سردار رحيم صفوي ( فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )

فرمانده ي فکور

«برخي از مؤمنان بزرگ، بزرگ مرداني هستند که به عهد و پيماني که با خدا بستند کاملاًً وفا کردند و بر آن عهد و پيمان ايستادگي کردند تا در راه خدا استقامت ورزند، برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي به انتظار فيض شهادت
چهارشنبه، 8 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرمانده ي فکور
 فرمانده ي فکور

 

نويسنده: مؤسسه حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس نجف اشرف





 
سردار رحيم صفوي ( فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )
«برخي از مؤمنان بزرگ، بزرگ مرداني هستند که به عهد و پيماني که با خدا بستند کاملاًً وفا کردند و بر آن عهد و پيمان ايستادگي کردند تا در راه خدا استقامت ورزند، برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي به انتظار فيض شهادت مقاومت کردند و عهد و پيمان خود را تغيير ندادند.»
مردم مؤمن و انقلابي نجف آباد! در آستانه عيد قربان که درس فداکاري و جهاد در راه خدا را به انسان هاي مؤمن مي دهد و پرشکوه ترين جلوه ايثار و عبوديت بندگان صالح خدا در برابر خالق جهان هستي است، فرزند شجاع و قهرمان شما و فرزند صالح امام بزرگوارمان، دلاور جبهه هاي غرب و جنوب، سرلشکر شهيد احمد کاظمي فرمانده نيروي زميني سپاه، سرتيپ پاسدار شهيد غلامرضا يزداني فرمانده توپخانه نيروي زميني و سرتيپ پاسدار شهيد نبي الله شاهمرادي معروف به سردار حنيف که مسئول اطلاعات نيروي زميني بود، قرباني درگاه خدا شدند و به عزت و شرف شهادت نائل شدند. خانواده هاي محترم، جوانان برومند، علماي بزرگوار نجف آباد، مردم ولايت مدار نجف آباد! محور سخنراني بنده، پاسخگويي به اين سؤال است که اين شهيدان که بودند و چه کردند.
براستي شهيدان را شهيدان مي شناسند. 23 هزار شهيد اصفهان و شهيدان نجف آباد، فرمانده خودشان، شهيد کاظمي را مي شناسند که چه کسي بود و چه کرد. خداي شهيدان همه را بهتر مي شناسد چرا که خداوند رب شهدا است و رب صالحين است. خداوند آنها را خلق کرده، رشد داده، در مسير اسلام و ائمه اطهار (ع) هدايت کرده و زمانيکه اسلام عزيز، ملت ايران و انقلاب اسلامي احتياج به دفاع و فداکاري داشت، خداوند اينان را به عنوان سربازان و سرداران مدافع اسلام و قرآن، سربازان دفاع از انقلاب اسلامي انتخاب کرد و روزهاي سختي که ملت ما و اسلام ما غريب بود، زماني که ضد انقلاب در داخل و خارج براي براندازي اين کشور به يکديگر دست داده بودند و سياست مدارهاي نالايقي همچون بني صدر و ليبرال ها جز تسليم شدن مناطقي از کردستان و يا سازش با آمريکا براي بيرون کردن دشمنان بعثي عراق از سرزمينهاي اشغالي جنوب راه ديگري را پيشنهاد نمي دادند و در آن مقطع حساس و سرنوشت ساز اوايل انقلاب و تاريخ ايران اسلامي اين شهيدان سرافراز به فرمان امام و مقتدايشان به کردستان شتافتند تا ضد انقلاب را ريشه کن سازند و مردم مظلوم کردستان را از سلطه ضد انقلاب نجات دهند و کردستان به طور کامل برخي از شهرهايش هنوز آزاد نشده بود که با شروع جنگ تحميلي اين شهيدان، سردار بزرگ اسلام شهيد کاظمي بهمراه سرداران رشيدي چون يزداني به جبهه هاي جنوب شتافتند.
مردم مظلوم آبادان شهيد کاظمي را مي شناسند، اگر نبود امثال کاظمي ها که در جبهه ها فياضيه در شمال آبادان جلوي دشمن صدامي مسلح به پيشرفته ترين تجهيزات شرق و غرب را بگيرد، آبادان سقوط کرده بود. در آزاد سازي آبادان نيز شهيد کاظمي و شهيد خرازي جزء محورها و فرماندهان آزادي بخش آبادان بودند، از پنجم مهرماه سال 60، ودر طول 8 سال دفاع مقدس جبهه هاي بزرگ را اين فرمانده شجاع خردمند، انقلابي، فکور، مؤمن، خاضع و خاکي ما فرماندهي کرد و لشکر 8 نجف را سازمان داد، آموزش داد، تجهيز کرد.
کوههاي سر به فلک کشيده و پر از برف کردستان و دشتهاي سوزان خوزستان شهيد کاظمي را مي شناسند. در فتح و آزادي بستان محور بود. در فتح المبين جبهه رقابيه را ايشان شکافت و در فتح المبين آنکه بزرگترين پيروزي را با دور زدن دشمن آفريد، تيپ 8 نجف ايشان بود. او و شهيد بزرگوار آقا مهدي باکري با نيروهاي خود ارتفاعات ميشداغ و تنگه ذليجان را دور زدند، ( چيزي که افسران عالي رتبه عراق باور نمي کردند) در اين عمليات، يکطرف شهيد کاظمي دشمن را احاطه کرد و يکطرف شهيد حسين خرازي از ارتفاعات بلند تيشکن تنگه عين خوش را تصرف کرد. شهيد کاظمي در تمامي عملياتها به عنوان فرمانده اي بود که با نبوغ و خلاقيت، دشمن را به زمين مي کشاند، هيچ جبهه اي در طول 8 سال دفاع مقدس نبود که در مقابل لشکر قهرمان 8 نجف اشرف و فرزندان عزيز بسيجي و پاسدار نجف آباد و زنجان و بسياري ديگر از شهرهايي که به اين لشکر مي پيوستند، تاب استقامت بياورد. يکي از فرماندهان فتح فاو، شهيد کاظمي بود. پشت دروازه هاي بصره، نيروهاي بعثي عراق يورش قهرمانانه اين فرمانده شجاع را در رمضان، و در کربلاي 5 ديدند که اين قهرمان دلاور با صلابت، با سکينه و با آرامش چگونه دروازه شرق بصره را شکافت و دشمن، آمريکايي ها و اروپايي ها را مجبور کرد به صدور قطعنامه 598 که بعداً تبديل به قطعنامه نهايي شد و به حقوق ملت ايران تن در دادند.
در خيبر در حالي که پشت سرش 30 کيلومتر آب بود جزاير مجنون را تصرف کرد و انگشتش قطع شد که امکان دارو و بهداري وجود نداشت و براي اينکه عفونت نکند نمک را در آب مي ريخت و انگشت قطع شده اش را در آب مي گذاشت، تا هم عفونت نکند و هم خون ريزي تمام شود.
در عمليات بدر، آقا مهدي باکري پشت بيسيم گفت: احمد بيا کنار دجله اينجا جايي بسيار عالي است، اگر نيايي اينجا ديگر يکديگر را نمي توانيم ببينيم، خود اين شهيد بزرگوار اينها را مي گفت. شهيد باکري در دجله قطعه قطعه شد، بدنش و قايقش با آرپي جي منهدم شد و جسم مطهرش به اقيانوس هستي پيوست، از دجله به خليج فارس و بعد به هستي.
شهيد کاظمي همواره از دو شهيد نام مي برد و مي گفت من دلم مي خواهد کنار شهيد خرازي باشم، که عمليات کربلاي 5 در 19 ديماه سال 65 بود و در همين ديماه 65 بود که حسين خرازي شهيد شد، [امسال] همين چند روز بعدش ديديد احمد کاظمي روحش پرواز کرد در کنار شهيد خرازي جاي گرفت. فقط زمان جنگ نبود، بعد از جنگ هم اکثر رزمندگان به خانه و زندگيشان بازگشتند، ولي اين بزرگوار 7 سال به قرارگاه حمزه رفت، مسئول آرامش و امنيت آذربايجان غربي و کردستان شد. با آن نبوغ ذاتي اش امنيت را به کردستان بازگرداند، 7 سال بعد از جنگ به دور از خانه و فرزند و همسر. نه تنها آرامش و امنيت را در کردستان برقرار کرد، بلکه با مصوبه شوراي عالي امنيت ايران مقرها و مراکز ضد انقلاب حزب دمکرات و کومله را پيشروي 120 کيلومتري در خاک عراق منهدم کرد.
بعد از قرارگاه حمزه، ايشان فرمانده نيروي هوايي سپاه شد. بيش از 200 فروند هواپيما و هليکوپتر و انواع موشک هاي برد بلند را سامان داد. در حادثه بم، در ساعتهاي اول، شهيد کاظمي به عنوان فرمانده نيروي هوايي تمام ناوگان خودش را براي نجات مردم بم بسيج کرد، خودش هم فرودگاه بم را آماده کرد، هر 13 دقيقه يک هواپيما و يک هليکوپتر چه در شب و چه در روز پرواز مي کرد، 30 هزار مجروح را با هواپيما و هليکوپتر تخليه کرد، 10 شبانه روز نخوابيد. اين است روحيه مردم داري و مردم ياري سردار شما، که نه تنها در زمان جنگ بلکه در مصيبت هايي همچون زلزله به کمک مردم مي شتابد.
شهيد کاظمي پنج ماه بود که فرمانده نيروي زميني شده بود. در آخرين ملاقاتش خدمت مقام معظم رهبري که سوم ديماه بود، از حضرت آقا خواهش کرده بود، آقا دعا کنيد ما هم شهيد شويم. حقيقتاً يک حال و هواي ديگري داشت، خدا مي داند، من که رفته بودم براي معرفي اش بعنوان فرمانده نيروي زميني، پشت تريبون، من که گفتم سرتيپ احمد کاظمي از نظر من شهيد زنده است.... او شروع کرد به گريه کردن. فيلمش را فکر مي کنم پخش کرده اند. خودش پشت تريبون که آمد گفت: خدايا شهادت را نصيب من کن. حال و هواي ديگري داشت، دائم مي گفت دلم براي حسين خرازي پر مي کشد. براي شهداء پر مي کشد، مي گفت دنيا را رها کنيد، دنيا را ول کنيد، همه چيز را در آخرت پيدا کنيد، رضاي خدا را بر رضاي مخلوق
ارجحيت بدهيد. واقعاًًًً اين بزرگوار از دنيا بريده بود.
منبع مقاله :
گردآورنده: جانمراد احمدي؛ زير نظر: رجبعلي رحيمي؛ به کوشش مؤسسه حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس لشکر 8 نجف اشرف؛ (1384)، تمناي شهادت: زوايايي از خصوصيات سردار سرلشکر شهيد احمد کاظمي فرمانده نيروي زميني سپاه از زبان همرزمان/ با آثار و گفتاري از احمد کاظمي [... و ديگران]، قم: مجنون، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط