بر این است که شناخت بازرگان از نوع حسی- ادراکی است) که دچارش شده از خود «طوطی» سؤال می پرسد. گویی می خواهد «اسرار» مرغ را از زبان خود او بشنود و به این ترتیب به دانشی «بسیار والا» (29) دست یابد؛ واژه ای که فونتنی برای دانش های فرانشانه ای (30) به کار می گیرد، در وضعیتی که کنشگر دوباره می خواهد چیزی را شناسایی کند و تشخیص دهد.
این دانش بالا در واقع به صورت توانش شناختی(31) لازم برای تحقق برنامه ي روایی ظاهر می شود که می تواند در موارد مختلف شرح و بسط پیدا کرده، به صورت «دانش مشاهده کردن»، «دانش تفسیر کردن» و «دانش جست و جو کردن» نمود پیدا کند. (Fontanille, 1987: 49).
سپس طوطی تجربه ي شناختی خود را برای او شرح می دهد:
گفت طوطی که: او به فعلم پند داد ... که رها کن لطف آواز و وداد
زآنکه آوازت تو را در بند کرد ... خویشتن مرده، پی این پند کرد
در اینجا گفته پرداز بار دیگر با طوطی، فاعل گفتمان، اتصال پیدا می کند و گویی هر دو با هم بازرگان را برای رسیدن به آن «دانش فرانشانه ای» یاری می دهند. این بار نیز با یک انفصال گفتمانی مواجهیم که در آن گفته پرداز از کنشگران اصلی داستان دور می شود و گفته خوان را نیز مورد خطاب قرار می دهد. در واقع، با کثرت فاعلی روبه روییم که این کثرت از دل یک وحدت یعنی «مرغ» بیرون آمده است.
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص! ... مرده شو چون من، که تا یابی خلاص
دانه پاشی، مرغکانت برچنند ... غنچه باشی، کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن، به کلی دام شو ... غنچه پنهان کن گیاه بام شو
همچنین، می توان گفت به وحدت بعد شناختی نیز می رسیم؛ نه تنها گفتمان دانشی را انتقال می دهد، بلکه بازرگان به شناخت می رسد و طوطی (عامل شناختی دوم) و گفته پرداز (عامل شناختی نخست) در این امر هم او و هم گفته خوان را یاری می دهند.
در نهایت، با این شناخت بازرگان به یک نشانه ي متعالی می رسد و آن «جان» است؛ جانی که گفته پرداز از همان آغاز از آن آگاه بود و به آن شناخت داشت؛ به گونه ای که از گفتمان های تودرتو و متقاطع (32) استفاده می کرد تا گفته خوان را از همان آغاز از آن آگاه کند. این بار بازرگان در مقام مقایسه قرار می گیرد و آشکارا «جان» خود را به «طوطی» تشبیه می کند. دنیای مادی ای که طوطی در آن جای داشت، به دنیای غیرمادی و دنیای ارواح تبدیل می شود. فاصله ها برداشته شده، «مرغ» به «جان» تبدیل می شود. با پذیرفتن رفتن طوطی «سیر» دیگری برای بازرگان آغاز می شود: «راهی روشن و نو» و به این ترتیب بازرگان فاعل گفتمان مستقیم می شود:
خواجه گفتش: فی امان الله برو ... مر مرا اکنون نمودی راه نو
خواجه با خود گفت: این پند من است ... راه او گیرم که این ره روشن است
جان من کمتر ز طوطی کی بود ... جان چنین باید که نیکو پی بود

نتیجه گیری

نوع گفته پردازیِ مولانا که دو نوع نشانه را به هم پیوند داد: «طوطی معمولی» و «طوطی معرفتی» و شرایط جدید را در گفتمان پدید آورد، توصیفی از جریان نشانه- معناشناسی پویاست که در آن نشانه می تواند ساختارهای ساده و اولیه را به هم ریزد و راه تعالی را در پیش گیرد، می تواند هویتی جدید کسب کند و حضوری فعال داشته باشد. علاوه بر آن، در این گفتمان با کثرت فاعلی سر و کار داشتیم که نه تنها به وحدت، بلکه به شناخت نیز می رسند. در وهله ي اول به نظر می رسید فاعل گفته پردازی یکی است؛ ولی با بررسی بیشتر معلوم شد گاهی انفصال می یابد وگاه با فاعل های گفتمان (طوطی و بازرگان) اتصال پیدا می کند و همه با هم یک صدا می شوند. دیگر آنکه، طوطی که در ابتدا برای بازرگان نشانه ای معمولی بود (مانند دیگر نشانه های رایج دنیای مادی)، ولی برای گفته پرداز نشانه ای متعالی؛ هویت های جدیدی به دست می آورد تا سرانجام برای بازرگان نیز متعالی می شود. در واقع، همه با هم به یک وحدت می رسند. وحدت در شناخت، وحدت در تفکر و وحدت در نگاه و طوطی شبیه «جان» بازرگان می شود که در مرتب بالاتر «جان» همه ي انسان هاست که در قفس تن اسیرند. در واقع، روح و جان انسان از زندانی بودن خود در قفس تن آگاه است و این آگاهی را در طوطیِ تمثیلی داستان مشاهده کردیم؛ در حالی که انسان (بازرگان) از آن آگاه نیست یا به نوعی فراموش کرده و طوطی با اعمال احساسی- عاطفی و کنشی خود، بازرگان را به آگاهی و شناخت می رساند.

پي نوشت ها :

1- عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فرانسه، دانشگاه شهید بهشتی.
2- sujet pragmatique .
Sujet cognitif -3.
Sujet passionnel -4.
.Sujet de patir -5
Sémiotique du Discours -6.
Débrayage énoncif -7.
Embrayage enonciatif -8.
Stratégie englobante -9.
.Contrat -10
Eveil affectif -11.
Sujet d’état -12.
Dimension passionnelle -13.
.Embrayage énoncif -14
Etats d’âme -15.
Etats de choses -16.
Dimension éthique -17.
Embrayage énoncif -18.
Débrayage enoncif -19.
.Débrayage enonciatif -20
Sujet de l’énonciation -21.
Sujet de l’énoncé -22.
Embrayage énonciatif -23.
Débrayage énonciatif -24.
Informateur -25.
La stratégie cumulative -26.
.Valence -27
.Interaction observateur/informateur -28
Hypersavoir -29.
Saviors métasemiotiques -30.
Compétence cognitive -31.
Enchâssement et intersections -32.

فهرست منابع تحقيق:
- مولوی، جلال الدین محمد (1389). مثنوی معنوی. براساس نسخه ي رینولد نیکلسون. با ویرایش کاظم عابدینی مطلق. تهران: ذهن آویز.
- شعیری، حمیدرضا (1381). مبانی معناشناسی نوین. تهران: سمت.
- ــــــــ (1385). تجزیه و تحلیل نشانه- معناشناسی گفتمان. تهران: سمت.
- شعیری، حمیدرضا و ترانه وفایی (1388). راهی به نشانه- معناشناسی سیال. تهران: علمی و فرهنگی.
- Bertrand, Denis (2000). Précis de semiotique litteraire. Paris: Nathan.
- Greimas, Algirdas-Julien et Joseph Courtes (1979). Sémiotiques. Dictionnaire Raisonne de la Theorie du Langage.tome 1. Paris: Hachette.
- Greimas, Algirdas-Julien (1983). Du Sens II. Paris: Seuil.
- Greimas, Algirdas-Jumlien et Jacques Fontanille (1991). Sémiotique des passions.
- Fontanille, Jacques (1987). Le Savoir partagé. Paris-Amsterdam: Hades-Benjamins.
- ___________ (1998). Sémiotique du Discours. Limoges: PULIM.
- ___________ (1999). Sémiotique et Littérature. Paris: PUF.

منبع مقاله :
(1391)، نامه نقد: مجموعه مقالات دومين همايش ملي نقد ادبي با رويكرد نشانه شناسي، تهران:‌ خانه كتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط